یه چیزی که درمورد مارس رو خیلی دوس دارم اینه که همیشه دنبال کار توی جاهای بهتره. توی این مدتی که میشناسمش دوبار محل کارش رو تغییر داده و هربار میگه که اگه بنا به تجربه باشه همین یه سال واسم بسه و بهتره که برم جای بهتر...همینطورم بوده. هربار میره شرکت های معتبرتر و با سِمَت بالاتر مشغول به کار میشه...

من خوم برام تغییر محل کار خیلیییی سخته. ترس از اینکه جای بعدی بدتر باشه یا محیطش رو دوست نداشته باشم آزارم میده. مثلا همین آموزشگاه اصلی خب الان تازه بعد از پنج سال و  کلی بگیر و ببند و اینا رسیدیم به یه سطح مالی خوب، ولی تا قبلش که اینطور نبود ماسر بهم میگفت برو جاهای بهتر، من ولی نمیتونستم. یعنی میگفتم خب همینجا منو راضی میکنه و بسه. با اینکه آدم فلکسیبلی هستم و خیلیییی راحت با شرایط جدید کنار میام ولی محیط کاری برام مسئله اش فرق میکنه...


......................................................................................



سوپروایزر شدنه خیلییییی بهم کمک کرد با اینکه تایمش کم بود. ولی خیلی چیزا یاد گرفتم. برای ماهایی که شغلمون یه جورایی از پیش تعیین شدس، و درنهایت هرطوری هست باید از روی چهارچوب کتاب پیش بری همچون شغلی بهم کمک کرد که خودمو از چهارچوبا نجات بدم. گرچه بازم نمیتونم واسه کلاسای آموزشگام حرکتی بزنم ولی به شدت توی کلاسای خصوصیم اوضاع فرق کرده. مطالب جدید، سایت های مختلف، منابع متفاوت و متنوع، عکس ها و سرگرمی های مربوط به هر درس، میبینم که چقدر آپ تو دیت بودن مهمه واسه شغل من. من که عاشق حرفه ام بودم، جدیدا عاشق ترش شدم...دارم فکر میکنم توی خونه ی خودمون، توی اتاق کارگاه یه دیوارشو اختصاص بدم به شغلم. نمیدونم دقیقا چیکار میخوام کنم ولی میدونم که قراره توش ایده های تدریس خیلی زیادی توی مغزم جرقه بخوره...


...................................................................................


آیتم ها توی لیست all about our lovely home دارن یکی یکی به شدت تیک میخورن و تقریبا فقط یه صفحه ی پشت و رو از خریدام مونده!! باورم نمیشه اینقدر زود  و سریع و راحت بود خریدا..دیروز به مامان میگفتم پس واسه چی همیشه میگن خرید جهیزیه سخته وقت گیره و ال بل؟ من کلا سه دفعه رفتم براش بیرون هر سه بار هم با دست پر برگشتم و همه ی چیزایی که میخواستم رو دقیییقا همونجور که توی ذهنم بود گرفتم!! اصنم سخت نبود. خیلی هم فان و راحت!! تازه اینم که سه دفعه شد واسه این بود که مثلا یهویی پولم تموم میشد یا مامان میگفت حالا بذار جاهای دیگه رو هم ببینیم. وگرنه که من با همون یه بار همه رو میگرفتم!!


...................................................................................


بند و بساط شنا و آفتاب گرفتنمو پهن کردم!! فردا بالاخره انتظار چندین ماهم به سر میاد و تابستونم شروع میشه :)) قرار شد هفته ای یه بار برنامه ی استخر و آفتاب گرفتن رو داشته باشم آخه چون تنها چیزیه که این روزا خیلی بهش احتیاج دارم و ریلکسم میکنه...دوتا بیکینی جدید و نو دارم، یکیشو بیریت داده بود یکیشم مارس خرید واسه تولد پارسالم که استفاده نکردمش...هردو هم به شدت خوشگلن و منو سر ذوق میارن!!

فقط مشکل اینه که نمیخوام عروس برنزه ای باشم!! باید کمتر توی افتاب بخوابم. منم پوستم خیلی زود رنگ میگیره...


کاش میشد عکس گرفت :( خیلی دلم میخواست توی آب خنکککک که رگه های نور آفتاب داره توش میدرخشه و کف استخر معلومه عکس داشته باشم!!


نظرات 11 + ارسال نظر
پونه بانوووووووووووووووو چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 22:03

سلااااااااااااااااام چن روز نت نداشتم داشتم دیوووووووونه میشدم میلو جان
دورو وریای من برا خرید جهیزیه خودشونو میکشتن حالا نه چیزایی که میخرن خاص باشهااااا نه ولی وسواس عجیبی دارن
چه خوب که دقیقا میدونی چی میخوای و زود خرید میکنی
ایشالله تو استخر خونه ی خودتون عکس میگیری

سلام عزیزم :) خوش برگشتی :*
هیچ اشکالی نداره خب هرکس یه مدل خرید کردن داره عزیزم. من واقعا از زیاد گشتن لذت نمیبرم ولی بعضیا اینطوری نیستن
اوه مای گاد :)) یعنی میاد همچین روزی؟؟؟؟

ماهنوش چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 16:32

وای خوشبحالت میلو جون چطوری انقد زود خرید کردی وسایل اشپزخونه خیلی وقت گیر و زیاده من هفته ای دوبار میزفتم بازار تو چند ماه تمومش کردم البته با ارامش میرفتم . کلا ادم ملوییم اروم راه میرفتم اروم میچرخم گندشو در میارم گاهی :)))
امیدوارم این روای اخره دختر خونه بابا بودن برات به بهترین شکل بگذره عزیزمم

اشکالی نداره بابا من کلا توی همه چی همینطوری ام مثلا بخوام مانتو بخرم نهایت سه تا مغازه رو میگردم بعدش دیگه خسته میشم !!
مرسی ماهنوش عزیزم :***

Hoda چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 13:43

اصلا یکی از آرزوهای من شده استخر روباز، نمیدوم اینجا هست یا نه؛(

هدا توی حیاط اینا نمیونی آفتاب بگیری؟؟ اگه واسه اب میگی میدونی که استخرای روباز خیلی کثیفن و با شناختی که ازت دارم فک نکنم خوشت بیاد. مگه اینکه خیلی عشق شنا باشی بیخیال این قضیه بشی :))

پرسه سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 23:33

خیلی خوشحالم که انقدر سر کیف هستی و روزا داره مغز پسته ای میگذره :ایکس
قشنگ از پست اینستا مشخص بود که چقدر ذوق زده ای :دی

مرسی پرسه جانم :***
جدی میگی؟؟ :))))

رخساره سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 13:31

ممنون که اینقد مهربونی وقت میذاری واقعا جای تشکر داره! والا صادقیه نرفتیم ببینم تو چه رنجیه! حتما میریم واسه پرس و جو! اما تو ذهنم هست که فلکه دوم هم همچین ارزون نیست!! امروز رفتیم وام رو بپرسیم امتیاز وام داریم اما خیلی ناچیزه! دلم گرفته از همه چییییی

خواهش میکنم عزیزم کاری نکردم...
رخساره اگه واقعا میخوای که خونه دار بشید از محله های ارزون تر شروع کنی و به جاهای معمولی تر رایت بدی...واقعا اول زندگی سخته بدون کمک و وام خونه دار شد.
ما هم واقعا این یه شانس بود وگرنه قبلش برنامه داشتیم تا پنج سال اول یه خونه ی معمولی تو منطقه های معمولی تر رهن کامل کنیم تا بعد کم کم بتونیم به مبلغش اضافه کنیم و در نهایت بخریم جایی رو...نگران نباش هیچی نشد نداره فقط کمی برنامه ریزی میخواد

میسا سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 12:10

سلام میلو منم مثل بقیع دوستت دارم چون هر آدمی مثل شما نیست کع همه چی رو بع اشتراک بزاره
عزیزم میشع بگی برنامه ریزی عزوسی بع چه صورته مثلا لیست کاراتون ... تعداد مهمان ها
و اینکه مارک جهزیه مثل یخچال گاز ....رو میگید منم مثل خودتون عروسیمه

عزیزم ممنون :)
سوالت خیلی کلی ه متوجه نشدم منظورت از لیست کارا چیه.
آخه ما کارها رو ریز ریز با توجه به زمانی که داشتیم پیش بردیم...
من فعلا این تیکه های بزرگ رو نگرفتم ولی فک میکنم مثل یخچال ال جی بگیرم

سیاهچاله سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 08:36

میلو منم همینجورم توی کار ... مث تو !
من حتی بهم پیشنهاد های کاری زیادی با حقوق های چندی برابر شده در زمینه ی کارِ الانم ! ولی خب میدونی چیه؟ این امنیتی که اینجا برام داره رو قطعا جاهای دیگه نداره! یعنی به احتمال زیاد نداره و من دوست نداشتم هیچوقت دست از اینجا بکشم و برم برای موقعیت های جدید :/

میدونم چی میگی...واسم سخته منم

مرمر سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 00:36

جهیزه خریدنت مث خودمهههههه:)
من بی دردسر خرید کردم اصنم پول مارک ندادم..پول مارک دادن به نظرم یجوورایی توهین به شعور ادمهه وقتی جنس موردنظر اونقدام تک نیس وهم رده با اون چیزایی ارزونتر هس:)
..............
ادم همیشه باید خودشوو بکشههه بالاا ...تا پیشرفت کنه کاری که جناب مارس انجام میده...
..........
وامااا شنا:)))ماکه اینجااا شبا با موجودات ژله ای سبز رنگی که تواب روشن میشن میریم شنا:))))

موافقم عزیزم
خیلی قدرت ریسکش تو این زمینه بالاست...

وای مریم کلی خندیدم :))))

رخساره دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 22:54

ممنون میلو جان از پاسخت، ما اگه بخاییم یوسف آباد یا امیر آباد یک خونه خیلی معمولی و متراژ متوسط بگیریم دقیقا هفتصد هشتصد لازم داریم!:-( که عمرا بتونیم این پول رو حالا حالاها جور کنیم. میخایم خونه اجاره کنیم بازم شانس سود بانکی اومده پایین، دیگه کسی حاضر نیست رهن بده همه اجاره میخوان ماهی تقریبا یک و هفتصد!! :-( خدا به دادمون برسه!

رخساره جان امکانش نیست که تو محله های پایین تر برید موقتی؟ مثلا سمت صادقیه یا حتی زیباشهر که قیمتا پایینتره... اولش کمی سختت ولی خب اینقدر قیمتا نجومی نیست

Ordi دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 22:45 http://tanhaeeeii.blogfa.com

عجیبه که در مورد کار من یه وقتایی شبیه مارسم یه وقتایی شبیه تو:))))


جدددی جهیزیه خریدن آسون بود در حدی که سه بار رفتی؟ باورم نمیشه ... تنوع وسایل بالاس آخه چطور همه رو تو این زمان کم مدیریت کردی؟ منم شنیدم خیلی سخته
آفررررین مبارکت باشه

من که عاشق اینم بری خونه ت و از خونه ی عشقتون عکس بذاری ما ببینیم و کیف خونه تون رو بکنیم مخصوصا کارگاه

جدی؟؟ :))) حالا تو سختته یا راحتی با عوض کردنش؟؟

البته اردی من کللللا راحت خرید میکنما. مثلا مانتو بخوام بگیرم سه تا مغازه بیشتر چرخ نمیزنم. مگه اینکه دیگه خیلیییییدنبال چیز خاصی باشم... واسخ وسایل خونه هم من کلی قبلش پیجا و عکسارو بالا پایین کرده بودم, تو مغازه ها تا چشمم میخورد به مورد علاقه هام بیدزنگ میخریدم... خالم میگف کاش همه مثه تو خرید میکردن :-D
مرررررسی :-*
وای کارگاه:-( قراره تزیینات و تمیزکاریاش باشه در اخرین مرحله اگه پولی باقی موند....

ترنج دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 17:56

میلو میخواستم یه چیز بهت بگم. تو خیلییی الهام بخش بودی واسه خیلی از ماها مخصوصا بلاگرا. همین ورزش و کار کردنت, قشنگ به وضوح میشه تاثیرتو توی نوشته های بقیه دید. خیلیا اصن تو فاز ورزش کردن نبودن یکیش من, ولی میبینم که الان هرکی حداقل یکی یه پست راجع به ورزش میذاره و کاهش وزن, چیزی که تا قبل از خوندنه تو خیلیا بلدش نبودن. مرسی که همیشه الهام بخشی. من روزای تاریک وبلاگیا رو یادم نمیره. که هرجا پا میذاشتیم همه شکست عشقی خورده بودن,همه بی تحرکی و بی برنامگی رو ترویج میدادن,همه یهو غیبشون میزد. ولی از وقتی با خواننده هات اشنا شدم میبینم که چقد روشون تاثیر داشتی . از نوع رابطشون بگیر تا ورزش کردن و کار کردن! دیدم نوشتی عذاب وجدان داری خواستم بگم نداشته باش, حداقلش اینه که خیلییییییارو با زندگی جدیدی اشنا کردی که تا قبل از تو حتی اسم خیلی از چیزارم نشنیده بودن مثل همون پیلاتس!
موفق باشی همچنان میلوی عزیزم

ممنون ترنج عزیز... ماها اینجاییم که چیزای خوب رو شِر کنیم دیگه. خوشحال میشم که از بقیه الهام بگیرم و اگه درمورد خودم هم اینطوری باشه مایه ی خوشحالیمه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد