اون روزی با خودم تصمیم گرفتم که برخلاف آدمای دیگه و تصور قالب، یه عروس خسته از مشغله های قبل از عروسی نباشم..که صورت پژمرده و لاغر، و کلافه داشته باشم که همه هم معتقدن روزای قبل از عروسی همینطوریه و طبیعیه... دیدم هیچم طبیعی نیس...این روزا بهترین روزای منن، روزای من و مارس...مارسی که کلللللی خاطره رو پشت سر گذاشتیم، با عشق ازدواج کردیم، واسه هر آجر رابطمون، صبر داشتیم، گذشت داشتیم، فکر کردیم، برنامه چیدیم...حالا باید روزای خنده و  بشاشی من باشه...که همه بفهمن من خوشحالم. مارس خوشحاله....

بخاطر همین تصمیم، تایم ورزشمو بیشتر کردم!! خب دیگه فک کنم همه بدونین که هیچی مثل ورزش به من حال خوب نمیده...بعد خریدای تو دلی رو بیشتر کردم...محصولات مراقبت از پوست خریدم و خوراکی های سالم میخورم...شبا بجای حرص و استرس، با ساقدوشام حرف میزنم، شوخی میکنم، موزیک گوش میدم، خریدای خونه دیگه تقریبا تموم شده، خریدای تزئیینی رو انجام میدم...اون روز هم نشستم یه تابلوی برجسته با مل و چسب و چوب کشیدم که توش رنگایی به کار بردم که با پرده و مبلا همخونی داشته باشه... گل و گیاه خریدم...خوشبو کننده های حمام و دستشویی...کارایی که بهم حس خوب میده...

بعد نشستم عکسامون رو، از روز اول تا الان گلچین کردم...خب برای مایی که زیاد اهل عکس نیستیم و هرجا رفتیم بیشتر خوش گذروندیم تا عکس، عکسای کمی داشتیم..خیلی کم!! ولی از بین همونا، اونای که شادتر بود، عاشقانه ی واقعی تر بود، حس و حالش طبیعی تر بود رو سلکت کردم..براشون قاب خریدم...

برای اتاق کار، عکسای رنگی رنگی برای سمت خودم، و عکس آدمای مورد علاقه ی مارس (چارلی چاپلین، کلنت ایستوود، شهیار قنبری، محمد مص///دق، کریم خان زند، رضا///شاه) رو آماده ی پیرینت گذاشتم...

یه خوبی اتاق کار اینه که من دارم اتاقه رو با یه پسر-مارس- شِر میکنم...هی باید حواسم باشه وسایل توش دختر ونه نشه...هی باید ذائقه ی پسرونه رو هم لحاظ کنم...فک کنم خیلی حس خوبیه که همخونه ام، هم اتاقیم، پس مورد علاقمه :)

توی تمام وجوه خونه هم این اصل رو رعایت کردم...مثلا برای اتاق خواب، تخت رو رنگی انتخاب کردم که به سلیقه ی جفتمون بیاد...وسایل رو آمیخته ای از رنگی رنگی جات و رنگ طوسی که مارس عاشقشه- به قول مارس رنگ مهندسی- انتخاب کردم....

من از عروسک و فلان هم اصن خوشم نمیاد...جز یکی دوتا هم بیشتر ندارم...بعد اونا رو دوست ندارم خودم که ببرم...


خلاصه، خیلی خوبه، هردو حواسمون به سلیقه ی اون یکی هست....



.......................................................................................


کارت رو هم سفارش دادیم. اولش میخواستم متن خارجی انتخاب کنم و فقط بنویسم که 

your presence is requested in our wedding.  

بعد دیدم که خب 90 درصد مهمان ها شاید نتونن متوجه بشن و اصن چه کاریه خب من دارم تو اینجا با فارسی زبونا حرف میزنم...بعد ما هردو از متن های عاشقانه و شعری و اینجور چیزا خوشمون نمیاد اصلا. بنظرم کارت عروسی یه جور دعوت رسمی و گزارشیه...گرچه اینم سلیقه ایه.

 انتخابمون یه کارت خیلییییی ساده بی شیله پیله و زنگوله منگوله، و در سایز کوچیک هست که توش فقط یه چی توی این مایه ها نوشتیم میلو و مارس ازتون دعوت میکنن در تاریخ فلان و در فلانجا بیایید سرافرازمون کنین . وسلام.


.....................................................................................


راستی، انتخابم و خریدم شد گاز رو میزی با فر برقی :) 

که از هردو خیلیییی راضی ام...ممنون که تجربه هاتون رو باهام به اشتراک گذاشتین. با چشم باز و منطقی این خرید رو انجام دادم. به هرحال هرکس الویت هایی داره برای آشپزی، و منم با توجه به گفته های شما و نیازهای خودم این تصمیم رو گرفتم....



......................................................................................


توی خریدای عروسی هم، من و مارس، هرچیییی که لازم داشتیم رو فقط گرفتیم...خوشم نمیاد/خوشش نمیاد/ بار جمع کنیم...خواهر بزرگه سفارش کرده بود مارس برام لوازم آرایش های مارک و خوب و تکمیل بخره از هرچی...گفتم نیازی نیست واقعا بریز و بپاش. کم ولی با کیفیت...بعد بیشتر از کرم و پنکک و فلان، محصولات بهداشتی خریدم... هردو خریدامون کم ولی کاربردی شد...یه ذره مراعات حال طرف مقابل اینجور وقتا بد چیزی نیست. هرچقدرم که طرف وضعش اکی باشه، بنظرم لازمه که آدم اینجور وقتا مناعت طبع داشته باشه، داره یه زندگی مشترک شروع میشه، میدون بچاپ بچاپه مگه؟؟...

من نمیگم آدم باید به کم راضی شه...نه...من خودم برای انتخاب لباس/تالار/آرایشگاه خیلی سلفیش عمل کردم چون فقط یه بار بود. ولی یه سری چیزا که واجب نیس لزومی نداره انجامش...

نظرات 11 + ارسال نظر
مرمر پنج‌شنبه 4 شهریور 1395 ساعت 08:17

درکت میکنم چووون منم همینطورم...ولی یه پیشنهاد میلووو خوراکی های مورد علاقت صبح بخور..اینجور وقت برا سوزوندن کالریشون هس:)

این پیشنهادت شدیدا استقبال میشه ^_^ :***

مرمر چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 22:18

میلووووو همیشههه یادت باشههه هیچی هیچی توو دنیا وجوود نداره که مارو چاق کنه...همیشههه همیشههه این ماییم که مشخص میکنیم این خوراکی تبدیل به تپه هاا چربی شه یا نههه فقط یه طعم ناب خوب رو بچشیم غرق لذت شیم....اندازه غذا مهمه..کم بخوور از هرچی کهه دوسداری. بهت قول شرف میدم چاق نشی:)

مرمر فکر قشنگیه ولی باور کن من با اینکه عاشق غذام ولی کم میخورم, با اینحال بشدت استعداد وزن بالا رفتن رو دارم متاسفانه:-(

بهی چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 15:29

کسی نگفته میدون به چاپ به چاپه ولی کسی که عادت داشته باشه راحت زندگی کنه دلیلی نداره اگه شوهرش توانایی مالی داره بخواد هی مراعات کنه

قضیه "هی" مراعات کردن مطرح نیست. موضوع اینه که وقتی به چیزی نیاز نداشته باشی لزومی نداره فقط چون "رسم" هست بخوای کاری رو انجام بدی.
به هرحال این نظر منه، هرکس میتونه طوریکه به نظرش درسته رفتار کنه :)

Kit Katt چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 15:04

Ok lets face it, you're ruining my lifeeeee az bas bem zogh midi:)))) cant waitttt to see you in that dreamy dress :x
I want bonus photos,az alan gofe basham:))
Rasi tarikhe daghighesh key shod?:**

aziiiiizammmm :)))) the same is here
Kit Katt am I gonna be beautiful??? feeling anxious...
to ke sad dar sad are the first one to see my photos :)))
chera, chera, but le'mme surprise u :D

مرمر سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 12:12

اخخخخخخخیش بعد یکی دوتااا پست اومدم یه کامنت بذارم ...میدونی که ذهنم باید خالی باشههه تا کامنت بذارم:)..(اپلوو داوم هوامیکنم)
........
عروووووووسیش اینجوووریش قشنگ دیگهههههه....بعضیاا ازاسترس هیچیی از عرووسیشون نمیفهمن:/واین خیلی خیلی بد.....چون اون روز دیگه تکرار نمیشه....
من خودم اصن اصن استرس نداشتمممممم...ومیتونم بگم جز بیخیال ترین عروسای دنیا محسوب میشدم...
فک کن از هفت صبح تا شیش غروب ارایشگاه بودم:))))چراااا,چون قرار بود دوازده ظهر اماده شم برم برا عکس باغ ولیییی یه سیلی گرف ...یه سیلی گرف...که همه خیابوونا پر اب شد ..وباغ کنسل شد...ولی خدایی نه استرس گرفتم نه عصبانی شدم..چه فراوون عکس..بعدن میگیرم خوب:)
......
فک نکنم هیچ جاا خونهه به اندازه اوون اتاق کار خوبشه:)
فک کن یه شلوارک لی کوتاه بپوشی..با یدونه از نیم تنه هاا که دقیقا زیر..سی//نه دوتا بند دارن که گره میخورن بهم..بعدبا یه صورت رنگی رنگی ازگواش....هووووم:)
.....
همین کههه خودخواه نیستی تو انتخاب وسایل وحتی رنگشووون ...دوصفر از زندگی جلووویی:)
.......
ژله صبح ناشتا چندقاشق واسه پوست خیلی خیلی خوبه:)))

مرمی بی اغراق میگم منتظر کامنتای توام اغلب بس که انرژتیکه :)
منم توی عقدم خیلییی ریلکس و خوشحال بودم :)) اینقدری که به من خوش گذشت فک کنمب ه کس دیگه نگذشته باشه :))))
وای نه مریم من الان عاشق آشپزخونم شدم :))) خیلیییی خفن شده :دی

:****

راست میگی؟؟؟ چاق میکنه ولی که :|

لی لی سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 11:26 http://cranberry.blogsky.com

وای میلو یه مدت بود به وبلاگت سر نزده بودم دیشب که پستارو خوندم خیلی خیلی برات خوشحال شدم.
امیدوارم همیشه حال و هوات همینقدر دوستداشتنی و دلچسبت باشه.
با کلی آرزوی خوشبختی و عشق واسه تو مارس دوستداشتنی

عزیزممم :)
بی نهایت ممنون از محبتت

نگین سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 08:31 http://poniya.blogsky.com/

خوشبختانه منم یه عروس شاد بودم :) اصلانم به نظرم کارای عروسی کسل کننده و خسته کننده نبود- با وجود اینکه شاغل بودم و اول تصمیم داشتیم 95/5/5 عروسی بگیریم و مجبور شدیم تغییرش بدیم به 95/2/18 باز هم تو تایم کم استرس نداشتم و از لحظه لحظه های آخرین روزای نامزدیم لذت بردم
---
تو خریدای کاربردی هم مثل شما بودیم
و حتی کارت عروسی ساده :)

بهترین کار رو کردی نگین :) فک کنم اون روز فقط مال عروس و دوماده و فقط اونان که باید لذت ببرن....
جدی؟؟؟ :)

روم میشه بگم! منم!! سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 01:46

میلوی عزیزم از صمیم قلب براتون آرزوی خوش بختی و زندگی شاد و سعادتمندانه رو دارم. خیلی خوشحالم تو برای من یه انسان الهام بخشی :)

ممنون دوست عزیز از محبتت :)

میسا دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 17:15

میلو جونم خسته نباشی من از وبلاگت انرژی خوبی دریافت میکنم نمیدونم چرا .....گلم فر برقی و گاز چه مارکی برداشتی منم تازه عقد کردم دارم جهزیه میخرم البته به من گفتن گاز رو میزی نگیر

ممنون میسای عزیز :)
فر مارک لِتو. گاز هم والا مارکش معوف نیست "وانان" ولی خب کاربردش خیلی خوبه و از چند نفر پرسیدم که داشتن و راضی بودن حتی بعد از سالها....

رعنا یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت 19:37

میلو من خیلی وقتا که ناراحتم و حالم خوب نیست ، به خودم می گم مثل میلو باش شادى رو خودت بساز . خواستم بگم یه جورایی الگوی منی

رعنا من واقعا چیزی نیستم که الگو بشم، ولی واقعااااا ممنونم که این لطف رو داری بهم....

تبسم یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت 18:08

چه فکر خوووبی، من هروقت عروس خسته و بیحال یا حتی عصبی میبینم دلم واسش میسوزه چون این حالتا هرچقدرم طبیعی باعث میشه کمتر بش خوش بگذره تو عروسیش ...

اتاق کار جالبی میشه قطعا ^_^


چه جالب، راستش ی بار ک عروسی دوستت بود و نوشته بودی ازت خواسته واسش متن انگلیسی بنویسی واسه رو کارت (اشتباه نمیکنم دیگه؟هوم؟ ) من با خودم گفتم چه خوبه انگلیسی بنویسی .. بعد فکر کردم خب اکثرا نمیفهمن چی ب چیه ... بعد همون موقع تصمیم گرفتم اگه ی روز خواستم ازدواج کنم .. واسه فامیلا نزدیک تو ی ویدیو کوچولو صمیمی ازشون دعوت کنم ... واسه غریبه ترآ ی کارت کوچولوی ساده چه فکر خوووبی، من هروقت عروس خسته و بیحال یا حتی عصبی میبینم دلم واسش میسوزه چون این حالتا هرچقدرم طبیعی باعث میشه کمتر بش خوش بگذره تو عروسیش ...

اتاق کار جالبی میشه قطعا ^_^


چه جالب، راستش ی بار ک عروسی دوستت بود و نوشته بودی ازت خواسته واسش متن انگلیسی بنویسی واسه رو کارت (اشتباه نمیکنم دیگه؟هوم؟ ) من با خودم گفتم چه خوبه انگلیسی بنویسی .. بعد فکر کردم خب اکثرا نمیفهمن چی ب چیه ... بعد همون موقع تصمیم گرفتم اگه ی روز خواستم ازدواج کنم .. واسه فامیلا نزدیک تو ی ویدیو کوچولو صمیمی ازشون دعوت کنم ... واسه غریبه ترآ ی کارت کوچولوی ساده

مبارکت باشه عزیزم :*** ایشالا دلچسب ترین غذاها رو باهاشون بپزی ^_^

این بچاپ بچاپه عاااالی بود :)) واقعا بعضی وقتا همینجوره :)

آره تبسم منم...بابا عروسی مااااال عروس دوماده....
چه ایده ی باحااالی :) خیلیییی خوبه واقعا :)
من اشپزی دوست ندارم تبسم :(((
والاع :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد