باز من نشستم پای کارای پایان نامه استرسی شدم و هی پست میذارم :)) هنوز پست قبلی داغه که دارم اینو مینویسم!! 



اون روز که بچه ها توی گروه فرستاده بودن که آهنگای غمگین گوش ندیم که روی ناخودآگاه تاثیر میذاره و اینا، خواستم این پست رو بذارم.

دخترک چندوقتیه که تبلت دار شده و عاشق موزیکه. منتها لا به لای موزیکاش میبینم که آهنگای غمگین یا زار زننده هم داره..از خواننده هایی که حتی توی حالت عادی هم صداشون غمگینه...

اون روزی بهش گفتم من وقتی مدرسه میرفتم هرروز یه ساعت بدون استثنا به آهنگای شاد گوش میدادم و میرقصیدم. انرژی میگرفتم و بعد مشقامو مینوشتم یا درس میخوندم. وقتی دانشگاهی شدم برای اینکه خوابم بپره آهنگای شاد گوش میدادم. وقتایی که حتی غمگین بودم هم باز آهنگای شاد گوش میدادم. این کار باعث میشد من غم هامو زود یادم بره. بتونم حالمو خوب کنم و زودتر برگردم به حالت خوب و بتونم کارامو با انرژی انجام بدم. گفتم بهش آهنگای شاد باعث میشه خوشحال تر باشه و صورت بشاش تری خواهد داشت  حتی وقتی مثلا بیست و سه سالش میشه همه فکر میکنن هجده سالشه...

گفتم میتونه آهنگای ملایم یا آروم رو جایگزین غمگین ها کنه برای وقتایی که نیاز داره آرامش داشته باشه یا یه چیز ملایم گوش بده. ولی آهنگای غمگین با محتوای شکست عشقی و بدبخت و بیچارگی رو حذف کنه از لیست علاقه مندی هاش...

مثل همیشه اول کمی فکر کرد و بعد قبول کرد...



..........................................................................


آقای کابینت کار عکس سه بعدی کابینتامون رو فرستاد. دوست داشتم چیدمانش رو. از اونجایی که ما اتاق خواب رو تبدیل به آشپزخونه کردیم خیلی فضای مزخرفی داشتیم برای آشپزخونه. مثلا یه دیوار فقط پنجره ی بالکنه که خب کاملا اشغال کرده و نمیشه کابینت کار گذاشت. یا یه تیکه پرسی پرت داره که هیچی ازش درنمیاد. ولی خب آقاهه تونسته چیز معقولی دربیاره. بعد من خیلی دوست داشتم یه کابینت سوپرمارکت بزرگ داشته باشم که خب با این فضای موجود شدنی نبود. منتها حالا میبینم میشه یه سوپرمارکت کوچولو دراورد و مارس هم با آقاهه درمیون گذاشت و قرار شد اکی کنه برامون!! خب خیلیییی هیجان زده ام بابتش...



..........................................................................


امروز انرژیم خیلی زیاده!! روز خوبی بوده برام با اینکه اتفاق خاصی نیفتاده...