ساعت پستمو. آخه الان دلتون میاد با چشای خوابالو کامنتای پست قبلو جواب بدم؟؟؟ :))  اومدم حرف بزنم و برم فقط...


 

این چهارمین سالیه که از اوایل پاییز من دچار حس خوب میشم چون مدام به تولد مارس فکر میکنم که چیکارا میشه کرد... فکر کردن به سوپرایز کردنش خوشحالم میکنه و حتی هی خودمون رو توی موقعیت سوپرایزی تصور میکنم و کلی میخندم!!!

امسال یه عالمه آپشن دارم چون دیگه محدودیتی وجود نداره بینمون. #مزیت های ازدواج :دی


به یه سفر دو روزه ی بکر فکر کردم. هزینه هاشو برآورد کردم و دیدم که تقریبا حسابم صفر میشه. مهم نبود چون دقیقا دو روز بعد از تولدش حقوق این ترمم رو میگیرم و این ترم از اونجایی که کلاسای اضافه برداشته بودم و ساب رفته بودم جای همکارام حقوقم از همیشه کمی بیشتره...فرانک هم اون روز بهم گفت که من قدرت جذب پول بالایی دارم و نگران نباشم. همین حرفش حال دلمو خیلیییی خوب کرد. مرسی فرانک :**

بعد ولی بعد از اینکه کاملا آماده بودم تا اون سفر رو رزو کنم یه اتفاقایی پیش اومد که یکمی منو منصرف کرد...سرچ های دیگه ای زدم و چیزای جالب تری گیرم اومد که از لحاظ هزینه ای فرقی با سفر نداره ولی خب اونهمه دنگ و فنگ سفر رو نداره دیگه...

اینارو گفتم که بگم هرروز تقریبا دارم سرچ میکنم و دنبال ایده های هیجان انگیزم...یه روزم فکر کردم تا چند وقت دیگه ممکنه ایده های هیجان انگیز داشته باشم؟؟  یه روزی میاد که همه ی کارا رو کرده باشیم و دیگه هیچی نمونده باشه؟؟؟

 

 

..........................................................................................

 

نوشتن خیلی خوبه... خفه شدم توی این یه ماه...هیچ جای دیگه هم دلم نمیخواست بنویسم...حتی یه جایی رو هم یواشکی ساختم ولی دیدم یه کلمه هم نمیتونم توش بنویسم....

 

............................................................................................

 

من عاشق کریسمسم و سال نوی میلادی... عاشق کاجای تزیین شده..عاشق دونه های برف و جورابای قرمز و کادوهای زیر درخت کاج...عاشق ریسه های ریز ریز توی خونه، شمع های روشن و غذای گرم...بعد هرسال چک میکنم ایده هارو...هرسال دلم میخواد که کاج تزیین کنم...چهارتا بطری رو برداشتم رنگ زدم...که روشون رو نقاشی کریسمی کنم...یکیشون رو گوزن کنم و غیره...


ولی موضوع اینه که من هیچ وقت ایده هام اونجور که توی ذهنمه نمیشه...براشون اتفاقا زحمت هم میکشم ولی میدونی دوتا مانع بزرگ من چیه؟؟ اولیش اینه که من بی حوصله ام توی انجام هرکاری...خب شاید تعجب کنین ولی واقعیت داره. من نمیتونم بیشتر از یه ساعت پای یه چیزی بمونم... بعد آدم نصفه نیمه ول کردن هم نیستم. باید تمومش کنم. و میدونین نتیجه اش جی میشه؟؟ اینکه سمبل میکنم آخرش...یعنی قشنگ دیگه آخرای کار من کلافه میشم. فرقی هم نداره هرچیزی که باشه من حوصله ی تایم گذاشتن روی یه چیزی رو بیشتر از یکی دو ساعت ندارم...دومیش هم پوله. من عاشق کارای هنری ام. عاشق درست کردن با دست...عاشق کشیدن...ولی ولی ولی!! همیشه دلم میخواد که با کمترین پول و هزینه کاریو پیش ببرم. دلم نمیخواد واسه یه چیزی مثل سال نو میلادی و کریسمس مثلا که فقط یه شبه کلی هزینه کنم خرت و پرت بخرم..برای عقدم، که باغ رو خودم تزیین کردم دوست نداشتم زیاد هزینه کنم با اینکه دیگه همه میدونن چه همه عاشق جشن بودم ولی میگفتم منطقی باشم، فقط یه شبه، همین که حس خوب برام ایجاد شه بسمه....لازم نیس خیلی براش هزینه کنم...خب واضحه که هرچقدر پول بدی آش میخوری...من آدمی ام که واسه لذت های گذرا هیجان زده ام، عاشقشونم ولی در عین حال دوست ندارم براشون خیلی هزینه کنم..چرا؟؟ چون پولمو با زحمت درمیارم و حتی اگه غیر از این بود، بازم حاضر نبودم، چون فکر میکنم آدم باید بتونه با حداقل ها هم خوش بگذرونه...البته به اینجای حرفام که میرسم یکمی  تناقض رو در خوردم حس میکنم...چون میبینم از چیزای لاکچری هم بدم نمیاد...مسئله پول داشتن یا نداشتن نیس نمیدونم چمه، فقط میدونم واسه خرج کردنام حد و مرز دارم من همیشه....

خلاصه، اینجوری میشه که ممکنه نتیجه ی کارم خوب نشه...که چه مسخره بنظر بیاد حتی...ولی I don care  واقعا!!! من حسی که دنبالش میگردم توی یه کاری رو بدست میارم و همین بسمه...

 

...................................................................

 

ما توی رشته مون، مباحث روان شناسی هم خیلی داریم. چون کارمون با آدمای مختلفه...چون باید بشناسیم هرکی چطور بهتر یاد میگیره. شخصیت شناسی و تست های خود شناسی خیلی توی رشته مون هست و خوب همشون هم تست های موثق و درست حسابی ای هستن.مثلا همین تست تیپ های شخصیتی که این روزا میلیونی ازش درآمد درست میکن ایرانیا...یا تست مهارت های یادگیری...

بگذریم...یکی از این تست های معتبر رو اون روز با مارس انجام دادیم...نتایج من کاااملا برعکس نتایج مارس بود.توی هر چیز ساده و بغرنجی برعکس هم بودیم...مارس میگقت ما مکمل به تمام معناییم. از دیدگاهش خوشم اومد.ممکن بود بگه وای چه همه ممکنه روی مخ هم باشیم پس...ولی گفت مکمل هم...

نقاط ضعف من دقیقا نقاط قوت اون بود. مثلا اینکه به نظرات آدمای نزدیک زندگیم اهمیت زیادی میدم (به ظاهر شاید اینطور نباشه ولی خب خودم میدونم که هست..) نقطه ی قوت اون این بود که توی تصمیماتش هیچ احدی نمیتونه تاثیری بذاره...

نقطه ی ضعف اون این بود که فلکسیبل نیست و به ندرت و به سختی  ایده ی جدیدی رو می پذیره. من نقطه ی قوتم این بود که با شرایط به راحتی کنار میام و خلاقیت و نوآوری همیشه موضوع مورد علاقمه...

یه تابلو میخوام درست کنم...و بنویسم اینارو...جواب تست اون در مقابل جواب تست من...یه جایی بچسبونمش که هرروز ببینیمیش...که ببینیم این الان این رفتارو کرد که مورد پسند من نبود دلیلش چیه؟؟


ما انرژی زیادی رو داریم صرف میکنیم برای شناخت هم!! برای زندگی مسالمت آمیز داشتن با هم. و خب حقیقتش اینه که فکر نمیکردیم زندگی مشترک ممکنه اینهمه تفاوت رو نشون بده...ولی خب هردو از این پروسه داریم لذت میبریم. چون تقریبا هرروز چلنج داریمو هرروز سر یه مساله به توافق می رسیم...اون به توافق رسیدنه خیلی خوبه..خیلی شیرینه....


گاهی بهش میگم مارس، یه روزی میاد که خسته بشیم از هم و بگیم ای بابا به جهنم اصن هرکی بره پی کار خودش؟؟ که اصن تو بشینی پای تی وی و منم مدام توی اتاق کار باشم؟؟ که بشیم دوتا همخونه ی بدون حس به هم؟؟ میگه که اینطور نیس و ما آدمایی هستیم که تلاش میکنیم و دنبال یه زندگی عاشقانه ایم...بهش میگم اگه روزی این زندگی بدون عشق بشه من خودمو میکشم!!!!! چون تو بهترین کسی بودی که من بین هزاران نفر انتخاب کردم.  اگه با تو نشه با هیچ کس دیگه نمیشه...و آدمی نیستم که بی عشق دووم بیارم...یعنی تا قبل از مارس تونسته بودم. ولی توی همون دوران هم دلم یکیو میخواست که همراهم باشه. آدم وابسته ای نیستم. استقلال توی زندگیم حرف اول رو میزنه. ولی عشق باید باشه توی زندگیم....

 

..............................................................................................................

 

دچار سردرگمی شدم نست به نام خانوادگیم!!! توی این دو ماه اخیر من رو با اسم مارس صدا میکنن. برام بسته ای میارن و میپرسن فامیلیتون؟؟ میگم کاف هستم. میگن اینجا که نوشته خانم میم. میگم بله فامیلی همسرمه...

زنگ میزنم جایی رو رزو کنم، میگم کاف هستم. میگن فامیلی همسرتون؟؟میگم میم....بعدا که زنگ میزنم میگم کاف هستم میگن با این اسم چیزی ثبت نشده....میگم میم چطور؟؟ میگن بله هست...

از اینکه خانوم میم باشم بدم نمیاد. ولی خب خوشم هم نمیاد!! همیشه برام جای تعجب بود که چرا خانوما اغلب خودشون رو با اسم همسرشون معرفی میکنن؟؟ من دوست دارم بگم کاف هستم، همسر آقای میم....یه جور بغض منو میگیره که هویتم رو ازم بگیرن...فامیلی بابام رو....من عاشق فامیلیم هستم....خانوم کاف به من جرات و جسارت میده...خانوم میم بهم پرستیژ و عشق..کاش هردوتاش رو میشد بود همزمان، هردوتاش توی فامیلیم بود...ولی اول کاف بعدا میم....!!ا

نظرات 14 + ارسال نظر
باران جمعه 19 آذر 1395 ساعت 15:31

به اندازه ی ادمای روی زمین ایده های قابل اجرا واسه سوپرایز کردن یا خوشحال کردن یه آدم وجود داره ^_^ هیییچ نگران نباش

منم جدیدا خیلی داره علاقمند میشم به کریسمس و اون جورابای گنده که از شومینه اویزونشون میکنن:قلب ولی بیشترین کیف کریسمس برا خارجکیا تعطیل بودنشونه...به این فکر میکردم که اگه منم بخوام یه روزی برای تنوع یه مراسم کوچیکی داشته باشم بهم خوش میگذره یا نه :متفکر



مسلما که کلللی ایده ی هیجان انگیز با هزینه های خیلی پایین میشه داشت... تو سایتای خارجی پرررر از این ایده هاس که میتونی با پسوند DIY سرچش کنی ... ^_^


این چالشا فکر میکنم فقط برای سالهای اول زندگی باشه... دیگه بعدش زن و شوهر شبیه هم میشن و بیشتر میتونن با هم کنار بیان...هوم؟! من که اینطور فکر میکنم

اره اینو خیلی شنیدم....

ما که زارت و زورت تعطیلی د اریم :)))
توی یکی از همین پیجا هستم اتفاقا و خیلی از ایده هامو از این DIY ها میگیرم....
خیلی نسبیه این قضیه و چیزای خیلی زیادی توش تاثیر داره...

دیکچوبی جمعه 19 آذر 1395 ساعت 14:13

میلو مگه خارجیا اسم خودشونو تبدیل به middle name نمی کنن و اسم آقاشونو میذارن بعدش؟!
من فیلم عروسی یکیو تو یوتیوب می دیدم بعدا تو فیس بوک دیدم اسمشو کرده shadi jadali lagros ! البته شایدم اون فقط برا فیس بوک بوده که دوستای قدیمیش بتونن پیداش کنن!
راستی- تبریک میگم به خاطر پیشرفت و آموزشگاه جدیدت

این البته آپشنال هست فکر میکنم...یعنی اجباری نیست...مطمئن نیستم البته...
خیلی ممنوووون :)

تیا پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 16:02

بهش میگن Hyphenate the surnames که با یه خط فاصله نام خوانوادگی خودت از همسرت جدا میشه ولی خب باهم نوشته و خونده میشه دیگه...in my case اگه یکی مث ف باشه طرف ، که فامیلیش 10 حرفیه اگه بخوام دوتا فامیلی رو بردارم خیلی وحشتناک میشه دیگه:))

آره آره شنیده بودم این اصطلاح رو...
هاها :)))) فکر کن :))))

لیدی رها پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 14:57

میگم اگه وقت کردی از روزهایی که بیریت اومده بود پیشت بنویس

آخیییی عزیزممممممم یادت مونده که اومده بود پیشم؟؟ :)

لیدی رها پنج‌شنبه 18 آذر 1395 ساعت 14:56 http://ladyraha.blogsky.com

چه خوب که حس بهتری داری به خاطر تولدش... ایده ها تمومی ندارن مطمئن باشششش
رفته رفته مطمئن باش دلبسته تر میشین آون هیجان اولیه جاش میده به دلبستگی عمیقی که هیشکی برا مارس میلو نمیشه هیشکی برا میلو مارس نمیشه...
منم بیشتر فامیلی خودم دوست دارم و کسی با فامیلی همسرم منو صدا کردنی جا میخورم و خودم همیشه از فامیلی خودم استفاده میکنم

آره رها انگاری تمومی ندارن.....
رها دقیقا همینطوره...دلبستگی زیاد میشه هرروز...

مهسآ چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 20:10

منم هیچوقت ایده هام اونجوری که میخوام نمیشه ولی گاهی هم بهتر از چیزی که توی ذهنمه میشه :)
امیدوارم مثل دفعه ی قبل یه تولد و سورپرایز خیلی خاص و عالی به ایشون هدیه بدی.
اصن باید به جای چیکی، سورپرایزر صدات کنیم

خیلی خوبه که بهتر بشه...

امیدوارم :)))
عزیزم :))

نانا-پیشی چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 10:28

مسافرت خیلی خیلی خوبه حتما برید, و با فرانک موافقم تو پول رو جذب میکنی و سریع جاش پر میشه, اصلا چون خرج میکنی جاش پر میشه
وای منم به شدت آدم بی حوصله ای هستگ اگه حس کنم کاری بیش از یه مدت معین طول میکشه ولش میکنم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم تو هم اینجوری باشی
متفاوت بودن خوبه و دقیقا مکملید, قطبهای همنام همدیگه رو دفع میکنن
کاش اینجا هم میشد هر دو فامیلی رو داشت خیلی جالب و بامزه است. راستش منم اصلا دلم نمیاد وقتی رفتم هم فامیلی خودم حذف بشه و میخوام جفتش رو داشته باشم

نانا گاهی میگم خب به جای خرج کردن سیو کنمش..ولی میبینم آدم تا پول رو نده بره، ممکنه به سختی جاش پر شه...
نصفه نیمه نمیتونم رها کنم اصلا، هرطور شده تموم میکنم کارو..ولی بی حوصله ام اگه طول بکشه زیاد :))
جفتش با هم خوب میشه....

سودی سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 22:54

با وجود کاناله ایده های قرتی نگران تموم شدن ایده هاتون نباش :))))

واهااااای :))))))))))) کلی خندیدم سودییی =)))))حتی روم نشد تعریف کنم چه برسه به... :)))))

تیا سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 21:48

اتفاقا منم ایده ای که دارم برای کادوی کریسمس درست کردن جاشمعی(با شیشه های کوچولو) با طرح کریسمس روشونه :دی یعنی ایده اش رو از یه ویدیو تو یوتیوب گرفتم...
اینجا میشه فامیلی خودت و همسرتو اگه بخوای باهم بزاری مثلا میلو کاف میم...من اگه همسرم خارجی باشه دلم میخواد فامیلی اونو بردارم :دی چون فامیلی خودم تلفظش سخته براشون :/

جاشمعی هم خیلییییییییی خوبه ^_^
جدی؟؟ :))

پرسه سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 18:22 http://galexii.blogfa.com

:)) عزیزم، تیکه آخر رو کودک درونت نوشته بود :ایکس
ببین تو ذاتت آدم خلاقی ِ ، مطمئن باش که ایده هات تموم نمیشه. حالا ایده های من شروع نشده تموم میشه :دی
منم همینجوری میریزیم بعد چون هنری نیستم میزنم خراب میکنم بدتر بعد سریع میچپونمشون یه جا :دی

آره فک کنم :دی
بی خیال بابا پرسه کجام خلاقه :))
من تمومش میکنم حتا اگه خیلیییییی ضایع باشه :)) بعد جالبه که واسه همونم من ذوق زده میشم باز :دی

نارسیس سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 16:34 http://na24.blogfa.com

این سردرگمی برا فامیلی برا من خیلی ناراحت کننده بود :)) در حدی که بعد عقد مادرشوهره گفت خوب از امروز شدی خانوم شین ، بعد من گفتم نه هیچوقت :))) خیلی هم جدی و بدون لبخند
الان که به اون روز فک میکنم خنده م میگیره ،طفلی شوک شده بود ولی خوب الان زیاد برام مهم نیس هرچند دوس دارم همیشه با فامیلی خودم صدام بزننن

وای نارسیس :)))
مهمه آخه جدی...فک کن یهو تغییر هویت بدی به چیزی که اصل تو نیست!!

Hoda سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 14:37

کمرنگ شدن عشق؟ فکر نمیکنم همچین چیزی پیش بیاد، حداقل تا نزدیک پیری
زمان مجردی خیلی ازش میترسیدم، از اونایی که بیست و چند ساله باهم زندگی میکنن پرسیدم و اکثرا میگفتن شاید اون هیجانات اولیه نباشه اما عشق و وابستگی روز به روز بیشتر میشه
احساسات خودمو الان با یک سال قبل مقایسه میکنم میبینم اوه چه همه عاشق ترم

نه بخاطر مرور زمان...بخاطر اینهمه تفاوتی که داریم....
بعد آره باهت خیلی موافقم..وابستگی خیلی زیاد میشه...

لونا سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 12:13

میلو میدونم که برای تولد مارس بهترین ایده رو انتخاب میکنی مثل همیشه و منتظرم پست تولدش رو بخونم از همین الان
خیلی ایره های مختلفی هست اگه دیدی سفر نشد و بیخیالش شدی کاملا.
چیزای هیجان انگیز زیادی هست راستش اگه میتونی 2-3 نفر پایه و باحال اهل هیجان پیدا کنی یه اتاق فرار از زندان هست که میتونی رزرو کنی و به صورت سورپرایزی اونجا بری و به نظرم جای باحالی باشه پر از هیجانه من دوستام رفته بودن و عالی بوده واقعا
البته من خودم خیلی ازین چیزا خوشم میاد نمیدونم شما و مارس شاید دو نفره بودن جشن بیشتر براتون خوشایند باشه
و اینم میدونم که ایده تو منحصر به فرد میشه به این چیزا راحت راضی نمیشه میلوی ما :))

کریسمس هم خیلی خوبه جشن گرفتنش هیجان داره به نظرم خوب کاری میکنی همین که یه فعالیتی میکنی در جهت درست کردن این چیزا خیلی خوبه من خودم به شخصه دوسشون دارم ولی سمت درست کردن خیلی کمتر میرم :)))) تنبل به من میگن واقعا

اسم فامیل هم بیشتر برای خانومای شاغل اینجوریه هم فامیلی خودشون هم شوهرشون بعد میدونی بعدها که بچه هم باشه با بچه ها باشی مثلا محیط مربوط به بچه ها که اسم اونا ثبت شده سخت تره فک کنم هی فامیلیت بیشتر قاطی میشه باهاشون
فک کنم خارجیا خوب کاری میکنن از ازدواج به بعد فامیلی رو عوض میکنن تموم میشه میره پی کارش خیال خودشونو راحت میکنن تکلیفشون مشخصه

عزیزممممم....
آره اتفاقا اونجا رو هم بهم پیشنهاد دادن و پیدا کردم جاشو....
یه فکرایی کردم..حالا شاید توی پست خصوصی گذاشتم براتون :دی
وای خیلی دوست دارم درست کردنو..ولی خب باید زود تموم شه :))
آره دقیقا منم فک کردم خارجیا چه خوب کاری میکنن توی این مورد....

شی سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 11:02

چه خوب که باز مینویسی...اخیییش...میلو منم عاشق فضای کریسمسم...خونه ای با تزیینات کریسمس واسه ماه دی و بهمن که یه روزی تو خونه خودم و هی ایدش رو عملیمیکنم اما توی دوگانگی حس غرب زدگی هم گیر میکنم که خودم میدونم واقعا غرب زدگی نیست...صرفا حسش رو دوس دارم...من هرسال تو دی و بهمن کل فیلمای "تنها در خانه" میبینم صرفا واسه اون حس قشنگی که کریسمس بهم میده

در مورد کارای هنری....نمیدونم چرا توی دبیرستان ریاضی خوندم درحالیکه که دیوانگی محض بود و من ساخته شدم برای هتر....الان بعد از فاصله گرفتن از اون فضاها حالا رواوردم به هنر...به شدت بهم ارامش میده میلو و حسش فوق العادس

درمورد تفاوتها به نظرم جذابیت توی تفاوتهاست چون به ادما یه سرزمین جدید معرفی میکنه...مثل سفر به یه کشور جدید یا ناشناخته ها

درمورد فامیلی هنوز هیچ ایده ای ندارم و نمیتونم بگم چه حسیه؟!

عزیزم....
نه بابا ربطی به غرب زدگی نداره...چیزی که باحال و خوشگله هرکسی رو جذب میکنه مگر اینکه یا خیلی بی ذوق باشه آدم یا خیلی متعصب!!
منم انتخاب دومم بعد از زبان هنر بود....ولی خب به دلیل همون بی حوصلگی توی طولانی شدن نرفتم سراغش...حتی توی رشته ی خودمم همینطورم...یه کتابی مقاله ای چیزی زیاد طول بکشه کارش کلافه میشم...تنها چیزی که ازش خسته نمیشم و میتونم ساعت ها انجامش بدم تدریسه!!
توی زندگی مشترک گاهی خیلی سخت میشه شی...میدونی، باید خیلی اهل سازش و صلح باشی تا ازش با موفقیت عبور کنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد