آخرین روزای تنبلی و ولو بودنمو میگذرونم..این سه ماه حسابی خوردم و خوابیدم. آموزشگاه میرفتم ولی نه مثل همیشه. باشگاه اصلا نرفتم چون ماشین نداشتم.کار خاصی نکردم چون احساس خستگی داشتم  مدام و نصف بیشتر روزامو خواب بودم...

خب فکر میکنم دیگه بسه و مطمئنم باز وزنم برگشته روی همون 57/58 لعنتی حال بهم زن.

از اول دی کارمو توی آموزشگاه جدید شروع میکنم ضمن اینکه جای اصلی هم هستم و خب اینجوری کل روزای هفته حتی پنج شنبه ها هم سرکارک از هفت صبح تا نه شب. همیشه سه ماه آخر سال رو سوپر اکتیو میگذرونم چون معتقدم شوق و ذوق بهار و حال و هوای اسفند اونقدری منو انرجتیک میکنه که میتونم از پس همه ی کلاسام بربیام... تارگت حقوقم تا عید رو گذاشتم روی پنج تومن. و واسه این مبلغ همینقدر باید کار کنم. 

اون روز داشتم فکر میکردم خیلیا درآمداشون از من بیشتر هست و میتونن راحتتر دربیارن ولی چرا همیشه ناراضی ان؟؟ آدم هرچی بیشتر دربیاره بیشتر میخواد؟ یا من خیلی قانع و خوشحالم؟؟ من با این درآمدهدفامو تیک میزنم و اونقدر احساس رضایت و اعتماد به نفس دارم توی زندگیم که نمیدونم مشکل از منه یا چی؟!! 

اون روزی که هدا رو خوندم که نوشته بود سعی میکنه دیگه هدفای خیلی بزرگ و آرزوهای گنده نداشته باشه تا احساس رضایت درونی کنه (درست میگم هدا؟ جمله هات توی همین مایه ها بود دیگه؟) فهمیدم که دلیل خوشحالی درونی من شاید همینه که هدفام رو مطمئنم میتونم بدست بیارم. وقتی ماشین نداشتم آرزوی یه شاسی بلند نمیکردم. میدونستم اگه تا سال بعدش ماشین میخوام باید به یه چیز خیلییی معمولی راضی بشم و شدم و خریدمش توی همون تاریخی که میخواستم. هدفامو پله پله میبرم جلو. تیک زدنای بزرگ واسه من نون و آب نمیشه. همیشه چیزایی رو میخوام که فقط نهایتا سه تا پله ازم بالاتر باشن نه صدتا.

توی روان شناسی رشته مون برای اینکه بتونیم سطح بچه ها و انگیزه شون رو بالا ببریم باید سختی مطالب رو جوری تنظیم کنیم که یکی دو درجه از چیزی که هستن بیشتر باشه. اگه کمتر باشه میگن اوه چه همه راحت بی خیال بابا ما که بلدیم...اگه خیلی سخت باشه ناامید میشن...

البته منکر تلاش زیاد برای رسیدن به خواسته های بزرگ نمیشم. منکر رویا پردازی و قدرت جذب نمیشم، منکر این که آدم به اندازه ی تلاشش بدست میاره نمیشم. حرفم اینه که اگه میخوایم یه آرامش همیشگی داشته باشیم باید هدفامون رو نهاااایت سه تا پله بالاتر در نظر بگیریم...نگاه کنیم ببینیم آقا توان من چقدره؟؟ اگه میتونم بیشتر تلاش کنم خب اکی هدفامم خفن تر میشه...چرا توی نود درصد مواقع لیست جمله های دفترچه خوشگلمون که واسه عید میخریم و هدفای یه سالو تعیین میکنیم اغلب بدون تیک می مونه؟؟ بهتر نیس تجدید نظر کنیم توی هدفامون و کمی خواسته هامون رو با شرایط فعلی تطبیق بدیم؟؟ اونایی که تیک میخورن موافقید که صدتا پله از توانمون بالاتر نبودن و فقط به اندازه ی سه تا پله تلاش میخواسته؟؟

نمیدونم شایدم من اشتباه میکنم...


# دوست دارم بدونم نظرات همتون رو توی این زمینه...برام بنویسین که نظر شما چیه؟؟ وقتی که دارین می نویسین به دستاورداتونم فکر کنین و بهم بگید تا حالا چنددرصد موفق بودین توی بدست آوردن چیزایی که میخواستین، چقد تلاش کردین و چندوقته موفق شدین، و اینکه هدفتون چندتا پله بالاتر بوده از خودتون...

..................................................................................................




دوره ی رضا//999شاه ، قوانین متافیزیک و جهان موازی و وجود نداشتن چیزایی که مردم بهش متوسل میشن، مستندهای حیات وحش، مسائل مربوط به اجرام آسمانی و کهکشان ها،  اینا موضوعاتیه که ما دوتا بهشون علاقه مندیم و مارس کم حرف رو به حرف میاره و میتونه به اندازه ی یه ساعت  دربارشون حرف بزنه (یه ساعت حرف زدن برای مارس خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه!!! چون آدمیه که توی کل یه شبانه روز شاید فقط به اندازه ی پونزده دقیقه صحبت کنه!!! )

بعد من فکر میکنم عقاید دینی زن و شوهرا مثل هم باشه بهتره. شاید بگن عیسی به دین خود موسی به دین خود ولی خب دین چیزیه که خیلی خودشو توی زندگی نشون میده و خیلیا رو دیدم که مدام عقاید همو مسخره میکنن و باعث اختلاف میشه...

با مارس عقایدم هماهنگه توی این زمینه. به شدت لذت میبرم که مثل من فکر میکنه و خوشحالم که با دید علمی راجع به خیلی چیزا حرف میزنه...

اون شب یه فیلم داشتیم میدیدم اسمشو یادم نیس..راجع به این بود که توی آینده هوش مصنوعی مسازن و آدمای واقعی رو تولید میکنن و اینا...خیلییی برامون جالب بود...ساعت ها دربارش حرف زدیم....کاش میتونستم راجع به عقایدم اینجا بنویسم...ولی چیزیه که توی تمام این سالهای نوشتن ازش پرهیز کردم (یکی دوباری نوشتم البته ولی واقعا از نتیجش پشیمون شدم) چون موضوعیه که هزارتا سلیقه ی مختلف میاد وسط و من دوست ندارم راجع به همچین چیزی با دوستام بحث کنم. 


ما هردو دیوونه ی مستند دیدنیم.  مستند حیات وحش و نجوم...نان استاپ میتونیم ببینیم و خسته نشیم....خیلی خوبه...

و جدیدا، بعد از اینکه یک سااااال هی از game of thrones برای مارس تعر یف کردم حاضر شد ببینه...و حالا تقریبا هرشب بهم میگه که بیا ببینیم...تا فصل اول نظر خاصی نداشت. اون همیشه همینطوریه. هیچی اولش اونو جذب نمیکنه....ولی حالا که رسیدیم به وسطای فصل دوم، میگه که خوشش اومده و سریال جذابیه...

به کارای دونفرمون دیدن این سریال هم اضافه شده و خوشحالم که لیست کارای مشترکمون هرماه داره یکی بهش اضافه میشه....!!!




نظرات 17 + ارسال نظر
Niki شنبه 27 آذر 1395 ساعت 01:07

سلام میلو،بنظر تو که مدت هاست زبان تدریس میکنی،بین کتابا کدوم کتاب بهتره؟تاپ ناچ امریکن انگلیش فایل ورد انگلیش اینترچینج

کتاب یه چیز کاملا سلیه ای هست. نمیشه گفت کدوم بهتره چون هرکدوم مزیت های خودشو داره...من منتها تاپ ناچ رو به همه ترجیح میدم.

پریسا جمعه 26 آذر 1395 ساعت 14:10

درمورد اعتقادات به نظرم کار خوبی میکنی که درموردش نمینویسی، خیلیا اینجا رو میخونن و ناخودآگاه روی خیلیا تاثیر میذاری و میدونی میلو خیلیا با همین عقاید زنده ان!! یادمه یه جایی نوشته بودی آدم خودش باید حال خودش رو خوب کنه نه اینکه به خدا امید داشته باشه، ولی میلو خیلیا با همون یاد خدا حالشون خوب میشه، اصلا نباید بذاریم فکر ما رو اعتقاد کسی ذره ای تاثیر بذاره..
من یه زمان با نماز و قرآن حالم خوب میشد چندین سال پیش.. اما الان دیگه اونطور نیستم! چون یه سری آدم فوق العاده موفق رو اطرافم میدیدم که میگفتن خدا اصلا چی هست؟؟ بعد چون یه جورایی خیلی قبولشون داشتمو و موقعیت و پیشرفتهاشون بولد بود برام و همینطور تحت تاثیر سنم کاملا باهاشون هم عقیده شدم.. الان با خیلی چیزای دیگه مثل هنر و ورزش حالم خوب میشه ... اما میدونی احساس میکنم یه چیز خیلی بزرگی رو گم کردم و انگار به پوچ گرایی رسیدم.. اینارو اولین باره دارم درموردش حرف میزنم.. حس سالهای قبل و اون اعتقاد قلبی که اون سالها داشتم آرامشش برام چیز خاصی بود که دیگه هیچوقت پیداش نکردم

موافقم...گفتنی نیس و توی این چیزا کاملا هرکس میتونه تز خودشو داشته باشه

باران جمعه 26 آذر 1395 ساعت 01:23

هدفم بالاتر از خودم نیست ولی مدت زیادیه دارم تلاشمیکنم و تا حالا با شکست مواجه شدم ! گاهیم اینطوری میشه!:)


کام آن! 57 و58 که عالیه! نه چاق نه لاغر و نه حتی توپر!


من و دوست پسرم از دوخانواده با مذهب متفاوتیم ولی تا حالا مشکلی نداشتیم چون نه من نه اون آدمای مذهبی ای نیستیم:دی

با شکست مواجه شدن اصلا مشکلی نداره...مشکل نصفه نیمه ول کردن تصمیماته....

من متاسفانه یا خوشبختانه لاغر مردنی دوست دارم :(( که اصن توی بدن من ممکن نیس چون استخونام لاغر نمیشه :))
خب تفاهمتون همینجاست که مذهبی نیستین...

پریسا ادیسه جمعه 26 آذر 1395 ساعت 00:23

میلو جونم، در راستای پست قبلی باید بگم من هدف هام رو دونه دونه و بنا به موقعیتم تعیین می کنم. براش وقت و انرژی می ذارم تا بهش برسم و بعد هدف بعدی.
آرزوهای محال یا آرزوهای خیلی بزرگ و دست نیافتنی ندارم.
الان به همه چیزای بزرگ زندگی م که می خواستم رسیدم.
هیچ وقت تابلوی آرزوها نداشتم. هیچ وقت به انرژی و دست غیب هم اعتقاد نداشتم. خودم بودم و سختی کشیدم تا به هر چی می خواستم رسیدم. الان به هدفی که سه سال و نیم دنبالش بودم رسیدم. درس می خونم و کار خوبی دارم. راضی ام.
همیشه معتقد بودم نباید بشینم منتظر کسی یا چیزی همین همیشه هولم داده جلو
همین

های فایو :) چون دقیقا این دیدگاه منه...

تبسم چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 18:33

راستش من کلا بی هدف و بی انگیزه تر از همیشه شدم ... یکی از دلیلاش همینه که همیشه چیزای دور و بزرگ میخواستم ... ولی از یکماه و نیم پیش تصمیم گرفتم بشینم پله های رسیدن به اون چیز دور که میخوام رو بنویسم و سعی کنم همینجور که تو میگی پله پله جلو برم ... نمیشه .. یعنی تاالان نشده چون اختیارم دستِ خودم نیست و نمیفهمم چرا راه نمیاد بابا باهام هیچجوره ... دلمم نمیاد یه دعوای اساسی راه بندازم ! چاره ای هم مثکه نیس چون با حرف زدن چیزی عوض نمیشه ! ... خسته و ناامیدم خلاصه !
منم عااشق نجوم و جهان موازی و متافیزیکم... حیات وحش ولی نه :))

من تا حدودی میتونم درکت کنم....

لیدی رها چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 16:06 http://ladyraha.blogsky.com

به نظر من درستشم همین که هدف های بزرگ تقسیم کنیم به هدفهای کوچیک و پله پله بهش نزدیک بشیم من خودمم سعی میکنم تدریجی به هدفم برسم یه شبه نمیشه آدم به رویاهاش برسه... با رسیدن به هدف های کوچیک آدم تشویق میشه بیشتر تلاش کنه و ثابت میشه هدف های بزرگ دست نیافتنی نیست

آره دقیقا همینطوره

پرسه سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 20:04 http://galexii.blogfa.com

اصلا این وزن 50 به بالا خیلی بی تربیته، خیلی بدم میاد ازش ولی اصلا نمیفهمه :دی
من میگم بابا اندازه خودمون از خودمون توقع داشته باشیم. چیه توقعات شاخ و دم دار که فقط هم باعث سوختن انگیزه و حال آدم میشه؟! یکی عشق ِ ورزشه، حال میکنه هر روز صبح بره هی ورزش کنه. یکی هم نیست آدم این کار و هر روز با زور! میره ورزش و بعد از یه مدت هم بیخیال میشه بعد هی میشینه میگه من نمیتونم ورزش کنم و اینجوری که هی میزنه تو سر خودش به سوختن! میرسه.
من یکی اندازه خودم هدف میزارم بعد که بهش رسیدم حالا هدفمو بسط میدم. اینجوری با خودم تو صلحم، آرامشم دارم.
.
اینجا تا میتونی باید عقایدت ُ قائم کنی و برای آرامش اعصابت شیرشون نشی.

خیلی :(( من به پنجاه و سه راضی ام. وزن ایده آلمه...
باهات موافقم :)

بهار سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 20:03 http://www.ayande84.blogsky.com

من متاسفانه از آدمای صفر و یکم...یعنی با چیزای کوچیک خوشال نمیشم...همش دنبال دست نیافتنیام...و البته به علت نرسیدن دچار سرخوردگی میشم...مثلا وقتی ماشینمو خریدم هیچ خوشال نبودم...چون دلم ماشین شاسی بلند میخاست مثلا...و یا از حقوقم که به نسبت حقوق متوسط رو به بالاییه راضی نیستم...و هزار و یک مساله دیگه...حالا تصمیم گرفتم یه دوره شکرگذاری برا خودم بذارم که قدر داشته هامو بدونم ....انشالا بشه

البته بهار منم توی خیلی چیزا اینطورم..فک کنم قبلا نوشتم که چه همه خودآزارم و همش حس میکنم باید پاشم یه کار بکنم وگرنه در غیر این صورت احساس پوچی میکنم...ولی خب اینجوری میدونم که دارم به خودم اسیب میزنم...

شی سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 14:06

درمورد نتیجه گیریت کاملا موافقم چون اکثرا همه دچار کمال گرایی یا بلند پروازین از دستاوردای کوچیک ناراضین در نتیجه نارحتن....منم تا حدودی درگیر کمال گراایی هستم!!! اما در مورد تیک تا پایان سال منم برای خودم یه دستاورد مالی گذاشتم برای پایان سال...دستاورد متوسظ و قابل دسترسیه!برای تمرین اینکه دست از بلندپروازی بردارم

من قلبا برات آرزوی موفقیت میکنم عزیزم

رعنا سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 10:04

به نظر من داشتن هدف های بزرگ و تصویرهاى زیبای اینده هم خوبه هم خیلی بد. خوبش اونجاس که می دونى تهش چه ارزویى دارى و دنبال چی هستى( همون قانون جذب و أینا ) بدش اینه که گاهی انقدر از شرایط فعلی ادم دوره که نمی تونى از الانت لذت ببری. براى من تعیین هدف هاى کوچکتر و در دسترس تر خیلی ناخوداکاه و راحت اتفاق می افته واسه همین وقتی بهشون می رسم احساس خوشحالی انچنانى ندارم. و گاهی انقدر به تفاوت شرایط الانم با اون تصویر توى ذهنم فکر می کنم که زمان حال برام بی اهمیت و پوچ و بی ارزش میشه:(

خب اینجوری زندگیتو سخت میکنی, نه؟؟
من راستش تبحری توی این زمینه ندارم ولی میدونم با این روش به خودت و نفست ممکنه ضربه بزنی که این طول مدت اصلا خوب نیس...شاید باید یکم تجدید نظر کنی...

یه دختر سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 09:33

من تا الان هر چیزی رو توو زندگیم داشتم به سختی به دست آوردم و حتی واسه نگه داشتنشون جنگیدم ... تا الان هر هدفی رو هم داشتم بهش رسیدم ... من کوچولو کوچولو قدم بر میدارم و تا الانم نسبت به خودم عالی بودم و از خودم راضی هستم

خیلی خوبه اینجوری :) جای تحسین داره!

پاپیون سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 01:02

آره منظورم کشت و کشتار و خون و خونریزی بود:))
یعنی من دستمو میذاشتم جلوی صورتم که فقط زیرنویسشو ببینم:)))
کلا به روحیه م نمیخورد:)))

اره منم دردم میاد نمیبینم اونجاهارو :)))

پاپیون دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 19:10

با تاسف و تاثر فراوان باید اعلام کنم چند وقتیه که هیچ هدفی توی زندگیم ندارم! تا 4_5 سال پیش که هنوز ذهنیت به کار کردن مربوط به رشتم انقد داغون نشده بود هدفام خیلی محکم بود،بعدش سرد شدم تا پارسال،پارسال که یه خورده کار کردم باز کلی امیدوار شدم و بعدش که اون آدم بی شعور باز دوباره گند زد به رویاهای شغلیم با دروغگو بودن و بیگاری کشیدناش و احمق فرض کردنم!
بعدش خودم یه کار کوچولو رو شروع کردم و هدف قرارش دادم ولی بعد از تقریبا 5_6 ماه با200 تومن ضرر ولش کردم:))))))
الان واقعا سر در گمم! خب اینا رو تا الان جایی نگفته بودم ولی واقعا الان نمیدونم باید چیکار کنم و از زندگی چی میخوام
فقط تنها چیزی که فقط میخوام بگیرم و خیالم راحت شه پروانه ی نظام مهندسیه که دوبار امتحانشو پیچوندم تا حالا! اونم هدف نیس فقط در حال حاضر تنها چیزیه که تصمیم دارم براش تلاش کنم!
.
اوه این سریاله رو من چون صحنه های فجیع زیادی داشت دیگه ندیدمش:/

نازی میدونم چقدر ممکنه شکست سخت باشه..ولی خب بنظرم همییییشه میشه از اول شرووع کرد...شاید توی شغل های دیگه/کارای دیگه...فکرت رو آزاد بذار اصن شااااید واسه یه کار دیگه تو ساخته شدی که بهش فکرم نکردی....

صحنه ی فجیع منظورت کشت و کشتاره یا چیز دیگه؟؟ :دی

اردی بهشتی دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 18:57 http://tanhaeeeii.blogfa.com

میلو من فکر میکنم باید ببینی هدف کلیت تو زندگی چیه؟
من یه دوره ای هدفم این بود که خوش بگذرونم، از همین لحظۀ حالم نهایت استفاده رو بکنم، خوب لباس بپوشم، خوب بگردم، به اطرافیانم کمک مالی بکنم و ... و همیشه فکر میکردم درآمد بیشتر و پس انداز خوب خیلی به کارم نمیاد. چون من در نهایت مگه چی میخوام از زندگی؟ اما الان، دقیقا تو این دوره نیاز دارم به یه پس انداز خوب، برای رسیدن به هدفی که برای خودم ترسیم کردم. خب برای رسیدن به این درآمد باید تلاش کنم، باید کار تو یه دوره ای بشه اولویت اول زندگیم. اما من اینو میدونم شخصیتم هیچ وقت اینطور نبوده که درآمد کسب کردن بشه هدف اصلیش تو زندگی. میدونم این دوره برام موقته، اگه همیشگی بود نمیتونستم شروعش کنم حتی. اما حالا با علم به اینکه میدونم موقته، میخوام برای رسیدن بهش تلاش کنم که همونطور که گفتم در جهت رسیدن به هدفی دیگه اس.
در کل فکر میکنم هدف های هر کسی به خودش و شخصیتش بستگی داره. بعضیا هدف های گنده میذارن و براش هم تلاش میکنن و میرسن ولی بازم راضی نیستن. بعضی ها هم با هدف های کوچیکتر و رسیدن بهش شادن. من خودم از دسته دومم. اما راستشو بخوای گاهی دلم میخواد از دسته اول بودم.

خیلی خوبه موضوع مشترک و تفریحات مشترک داشتن. خوبه که دنبالشی تا بیشترش کنی، خیلی به رابطه کمک میکنه

به نکته ی خیلییی خوبی اشاره کردی اردی...منم بسته به هدفام تلاشمو بیشتر یا کمتر کردم. وقتی میخواستم ماشین بخرم خیلی هرروز کلاس ورمیداشتم..وقتی چندین سال پیش میخواستم بینیمو عمل کنم (الان شاید بنظرت خنده دار بیاد ولی خب هدفم بود به مدت دوسال :دی) به شدت براش کار میکردم..الان تلاشم برای یه سفر خوب رفتن و تسویه کردن یکی از وام هامونه....هدف که باشه آدم میفهمه با خودش چند چنده...چیزی که باعث شد بگم چرا بعضیا با حقوق بیشتر از من خوشحال نیستن این بود که یکی از آشنایان میگفت ماهی سه چهار میلیون با زحمت کم درمیاره و بدون اینکه هدفی داشته باشه یا چیزی بخواد میگفت که کمه این مقدار...بعد من با خودم گفتم نگاه!! هیچی نمیخواد (البته نمیشه که کسی چیزی نخواد ولی مثلا اینجوری نبود که بگه میخوام یه سفر خوب برم یا چه میدونم چیزی بخرم) بعد ناراضیه درحالیکه من با حقوق کمتر و تلاش دو برابر خوشحال و راضی ام....


آره موافقم...دقیقا میبینم که چقدر وقتمون داره بهتر میگذره وقتی یه کاریو مشترک انجام میدیم...

املی دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 18:21

از لحاظ بحثای متافیزیک به شدت های فایو (متافیزیک_علمی البته، جهان_هولوگرافیک طور )
لذت بخش ترین_مبحثای دنیاس، پیچیده، حقیقی، جادویی!
لایک به این زوج_علمی_عالی :)

ما بیشتر راجع به جهان موازی و اینکه کهکشان های دیگه ممکنه موجودات خارق العاده ای وجود داشته باشن حرف میزنیم....بعد مارس علمی ه من شنونده ام بیشتر و دارم ازش یاد میگیرم :دی

Hoda دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 15:23

دقیقا، هدف گذاری خوبه ولی نه دیگه نجومی و دور از ذهن که بیشتر آدم رو مایوس کنه
من و امیر کمی تو مسائل اعتقادی متفاوتیم ولی خدا رو شکر از این بابت مشکل نداشتیم و کاری به هم نداریم، چیزی که مشکل ساز بود اختلافات توی مسائل خانوادگی و نحوه بزرگ شدن و وسواسی بودنش و این جور چیزا بود و هست ولی دیگه بیخیالش شدم
گیم آو تروز رو ما چند قسمتش رو دیدیم اما هیچ کدوم زیاد خوشمون نییومد حتی یک فصل هم تموم نکردیم، جذاب میشه یعنی قسمت های بعد؟

آره....
ما هم چون متفاوتیم از هم گاهی بحثایی پیش میاد مارس ولی خیلی منعطفه و سعی میکنه حلش کنیم دوتایی. کلا همیشه اوایل رابطه خیلی سخته....

نه هدا، حتی به نظرم اول هاش جذاب تره. اگه دیدی جذب نشدی یعنی کلا این فیلم تایپت نبوده و مهم نیس که تاپ ترین فیلم دنیا شناخته شده توی ژانر خودش، تایپ تو نبوده. مثل خیلی کتابا و فیلمایی که من تعریفو خیلی شنیدم ولی اصن خوشم نیومده

مرمر دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 14:48

کاملا باحرفات موافقم میلووووو.....
من همیشهههه همیشههه تو زندگی چیزایی خواستم که به واقعیت داستان زندگیم نزدیک باشه!
یادمه توهدفای سالم نوشته بودم اجاره یه خونه بزرگتر!
میتونستم بنویسم خرید خونه ولی خوب اون دیگه هدف سال 95من نمیشد...بلکه میشد رویای من مثلا تا سال1400
......
هرکس باید بسنجهه خواسته هاشووو ...من خرید ماشین توو ذهنمه اماا نه بقول تو شاسی بلندشووو..من یه ماشین ماکسیممش تا پونزده میلیون!
......
غرق شدن تو رویاهاا وتیک زدنشوون تو خوابو خیال با تیک زدن هدف تو دفترچه فرق داره:)
......
یکی از چیزایی که جو زندگی اروم میکنه..همین هم عقیده بودن تو دین...سیاست...
منو مستر نبودیم اولش!!!جو متشنج میشد همیشههه ولی الان خودش پاشد اومد تو گروه من:)))
.. ...

مرمر البته به قول خودت رویا با هدف فرق داره...دیدی من رویام خریدن خونه بود؟؟ یه خونه ی بزرگ و دلباز؟؟ این رویام بود. من رویاهامو می نویسم ولی براشون تایم نمیذارم...چون تایم گذاشتن واسه این چیزا منو ناامید میکنه. ولی هدفام رو می نویسم. و حرفم اینه که هدفا باید نزدیک باشن به واقعیت...

آره موافقم...من واسم مهم بود که تو این زمینه فکرمون نزدیک باشه با هم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد