یه وقتایی بی نهایت بی حوصله میشم...هرچی ام دنبال دلیلش میگردم نمیتونم به چیز قاطعی برسم...

اینجور وقتا مطمئنم هرکاری که کنم یا هرچی که بگم بعدش پشیمون میشم....



.....................................................................................



کلاسا تموم شد  شنبه آخرین جلسه س. به جز اون کلاسه که تا اواسط شهریور طول میکشه دیگه کلاسی ندارم. درخواست مرخصیمو نوشتم و شنبه تحویل آموزشگاه میدم...

یه حس عجیبی دارم. بعد از هشت سال کار کردن اولین باره که قراره مرخصی داشته باشم و بیشتر از چن هفته استراحت کنم. البته اولا که استراحت نیس چون کلی کارای عروسی رو باید کنم، دوما که با وجود اون کلاس شهریوریه بازم تعطیل محسوب نمیشم. ولی خب فکر میکنم لازم بود همچین کاری....


فکرم درگیره...حالا که دیگه درسم رسما تموم شده میخوام که یه کار بزرگ کنم. یه هدف بزرگتر داشته باشم....


.....................................................................


چقدر یه دست رنگ زدن به دیوارا میتونه خونه رو تغیییییر بده واقعا!! آقای رنگ کار اومده و دیوارا رو سقفمون رو یه دست سفید زده تا همه جا تمیز شه...بعد اصن رفتم توو خونه رو دیدم به واقع شاک شدم!! به قدری روشن و تمییییز و پر نور شده خونمون که خدا میدونه...

بعد اولش قرار بود همه ی در ها رو سفید کنیم. من یه بارکی نظرم عوض شد و خواستم  در دو تا اتاق ها یه رنگ جیغ داشته باشن. به آقاهه گفتم و قرار شد برامون اکی ش کنه...از تصور دوتا در جیغ وسط خونه حسابی لبخندم میشه...



......................................................................



چرا انقد کلافه ام؟؟ :((

امشب یه تولد خفن دعوت شده بودیم، من گفتم نریم، رو مودش نیستم...تکست دادم و از صاحب مهمونی هم عذر خواستم که نمیتونیم بریم. مارس گفت مگه میشه تو یه مهمونی اینجوری رو رد کنی؟؟ گفتم نمیدونم خودم هم، دو سه روزیه که خیلی بی حوصله و کلافه ام...

نظرات 12 + ارسال نظر
پیانیست یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 15:36

چشم عزیزممم:-*

:***

ارغوانی یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 13:03 http://daftareabiyeamn.blogsky.com

میلو جان بهتری ؟؟؟ میلوی بابا مربا بده بابا زود خوب شو

:))) عزیزم... انقده سرم شلوغ شده که حد نداره...

فرنوش شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 18:49

سلام میلوی عزیز...
من حقوق خوندم...وکیل ام...
جوابت به کامنت پیانیست رو با دقت و سرحوصله خوندم:))...این پلن موفقیت برای همه است...ممنونم ازت...تلاش زیاد و صبر و ارزوهای بلند...
خونه ی پر نور یکی از نعمت های بهشتی هست ک در روی زمین خداوند به بندگان مقربش ارزانی میکنه
خونه پرنور بهشت گلدون های پوتوس و شفلرا س...نظرت چیه؟گل و گیاه دوست داری؟

سلام :**
چه رشته ی خوب و پر زحمتی...
آره فرنوش، هیچی بدون صبر میسر نمیشه واقعا...
هاها :))
نه فرنوش. راستش من فقط گاهی کاکتوس داشتم. و یه گیاه برگ هندونه ای داشتم که کلا خشک شد، یه گیاه فلفل گیلاسی که اونم داشت خشک میشد دادم پدر مارس برام درستش کرد...
ولی خب چون خونه ی خودمون نور خوبی داره احتمال اینکه گیاه بگیرم زیاده...

تبسم شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 14:28

فکر کنم این کلافگیت بخاطر اینه ک ی حجم زیادی از کارا و دغدغه هات تموم شدن ... به کارای عروسیت فکر کن .. به برنامه های بعدش ... ب آینده ات .... شاید بهتر شدی اینجوری ... شاید هم از استرس معمول نزدیک شدن به شروع ی زندگی جدید باشه فکر کنم این کلافگیت بخاطر اینه ک ی حجم زیادی از کارا و دغدغه هات تموم شدن ... به کارای عروسیت فکر کن .. به برنامه های بعدش ... ب آینده ات .... شاید بهتر شدی اینجوری ... شاید هم از استرس معمول نزدیک شدن به شروع ی زندگی جدید باشه

آره تبسم بی تاثیر نیس....

پیانیست شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 12:44

اتفاقا بنرهای تی تی سی رو دیده بودم قصد داشتم برم.خیلی فکر خوبیه.
مرسی میلوی مهربونم خیلی خیلی کامل و فوق العاده راهنمایی کردی.از همین الان دارم مطالعه و سعی میکنم و به زودی میرم موسسه ثبت نام میکنم.

کلا همه برای تدریس باید تی تی سی داشته باشن. کمتر جایی پیدا میشه که اینو نخواد. حتی اگه مدرک لیسانس هم داشته باشی باید تی تی سی رو گذرونده باشی و مدرکش رزومه ی پرونده ات باشه...
هیچ چز خاصی هم نیستا. خصوصا که این روزا فقط شده منبع پول دراوردن، الکی میان گرون میکنن و یه ماهه سر و تهشو هم میارن...
من خودمی ه جای خوب رفتم. که درسته همه چیو بلد بودم و اصن سه سال از سابقه ی کاریم گذشته بود (کارمو تو یه جای داغون شروع کرده بودم که خب براشون مدرک مهم نبود و اصولا چیزی براشون جز پول مهم نبود...)ولی با اینحال همون دوره ی دوماهه تی تی سی خیلی بهم کمک کرد...جای خوب برو این دوره رو. هزینش کمی از کلاسای معمولی بیشتره...

میسا شنبه 16 مرداد 1395 ساعت 02:34

خدا قوت

متشکرم :)

اناماری جمعه 15 مرداد 1395 ساعت 23:10

میرفتی فول اترژی برمیگشتی.دیدی ادم گاهی بی حوصلش با کتک مثلا میبرنت بعد یهو میبینی چه خوب شد که بردنت.رنگ خونتون هم مبارک

دیگه دیر بود... :(
مرسی عزیزم

شاپری جمعه 15 مرداد 1395 ساعت 22:03

منم خیلی واسم پیش میاد بی حوصله باشم گاهی با دلیل گاهی بی دلیل .. فقط هم با گذشت زمان دوباره میشم همون ادم سابق...
چقدر کار خوبی کردی که مرخصب گرفتی حالا وقت بیشتری داری به کارای عروسی برسی

آره خب پیش میاد برای هر کسی...
دقییییقا ...

پرسه جمعه 15 مرداد 1395 ساعت 21:50

هرازگاهی پیش میاد که یهو آدم دعون میشه و بعدشم خودش خوب میشه. امیدوارم که دیگه بهترتر شده باشی و همه چی مغزپسته ای باشه :ایکس
عروس خانم جانی که پایان نامه اشم تموم شده :دی :ایکسسسس

بلهههه خیلییی بهترم...
وای :))))) پرسه کلییییی حال کردم :))) نمیدونی یادآوری این موضوع چه همه لذت داره...

رخساره پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 22:13

وای میلو منم همینجوریم! واقعا یه وقتایی کلافه و بی حوصله م شدید! با اینکه اتفاقی هم نیفتاده و همه چیز اکیه! و اتفاقا با اینکه میدونم اما کارهای پشیمون کننده و حرفهای پشیمون کننده هم زیاد انجام میدم. به سرم میزنه برم یه روانکاوی بشم

هرازگاهی پیش میاد برای همه فک کنم رخساره...

پونه بانووووووووووو پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 20:13

وااااای میلو خیلی خوبه که سرتو خلوت کردیاا الان باید تمرکزتو بذی به کارای عروسیترنگ در اتاقم خیلی باهات حال کردم متفاوت میشه
امیدوارم از این کلافگی در بیای

عزیزممم ممنون از ذوقت خب :)

پیانیست پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 15:50

میلوی عزیزدلم
میتونی هرررروقت که حوصله ووقت داشتی،اگههههه دلت خواست و صلاح دونستی برام یکم درمورد چیزایی که الان میخوام بپرسم ترضیح بدی...؟
من رشته ام ترجمه س اگه یادت باشه.ترم جدید میشم ترم سه.درسم خوبه معدلم نوزده به بالاس.استادا از سوادم راضین.ولی خودم برای ورود به بازار کار اصلا احساس اعتماد بنفس نمیکنم.فکر میکنم باید کاملا همه چیز رو بلد باشم و عین بلبل بتونم انگلیسی صحبت کنم تا بشه تدریس کرد یا ترجمه.
مخصوصا که خب خیلی وقتا میخوایم توی دانشگاه صحبت کنیم ممکنه اشتباه صحبت کنم و حتی گیر کنم.میترسم توی کلاس بعنوان مدرس ضایع بشم...
الانم توی شرایطیم ک شدیدا به پول احتیاج دارم و کار کردن از لحاظ روحی هم برام خوبه..نمیدونم باید چیکار کنم.ضمن اینکه من هیچ ایده ای از تدریس ندارمو حتی اگه بهم بگن بیا درس بده و اوکی هستی نمیدونم برم سر کلاس چیکار باید بکنم اصلا چی بگم!!!
نکته بعدی درامده...میدونم درامد موسسه ها خیلی خیلی خیلی پایینه.ولی تو با زحمت خیلی زیادی تونستی با همین درامد به کمک شوهرت خونه بخری به سلامتی.خیلی دلم میخواد منم این شرایطو برای خودم و زندگیم ایجاد کنم.چجوری؟ایا حجم کارت بیش از حدزیادبود ؟ یا موسسه هایی میرفتی ک حقوق خوبی میدن.
میدونم سوالای اخر خیلی خیلی شخصیه و کاملا بهت حق میدم اگه نخوای جواب بدی.اگه حالت عادی بود به خودم اجازه پرسیدنش رو هم نمیدادم،اما از نظر تجربه کاری و زندگی و برنامه ریزی فقط تورو میشناسم و اینهمه قبولت دارم.
بازم هرطور صلاح میدونی و بهت قول میدم ناراحت نشم اگه دوس نداشته باشی جواب بدی:-*

اشکالی نداره عزیزم.
خب من کاملا میفهمم چی میگی...مثلا من خودم برای بار اول وقتی میخواستم برم سر کلاس، با اینکه بچه های کوچولوی چهار پنج ساله بودن و ترم اولشون بود من به قدری استرسی شده بودم که کلی لغت و جمله های احتمالی که فکر میکردم بپرسن رو یادداشت کرده بودم :))) الان که یادم میاد وقتی رفتم تو به سختی میفهمیدن من دارم احوال پرسی میکنم حتی، خندم میگیره...بعد وقتی میخواستم کلاس بزرگترا رو امتحان کنم هم همینطور...و بعدش هم کلاسای پیشرفته رو... یه چیز طبیعیه و اصن مهم نیس که چقد تجربه داری چقد خوب حرف میزنی، همیشه ترسه توی مراحل اول هست. من ولی میدونی چیکار کردم توی کلاس بزرگا؟؟ بهشون صادقانه گفتم امروز دفعه ی اولمه دارم میام توی همچین کلاسی و ممکنه خیلی اشتباه کنم، سعی کنین بهم کمک کنین، مچ گرفتن و اذیت کردن باعث بهبودم نمیشه...
و هرجایی که جوابی رو نمیدونستم میگفتم نمیدونم ولی جلسه ی بعد بهتون میگم...اینطوری میشد که من هم سلف ایمیجم خراب نمیشد هم اونا بهم اعتماد میکردن...و خب بعد از مدتی دیگه هیچ وقت این ترسو نخواهی داشت...
راجع به حقوق هم من هم کارم خیلی زیاد بود هم چندجا همزمان کار میکردم هم خیلی سیو میکردم پولامو...تا همین یه سال پیش هم خیلی سختم بود..بعد یهویی از یه جایی به بعد، فک کنم از مهرماه سال گذشته بود همه چی برام افتاد روی دور تند. کلاسای خصوصیم خیلی زیاد شدن، رو حساب اعتماد و نتیجه ی مثبتی که بقیه میگرفتن از کلاسام و زیاد میومدن منم هزینه ی کلاسام رو بردم بالاتر، معقولانه البته..آموزشگاه اصلی هم یهویی حقوقمون رو زیاد کرد. جوریکه من دیگه از جاهای دیگه اومدم بیرون. خب آموزشگاه اصلی جز جاهاییه که توی منطقه ی ما از همه بهتر پول میده کلا چون معتبرم هست، ولی خب کار توی اونجا رو هم مدیون سه سال تجربه ی قبلش بودم و یعنی میخوام بگم اول بسم الله نمیتونستم برم از اونجا شروع کنم. و همه ی اینا، همه ی این سیو کردنا، اعتمادا، جای خوب کردنا، یهویی نبود. یه شبه نبود...خیلی سختی کشیدم...بچه های قدیمی تر شاید یادشون باشه که مثلا برای یه میلیون چقدددد به خودم سختی میدادم اون وقتا تا جمعش کنم.... بعد از یه جایی به بعد دیدم من به این پولا راضی نمیشم. تابستون دوسال پیش تارگت گذاشتم واسه خودم که تا آخر تابستون یه پول هفت رقمی بیاد توی حسابم...اون سال تابستون پدر من دراومد!! روی هوا کلاسا رو میزدم، خصوصی هامو هرررتایمی که خالی داشتم ورمیداشتم. ترجمه انجام میدادم...و خب آخر تابستون یه مبلغ گنده ی حال خوب کن داشتم که به خودم ثابت کردم اگه بخوام میتونم میلیونی هم درآمد داشته باشم اونم توی مدت کم...و بعد از اون دیگه به کم قانع نشدم...
تو بیا با کلاسای کم، تعداد کم و کلا سطح پایین شروع کن. سنی هم نداری آخه. تازه اول راهته...بعد کم کم تمرکزتو بذار روی کلاسای خصوصی اگه برات مقدوره...و هیچی با ولرخرجی میسر نمیشه...حواست تا دو سه سالی خیلی به دخل و خرجت باشه...
بعد آهان، دوره ی تی تی سی رو هم بگذرون. یه دوره ی فرمالیته س البته، مدرک تدریس میدن بهت آخرش. ولی خب یه چیزایی دستگیرت میشه. خصوصا که اگه ازتون بخوان آخر ترم برید دمو بدین( تدریس تمرینی،برای امتحان کردن شما)و همین باعث میشه یکم قلق کار دستت بیاد. و اینکه این دوره ها و توی دمو دادن معمولا گیرای بیخود و با خود میدن!! همشون رو قبول کن و روی خودت کار کن. ناامید نشو اگه گفتن اکی نیستی مثلا. میدونی که تدریس سلیقه ایه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد