توی زندگیم، کسی نبوده که بخوام ازش الگو بگیرم یا بعد از دیدنش یا حتی خوندنش ترغیب بشم...نه که بخوام بگم خیلی من خوبم، موضوع این بوده که شیوه ی کسی اونجوری که من میخواستم و اکتیو بودنی که دنبالش بودم توی زمینه ی شغلیم رو توی کسی ندیده بودم...منتها یلدا، که میشناسیدش، توی یه سال اخیر فکر میکنم تنها کسی بوده که میتونم بگم منو تحت تاثیر قرار داده...از اونجایی که هم شغل هم هستیم و نوع زندگیش با پارتنرش مورد علاقمه، به شدت دنبالش میکنم... و میبینم که چقدر خوبه آدم یکیو داشته باشه/بخونه/ببینه که ازش الهام بگیره ( و نه تقلید بکنه)...الهام گرفتن خیلی خوبه..اگه کسی رو دارید که ازش الهام میگیرید، توی هر زمینه ای، رهاش نکنین، و همیشه نسبت بهش متواضع باشید...من که همچین تزی دارم راجع به یلدا...



نوشته بود اگه اخلاق بدی دارم، بهتره روی قسمت مثبتش تمرکز کنم به جای عقب نشینی...این چیزی بود که منو تحت تاثیر قرار داد امروز...

مطمئنا خودم واقفم به چیزای منفی ای که در من هست و سعی میکنم بهترشون کنم یا ببینم چقدر این رفتار روی بقیه ممکنه تاثیر بذاره....




...........................................................................................



اون روز راجع به یه شخصی با مارس حرف میزدم...کسی که یاد گرفته وقتی مثلا با تو مشکل داره نمیاد به خودت بگه، سکوت میکنه و تو فکر میکنی که وااااو چقدر های کلس و چقدر خوب و مظلوم...بعد ولی شروع میکنه با بقیه درموردت حرف زدن، پشت سرت فحاشی کردن، دربارت بد گفتن، توی جاهای مشترکی که حضور دارید طعنه میزنه و از این قبیل کارا... (که خب شاید خیلی از ماها و خود من این کارو واسه یه بارم که شده کرده باشیم)..مارس نظرش این بود که این رفتار یعنی که خودت میدونی مقصری و ترس داری از مواجه شدن،ترس داری از روبه رو شدن، و خودت رو پشت این کارا قایم میکنی که توی دایره ی امنی باقی بمونی و اگه طرف فهمید که داری راجع بهش حرف میزنی و وقتی اومد سمتت بگه که نه من با تو نبودم مگه اسمی از تو بردم؟؟ خب اسمی نبرده تا بتونه توی دایره ی امنش باقی بمونه...مارس میگفت تنها راهش اینه که این آدما رو به حال خودشون بذاری چون اونا هنوز قدرت رو در رو حرف زدن رو ندارن و گلاویز شدن باهاشون ممکنه اونا رو غیر منتظره توی شوک بذاره و این خوب نیس...

خود من این اتفاق برام افتاد. خودم واقعا متوجهش نبودم و نمیفهمیدم که دارم با همه راجع بهش جز خود اون آدم حرف میزنم...بعد یه روز دیدم که خب تا کی میخوام پشت این ترس بمونم؟؟؟ اگه مقصرم معذرت بخوام و اگه نیستم تمومش کنم این اوضاع رو...

نتیجه ی خوبی هم گرفتم. راضی و آسوده شدم و بعد شجاعتم بیشتر شد توی پیش قدم شدن....

این تجربه ی شخصی من بود...و فکر میکنم یه جایی باید فحاشی و غیبت کردن رو تموم کنیم و شجاعانه روبه رو بشیم با اون آدم، منتظر بقیه نباشیم که بهمون حق بدن....



.................................................................................................




خوندن کتابای پیشینم، مرورشون و خط کشیدن زیر نکات مهم، این شبا خیلی حالمو خوب میکنه...مارس تی وی میبینه (اون عاشق تلویزونه برعکس من)، و من بهش لم میدم و کتابامو میخونم...یه وقتایی منو از جام بلند میکنه و خوراکی میخواد...غر میزنم گاهی که ای بابا همش منو بلند میکنی که..بعد خنده ام میگیره از تنبلیش :)) بعد واسش به شاهانه ترین شکل ممکن پذیرایی میکنم چون اونم وقتایی که حوصله داره باهام مثل ملکه ها رفتار میکنه....

این روزا همش فکر میکنم که چقدر زندگی مشترک هممممه چیش دوطرفس...یعنی خودم که اینطورم...به محض اینکه فکر کنم یه طرف ترازو سنگین تره معترض میشم و به شوخی میگم که مسئولین رسیدگی کنن لطفا :) و خب خوشبختانه مسئولین خونه ی ما، خیلی تیز و فرزن و نمیذارن کار به شکایت های باریک تر بکشه!!

آدمایی که صبر میکنن، آدمایی که تحمل میکنن، آدمایی که میسازن، اونایی که یه طرفه همه چیو به دوش میکشن، جدا تحسین دارن...مامان من مثلا جدا جای تحسین داره...من فکر میکنم که همه چی باید دوطرفه باشه...نباشه، من یکی که نمیتونم...

نظرات 9 + ارسال نظر
لیدی رها پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 14:52 http://ladyraha.blogsky.com

دقیقا نمیشه تو همه چی پنجاه پنجاه باشه... همسرم تو امور اقتصادی خیلی خوبه که من حوصله اش نداری در عوض من عاشق چیزهای خوشگل و سلیقه به خرج دادنم که همسری زیاد اهمیت نمیده... انگار مکمل همدیگه ایم و همین خوبه

دقیقا مثل ما :)))

تبسم سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 00:15

سلام :)
اول اینکه درباره پست قبل، خیلی تبریییک .. ایشالا موفقیتای بزرگتر .. ایشالا آموزشگاهِ خودت اصلا :)

یلدا خیلی خوبه .. منم دوسش دارم و جدا از چیزایی که ازش یاد میگیرم، همیشه وقتی پیجشو میبینم دلم میخواد منم یه پیج عمومی داشته باشم که راحت باشم باهاش .. جرئتشو پیدا نکردم ولی هنوز ...
توئم واسه من الهام بخشی خیلی خیلی .. همیشه ممنونت میمونم بخاطرِ همه چیزایی که تو این چند سال ازت یاد گرفتم :)

یه اخلاقِ خوبی که من دو سه ساله پیدا کردم، نه که همیشگی باشه ها، ولی واااقعا تقویتش کردم .. اینه که وقتی دلخوری دارم رُک میرم به طرف میگم .. اگه حسِ خوبی هم گرفته باشم ازش باز رُک میرم میگم .. قبلش خیلی طعنه زن بودم واقعا ! .. خیلی باخودم این رفتار شد و داره میشه .. اینه که پشیمون شدم و خجالت زده از رفتارم ! ...

الهی زندگیت همیشه پُر پُر آرامش باشه ... این پستتُ که میخوندم، همینجور ذره ذره آرامش میومد تو سلولام .. انگار که خودت داشتی با یه صدای خیییلی آروم واسم تعریف میکردی :) مرسی که باز مینویسی :****

سلام :****
آره خیلی خوبه یلدا....
اوه بیخیال بابا من کجام الهام بخشه :)) تو لطف داری اینو میگی
پیش میاد گاهی...و خب برای من توی محیط کاری این اتفاق افتاد..و خب رفتم بالاخره رو در رو صحبت کردم....و دارم سعی میکنم دیگه این کارو نکنم....
مرسی عزیزممممم :)

رهآ دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت 15:49 http://colored-days.blog.ir/

یلدا همون که تیچر ِ؟ :) تو اینستا ...

بله همون :)

Hoda دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت 10:35

بنظر من ولی صبر کردن و گذشت یک طرفه اصلا خوب نیست به یه قسمت دیگه ضربه میزنه در دراز مدت و وقتی میفهمی که غیر قابل جبرانه

دقیقا....میفهمم...

ژوانا یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 15:43 http://candydays.blogsky.com

مثلا من کسیم که هیچوقت هیچکی منو الگوی خودش قرار نمیده انقدر که اوضاع نابسامانی دارم
ولی جدا من خیلی خوشم میاد از لایف استایل تو و دوست داشتم مثل تو باشم ولی ادما از لحاظ رفتاری متفاوتن و خب چون خیییییلی فرق دارم با تو نمیتونم مثل تو باشم تو یه سری از موارد :دی
چقدرم خوبه که دوباره مینویسی میلو

عزیزمممم بابا تو لطف داری ..الهام گرفتن از آدمای خفن و خلی بزرگ درسته ما کجای اوناییم آخه...
توام چه خوب که برگشتی به وبلاگت...من چنل رو دوست نداشتم...حس اصیل بلاگ نویسی رو نتونستم باهاش جایگزین کنم...

لیدی رها یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 14:58 http://ladyraha.blogsky.com

مشکل من اینکه اینجور مواقع فکر میکنم مستقیم حرفیدن با طرف اگه آدم پر رویی باشه روشو بدتر باز میکنه و سعی می کنم پشت سرش با کسی نحرفم و ازش فاصله بگیرم... هرچند اینم وضعیت بدی و خسته شدم ازش
دقیقا زندگی مشترک همه چیزش دو نفره اس منم از همسرم انتظار دارم تو همه چی این تا حد امکان رعایت کنه

خب باید اضافه میکردم ته پستم که با کسایی کع ارزشش رو داره این کارو کنه آدم باید..نه هرکس که بی لیاقته...
ولی خب بستگی داره اون آدم توی زندگیت چقدر نقش داشته باشه....
ولی نمیشه خیلی جاها، نه رها؟؟ خیلی کارا همونطور که برای ما سخته واسه اونا هم هست...

نانا-پیشی یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 13:18

یلدا رو یه مدت دنبال میکردم جالب زندگی میکرد و لهجه اش عالی بود
منم سعی میکنم پشت ترسام قایم نشم البته میدونم این حس از کجا اومده, مامانم از بچگی همیشه حق رو به بقیه داده و من با این تفکر بزرگ شدم که اصلا حقی ندارم و اگه ناراحتم به همون غرغر بسنده کنم ولی دیگه این کارو نمیکنم, منم حق دارم پس مستقیم میگم
با دوطرفه بودن زندگی مشترک موافقم و من تمام سعیم رو میکنم که تعادل رو حفظ کنم و اصلا اونقدر از ایثار رو مثل خانومای باگذشت نسل مادرامون ندارم

عاقا منم عین اون حرف میزنم دقیقا:)) آیکون از حسودی مردن :دی
دقیقا کاری که بابای من باهام کرده....
ببینیه جاهایی باید گذشت داشت..ولی خب مثل مامانم بودن؟؟ هرگز...البته اینم مال وقتیه که هنوز توی شرایطش قرار نگرفتم...شاید منم اگه جاش بودم اینهمه صبر میکردم...

آژو یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 07:41

مارس خیلی قشنگ حرف میزنه:گل

مسئولین رسیدگی کنن:))) عزیزززززم:***
دوطرفه عالیه
یه طرفه نابود میکنه طرفو.نابود

قربووووونش برم :دی
یاه :دی
آره آژو...من میفهمم این نابودی رو...

سیاهچاله یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 00:05

خیلی خیلی خوشحالم که دیدم وبت آپ شده میلو:-*:-*:-*

جانممم :*** منو شرمنده میکنین بخدا :(((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد