-
Dreams may come True!
دوشنبه 18 شهریور 1398 19:10
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیر 1398 23:11
-
از دوستایی که میشناسم هرکی رمز میخواد بگه :)
دوشنبه 20 خرداد 1398 23:11
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 فروردین 1398 01:56
سال جدید شد و تصمیمات امسالمون رو جدی تر دربارش حرف زدیم. عیدمون تا این لحظه خیلی مسخره بود :)) حتی عید دیدنی درست حسابی نرفتیم! کارای زبان و فلان هم نکردیم. من خب الردی میدونستم برنامه ریزی کاری توی عید مسخرس و اغلب نمیشه بهش پایبند بود. برا همین جدی نگرفتمش. همینم شد! با اینکه همش خونه بودیم ولی فقط خوردیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 اسفند 1397 01:08
نوشته بودم که نگران کلاسای آنلاینم و نگرانم که بی کیفیت باشه یا شاگردا راضی نباشن.. امروز هفت جلسه ازش گذشته و فقط سه جلسه دیگه مونده. این مدت انقدر خوب پیش رفتن که کسایی که زبانشون صفر بود حالا ویدیو میدن بهم در حد یک دقیقه حرف میزنن ^ـ^ خیلی راضی اند و میگن نوع تدریسم جذبشون میکنه و ساعت ها میخکوب میشن پای مانیتور...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اسفند 1397 00:46
امشب در آستانه ی یک اسفند هستیم. و میخواستم از اتفاقات این چند وقت اخیر بنویسم. ولی انقده خسته ام و خوابم میاد که نگو! اینه که به بعد موکولش میکنم... ناتالی: من به فیس بوکم دسترسی ندارم :(((((( چقدر حیف خب :(((
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 دی 1397 19:17
بعد از مدت ها، یا شاید سالها، اومدم با لپ تاپ پست بذارم! پستای قبل رو با گوشی موقع خواب نوشته بودم... انقد دغدغه هام زیاده که نوشتن های یه خطی توی چنل ارضام نمیکنه دیگه! این روزا انقدر خوابم کم شده که نگران سلامتیمم، همش فکر میکنم کدوم آدم عاقلی فقط چهارساعت میخوابه؟ اونم خواب درست نه، همش با خودم توی خواب حرف میزنم،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دی 1397 00:56
دست خودم نیست. که همش پست به مقایسه این دو شغل میزنم! خوبی اینجا اینهکه میتونم بدون ترس از اینکه مخاطب بگه أه چقد زر میزنی و تکرار میکنی، میتونم هی بنویسم هی بنویسم...اینجا متروکه شده و جز دو سه نفر کس دیگه ای نیست. همین بهم آرامش میده... توی این شغل جدید هم مثه قبلی آدمای هیجان انگیز میبینم...آشنا میشیم و درهایی به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آذر 1397 01:43
این روزا همه ی تمرکزم روی شغل جدید، حتی شغل قبلی و گرفتن شاگردای بیشتر برای پول دراوردن در راستای خریدن تجهیزات واسه کار جدید، و همه مسائل دیگه میچرخه که دیگه جز مارس به هیچکی دیگه توجه ندارم. باورم نمیشه که مثلا بیریت پیغام میزنه ولی یادم میرهجوابشو بدم بس که بیزی شدم و ذهنم هم درگیره...دوست دارم از همه ی آدما دور...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذر 1397 16:45
وقتب ازینجا کوچ کردم رفتم چنل، برا این بود که از شلوغی اینجا خسته شده بودم و میدونستم کسایی ازشون خوشم نمیاد منو یواشکی میخونن... حالا بازکه چنلم شلوغ شده میدونم منو میخونن با دوستاشون تویچنل هستن، رو اوردم به اینجا میدونم البته چندتا بچ اونقد پیگیر هستن که هنوز ازینجا هم دنبالم میکنن. که خب به جهنم، کیر تو کله شون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آذر 1397 02:25
شروع هرکاری سخته...یهو وسط اجرای یه کار، میگم خب کهچی؟ اینچه شغلی بود انتخاب کردی؟ به کجا میخوای برسی باهاش؟ ..... اینروزا توی این شرایط بد اقتصادی خیلی سعی میکنم شاد بمونم و نذارم روم تاثیر بذاره این موضوع...شرکت خفن و کاردرست مارس اینا هم در شرف بسته شدنه... ما اما هردو بی نهایت امید داریم اتفاق خوب بیفته توی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهر 1397 18:54
چه خوبه که اینجا هنوز هست...گاهی از دم دستی بودن چنل خسته میشم... تازه ترین خبر اینه که بیزنس جدیدی شروع کردم....کاش اینجا هنوز کسی باشه که بهش بگم ویش می لاک! آخه تو چنل عنِ انرژی مثبت رو دراوردن...هرکی هر چیز مسخره ای براش پیش میاد زارت میاد مینویسه انرژی مبثت برام بفرستین :/
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 خرداد 1397 21:13
دلم برای اینجا تنگ شده! خلوت و سوت و کوره... نوشته هام پراکنده شدن...هر تیکه از من و خاطراتم یه جاست..هرکدوم از دوستا یه جا... زندگیم عادی میگذره و شاید بهتره بگم روزای خوبمون رو میگذرونیم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 02:00
لیلی کیستی تو که جدیدا برام کامنت گذاشتی...چه خوب بود حرفات! .... .... پی.اس. یادم هست تورو رهآ جان. ممنون که به یادمی هنوز
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردین 1397 22:08
Just to update
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 14:09
گوشیم گم شد و خب همه ی زندگیم به فاک رفت!! الان که دارم انقد راحت ازش میگم واسه اینه که سه روز گذشته و غمم کم شده :)) و البته همین یه ساعت پیش پستچی در خونه رو زد و رفتم دیدم یه گوشی خوشگل هدیه ی مارس عزیزم رو بهم داد!! از خوشحالی رو پا بند نیستم :دی سیم کارتمو هم سوزوندم و گذاشتم که گوشی جدید شارژ شه هشت ساعت تا...
-
از اون پست طولانیا! ولی بدون ادیت
جمعه 18 فروردین 1396 14:50
خب خب... گاهی اوقات دلم میخواد از چیزای خوبم ننویسم. یه اخلاقی که پیدا کردم اینه که دوست ندارم چند نفر ازمون چیزی بدونن/بخونن. خب بارها گفتم که مثلا از فلان روزم دیگه نمی نویسم و فقط میگم که حسم خوب بود و همین. بدون توضیح اضافه ی دیگه ای...ولی اون روز یه جایی خوندم تو نمیتونی کسی رو که فکر میکنی آسیب میزنه بهت رو از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 فروردین 1396 19:31
نمیدونم! لابد من یه مدرس خواهم مرد!! تدریس عشق من بوده و هست. نمیدونم از کی منو میخونین. ولی من از وقتی که این شغل رو داشتم نوشتم... وقتی روزای اول کارم بود وبلاگ نویسی رو هم شروع کرده بودم... هیچ وقت میلوی بدون این شغل نبودم. تدریس برای من همه چیزه. هیچ لذتی، دقیقا هیچ لذتی برای من برابری نمیکنه با یاد دادن... هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردین 1396 03:44
رزولوشن سال جدیدم؟ صلح درونی داشتن... صلح واقعی درونی...
-
هشدار! این یک پست طولانیست به جبران تمام نبودن هایم!!!
چهارشنبه 2 فروردین 1396 19:59
آره سه ماه شد. الان رفتم چک کردم و دیدم سه ماه از آخرین باری که درست درمون نوشتم گذشته. بعدش دیگه هی شل کن سفت کن بوده... بعد سه ماه میتونه چقققققققققد برای آدما اتفاقات داشته باشه. چقد میتونه یه آدم دیدگاهش یا رفتارش عوض شه!! من اوایل آبان بود که با خودم یه تصمیماتی گرفتم. فقط در حد فکر کردن بهشون بود. دیدم توی محیط...
-
سال نو
دوشنبه 30 اسفند 1395 12:36
پست قبل که نوشتم شاید تا عید نیام, فقط یه احتمال بود! حالا میبینم که نه انگار واقعا میدونستم که چه همه شلوغه روزام و نمیتونم بیام.... ولی نمیتونم فرصت تبریک سال نو, ذوقم برای بهار و فصل محبوبم, و خوشحالیم از عید رو ننویسم, حتی اگه فقط یک ساعت دیگه مونده باشه به تحویل سال! ازتون خیلیییی دور بودم, نمیدونم کیا هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 بهمن 1395 12:24
فکر میکنم بالاخره اینم یه دوره ای و میگذره... جای جدیدی که آرزوی دیرینه ام بود، سختی های خودشو داره...اونقدری که حس های مختلف رو هم زمان بهم میده..هم حس موفقیت هم حس بد..هم حس خوشحالی و پیشرفت هم حس سرخوردگی و کم بودن!! فقط چیزی که خیلی پررنگه اینه که مثل همیشه دارم میجنگم. و این وسط عشقم به مارس هر ثانیه بیشتر شده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 بهمن 1395 00:44
دو روز تعطیلی بین ترم داشتم و فک کردم شاید بشه نوشت..ولی اونقدر کارای عقب افتاده داشتم که نشد....ترم جدید استارت خورد! باورم نمیشه دوماه شد که رفتم اونجا و بلاگنو باز نکردم اصن! دلم تنگ شده واسه نوشتن تو اینجا....میدونم که حداقل تا یکشنبه اصلا تایم خالی ندارم....کاش بتونم یکشنبه بنویسم :-(
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1395 17:18
guess what??? بوی خاک میاد از توی لپ تاپم و سر انگشتام گرد و غباری شده :| جدی no kidding !!! اولین باره اینهمه مدت حتی بازش هم نکردم!! این هفته؟؟؟ به جرات میتونم بگم سخت ترین، شلوغ ترین و بدترین هفته ی کاری تمام عمرم بود. برای بقیه ی خواننده هام که توی اینستا و یه جای دیگه ام همراهیم میکنن البته این پست تکرار مکراته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 آذر 1395 01:55
جای دنجی درست کردم کنار پنجره. عاشقش شدم و فکر میکنم بالاخره گوشه ی امنمو پیدا کردم توی این خونه. گرچه تمام گوشه هاش واسم دنجه ولی خب اونجایی که دلم بخواد مثل حالا این وقت شب بساط کنم رو تازه پیدا کردم.... ...................................................................................... نداشتن محدودیت های دوران...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذر 1395 14:18
آخرین روزای تنبلی و ولو بودنمو میگذرونم..این سه ماه حسابی خوردم و خوابیدم. آموزشگاه میرفتم ولی نه مثل همیشه. باشگاه اصلا نرفتم چون ماشین نداشتم.کار خاصی نکردم چون احساس خستگی داشتم مدام و نصف بیشتر روزامو خواب بودم... خب فکر میکنم دیگه بسه و مطمئنم باز وزنم برگشته روی همون 57/58 لعنتی حال بهم زن. از اول دی کارمو توی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آذر 1395 18:19
یه روزی ممکنه بیاد که یکی اینجارو جای من آپ کنه و بنویسه: نگارنده ی وبلاگ فوق، بر اثر استتفاده ی زیاد از فلفل مرد!! .................................................................................................... انار رو دون کنین، توش به قاعده نمک و گلپر و فلفل در صورت تمایل بریزین...یکمی بکوبیدش تا آبش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1395 15:22
پوز ش بابت غلط های تایپی احتمالی. من یه چیزی رو فهمیدم که میترسم از گفتنش..میترسم خود-عن-پنداری محسوب شه...عاقا هیچ واژه ی بهتری پیدا نشد..جدا چرا کلمه های این شکلی قشنگ لپ کلامو میرسونن؟؟ انی وی... قضیه از این قراره که توی آموزشگاه جدید، من رو سر کلاسای مختلف فرستادن و تا هفته ی بعد ادامه داره.این واسه اینه که کار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 آذر 1395 01:39
ساعت پستمو. آخه الان دلتون میاد با چشای خوابالو کامنتای پست قبلو جواب بدم؟؟؟ :)) اومدم حرف بزنم و برم فقط.. . ا ین چهارمین سالیه که از اوایل پاییز من دچار حس خوب میشم چون مدام به تولد مارس فکر میکنم که چیکارا میشه کرد... فکر کردن به سوپرایز کردنش خوشحالم میکنه و حتی هی خودمون رو توی موقعیت سوپرایزی تصور میکنم و کلی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آذر 1395 21:01
توی زندگیم، کسی نبوده که بخوام ازش الگو بگیرم یا بعد از دیدنش یا حتی خوندنش ترغیب بشم...نه که بخوام بگم خیلی من خوبم، موضوع این بوده که شیوه ی کسی اونجوری که من میخواستم و اکتیو بودنی که دنبالش بودم توی زمینه ی شغلیم رو توی کسی ندیده بودم...منتها یلدا، که میشناسیدش، توی یه سال اخیر فکر میکنم تنها کسی بوده که میتونم...