مارس، آدمه "بیا همه چی رو با هم انجام بدیم"ی نیست! منم نیستم...راستش این جز اولین چیزایی بود که تو رابطمون دیدیم تفاهم داریم راجع بهش..

اوایل عذاب وجدان داشتم که عه نکنه من رابطم عاشقانه نیس که اینطوری ام؟؟  گاهی حتی که رگ مازوخیستیم باد میکرد میگفتم نکنه منو دوست نداره که نمیخواد همه ی کارا و جاها رو با هم تست کنیم؟؟


ولی کم کم رسیدم به این قضیه که همه مثل هم نیستن. نسبت به خیلی رابطه ها (گرچه از قیاس خوشم نمیاد تو این زمینه) ولی میدیدم که کیفیت بهتری داریم با اینکه تایم کمتری میگذرونیم با هم...


حالا میدونم و حتم دارم که توی خونمون، ممکنه خیلی وقتا پیش بیاد که هرکی سرش به کار خودش باشه. که حتی مثلا دو شب در هفته با هم بشینیم حرف بزنیم. چون نه من آدم حرف بزنی ام نه اون. 

راجع به این قسمت مطمئن نبودم. ولی حالا که بیشتر با همیم، که بیشتر همو میبینیم دیدم که خیلی وقتا شده کنار هم نشستیم و هرکی به کار خودش مشغوله. 

این بخش از رابطمون خوبیای خودشو داره. مثلا اینه که وقتی بهم میگه منم باهات میام پیاده روی، خوشحال میشم، ذوق میکنم، یا اگه اون میگه میخواد فیلم ببینه من میگم منم میخوام ببینم میگه واقعاااا؟؟؟ بعد میدوئه واسم جا درست میکنه!

اون انتظار نداشتن از هم برای همش با هم بودن اینجور وقتا خوشحالمون میکنه. اینطوری نیستیم که همش فکر کنیم عه پس مارس کو، پس میلو چرا نمیاد پهلوم...


هر رابطه ای فرمول خودشو داره. نمیشه یه چیو تعمیم داد به همه. نمیشه الگوی خوشبختی رو یه شکل دید. نمیشه اگه یه زوج موفق رو دیدیم که مثلا با هم هرشب کتاب میخونن از آدم رابطه ی خودمون هم همین انتظارو داشته باشیم... هر کس توی یه چیز خوبه. باید بگردی ببینی آدمت توی چی خوبه. پتانسیل های اون رو بشناسی و بهش فرصت بدی....بهش البته بال و پر هم بدی...



.................................................................................................




یه چیز ارزشمند دیگه ای که توی رابطم وجود داره اینه که مارس آدم رابطه نبود! مارس خیلی چیزا رو بلد نبود، وقتی میدیدم دونه دونه کارایی که بخاطرم میکرد، هم اونو تشویق میکردم هم به خودم میگفتم ببین چقد براش مهمی...

مثلا همین انجام دادنه کار خونه... اون پسریه که توی خونه همیشه غذاش توی سینی توی اتاقش براش اورده میشده! هیچ مشارکتی توی کارای خونه نداشته و من اینو از اول میدونستم! منم ازش انتظاری نداشتم ولی بهش گفته بودم میخوام که درک کنه واسم سخته همیشه کارارو هندل کنم. و اون گفته بود که بهم کمک میکنه و باید بهش یاد بدم که چیکارا ازش میخوام....و میدونم که اون آدمی نیس که اگه نخواد چیزی رو انجام بده الکی بگه باشه...

این واسم خیلییی ارزش داره و اگه شاید اون از اول یه آدم کاری بود درسته که خیلییی خوش به حال من میشد ولی این لذته الان رو من نداشتم...اینکه ببین نیگا بخاطرت داره چیکار میکنه....




............................................................................


آخر هفته ام رو خالی کردم میخوام برم خونه ی خاله زیبا! خیلی وقته نرفتم پیشش بمونم دو سه روزی... حالا همچین میگم میخوام برم پیشش بمونم انگار اون سر دنیاس! بعدش میخوام اگه شد برم شوش هم یه سر بزنم ببینم اوضاع وسیله ها از چه قراره...

...............................................................................



هرچی رنگارو بالا پایین میکنم میبینم گرچه خیلی رنگا رو توی ست خونه دوست دارم. ولی هیچی ته تهش سفید نمیشه! یه رنگ همیشه روح دار و تازست، بی شیله پیله و سازگار با هرچی.... بد قلق نیس... با هرچی خوب میشینه....هرچیزی جذابش میکنه...


نظرات 9 + ارسال نظر
ارغوانی جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 00:05 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

حالا من تو هر مسعله ای هرچی رنگارو بالا پایین میکنم اخرش میرسم به سبز !! سبز رنگه منه طیفشم دوست دارم

سبز هم رنگ خوشگلیه واقعا :)

mitmi پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 02:04

Slm milo man zorof pelasko ro yasi batdashtam mobl sefid mat begir beyn sefid khaki sefif fili vali lho age mehman dari ziad k khob nist fatsh ham dg sefidd no ina khaze
man mikham otagj khabam o banfsh konam
mobl ham ag giram viad khakesrari mat ya zeytonj mat

Parde harir sefid zir ro baste be rang mobl

Nazaret chie golam case man??

خوبه عزیزم، تصورش کردم به نظرم خوب اومد. مهم اینه که خودت چی دوست داشته باشی و چی دلت بخواد. اینطوری حتی اگه از نظر بقیه خوب نباشه هم باز خودتی که اونجا قراره زندگی کنی و با وسایلت خسته نمیشی...

لاندا چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 17:03

میلو این تکی کار انجام دادنه، خیلی خوبه. من اوایل دوستیمون خیلی دوس داشتم با هم کار انجام بدیم، ولی عملا نمی شد. کم کم خود دور بودن دوران دوستی باعث شد نتونیم با هم کاری کنیم و الان عادت کردیم. ولی من همچنان دوست دارم هر وقت رفتیم خونه خودمون، با هم یه سری کارا رو انجام بدیم. مثل الان که واسه با هم "شهرزاد" دیدن، کلی صبر می کنیم و هیچ کدوم تنهایی نمی بینیم.
در مورد رنگ سفید هم باهات موافقم. البته نه در مورد همه چی، مثلا مبل سفید خالی نه، ولی راجع به آشپزخونه دوس دارم همه چی سفید باشه یا اتاق خوابم

دقیقا ما هم مثلا یه سری کارای دونفره داریم که بی هم انجام نمیدیم یا حتی یه سری خوراکیا که با هم میخوریم فقط. وای دیگه راجع به همه چی اینطور ی نیستیم.. من اینطوری احساس اعتماد به نفس بیشتری میکنم لاندا. متعاقبا نسبت به رابطم هم حس بهتری دارم این شکلی...
منم سفید مطلق دوست ندارم. ملی تم اصلی سفید باشه خیلی خوبه...

متین چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 11:51 http://dars-kar-zendegi.blogsky.com

اوایل ازدواجمون همسرم خیلی از این بابت ناراحت بود که من گاهی به کار خودم مشغول می شدم توی خونه. حالا دیگه عادت کرده بنده خدا.

میدونی اینجور چیزا رو باید قبل از ازدواج یا همون اوایلش آدما با هم درمیون بذارن و بگن که اگه من فلان کارو میکنم صرفا بخاطر اینه که خمیره ی شخصیتم اینطوریه و اصلا دلیل بر ناجذاب بودنه تو یا کم دوست داشتنم نیس....

ژوانا چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 11:00 http://candydays.blogsky.com

دقیقا همینه میلو ، فرمول رابطه ها فرق داره و هیچ دو رابطه ای نمیشه مثل هم باشه چون ادم ها و خصوصیات اخلاقیشون متفاوته.
هر کسی خودش بهتر از همه میتونه بفهمه واسه رابطش چه چیزی بهتره و نمیشه گفت ماهم مثل فلان کاپل باشیم که همیشه فلان طور هستن.
اخ منم عاشق رنگ سفید تو دکوراسیون خونه هستم ، ولی خب رنگیه که زود چرک میشه و هی باید حواست بهش باشه.

اصلا این موضوع باعث میشه اگه طرف قابلیت های بهتری داشته باشه نتونه روو کنه و سرکوب شه...
آره لعنتی زود چرک میشه...

Hoda چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 09:34

وای منم عاشق رنگ سفید و رنگای روشنم، ولی پدرم در اومد از بس فرشا کثئف شدن، پشیمون نیستم ولی چشم میفته خیلی غصه میخورم

هدا میدونم بخاطر این موضوع مامانم منصرفم میکنه از سفید ولی واقعا دوست دارم :((

باران چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 01:20

آره واقعا...از نظر منم هیچی سفید نمیشه!! بقیه رو هرچقدر دوست داشته باشی نمیتونی به مدت طولانی تحملش کنی و بعد یه مدت تکراری میشه!!

دقیقا همین طولانی بودنه مد نظره...

املی سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 23:46

دقیقن بحث_قلق گیریه س میلو...اینو تو همیشه میگی که باید نقاط قوتشو پیدا کرد و بولدشون کرد...این خیلی خووبه، سخته ها، که هی تو مشکلات که بیشتر به چشم آدم میان تو بگی اون خوبیش کلی پررنگ تره، شدنیه ولی و لذت هم داره
:)

املی راجع به خصوصیت منم راجع بهش فکر کرده بودم اتفاقا. حتما تو نظرم هست و بهت خبر میدم اگه اکی شد چون چیزیه که منم واقعا میخوامش :)

من وقتایی که خیلی عصبانی ام و فک میکنم به بن بست رسیدم بعد از اینکه حسابی با خودم کلنجار رفتم میگم خب دیگه بسه حالا به خوبی ها هم فرصت بده باهات حرف بزنن!!

marjan سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 22:59 http://inja-man.blogsky.com

وای میلو سفید عالیه ! من که خودم همیشه یه خونه ی رنگی رنگی با بک گراند سفید ایده آلمه !

خیلییییی خوب میشه مرجان :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد