فک میکنم اگه یه سری چیزا رو برای یه تایم محدودی داشته باشیمشون بیشتر قدرشو میدونیم. مثلا برای منی که سالها آخر هفته ها هم کار کردم، آخر هفته ام تازه مفهوم پیدا کرده..
الان حدود شیش ماهه که به این نتیجه رسیدم که جمعه باید جمعه باشه و پنج شنبه نیز هم! که دیگه هرچی آموزشگاه بهم اصرار میکنه اصلا تایم نمیدم این روزا رو بهشون. حتی واسه ترم جدید که جوگیر شده بودم و پنج شنبه ظهر رو زده بودم باز با خجالت و شرمندگی از سوپروایزر خواستم کنسلش کنه و اون هم با ناراحتی و دلخوری گفت این کار رو دیگه تکرار نکن... دیدم نمیتونم واقعا دیگه آخر هفته سرکار باشم... چون بی نهایت لذت میبرم از تعطیلات آخر هفته ام حتی اگه تمام مدت دراز کشیده باشم روی تختم و هیچ جایی نرم حتی با "نامزدم" :))
بعد حالا فک کن چهارشنبه اش هم تعطیل باشه! یعنی نهایت لذت... یعنی که فرصت میکنی ناخن هاتو سوهان بکشی، که پیج های ورزشی مورد علاقه ات رو زیر و رو کنی از دیدن هیکل های سیکس پکی غرق لذت بشی، که هی دخترک چشم سیاه رو صدا کنی و بهش بگی بیا تو بغلم یکمی وول بخور واسم و دغدغه ی ساعت رو هم نداشته باشی ، که کمدت رو بریزی بیرون و گرد گیری کنی، و کلی از این کارا و بتونی تمام سه روز تعطیلی رو اینجوری لذت ببری!
.......................................................................................
پارسال برای تابستونم این هدف رو داشتم که حقوق هفت رقمی داشته باشم. خیلی هم خودمو خسته کردم توی اون راه و هرروز از صبح زود تا دیر وقت کار میکردم. حتی اخر هفته هم نداشتم و پنچ شنبه و جمعه هم میرفتم سر کلاس... آخرشم به هدفم رسیدم و خلی لذت داشت واسم. امسال توی مموری جار یه نوت میندازم که "متشکرم که بدون اینکه لازم باشه مثل پارسال سخت کار کنم شرایطی برام فراهم شد که حتی بیشتر از مبلغ پارسال درآمد داشته باشم و به طور عجیبی حتی سه روز در هفته ام هم خالی باشه و خستگی در کنم..." اینجاست که میگم آدم باید یه سری چیزا رو یه مدت نداشته باشه بعد بهشون برسه تا واسش لذت بخش بشه...
شماهایی هم که می نالید که جمعه دلگیره و فلان، بی زحمت دو سه سال به خودتون سختی بدید و مثل روزای عادی صبح زود برید سرکار، بعد این روند رو بذارید کنار ببینم بازم جمعه تون رو دلگیر و کلافه میگذرونین؟؟!!
.................................................................................
صبح ها که بیدار میشم به محض باز کردنه چشمهام پرده ی اتاق رو میشکم کنا رو از دیدن اون حجم سبز رنگ درخت بالکنم حسابی سرحال میام. دارم فک میکنم به محض اینکه به آخرای شهریور برسیم جای تخت رو عوض میکنم. آخه اصلا نمیتونم دیدن برگای خشک و بعد کم کم شاخه های لخت رو تحمل کنم.. هیچی به اندازه ی دیدن هوای گرفته و درختای خشک و بی برگ حالمو خراب نمیکنه...
...............................................................................
صداش میکنم توی جواب می نویسه: jun?
بهش میگم جون رو با "u" ننویس. با دو تا "O" بنویس. اینجوری سک...سی تره!
حالا از اون روز به بعد صداش که میکنم واسم می نویسه: Jooooooon?... گاهی که میخواد هیجان زده ترم کنه وسطاش کپتال o هم میذاره به این شکل: JoooOOOOOOOooon?
:)))))
میلو کمککک
؟؟
آخ آخ من عمیقااااااا درک میکنم آقا :دی الان نان استاپ دو ساله پنج شنبه ها تا خود هشت و نیم آموزشگاهم :دی
اصلا این جمعه ها خود ِ نعمت ِ به خدا :دی
من الان حدودا شش ماهی هست که دیگه آخر هفته ها تایم نمیدم..
خیلیییییی!
رمز که داشتم اما شاید مسافرت بودم ندیدم.
مرسی بابت RSS .
رمز اینجا هم به ما تعلق میگیره یا نه ؟!
اشکال نداره
خواهش میکنم.
اینجا که فعلا عمومی می نویسم ولی اگه رمزی شد بله حتما :)
ولى من از تابستون متنفرمممممممم. با اون گرماى غیرقابل تحملش
:)))
الان که پستت رو میخونم و از عشقت به تابستون میگی واقعا درک میکنم سالها بود که عاشق زمستون و پاییز بودم .. ولی دو سه سالی هست که روحیه م تغییر کرده و بدم اومده از سرما . الان خیلی با تابستون حال میکنم و میبینم که چقد فصل خوب و حتی صکصی ای هستش :دی
میلو مطمئن باش با این اطمینان و اینکه نوشتیش حتما به اون رقمی که دلت میخاد میرسی عزیزم . همیشه شاد باشی
پاییز خیلی غم انگیزه ماهنوش. من منکر زیباییش نمیشم اما خب واقعیتش اینه که فصل مردن درختاس...
اطمینانم از این بابته که میدونم حقوقم اونقدره با توجه به کلاسایی که دارم و همون رقمی که میخوام محاسبه شده از همین اول ترم.
مرسی :)
در ادمه ی کامنت قبلم بگم, کلا اهل ناله نیستم,ولی حس میکنم اونایی که از روز جمعه مینالن,تا حدی حق دارن :)))
:)) چی بگم والا..
ﺷﻤﺎﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﯿﺪ ﮐﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﻓﻼﻥ، ﺑﯽ
ﺯﺣﻤﺖ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺪﯾﺪ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﺍﯼ
ﻋﺎﺩﯼ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﯾﺪ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﺟﻤﻌﻪ ﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﮐﻼﻓﻪ میگذرونین؟؟
درباره ی این پاراگراف باید بگم,آره متاسفانه! بازم اینطوره!
تنها چیز جذاب روزای تعطیل,خوابه صبحشه!
ولی بقیه ی روز خیلی کسالت آوره ... :(
من کمتر دچار این حس شدم توی جمعه.. ولی خب باید چاره ای اندیشید که یه روز تعطیلم اینطوری نگذره...
میگم اینور کلا یه فضای دیگه است ها !
اینجا تازه نامزدم شدی ولی اونجا نه ! :))
خوشحال شدم برات. میدونم دختر پر تلاشی هستی و من اینجور دخترهارو تحسین میکنم.
ایشالا با تلاش هردوتون به خواسته هاتون برسید.
اینجا که اومدی سخت تر شده دنبال کردنت.
یه RSS خوب سراغ نداری ؟
هومن من آدرس اون یکی وبم رو توی منو یادت بمونه خیلی وقت پیش گذاشته بودم ولی رمزی. فک کنم رمز نداشتی یا ندیدی؟
مرسی هومن جان لطف داری.
چرا میام بهت میگم.
من الان بیدار شدم .. دارم میخونم که خب اونایی که من نوشتم واقعا چند درصدش مربوط به نوشته خودت بود ؟؟؟؟ اصن میشد اونو یه پست تو وبلاگ خودم بزارم ..


ببین میگن طرف مغزش اف شده دقیقا منظور منم
تو عالم هپروت هرچی تو مغزم بودو اینجا نوشتم بعدم خوابیدم
عزیزممم:))) خب باعث افتخار منه که حتی توی اون حالت هم منو خوندی :)
وااااى پاراگراف آخر عاااااااالى بوووووود :))))))))
:)))
وااااى میلو؟؟
در مورد پاییز دوست داشتنی من بد حرف نزنیاااااا
اونایی که قدیمی تر هستن میدونن من از پاییز و زمستون متنفرم!
خیلی خوبه که اینجوری برنامه ریختی واس خودت و راحتی :) و چقد خوبتر که تونستی به اون حقوق 7 رقمیت برسی :)
عامو قدر خودتو بدون ببین من کار ندارم هرجا میرم میگن حداقل 2 سال سابقه کار میخوایم نامردا :دی الان دوسالو از کجا بیابم ؟ :))
پاییز خوبه که پادشاه فصل ها :)) آخجون دوباره بحث فصلا ششد همدیگرو اذیت کنیم:))
هووم بعدش درختا که لخت شن برف میاد ! وای وای یه چیزی من باید دوباره تو این راه توی سرما برم و بیام وای خدا جوون :(( از الان استرس ترم دیگه رو نده بهم میلو نه نه :)) نمیدونی که وقتی میرسیم نزدیکای قم بخاطر کویری بودن اون منطقه همینجوری راه میری و بندری میزنی:))نه نه پادشاه فصل کیه نه الکی گفتم :| :))
فرانک منم روزای اولی که میخواستم تدریس کنم هیچ جایی قبولم نمیکردن. آخرسر یه جای داغون رو پیدا کردم که بدترین تجربه ی تدریسم بود و به معنای واقعی بیگاری می کشیدن و پولی که میدادن اصلا قابل گفتن نیس حتی پول کرایه ماشینم هم نمیشد اون روزا! ولی خب اون دوسال پله ی ترقی برام شد.. خواستم بگم توام اولش باید تن بدی به همچین چیزی...
وای فرانک... فعلا که دنیا به کام منه تابستونه :))
شاید باورت نشه اما دیگه برای من روزای هفته رنگ و بوی خاصی ندارن .. حتی ساعت ها .. مثل الان که بعد از 12 ساعت پرواز دور ایران تازه رسیدم هتل و دلم میخواد اندازه خواب شب بتونم بخوابم و بیدار میشم بازم عصر باشه ..
و در عجبم از حجم زیاد مسافرا تو خیابونایگرررررم و منی که باد سرد کولر گازی اتاق و با هیچی عوض نمیکنم .. چقدر تفاووووت
وقتی بیشتر روزهاتو کیلومترها از شهرت و دلبستگیهات بگذرونی دیگه کم کم یاد میگیری به چیزی دل نبندی .. مثل اردیبهشت عزیز که نفهمیدم کی اومد و کی رفت .. گاهی که بعد از چند ماه یه جمعه خونه میمونم مامان با ذوق میگه ااااا جیمبو جمعه خونه ای ؟ بعد تازه یادم میفتا جمعه اس !
با همه اینها من عاشق این روزامم روزهایی که یه روزی ارزو بود و بعد به واقعیت رسید ..
درک میکنم تورو البته نه به طور کامل اما میتونم بفهمم چی میگی...
من هنوووووزم واست خوشحالم :) :**
وای به نظر من که جمعه ها خیلی خوبه اصلا من عاشق اینم که توی روز تعطیل مثل یه کرم خاکی دراز بکشم رو تختم و هی وبگردی کنم. حالا علاقه من توریسم و سیاست و حقوق خانواده و صدتا سایت اینطوری میخونم و نگاه میکنم وسطاش هم یهو یه آهنگی که دلم خواست رو گوش میدم. اصولا من اصلا ددری نیستم دلم میخواد یا خونه باشم یا برم مسافرت توی اوقات فراغتم
عالیه نانا...
منم زیاد ددری نیستم بخاطر همینه که الان با وجود "نامزد" :)) همچنان همون خونه نشینی قبل رو دارم ادامه میدم البته ماه رمضون بی تاثیر هم نیس یه آبمیوه هم نمیشه خورد بیرون :|||
چون دلم میخواد تو اون هوای عالی ای که پاییز داره، اون خنکای ملایم و بارونای گاه بیگاهش، آدم خودم باشم. هر روز یه جایی باشم.
هر روز قدم بزنم و بیخیال دنیا و اطرافش باشم!
الان میدونم تو چقدر بدت میاد از این هوا و اینا :)))
ولی خب من دوسش دارم.
خب اینا کاملا سلیقه ای هست :) منم بارون بهار رو عاشقم.. توی بهار اینایی که تو گفتی رو من دوست دارم.. بارون پاییز و زمستون بهم حس مردگی میده متاسفانه...
آره موافقم وقتی یه چیزی همیشه باشه و بهش عادت کنی واسـت اون لذتی که باید ُ نداره ...
واسه من ولی جمعه واای خیلی دلگیره ... البته بجز جمعه های ماه رمضون یا وقتایی که مسافرت و مهمونیم و کلا سرگرمی دارم ....
به تو بایدم jooOOoon گفت خانوم
بعد یه چیزی اون کلیپه رو من رفتـم پیـدا کردم چقدررررر خوب بود ... اسم یوتیوبش ُ مینویسـم اگه کسی از خواننده هات مثه من مشتاقش بود بره ببینه
young couple sees themselves age 70 years with makeup and prosthetics
اوهوم..
من حالا این حس رو پنج شنبه ها دارم... جمعه ها زیاد دلگیر نیس واسم..
:))
جدی؟؟ عه راست میگی خودشه... مرسی عزیزممممم :***
خب دقیقا همینجوریه که گفتی. مثلا تا وقتی درس و دانشگاه و مدرسه داریم، پنج شنبه جمعه عالیه!! اما به محض اینکه تابستون میشه، دلگیرترین روز عالمه!!
......
میلو من عاشق کار کردن توی تابستونم! دوس دارم شغلم یه جوری باشه که مثلا پاییز رو بیکار باشم بجاش :دی
اما خب نمیشه...
بعدشم اینکه کلا بدم میاد از نور :دی
ینی هیچوقت دلم نمیخواد پرده ها رو کنار بزنیم!
فقط بجز شبایی که ماه کامله :)
....
جووووونزززز حتی :دیی
آره :)
پاییز چرا؟؟
منم وقتی خوابم از نور بدم میاد. واسه همین توی خوابگاه معمولا از تختم یه پارچه یا پتو آویزون میکردم که نو رنیاد تو...
:))