رفته بودم با سوپروایزرمون حرف زده بودم... گفتم من الان پنج ساله دارم باهاتون همکاری فعال میکنم... توی تموم اون روزای امضا بازی و اعتراض و فلان همراتون بودم، هروقت بهم زنگ زدین کلاسی روی هوا بود از برنامه ی خودم زدم اومدم هندل کردم، همیشه روی بودنم حساب کردین، حالا الان که پیشرفت حقوقی داشتیم رسمش نبود همچین حرکتی بزنین..گفتم اگه نزدیک به عروسیم نبود، اگه همه ی پولمون رو نداده بودیم بابت خرید خونه من الان بازم حرفی نمیزدم چون خوشم نمیاد به کسی التماس کنم ولی شرایط الانم فرق میکنه، تایمم رو پر کنین همونطوری که قبلا هم اینکارو میکردین...

اینطوری شد که توی همین یکی دو روز چندتا کلاس دیگه به کلاسام اضافه شدن. یکمی درهم برهم شده چون هرتایمی که یهو شاگردا به حد نصاب رسیدن این ورداشت بهم زنگ زد گفت بدو بیا که یه کلاس تشکیل شده مدرس نداریم. منم رفتم. الان دارم فکر میکنم به برنامم سرم گیج میره. صبح باید برم، ظهر یه جا دیگه خصوصی دارم، عصر باید برگردم، یه کلاسایی دوروز در هفته ان یه کلاسایی سه روز در هفته...حسابی شلم در شوربا شده ولی خب میگم نهایتا تا اواسط مرداد همچین وضعیتیه که خب چیزی نمونده. ارزش داره تحمل کنم این بلبشو بازار رو...

بعد همشم حواسم به تایم باشگام هست خصوصا که حالا خواهر سومی رو با خودم همراه کردم نمیخوام ولش کنم خودش بره وسط راه...

روزا دارن تند و تند میگذرن و اصن یهو یادم میره امروز چندمه و چقد مونده و فلان...



یه کیلو دیگه هم کم کردم و دیگه همه راحت میفهمن که لاغرتر شدم و توی لباسام خودشو قشنگ نشون میده...خوشحالم خیلی!!

نظرات 9 + ارسال نظر
پونه بانووووووووووو سه‌شنبه 15 تیر 1395 ساعت 11:59

میلو چه خب مه بازم وزن کم کردی
پیتلاس خیلی سخته ادم وسطش کم می یاره خیلی خوبه که خواهر سومی رو همراهی میکنی
وااااااای برای پایان نامتم تبریک

هنوز مونده ولی به ایده آلم برسم...
آره واقعا همینطوره....
ممنون عزیزم :)

سیاهچاله سه‌شنبه 15 تیر 1395 ساعت 10:01

چقدر کار خوبی کردی که رفتی باهاشون حرف زدی میلو... کارشون از نظر اخلاقی اصلا درست نبود، مخصوصا واسه تو که همیشه کارشون رو راه انداختی، حتی اگه تغییری ایجاد نمیشد توی کلاس دادن، اما این مهم بود که بدونن نباید اینجوری رفتار کنن

خیلی ولی سنگین تموم شد واسم

ارغوانی دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 16:41

آفرین که حقتو گرفتی

رخساره دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 12:12

سلام من خیلی وقته وبلاگ شما رو می خونم و روزی چندبارم سر میزنم. ببخشید نمیخوام فضولی و اینا جلوه کنه، اما چون شما تجربه دارید ازتون یه سوال دارم. ما شهریور عروسیمونه و مسلما تا چند سال اجاره نشین خواهیم بود. میخواستم بپرسم شماچطور خونه دار شدید؟ منظورم اینه که برای خونه دار شدن باید یهو هفتصد هشتصد میلیون پول داشت و داد؟ اینچوری ما تا آخر عمرم صابخونه نمی شیم :(( ممنون

هفصتد هشتصد؟؟ چه خبره؟؟ :)) کجا مگه میخوای خونه بگیری که این رقم رو میگی؟؟
میتونین از منطقه های ارزون تر شروع کنین..
البته اینم بگم ما فقط و فقط یه شانس خیلییییی بزرگ و استثنایی بهمون رو کرد وگرنه ما هم عمراااا میتونستیم حالا حالاها خونه بخریم.
یه موقعیتی پیش اومد که صاحبخونه فی الفور پول لازم شده بود و خونه اش رو دقیقا یک سوم قیمت واقعیش داد بهمون. تازه همون رو هم ما همشو نقد نداشتیم و با وام و قرض تونستیم بخریمش...

نانا دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 11:13

چقدر خوب که به کلاسات اضافه شد, خوبیش اینه حداقل روزا طولانین و وقت زیاده. مطمئنم به همه کارات میرسی بازم خیلی خوبه پایان نامه ات تموم شد و یه بار از رو دوشت برداشته شد. الان که گفتی اسم مارس رو نوشتی به این فکر کردم که منم باید اسم ببری رو بنویسم و اصلا یه جور عجیب و جالبیه که الان یکی دیگه به لیست کسایی که باید ازشون تشکر کنم اضافه شده و اتفاقا اینا مهمترین کار رو انجام دادن, بیشترین ساپورت روحی رو کردن. ببری حتی مقاله من رو بین کاراش ادیت میکرد. مبارکه هم قبولی مقاله ات هم پایان نامه ات خیلی حس شیرینیه

آره نانا، معمولا برنامه هامو وقتی روی کاغذ مینویسم با کمی این ور اون ور کردن بهشون میرسم. اگه هم وقت کم بیاد فرداش زودتر بیدار میشم یا از تایم استراحتم کم میکنم...
حتما اسمشو اضافه کن :) دقیقا ساپورت روحی، من که کاملا از مارس تامین شدم....
ممنون عزیزمممم :***

اناماری دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 00:35 http://www.atre-kaj.blogfa.com

ای جانم ایشالا خدا نیرو انرزیتو بیشتر کنه عزیزم.عروس خوشتیپ.خوب کازی کردی حرفتو زدی و حقتو گرفتی.دیدن ساکتی فکر کردن زرنگن.

ممنون اناماری جان...
خب خوب نیست دیگه اینجوری... یعنی چی که فقط با گله و شکایت باید حواسشون رو جمع کنن :|

مرمر یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 22:38

هاهااااا هااااا..هورااااا بالاخره تموووم شد ومن منتظر یه شیرینی تووووپم:))خخخ
.......
شلوغی همش بد نی:))

وقتی قرار باشه پولش جاهای خوب خوب خرج شه:))))
......

صبر کن هنوز مونده :دی

بلههههه :))

Ordi یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 22:26 http://tanhaeeeii.blogfa.com

ای ول ای وللللل
تبریک

خیلیییی مچکرمممم :***

سمنو یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 19:27

عزیییزم ^___^
الان حس مارس رو درک میکنم من چون منم موقعیت اونو تجربه کردم... ها ها : دی

چقدر خوب که کلاسا رو گرفتیو چقدر خوب که خواهره همراهت شده :)

و چقدر خوبتر که وزنتم کم شده باز :دی

ای جان :)

آره خوب شد چون واقعا واسه خودم پیش بینی حساب کتابی کرده بودم...

مرسیییی ^_^

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد