آموزشگاهی که دم فروشگاه مارسه، و الان یه سال شده که دارم میرم و کلاس پیشرفته اش دستمه، پارسال همین موقع ها بود که باهاشون استارت زده بودم... کلاسش پسرونس که از 18 سال هستن تا 24. البته یکیشون هم 13 سالشه و یکی دوتا دیگشون هم 15/16. بعد خب این کلاس، وقتی پارسال اولین بار باهاشون کلاس داشتم خیلی اذیت شده بودم. مدرس های قبلیشون بهشون سختگیری نمیکردن. کلا اموزشگاهی نبود که سختگیری خاصی داشته باشه. میدیدم که به وفور فارسی حرف میزدن درحالی که مثلا جز کلاس های ترم بالایی بودن. 

ماه های اول پدرم دراومد تا فقط راهشون بندازم که فارسی حرف نزنن...نتونسته بودم رابطه ی خوبی باهاشون برقرار کنم چون اونهمه شلختگی و اسون گرفتن و انجام ندادنه کاراشون واسم عجیب بودو هرجلسه به مدیر میگفتم چرا اینارو اینطوری بار اوردین...

طول کشید تا تونستیم اکی شیم. جالبه که با اونهمه اعتراض من، و اعتراض یواشکی شاگردا به مدیر که این مدرس خوب نیست و اذیتمون میکنه، مدیره پافشاری کرد و من الان یک ساله که بی وقفه مدرسشون بودم و حاضر نشدن کس دیگه رو بفستن سر کلاسشون!

بعد فکر میکنین چی؟ اونقدری الان اکی شدیم که گروه داریم توی تلگرام! 

یا برده بودمشون یه بار فروشگاه مارس و یکی دوس اعتی اونجا شستیم و گپ زدیم و مارس هم خوشش اومده بود ازشون!

قبل از بهار کتابهاشون تموم شد. مدیره گفت خب دیگه بفرستیمشون برن، بهشون مدرک بدیم... گفتم نه، براشون یه ترم هم کلاس مکالمه و فیلم و رایتینگ و مرور بذاریم... گفته بودم که من نمیتونم دیگه بیام کس دیگه رو بذارید براشون...ولی خب بازم قبول نکردن و من باز این ترم باهاشونم...بعد این ترم خیلی خوش میگذره..فیلم میبینیم. حرف میزنیم... یه وقتایی یه سرکی به گرامر میزنیم و بهشون تاپیک میدم واسه رایتینگ...

بعد اون روزی بهشون گفتم بیایید آنستلی بگید بینم پارسال این موقع نظروت چی بود راجع به کلاستون با من؟

تازه اونجا بود که فهمیدم میرفتن یواشکی هررررجلسه بعد از کلاس میگفتن این مدرس رو عوض کنین!

همشون ازم متنفر بودن و میگفتن نمیفهمیدیم چرا اونقدر سخت میگرفتی...اومدن بد بگن از مدرس قبلی که چه همه باعث شده بود اینا تنبل و هرتی وار بیان بالا که گفتم ساکت شید، من روی همکارام تعصب دارم! 

فکر میکنم وقتی خودم اجازه ندم راجع به همکار قبلیم کسی حرفی بزنه (حتی اگه خودم هم قبولش نداشته باشم) باعث میشه کس دیگه هم راجع به من حرف نزنه...قانون جذب و از هر دست بدی از همون دست میگیری که به شدت بهش پایبندم...


بعد من وقتی برم آموزشگاهی که در و دیواراش قدیمی باشن، صندلی هاش خوب نباشن یا کلاس کوچیک باشه نمیتونم دووم بیارم. دوست دارم مدرن باشه جایی که هستم. اینطوری حس بهتری دارم و قشنگ میبینم که چقدر عملکردم متفاوت میشه ( که خب میدونم خسته نباشم واقعا، هرکسی توی جای خوب و تمیز بهتر عمل میکنه) ولی اینجا تنها آموزشگاهیه که با این خصوصیات منفی یه ساله توش دووم اوردم...تا آخر این ماه کارم اینجا تموم میشه (اگه باز مدیره نگه واسه کلاس آیلتسشون هم تدریس کنم) 

الان که دارم برنامه ی امروزشون رو می نویسم دلم خواست ازشون بگم! امروز کلاسمون دوجلسه ای برگزار میشه. قرار شده یه ساعت و نیم فیلم ببینیم و راجع به فیلم حرف بزنیم، بقیه اش راجع به فرهنگ های مختلف و misunderstanding های فرهنگی صحبت کنیم! بعد آهان، امروز بستنی هم قراره بخوریم! هرچهار جلسه یه بار منفی هایی که از فارسی حرف زدناشون میگیرن رو میشمرم و اونی که بیشتره باید بستنی بخره! امروز دو نفر باید بستنی بخرن. یکیشون ساعت اول یکیشون ساعت دوم! منفی هاشون از پارسال تا حالا که نفری 20 تا میگرفتن رسیده به نفری 4 تا! اونم با ضرب و زور و خیلی دقت که که یه کلمه اگه حرف بزنن من سریع منفی رو رد میکنم. یعنی میخوام بگم عمرا دیگه فارسی حرف بزنن مگه اینکه از دستشون در بره!

نظرات 6 + ارسال نظر
عاطی.ی. چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 22:39

میلو
تو چه معلم فوق العاده ای هستی!!! برامون از کلاسات هم بیشتر بنویس! من عااااشق معلمی م و کلی چیز ازت یاد میگیرم!!!

راستی آموزشگاهی رو میشناسی (ترجیحا سمت شمال یا شمال شرق) که معلمایی همینقدر باسواد و متعهد داشته باشه؟! میتونی معرفی کنی بهم؟! یک دنیا ممنونت میشم!:*

عزیزمممم شما لطف داری.. من کار خاصی نمیکنم فقط شغلمو خیلیییی دوست دارم...

نه راستش اون طرفا نمشناسم جایی رو. ولی خب به همه جدیدا میگم که آموزشگاه جهاد دانشگاهی و سفیر این روزا خیلی دارن قوی کار میکنن. اگه همه ی شعبه هاشون مثل هم باشن واقعا!

سمنو چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 21:30

اخییییش چقدر اعصابم خورد بود از اینکه وقت نمیکنم پستهای طولانیت رو بخونم...کلی نخونده داشتم ازت الان حالم خوبه :)))
ناخنهات مباااارکککک^___^
راستش منم خیییلی زود ناخنام میشکنن و اینا اما خب بخاطر وضو اینا
من نمیتونم کاشت کنم الان فقط گاهی ناخن مصنوعی میچسبونم توی اون شیش هفت روزی که مرخصی دارم :دی
وزن کم کردنتم تبریییک میگمممم...واقعنی خوبه آدم تو لباس عروس
اندامش خوب باشه...
همون قضاوتا من رو برد یه وبلاگ دیگه..کاش قضاوتا کمتر شه

میلوی عزیزم خوب باشی همیییشه :****

عزیزممممم :) مرسی که خوندی
ممنووووون ^_^
ناخت مصنوعی هم خوبه. من ولی چون اندازه شون رو کوتاه میکردم و سوهان اینا میکشیدم خیلی وقت گیر بود برام. ولی برای تو که وضو میگیری و اینا گزینه ی مناسبیه...
خیلییییی مهمه واسم....
آره میدونم....
همچنین تو دخترک لپوی جان !! :***

جیرجیرک چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 20:24

چقد خوبه که یک کلمه هم نمیتونن انگلیسی حرف بزنن
من خودم همین روش آموزشگاهم باعث شد زبان و مکالمه یاد بگیرم و اصصصرارشون که حتی اشتباه و تحت الفظی و مسخره باز یه کلمه هم از یه سطح به بالا نمیشه فارسی صوبت کرد . خیلی خووووب جواب داد رو من یکی این روش
تاثیرش روم اینجوری بود که حتی توی مکالماتم با بقیه هم تو مغزم و ذهنم هی ناخودآگاه جملاتو به انگلیسی برگردونم .
چیزی که توی شهرم فقط توی اون یکی موسسه دیدم و خوش به حال شماها که شهر بزرگ هستید چون موسسه ی من بالاتر از سطح من دیگه نداشت و ما دیگه نتونستیم بریم بالاتر ... ولی این کارشون فوق العاده بود و البته کل سیستمش فوق العاده منظم بود . یادمه اولین سطحی که رسیدم که بعد اون دیگه باید انگلیسی صوبت میکردم وارد که شدم گفتم سلام ! یهو کل کلاس و استاد بم تذکر دادن و استاد واسه هموون سلام فقط واسه من not ready ! گذاشت تو لیستش ... یادش بخیر :))

فارسی البته :دی
آره، ببین شنیدی میگن کسایی که میرن خارج خیلییی زود و خوب یاد میگیرن؟؟ چون مجبووووورن به اون زبون حرف بزنن و هرطوری شده منظور خودشون رو میرسونن. واسه همینه که پیشرفت میکنن. ولی اینجا توی کلاس، هربار که بخوان اگه فارسی حرف بزنن پس تلاشی هم صورت نمیگیره. من به شدت سختگیری میکنم روی این موضوع. توی آموزشگاه اصلی که سیستمش همینطوریه. جاهای دیگه ولی زیاد سخت نمیگیرن ولی من توی کلاسم حتما باید رعایت کنن بقیه...
خب چرا با همون کلاس خودتون واستون سطح بالاتر نذاشتن؟؟ دو سه نفر هم بودین موظف بودن براتون کلاس تشکیل بدن...
آخیییی.... عزیزم....

ارغوانی چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 18:06 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

چه جالب /چه خوب چه طرح ریزایا و پایه گذاری هایی میکنی تو دختر جان

عزیزم :)

مرمر چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 15:21

چهههه باحاللللل.ذهن خلاقی داری میلووو

ای جان ممنونم :)

ژوانا چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 14:45 http://candydays.blogsky.com

خوشبحالشون واقعا کاش تیچر منم میبودی :(
من این سالای اخر خیلی تیچرای خوبی نداشتم و انقدر احساس مسئولیت نمیکردن در قبال شاگردا.
بازم ایکون حسادت :(

منم ژوان ترم های اخری که کلاس زبان میرفتم معلمای خوبی نداشتم. یادمه حتی اون دو ترم آخر افتاده بودم!! الان هم مارس همین معضل رو داره و میگه تیچرای ترم بالاتر خوب نیستن خیلی توجه نمیکنن و به خیال اینکه بلدیم زیاد درگیرمون نمیکنن! من همیشه میگم اینجور وقتا باید به خودت اتکا کنی. چون انگاری این همه جاییه که توی ترمای بالاتر تیچرا احساس مسئولیت نمیکنن زیاد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد