آموزشگاه اصلی دوباره کلاس فرانسه برای اساتید گذاشته با قیمت خیلی خیلی مناسب و با یه استاد خوب...
من فرصتش رو نداشتم که برم. حالا همکارم میگه که ما تازه ترم یک رو داریم تموم میکنیم و تو چون قبلا ترم یک رو خوندی بیا از ترم بعد باهامون بشین. از طرفی دلم داره پر میکشه برای دوباره فرانسه خوندن، از طرفی واقعا فرصتش رو ندارم! بعد خب از این شانس ها و برنامه ها هرچند وقت یه باره. مثل همون ترمی که رفتم که مربوط میشه به سه سال پیش و از اون موقع تا حالا نذاشته بودن دیگه این کلاس رو...
نمیدونم چیکار کنم! دوست دارم برم حتما! کاش یکمی تایمم آزادتر بود...

..................................................................................

مقاله ام رو فرستادم برای یه ژورنال. منتظر استاد راهنمام هم نشدم! دیدم به این باشه میخواد شیش ماه دیگه هم منو سربدوانه. خودم سرخود ورداشتم فرستادم. یعنی اشکال کلی هم نداشت و خود استادم هم گفته بود غلط های تایپی داره که اونا رو اکی کردم. حالا دوماه طول میکشه تا تایید بشه و چاپ. و نزدیک به 400هزارتومن هم هزینه ی چاپش توی اون ژورنال میشه. بعد خب تایید اولیه اومد مبنی بر اینکه کارم جدیده و توش سرقت ادبی صورت نگرفته و فرمت صحیحی داره. حالا مراحل بعدی و تاییدهای بعدی پروسه ی دوماهه داره...

...........................................................................................

برای اون شاگرد کوچولوهام که جایزه خریده بودم حتی اونایی که نمره اشون کم شده بود، بهشون گفته بودم که امتحان بعدی رو باید خوب بدن و بهم قول دادن که بخاطر جایزه ای که گرفتن حتما اینکارو میکنن...
پریروز امتحان دادن، نتیجه اش؟؟ عالی بود :) فقط دو نفر یکی دونمره کم گرفتن. بقیه همه نمره ی کامل گرفتن! 
روز اولی که سوپروایزر بهم گفت تایم آخر همچین کلاسی داری فکر میکردم که بابا من از صبح تا شب کلاس دارم دیگه جونی برام نمیمونه که تایم آخر برم با بچه های کوچولو سر و کله بزنم. حالا فکر میکنی چی؟ کل روز رو بی حوصله ام و منتظرم تایم آخر بشه و کوچولوهام بریزن دور و برم و شلوغ کنیم، برقصیم، بازی کنیم، داد بزنیم ، برنده بشیم و بعد با یه قیافه ی داغون و صدای گرفته کلاس رو تموم کنیم! ماه های سال رو باید یاد بگیرن. میذارم واسه لحظه ی آخر، به صف میشن جلوی در، هرکی کامل بگه میتونه بره خونه، اگه نگه میره آخرصف! بعد خب اگه وسطش یادشون بره چنان جیغ میزنن وااااااای تیچر پیلیییزززز پیلیییزززززززز! که من غش میکنم از خنده، بعد هول میشن قاطی میکنن یهو میزنن توی خط فارسی اینطوری میشه که مثلا مارچ اِیپریل مِی جوون، تیر مرداد شهریور...:))) بعد اونایی که بلدن باید به اونایی که بلد نیستن حتما کمک کنن که یاد بگیرن وگرنه اونا هم باید برن آخرصف! بعد اونایی که کامل میگن و میرن چنان با جیغ و هیجانی از کلاس میرن بیرون که هرکی از بیرون نگه کنه فکر میکنه توی کلاس چه خبر بوده که اینا اینطوری پرواز میکنن :)))
فقط چهارجلسه دیگه مونده :((
.............................................................................................

خیلی خوشحالم از تعطیلات...دلم میخواد یه برنامه ی فان بچینم واسه خودم و مارس..ولی این روزا بدجوری مارس درگیر خونمون و پولشه...
توی این هیری ویری هم دندوناش خیلی دردناک شده بودن. به زووووور بردمش دکتر. فکر میکنین چی؟؟ هشت تا از دوندوناش احتیاج به عصب کشی و پر کردن داره....
از دکتره وقت گرفتم. مارس بعدش گفت که نمیرم، توی این گیر و دار و پول دادن به صاحبخونه فقط همین مونده که بیام اینهمه خرج دندون کنم. گفتم فدای سرت، دندونات مهمتره...راضیش کردم از حساب مشترکمون که مبلغ قابل توجهی هم شده بود بعد از دوسال، خرج کنیم. اونو گذاشته بودیم برای یه ماه عسل خوب خارجی. ولی اصلا مهم نیست. میریم شمال فوقش! خیلی هم خوبه اصن! اول پاییز هم هست هوا خوبه اون موقع شمال...یا حتی اصفهان مثلا! اصن چه معنی داره وقتی شهرای کشور خودمون رو هنوز دوتایی نرفتیم پاشیم بریم خارج؟ :دی گفتم سلامت دندونات واسم خیلی مهم تره، میدونی که چقدر برام دندون مهمه...راضی نمیشد که! گفتم ببین من اینکارو میکنم که پس فردا منم دندونم طوری شد تو اگه لازم شد ماشینتو بفروشی بذاری من اکی کنم دندونامو! آخر با بدبختی و گریه راضیش کردم...!!!! حالا یکی یکی دندوناش دارن اکی میشن و از اینکه میبینم دیگه بعد از خوردن چیزای شیرین اونهمه درد نمیکشه خیلی حالم خوب میشه...
داشتم میگفتم، دلم میخواد پیک نیک بریم، یا یه جایی، یا حتی شده یه مسافرت خیلی کوتاه، ولی خب مارس خیلی سرش شلوغه و حسابی داره کار میکنه...وقتایی که میاد خسته ست، دلم نمیاد ازش خواسته ای داشته باشم...خیلی وقته سوپرایزای خوب نداشتیم، کارای هیجان انگیز هم...نهایت حرف زدنامون هم ختم میشه به چند دقیقه قبل از خوا ب که اونم در نهایت بی هوشی و بی حواسی هست!

.........................................................................................

والیبال رو بگو که بردیم :)) 

نظرات 8 + ارسال نظر
بهار جمعه 14 خرداد 1395 ساعت 08:35 http://www.ayande84.blogsky.com

اصن ماه عسل بیایید شمال...مهمون خودم جانم
ولی خب انشالا تا ماه عسل دوباره حساب مشترکتون پر و پیمون میشه و میتونید یه هانی مون خاص برا خودتون درست کنید...

من که از خدامه ^_^ میخواستیم بریم جایی که آب و هواش بی شباهت به شمال نیس :))
نه دیگه اون مبلغ جمع نمیشه، هم وقتمون کمه هم نمیتونیم دیگه مثل قبل اون مقدار رو ماهیانه بریزیم و پولمون رو داریم میدی به قسط ها.. که خب البته واقعا مهم نیس.

لیدی رها پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 22:40

شاید همین روزها اومدی نوشتی که تایمت معجزه وار جور شد بری کلاس فرانسه... حس من این میگه...
خیلی کار خوبی کردی دندون جوری که هر موقع متوجه خراب شدنش آدم شد باید حتما درستش کنه وگرنه یه خرج چند برابر بعدا می مونه دست آدم... چی واجب تر از دندون...
منم این روزها دلم خیلی گردش میخواد... امیدوارم برا هر دومون جور بشهههههه

بخوام میتونم یه کوچولو تایمشو اکی کنمااا ولی خیلی سختم میشه رها...
دقیقا، اصن کلا همه ی مریضیها همینن، اگه از اول جلوشو نگیری یهو خیلی بد میشه...
ایشالا

fafa پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 22:32

چه خوبه قسمت بچه کوچولو ها منم هر وقت مشتری بچه کویچیک باشه اولش غصم میگیره ولی بعدش دوس ندارم تموم بشههه کارم البته بخشیش عکاسیه و خب واکنش بچه ها جلو دوربین و فلش خیلی جالبه

در مورد هزینه دندون مربوط به کامنت پریسا دقیقن همینطوره که تو میگی دوستانی میشناسم که خارج از ایرانن هر وقت میان ایران تمام کارای دندونشونو اینجا انجام میدن چون ارزون تره بعد لیزر مو هم همینطوره البته به خاطر اینه که ارزش پول ما پایینه به خاطر همین برای اونها خیلی به صرفه هست:)

ای وای جلوی دوربین خیلی سخته....گریه میکنن.. البته اینا اونقدرا هم کوچیک نیستن بین 8 تا 13 ساله ان ولی من چون چندسال بود همش شاگردای بزرگسال و از خودم بزرگتر حتی داشتم الان اینا خیلی کوچولون واسم :))
آره همینطوره...

ژوانا پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 22:27 http://candydays.blogsky.com

خیلی کار خوبی کردی که اصرار کردی دندوناشو درست کنه. هیچ چیز به اندازه ی ظاهر ادم ارزش نداره تو این موارد که براش هزینه کنی.
حالا مسافرت جایی که دوست داری رو توی هر زمان دیگه ای هم میشه رفت ولی مثلا دندونت انقدر خراب شه که مجبور بشی بکشیش رو دیگه هیچوقت نمیشه مثل قبل کرد.

دقییییقااا.... بهش میگفتم یکی از دلایلی که باهات دوست شدم دندونات بود چون خوشم اومده بود از مدل دندونات :))
آره موافقم... ایشالا هرچی سریعتر اکی شه دندوناش...

رعنا پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 20:43

سلام میلو جان
چقدر خوب که اموزشگاه اصلى کلاس فرانسه گذاشته منم حدود یکسال که فرانسه می خونم ولی اگه جاى تو بودم و سرم انقدرشلوغ بود نمی رفتم چون به نظرم درسته که ادم وقتی چندتا کار سنگین رو با هم انجام می ده به رغم تمام سختیاش اخرش حس خوبی داره اما من خودم کاراى اینطوری که ضرورت ندارن رو بیشتر بخاطر تفریحش انجام میدم و تحت شرایط سخت واقعا کوفتم میشه و نمی تونم اون طوری که می خوام روی اون کار انرژى بذارم.:(

آره رعنا. منم آدمی ام که اگه هزارتا کار بهم بگن انجام میدم ولی اگه یکیشون مربوط به درس و یادگیری باشه دیگه نمیتونم بقیه ی چیزا رو هندل کنم...

پونه بانوووووووووووووووو پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 17:54

سلام عزیزم بهتره بگم سلام دوستم
راجع به کلاس کوچولو ها کاری که کردی فوق العاده بود اینجوری بچه ها انگیزه میگیرن اگه فقط برای اونایی که نمره کامل گرفته بودن سری پیش جایزه میخریدی مطمعنا نتیجه ی دفعه ی قبلو میگرفتی
خیلی خوبه که سلامت مارس برات الویت داره نه سفر خارجی خیلی از خانومای فامیلمونو میشناسم که خرجای مهمتری دارن برای زندگیشون ولی الویتو میدن به چیزای کم ارزش
مثلا همین دندون دایی من اوضاع مالیش زیاد روبراه نبود نداشت خرج دندون بچش کنه ولی زنش با پس انداز رفت اون النگویی که مدتها بود دلشو برده بود و خرید.
ببخشید اگه نظرم طولانی شد

سلام :)
آره احتمال میدم که این نتیجه رو نمیگرفتم و یا شاید با درجه ی کمتر اینطوری میشد...
چی بگم, شاید هردو اینطوری دوست داشتن...
خیلی کوتاه بود که پونه جان :) خوشحالم کردی

پریسا پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 14:09

میلو من ازت یه راهنمایی میخوام اما نمیدونم چطوری بهم جواب میدی! اگه امکان ایمیل زدن برات بود ممنون میشم،اگه نبود کامنتم رو تایید کن و همینجا جواب بده.. راستش از خیلی از اطرافیانم راهنمایی خواستم اما خوب احساس میکنم تو نظراتت خیلی سنجیده تره و بتونم استفاده کنم.. اگه میشه لطفا خودت و مارس رو تصور کن و بگو اگه تو این شرایط بودی چیکار میکردی
من کسی تو زندگیمه که بینهایت دوسش دارم و یکسال و اندی از رابطمون میگذره.. از احساس طرف مقابلم هم مطمئنم،یعنی میدونم که اونم حسی که بهم داره دوست داشتنه، نه تا حالا ازم سوءاستفاده کرده و نه عمدا کاری کرده که من ناراحت شم و همیشه با احترام باهام رفتار کرده و خیلی کارا کرده که من میدونم دوسم داره
اما مشکلی که هست اینه که از ازدواج خییییلی میترسه، البته من این رو خودم فهمیدم و به مرور زمان خودشم اعتراف کرد که از ازدواج میترسه... ببین ما تقریبا 6 ماهه که داریم در این مورد حرف میزنیم اما وقتی میخوایم وارد عمل شیم و خانواده رو در جریان بذاریم اون یهو همه ی وجودشو ترس میگیره، همش میخواد زمان بخره و شاید هرکس دیگه ای بود میگفتم که دوسم نداره و میخواد بپیچونه اما با شناختی که ازش دارم میدونم اینطور نیست.. بعد وقتی پیششم قشنگ میتونم استرس و ترس و وحشتو تو چشماش ببینم، اما واقعا نمیدونم چطوری میتونم بهش آرامش بدم،چی باید بهش بگم!! آیا باید یه مدت تنهاش بذارم؟؟ یا برعکس باید همش کنارش باشم و باهاش حرف بزنم.. شرایطم یه جورایی سخته و شاید توام ندونی رفتار درست چیه،اما میخوام بدونم اگه خودت بودی تو این شرایط چیکار میکردی؟

پریسا بخاطر اینکه من فقط ایمیل اصلیم که با اسم و فامیل خودم هست رو چک میکنم نمیتونم ارتباط وبلاگی باهاش برقرار کنم :(( امیدوارم ببخشی که اینجا جواب میدم...
اول دوست دارم که بدونم چند سالشه؟ و ایا شغل و موقعیت ثابتی داره؟؟
فرض بگیریم که بالای بیست و هفت هشت باشه و کار مناسبی داشته باشه که در این صورت اکی ه و میتونه تصمیم بر ازدواج بگیره. در این صورت باید بدونی از چی میترسه؟ تجربه بدی داشته؟؟ اطرافیانش تجربه ی تلخی داشتن؟؟ ترسش رو ریشه یابی کن...مثلا اگه از مهریه ی بالا میترسه و تو میتونی بپذیری مهریه ی کمی داشته باشی باهاش صحبت کن که اکی ه این موضوع برات.. اگه از مسئولیتش میترسه تو نمیتونی با حرف زدنش براش کاری کنی چون اون ممکنه یه درصد حتی حس کنه داری به زور هولش میدی توی این پروسه...
حرف زدن راجع به این موضوع از جانب تو براش کارساز نیس و شاید حتی نتیجه ی معکوس داشته باشه.
من خودم همیشه پیشنهادم ددلاین گذاشتنه. یعنی تا یه تاریخ و موقع خاصی به طرفم وقت میدم...میگم تا فلان موقع دوس دارم که تکلیفم معلوم شده باشه.البته خیلی غیر مستقیم تر. که بستگی به زبون تو و قلق اون داره.
یادت باشه حتی اگه اون با حرفای تو قانع شه و بیاد جلو هنوز ترسش حل نشده و ممکنه با هر مسئله ای جا بزنه و تماااام مسئولیت ها بیفته روی دوش تو. من با اینکه به تبعیض جنسی توجهی ندارم و اهمیتی نمیدم ولی با اینحال این یه موضوع مردونس و اونه که باید با قلب و فکرش پذیرای این موضوع باشه. و اگه نیس، تو اصراری نکن و فقط بهش مهلت بده.
اگه فکر میکنی جواب قانع کننده ای نبود، برام بیشتر توضیح بده که بتونیم بیشتر دربارش حرف بزنیم...

پریسا پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 13:51

وااای هزینه ی دندون خیییبیلی زیاده، من فقط واسه دو تا دندون یک و خورده ای خرج کردم تازه بدون روکش... واقعا آدم حرصش میگیره اینهمه پول باید داد واسه دندون ، ما ایرانیا خیلی گناه داریم

آره متاسفانه هزینش بالاست... و خب جالبه که من شنیم ایران نسبت به جاهای دیگه هزینه اش کمتره برای دندون پزشکی!! کشورهای دیگه هزینه هاشون خیلی بیشتره ضمن اینکه بیمه هم بهش تعلق نمیگیره. البته اینو فقط من شنیدم نمیدونم حقیقت داره یا نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد