نمیدونم پیج اینستای مونیکا و پناه رو دنبال میکنین یا نه، ولی این روزا مونیکا پست های خوبی راجع به مراقبت های پوستی گذاشته. 

یه مدتی من اینجا افتاده بودم روی دور ماسک و فلان، و برای شما هم میذاشتم دستور درست کردن هر ماسکی رو. بخاطر اینکه این مدت سرم شلوغ بود خیلی، دیگه از سر افتاده بود. حالا پست های مونیکا استارت خوبی شده باز...



................................................................


صبح ها چناااااان با آرامشی بیدار میشم که خدا میدونه!! یعنی وقتی فکر میکنم هیچ دغدغه ای ندارم جز کار (که اصلا دغدغه نیس چون عاشقشم) و کارای عروسی (که اونم هیجان انگیزه)، دلم میخواد از حجم این بی خیالی و خوشی بمیرم حتی!!


مربیمو توی باشگاه که دیدم اون روز کششش دار سلام کردم!! گفت چی شده؟؟ گفتم تزم تمووووم شد بالاخره... :))


اون روزی هم توی خونمون (خونه ی من و مارس) بودم، مارس گفت میلو خب دیگه بریم پایین توام بری به کارای تزت برسی...میخواست جیغ منو دربیاره و شوخی کنه ولی با یه آخییییش کشدار گفتم وای مارس نمیدونی که چه همه خوشحالم....

................................................................



دیگه لفظ خونمون شامل خونه ی من و مارس میشه... اون یکی خونه ها شدن خونه ی بابام اینا...!!



................................................................



گاهی از خودم لجم میگیره که درمقابل آدمای بیشعور و بی ادب ساکت می مونم. ولی دیروز توی پیج یلدا خوندم که نوشته بود عجول نبودن توی عصبانیت و هرچی به دهن اومدن رو نگفتن نشونه های بلوغ فکریه. صدالبته که من مدعی نیستم به بلوغ فکری رسیدم. و خیلی جاها هم که دیگه خیلی بهم فشار اومده به شدت واکنش نشون دادم حتی توی یکی دو مورد فحاشی هم کردم(که از این یکی مورد اصصصصلا پشیمون نیستم).  ولی وقتایی که ساکت می مونم و چیزی نمیگم بعد میبینم که چه همه خوب شد با آرامش برخورد کردم. جواب دادن و دعوا و قهر راه انداختن چیزیه که در نود درصد مواقع بعدش بهم عذاب وجدان میده. دوست دارم این اخلاق آروم موندن در مقابل آدمای بیشعور رو تقویت کنم. مرور زمان به بقیه ثابت میکنه شخصیت هرکسی رو، دوست ندارم کسی منو به حاضر جوابی و سلیطه بازی دراوردن بشناسه .

وقتی شنیدم که چی گفته بود به بقیه دربارم، سعی کردم باز ساکت بمونم. حتی دیگه مثل قبل تلاشی نمیکنم تا بقیه رو از اشتباه دربیارم. فک میکنم این چیزیه که از مارس یاد گرفتمش...مارس بهم یاد داد تلاش برای ثابت کردن خودم نتیجه ی معکوس داره....

پس دوتا قانونی که قراره ازین به بعد بهش پایبند بمونم و تلاش برای بهبودش کنم اینه : 

یک، بی ادب و حاضر به جواب نباشم حتی اگه حق با منه...این حرکت در شان یه خانم نیس...

دو، نیازی به ثابت کردنه خودم ندارم....



.................................................................................................



مارس بهم میگه حالا که بیکار شدی بشین اتاق استودیوت رو طرح بزن ببینم چی میخوای دربیاری...من ولی خسته تر از این حرفام :)) فقط هم میخوام این روزا تموم شه برم خونه ی خودمون. حتی اگه قرار باشه کف زمین وسط یه عالمه سیمان و مصالح بخوابیم.. از این معلقی و شلوغی خسته شدم...

نظرات 10 + ارسال نظر
میسا یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 12:50

میلو جون ادرس پیج اینستا رو بدم فالوم میکنی ...میدونی ماها ی عده ای بودیم ک فقط وبلاگ میخوندیم و با خیلی از وبلاگ نویسا هم آشنا شدیم اینجا و بعد اینستگرام ...اگه خودتون مایل باشین و من و قابل بدونین ممنون میشم

میسای عزیز، امیدوارم منو ببخشی و میدونی که من دایره ی اطرافیانم خیلی محدوده. ضمن اینکه من خیلی وقته توش فعالیتی نداشتم....

محبت شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 21:55

بله بله.. واقعا ازاین لحاظ بخوام صادق باشم.. تو ب بلوغ رسیدی و ی ادم بزرگ واقعی هسی ک میتونه لج بازی های کودک درون رو کنترل کنه
و لوس بازیا و لج بازیای اکثر دخترارو نداری

وای ممنوووون مریم... واقعا ازین بابت خوشحالم که اینو میشنوم و سعی میکنم که اینو توی خودم بیشتر پرورش بدم...

نانا شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 14:06

به نظر منم آرامش تو دعوا خیلی مهمه, به قول یکی از دوستام بعضیا عین سگ هستن میخوان باهات چلنج داشته باشن و بدترین کار در مقابل اینا سکوته, میدونم آدم چقدر بد دلش میخواد جواب بده و از خودش دفاع کنه ولی من توی یه درگیری انقدر سکوت کردم که هم برای خودم بهتر شد و خودم رو پایین نیاوردم و هم خیلی چیزا مشخص شد, بعدش خیلی آروم میشه آدم

من یه کار دیگه ای هم که میکردم این بود که اگه هم جواب نمیدادم بعدش سعی میکردم توضیح بدم، اونم خیلی مبسوط. بعد دیدم چه کاریه؟؟ کسی که وقتی شعور نداره و بیخودی داد و قال راه میندازه اصلا ارزش اینو نداره که یه کلمه ام جوابشو بدی چه برسه به اینکه بخوای توضیج بدی تا بفهمه...

لونا جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 11:13 http://miss-luna.blogsky.com

منم یه مدته خیلی زومم روی پوستم یه عالمه چیزای مختلف دستگیرم شده و از الانه پوستم راضی ام
پوستم یه مدت بی دلیل خیلی چرب شد و زیاد جوش میزنم ولی الان خیلی خوب شده و بهترم کلا رسیدن به پوست خیلی حس خوبی داره
و البته اون دوره که ماسک ها رو مینوشتی خیلی خوب بود
فک کنم یه دوره رسیدگی به مو هم بذاری توی وبلاگت خوب باشه من انگیزه بگیرم ب موهام برسم
بلند شده خیلی و من اصن وقت نمیکنم بیشتر وقت بذارم واسشون

برای خونتونم خیلی خوشحالم که دیگه داره حاضر میشه و تا تو کارای عروسی رو انجام بدی حل میشه
خیلی بده ها اما میلو به نظرم همه شلوغی هایی که هست قبل عروسی انجام شه و روزای بعد عروسی بدون شلوغی باشه کیفش بیشتره
یه اتاق خوب طرح بزن و الان که وقتشو داری بازم فکرکن ببین چیا دوس داری داشته باشی و تا وقت هست اوکی شه همه چیز

آره خیلی خوبه...فقط یه بدی که هست اینه که من فک میکنم خرابی پوست و جوش زدن مثل صورت خودم باید یه دلیل درونی داشته باشه. مثل کبد یا کلیه یا هورمون ها...که اینا باید اول تنظیم شن...متاسفانه ولی هزینه ی درمان هرکدوم خیلی بالاست....
برای مو هم یکی دوتایی قبلا ماسک گذاشته بودم خیلی خوب بود...
آره لونا حتما اینکار میکنم. فقط میخواستم حجم خستگیمو بگم یعنی :دی

Hoda جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 00:44

البته جواب دادن با بی ادبی فرق میکنه ولی آدم گاهی میمونه چکار کنه، به همه بی احترامی ها با سکوت پاسخ بده در عوض بعدش حرص بخوره چرا جواب نداده و آیا جواب ندادنش یعنی تایید اون حرفا؟
یا جواب بده و همه بگن اوه اوه چه جواب گو ولی در عوض بعدش حرص نخوره
در کل منم یک سالی هست اصلا حرف و نظر مردم برام مهم نیست به خاطر همین بیشتر دارم به سمت اولی کشیده میشم اما نمیدونم درسته یا نه

آره هدا من حتی قبلا اینجا نوشتم تصمیم دارم جواب آدمارو تو لحظه بدم. ولی میبینم نمیشه واقعا نمیتونم...یعنی میتونما ولی نمیخوام...

لیدی رها پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 16:06

چه سبکی لذت بخشییییی...
من هم همیشه موقع عصبانیت با آرامش برخورد میکنم حتی اگه آتیش گرفته باشم اما بعضی وقتها واقعا لازم حاضر باشم و از نبودنم حرص میخورم!!!

خیلییییییی....
توام خیلی صبور و تو داری :)

املی پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 15:33

یه چیزی بگم قبلش، عکست دم_دانشگاه خیلی باحال بود :))
میلو من فعلن ایده ای ندارم چقد عذاب ممکنه باشه پایان نامه ولی وقتی خوشحالی تو رو میبینم خودمو برای روزهای خیلیییی سختی آماده میکنم :| :))
منم مثه توام...نسبیه، نمیشه گفت حاضر جواب بودن خووبه یا بد...نفسش و لفظش شاید مثبت نباشه ولی گاهی ام خیلی جوابه، تنها جوابه حتا....هرچند منم شکست میخورم اون گاهیا، البته اگه زمان داشته باشم خیلی محترمانه جواب_بدی میدم :دی در جریانی که :)) :پی
کارگاهتم آماده میشهههه بلخره، اینستا چیزی دیدم که باحال بود تگت میکنم :*

خیلییی مرسیییی :) بعد اونجا دم دانشگاه نیست، توی خود دل دانشگاس که تازگیا اونجارو زدن...وای املی اون یه تیکه خیلی خوشگله. جنگله اصلا. بعد ورداشتن یه تپه ی بزرگ زدن و روش هم اون آرم دانشگاه رو... خیلی خارجکی طور شده...
بله بله در جریانم :)) ولی کار تو توی اون موقع و با توجه به شخص مقابلت اصلا جواب دادن و حاضر جوابی محسوب نمیشده. دیالوگی بوده که باید میبوده...
ولی من هنوز توی این موضوع دودلم املی. گاهی میگم باید یاد بگیرم گاهی میگم نه جواب دادنه شخصیتمو میبره زیر سوال...
مرسی :***

میسا پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 15:25

سلام میشه ادرس پیج اینا رو ک گفتین میگین واسه پوست

بلههه
peace-harbor

محبت پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 15:16

چ جالببب
اتفاقا دیشب ی بحثی بود سر همین موضوع.. حاصر جواب بودن یا نبودن و..
ک من بعنوان ی مثال.. تو اومدی تو ذهنم. البته ی مثال متاهل میخواسم:))
تو ب بلوغ فکری رسیدی.. نمیدونم چند درصد:دی ولی مطمعن باش رسیدی.. اینکه در شرایط بد اوضاع رو کنترل کنی.. افراد نزدیکتو بخاطر اشتباهاتشوت ببخشی.. سرجنگ نداشته باشی.. پی ضایع کردن کسی نباشی و... هزارتا چیز دیگه. اینا همش نشونه بلوغ فکری ِِ
بااینکه همیشه بخودم میگم ادما متفاوتن و همه مثه هم نیستن. ولی بازم این ی موردُنمیتونم بپذیرم.. از ادمای جنگجو و حاضر جواب ک تو رفتارشون پرخاش دارن و چشم و ابرو میان بشدت متنفرم:| حالا هرچقدم بگن. نه اینا تو دلشون چیزی نیست:|| بنظرم اونا تو مغزشون چیزی نیس نه دلشون:| :))

محبت خب اینجور وقتا آدما میگن واااای مرسییی فلان. ولی واقعنی من میخوام ازت بپرسم که منو اینطور میبینی؟؟ تو آدم رک و صادقی هستی و تعارف نمیکنی، من میخوام بدونم که واقعا من رو اینطوری ارزیابی میکنی؟؟

شاپری پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 15:03

چقد موافقم باهت .. اما قبول کنیم سخته در مقابل ادمای بیشعور سکوت کنیم خودم اخیرا یه بحث اینجوری داشتم به یه نفر که واقعا ادم بیشعور و فاقد فهمی بود اما الان پشیمونم که کاش جوابشو نمیدادم و سکوت میکردم اینجوری انگار خودمو باهش هم شان کردم ! اما واقعا تصمیم گرفتم دیگه با هیج خوکی گلاویز نشم!!!
میلوووو خونه ادم خیلی خووووبه قلبببببببب
عاشق لفظ خونه خودمم ...
ایشالا این روزای اخر هم به موفقیت و شادی سپری بشه برامون گلم

شاپری من یه چیزی رو از تو فهمیدم، و اونم اینه که تو جنبه ات خیلی بالاست. و اینکه اصلا به حاشیه ها ی اطرافت دامن نمیزنی، و معمولا زود از اینجور مسایل گذر میکنی...من تورو اینطوری شناختم توی این پنج شیش سال...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد