باز توی تعطیلاته حال خوب کن، چتربازای حال خراب کن در راهن... چند ساعت دیگه می رسن و من باز حالم داره بهم میخوره که مجبورم روزایی رو که میتونم خوش بگذرونم یا حداقل ولو باشم باز باید وجود اینا رو تحمل کنم... اه...
..............................................................
سختمه.. بیگانه ام با این روزا... دوست ندارم اون اتفاقا رو..
با خودم هم بیگانه ام.. انگاری گم میکنم خودمو گاهی...
................................................................
توی تایم آخر پسرای بزرگسالم یکیشون فک میکنم دو جن...سه یا یه چیز توی همین مایه ها باشه.. یه پسر 27 ساله ست. از لوازم آرایشی استفاده میکنه و بدنش رو هم کامل و تمیز شیو میکنه. کاملا اداهاش دخترونس. بی نهایت دلم میسوزه و فکر میکنم که خب کاش تکلیفشون رو با خودشون مشخص کنن و برن دکتری چیزی.. از اون بدتر نگاه اخ و پیف شاگردای دیگه بهش هست.. بغل دستیش یه آقایه سی و خورده ای ساله ست که اتفاقا کاملا از این مردای مردونه ی تیریپ کارگریه از اینا که دستاشون نشون میده زیاد کار میکنن. بعد وقتی تمریناشون با هم میفته اون آقاهه با این پسره میشن پارتنر و خب آقاهه کاملا معلومه که بدش میاد از این پسره... من اون لحظه ها که آقاهه داره با یه حالت چندش با اون حرف میزنه دلم میخواد بمیرم از خجالت... خب کاش بفهمن که این یه جور مشکل هست و نیاز به درمان داره و دست خودش نیست...
هربار که با پسره چشم تو جشم میشم بهش لبخند میزنم.. اگه از این پسرای واقعنی پسر بود که سوسول بازی در میاورد خب بدم میومد منم... ولی این کاملا مشخصه که یه مشکلی داره... همش فکر میکنم که چقدر فشار روش هست و توی تمااااام وجوه زندگیش این مسئله چقدر بده براش و چقدر ممکنه همه جا طرد شده باشه یا حتی توی خونه آیا خانواده اش با این مسئله کنار اومدن؟؟ کاش میشد به بقیه میگفتم باهاش درست رفتار کنن.. ولی میدونم اینجوری بدتر تحریک میشن که اذیتش کنن یا در حالت خوشبینانه تر زیرزیرکی بخندن و فک کنن دارن بهش لطف میکنن.. چیکار کنم به نظرتون؟!
........................................................................
توی لباس فروشی ها چرخ میزنم..نمیدونم دیدگاه بقیه چطوریه ولی من اصلا دوست ندارم مارس تایم زیادی رو باهام برای خرید بگذرونه و حس میکنم خیلی کار بیخودیه که ازش بخوام پا به پای من لباس فروشی های زنونه رو بگرده.. توی کل مدت دوستیمون دوبار رفتیم خرید و من هربار از قبل میرفتم چیزایی که دوست دارم رو گلچین میکردم و فقط نظر نهاییش رو میپرسیدم.. ولی حالا نمیشه. خب لباسیه که قراره توی جشن بپوشم و اون براش مهمه.. ولی من میفهمم که خسته میشه و من واقعا خجالت می کشم از این بابت.. اون روزی با اصرار بهش گفتم که اجازه بده مثل قدیم برم چندجایی رو ببینم و اون فقط نظر نهایی رو بیاد بده..
خب خیلی ها اینو خوب میدونن که مرداشون باهاشون پایه ی خرید باشه و غر نزنه. من ولی اصلا دوست ندارم این رو. خصووووصا خرید لباس و کارای خانومانه.. همونطور که اگه اون بره مکانیکی فکر میکنم واسه منم خیلی خسته کننده ست که بخوام ساعت ها بالای سر ماشینش وایسم تا تعمیر شه.. حالا هرچقدرم هم بگم نه اشکالی نداره، خب بخاطر دوست داشتنمه ولی اصلا کاری نیست که بهم حس خوب بده.. منم متنفرممممم بخوام کسی رو بخاطر دوست داشتن توی کاری قرار بدم که میدونم ته دلش حتی یه درصد ممکنه خوشش نیاد..
اوووف! حالا همه ی اینارو گفتم که بگم لباس خریدن برای من همیشه از آسون ترین کارا بوده. به محض دیدنه لباسی که بهم چشمک زده و گفته take me خریدمش حتی اگه هنوز مغازه های خوب رو نرفته باشم.. بعد حالا؟ برای اولین بار توی عمرم تمام لباس فروشی ها رو گشتم ولی دست خالی برگشتم..
اصلا هیچ لباسی بهم حس عروس بودن توی روز عقد رو نمیده!
چندتایی لباس پوشیدم توی اتاق پرو. مارس که در رو باز میکرد و منو میدید چشماش کاملا wow میشد ولی من میگفتم مارس باور کن اصلا با این لباس عشوه ام نمیاد! میگفت میلو باور کن خیلی خوبه و ناز شدی.. ولی من واقعا توش ناز کردنم نمیومد! لباسا یه ایراد بزرگ داشتن.. یا خیلی باز و ولو بودن یا خیلی سنگین و خانومانه...
بعد خب دیگه همه میدونن رنگ من قرمزه. مدرکش هم باشه اسم چندین ساله ی این وبلاگ: میلوی قرمز!
ولی حقیقتش اینه که فک میکنم قرمز برای لباس عقد اونم عروس اصلا مناسب نیس... ولی اعتراف میکنم هرجایی که رفتیم اول دستم رفت سمت لباس قرمزه... دلم میخواد انتخابم یه رنگ ملیح گلبه ای یا نهایت فیروزه ای باشه.. ولی انگاری این رنگا چشمای من رو اونجوری که هست نشون نمیدن! نمیدونم چجوری توصیف کنم... تا حالا شده حس کنین توی لباسی چشماتون اونجور که همیشه هست نیس؟؟؟
.........................................................................
من تا حالا مارس رو با کت شلوار ندیدم. خب هزار بار گفتم که مارس آدم لباس بازی نیست! بعد باورتون میشه تا حالا کت شلوار نداشته توی زندگیش؟ هرچی هم پیراهن داره مال همین دو سالیه که من باهاش بودم. فک میکنم روزی که بریم براش بخریم و در اتاق پرو رو باز کنه و من با اون هیبتش توی کت شلوار ببینمش میشینم همونجا گریه میکنم از حس زیاد!
نمیدونم تا حالا اینجوری شدین؟؟ (توی این پست همش دارم نظر شما رو هم میپرسماااا) من چندوقت قبل تر ها یه واکشن خیلی عجیب داشتم... مارس برام چندتایی عکس از خودش فرستاد که همه رو جلوی پنجره ی اتاقش گرفته بود و چشمای زیتونیش روشن تر از همیشه شده بود.. (اونایی که توی اینستام بودن دیدن که یه عکسی از چشماش گذاشته بودم چندماه قبل) بعد وقتی زوم کردم روی عکساش یهو به خودم اومدم دیدم دارم به پهنای صورت اشک میریزم! اصلا نمیدونم چرا.. اون روزا خبری از رسمی شدن نبود. فک میکردم که تا چند سال دیگه این رنگ چشم ها رو میبینم؟ یا مارس تا کی برام، فقط برای من عکسای مخصوص میفرسته و میگه میلو اینا رو برای تو گرفتم؟؟ فک میکردم که تا حالا توی زندگیم هیچ وقت نشده بود هیچ چشمی رو اینقدر دوست داشته باشم و کاش بشه همیشه این چشم ها معشوقه اش من باشم، وقتایی که پیک هامون رو میزنیم به هم و میگیم به سلامتی، که چشمای زیتونیش توی نور شمع میدرخشه و بهم مستقیم نگاه میکنه، فک میکردم تا کی این صحنه رو دوباره و دوباره خواهم دید؟؟..
یه اعتراف دیگه هم اینه که من این ازدواج و عقد و اینا رو اصلا به منزله ی همیشگی شدنمون نمیدونم... اینا هیچ تضمینی برای تا ابد با هم بودنمون نیست.. احمقانه ست که بگم ولی من حتی انتظار هم ندارم از مارس که تا همیشه باهام بمونه.. من فکر میکنم که خب شاید یه روزی حس هامون عوض شه، حتی اگه چندتا بچه هم داشته باشیم.. هیچ کس و هیچ چیزی نباید ما رو مجبوووووور به موندن با کسی بکنه... میدونم اینا یه جور شعاره ولی خب من اینو درک میکنم که یه روزی شاید حس های آدم ها عوض بشه و هیچ تعهدی برای موندن تا ابد وجود نداره... همینجاست دقیقا همینجاست که من گریه ام میشه.. درسته که درک کردم این مسئله رو ولی اصلا دوست داشتنی نیست برام... میدونین چی میگم؟؟
رنگ لباس عقد و نامزدی.... پیدا کردی به منم بگو. من هنوز هیچ جا رو نگشتم، فقط به صورت مجازی گشتم و با اینکه بیشتر از صد تا لباس دیدم، هنوز نمیدونم چه مدلی و حتی چه رنگی میخوام و جرات نمی کنم برم بگردم دنبالش. همش حس می کنم پیدا نمی کنم....
الان میام توی پست جدیدم مینویسم... من رسما داغون شدم بس که گشتم! اصلنم آدم سخت پسندی نیستم ولی واقعا سخت بود این خرید..
خواستم بگم میخونمت میلو ..
همیشه ....
اما گاهی دلم میخواد واقعا سکوت کنم تو حقیقت حرفاااات ....
ممنون کژال عزیز که هستی..
میلو خودت ماشالا همه چی تمومی حتما لباس عروستم عالی میشه ولی اگه نظر منو بخوای رنگ ملایم بپوشی ملیح تره. مثلا نباتی با سبز خیلی خیلی خیلی روشن، خوبن اینا
مرسی مریم جان لطف داری..
نباتی یا شیری یا سفید مد نظرم نیستن. یه چیز تو همون مایه های فیروزه ای یا صورتی میخوام...
من تا بحال با دو جنسه ها برخوردی نداشتم..نمیدونم چجور باهاشون برخورد کرد بهتره..ولی بنظرم باید بیتفاوت بود..انگار هیچ فرقی نمیبینیم تو اونا...
برای لباسم..چون من عاشق رنگ طلایی ام...مطمعنن برای لباس نامزدیم طلاییو انتخاب میکنم :)...و بنظرم قرمز دوس داری....قرمزو انتخاب کن....جشن نامزدی خودته...و کاری کن دلت میخاد...
و بعد هم...اون فکر همیشگی نبودنو از ذهنت بنداز بیرون....بذار با فکر خوب ...همیشه بودن زندگی هامونو شروع کنیم...اگه فردا غیر این ثابت شد...براش یه راه حلی پیدا میشه کرد و غصشو خورد...ولی الان تایم به تاآخر عمر فکر کردنه....:)
آره اون لبخند زدنه هم که میگم کاریه که با همه انجام میدم وقتی باهاشون چشم تو چشم میشم..
باید آخه قرمزش یه قرمز خوب باشه.. هنوز اونو پیدا نکردم...
خیلی دلم میخواد ولی گای توی ذهنم میاد بهار..
جالبه چقدر تو لباس خریدن به هم شبیه هستیم. من هم باید با اون لباس یک حس خاص داشته باشم. توش احساس خوبی کنم. باید دوستش داشته باشم. و البته خرید تنهایی را خیلی دوست دارم.
به نظر من با اون پسر هم یک جوری باشی شبیه به اون آقای کارگر. شبیه به بقیه. حتی توی نگاه کردن. این طوری نشون می دی که پذیرفتیش. یعنی حتی محبت بیشتری هم نداشته باشی. چون ترحم را خیلی زود می شناسند.
میلو قسمت آخر پستت را خوندم بغض کردم. فکر کردم تو هم مثل من چقدر سختی و ناامنی داشتی که به این واقعیت رسیدی که هیچ چیزی همیشگی نیست. و هر چیزی که امروز هست ممکنه فردا نباشه. این خیلی حس تلخیه اما یک جورهایی باعث لذت بیشتر از زندگی می شه.
باید رقصم بیاد حتی :))
آره همینطوری ام آنا. اصلا دید ترحم بهش ندارم. منظورم از لبخند زدن لبخند ترحم نبود. نگاهم بهش چندش نیست.. هموجوریه که با بقیه ام..
راستش آنا من تجربه ی تلخی نداشتم توی رابطه هام، معمولا خودم یهو تصمیم گرفتم که کسی نباشه اونم نه به صورت نامردوارانه ای، به این صورت که دیدم واقعا معیارام رو نداره اون آدم.. بعد ولی این تلخی از اینجا میاد که من تا حالا هیچکی رو انقد دوست نداشتم و نخواستم، میدونی از دوست داشتنه زیاد گریه امه.. نمیدونم چطور توصیفش کنم! انگاری دوست داشتنش کل دنیامو گرفته بعد اگه یه روز نباشه من کلا یادم میره زندگی رو..
قسمت آخر که گفتی ی حقیقته که گاهی اتفاق میوفته گاهی هم نه. البته همه چیز تا حدودی به خودمون و طرف مقابلمون و اتفاقاتی که در آینده میوفته ربط داره . فعلا وقتی ذهنت به این سمت میره منحرفش کن . الان وقتیه که باید لحظه به لحظش برات به اندازه ی سال خاطره ساز باشه :))
عزیزم :) مرسی... سعی ام رو میکنم
آره شده
فک می کنم بیشتر از خیلی بار تو ذهنم تصورش کردم که فقط روبروم ایستاده و بهم لبخند میزنه همین!
و کلی گریه کردم
بخوام با کت و شلوار ببینمش شاید از خوشحالی بمیرم!
برای لباس هم باید بگم که قرمز اگه دوس داری هم بد نمیشه. لباس عقد دخترخاله منم قرمز بود. میتونی یه جاهاییش تور مشکی هم بذاری و لباس مارس هم با خودت ست باشه.
اما نظر من اینه که رنگ روشن و ملایمتر بهتره:)
خب آدم نمیدونه قراره تو آینده چه اتفاقی بیوفته. منم فکر کردم که آیا این آغوشی که براش بیتابی می کنم ممکنه دوومش خیلی کم باشه؟و این خیلی تلخه. اما نباید از آینده ترسید. هر وقت از چیزی ترسیدی بدون همون شکستت میده. پس از چیزی که نیومده و نیست نترس و با فکر کردن به چیزهای خوب و هندل کردن موقعیتها بهترین زندگیو بساز.
با شناختی که ازت دارم مطمئنم که میتونی میلوی عزیزم:)
مرجان عزیزم :*
لباس مارس رو قراره پاپیونی که میخواد بزنه رو با لباسم ست کنم. ولی فعلا نمیدونم اصلا چه رنگی بپوشم...
منم هیمنطور فک میکنم که ملایم باشه..
وای این تفکر که از هر چی بترسی سرت میاد خیلییییییی غمگینم میکنه.. :(
مرسی مرجان :*
میفهمم خوب ....
من عروس تو جشن حنابندون یذم قرمز پوشیدن اما عقدتون رو نمیدونم چقد رسمیه :دی
ولی فک کنم از همون رنگ ملیحا باید انتخاب کنی مناسبتره
هوووم...
والا نیمچه رسمیه. جشن داریم ولی خب فقط فامیلای درجه یک هستن..
آره منم همینو فک میکنم سودی..
میلو منم دوس ندارم با true برم خرید لباس..احساس میکنم اون فراغت خاطر رو ندارم با وجودیکه باهام میاد و حتا کلی هم با دقت نظر میده اما بازم دلم نمیاد با خودم ببرمش تو مغازه یلباس فروشی..دقیقا مثال خوبی زدی قضیه ی تعمیرگاه و اینا ...میدونی اینکه ادم خودش باشه و با دقت همه لباسارو ببینه فرق میکنه اما خب خریدای دیگه رو دوست دارم با هم بریم مث خریدای مایحتاج خونه و مثلا خرده ریز و وسایل
دقیقا موضوع همینه که میخوام با دقت نگاه کنم ولی معذب میشم که مارس اونجاس و همش حواسم به اینه که خسته نشه...
مارس خودش خرید وسایل رو دوست داره.. فک کن رفته چاقو و چنگال و از این خرده ریزه ها دیده تنهایی و لذت برده :))
B oun Jorr Adams migan trans;( k to Iran hhich jaee nadaran bichareha .
lebas entekhab kardan ounam baraa ye monasebate khas kheyli sakhte..man k hiiich vaqt lebase amadee cheshamo nemigire :/ via hamishe dadam dokhtan
Milo b nazaram ya bayad soratie cheeerk beposhi ya yasii ya hamon golbehi . range monasebe aros az nazare man albate ye range molayeme aramesh bakhshe k aroso naz neshon Bede.b nazaram b soratet teyfe range banafsh o Sorati miad
Lebas kharidan as an bayad ba ye hamjense PAYE bashe :D gala harcheqadam mars hosele dashte bashe manam dos nadaram:/
Omidvaram heseton b ham hichvaqt taqir nakone:) va baraye hefzesh talash konid:*
واقعا هیچ جایی ندارن.. خیلی اذیت میشن...
محبت من هیپ وقت تا حالا لباسی ندادمب ه خیاط همیشه آماده خریدم :))
آره منم باهات موافقم ولی هنوز لباسی که اونجوری آرامش رو توی چهره ام نشون بده رو پیدا نکردم...
دقیقا باهات موافقم :( منم که یچ دوستی اینجا ندارم!
مرسی محبت جان
من ترجیح میدم که خودم برم دنبال مانتو و لباس و نهایتش چند جا رو انتخاب کنم و لوسین نظر نهایی رو بده ولی لوسین دوس نداره :)) ماد خرید کلی هم نق می زنه بهشم میگی نیا گوش نمیده :))
ندا کلیییی خندیدم :)) خب هم میاد هم غر میزنه؟؟ :)) عزیزم :))
به نظرم رفتار کاملا عادی هم حال اون پسرو خوب میکنه و بهش اعتماد به نفس میده...
هم یه جوری دیدن این رفتار تو به عنوان یه تیچر مسلط به بقیه طرز رفتار درست رو با این جور ادما نشون میده
کارت درسته شما میلوی خوب
کاش بفهمن بقیه هم اینو :(
آره میلو ولی باید بگم از اینا که یادم بمونه چجور دوستایی داشتم و چه بلاهایی سرم آوردن :)
میلو واسه لباس بنظرم زیاد رویِ رنگ زوم نکن راستش من خیلیا رو دیدم که رنگ قرمز رو بری جشن عقد انخاب میکنن
من خودم یکی از اون دسته افرادی هستم که همیشه میگن همه رنگی بهم میاد ولی نمیدونم چرا از بچگیم همه لباسام قرمز بوده :))
باور کن تو دوره دبیرستان خودم ممارست میکردم همه لباسامو طوسی خریده بودم حالا چه مرگم بود نمیدونم ولی یه مدت تو فاز طوسی بودم کلا !
ولی الانم واسه جشنت هر رنگی که حس خوب بهت میده بپوش الانم که این لباس های تور نامرئی مد شده که اکثرا بازن و یه تیکه هایی رو مثلا حالت گل و طرح دراوردن روی این تورها
الان چون کم تر آدمی پیدا میشه که با ایده شخصی بره خرید اینجوریه !! الان بیشتر آدما میگن فلانی فلان مدل داشته منم داشته باشم الان فلانن مدل مد شده من اونجوری بگیرم !
ولی یه رنگی بگیر که بتونی با لباسای مارس ست باشی
مثلا کراوات همرنگ یا پیرهن همرنگ پیدا کنی واسش
بنظر من نقره ای یا نباتی واسه لباس عقد رنگ خوبی باشه البته باز نباتی رنگی نیست که به همه رنگ پوستی بیاد نمیدونم چی بگم :))
حتی ب این فاصله نظر دادنم سخته چه برسه اگه جای تو بودم!!!
راستش منم خوشم نمیاد مستــر زیاد بیاد خرید و بچرخه تو مغازه های لباس زنونه چون خودش یه جوری ناخودآگاه معذب میشه آروم میشه عرق میکنه حالا جای ناجوری هم نیست ها فقط یه کمی خانومای دورش زیادن و کمتر دیده میشه تو جمعیت آقا باشه :))
تو خرید منم عجله میاره اولین چیزی که انتخاب کنم میگه خوبه بیا این کارت حساب کن من میرم بیرون به یه بهانه ای میره :))
منم یا کلا قبلش ایده ام رو بش میگم واسه لباس و میرم خرید یا انتخاب نهایی رو نشونش میدم که سریع خرید کنم نخواد اذیت شه :)
ولی خیلی دوس دارم لباسامون با سلیقه و نظر هم باشه
چون حس میکنم تو مدل ظاهرمون نظر خودمون فقط مهمه واسه هم و بقیه و نظرشون زیاد قابل فکر کردن نیستن تو این موارد
آره لونا اتفاقا دیشب یکی از اون لباسا پوشیدم ولی میخوام این طرح برای لباس عروسیم باشه که تور نامرئی و اینا..
ما هم نظرمون همینه که پاپیونش رو با رنگ لباس من ست کنه..
دقیقا مارس هم همین ری اکشن رو داره که عرق میکنه و سختشه...
خب من همیشه چندتایی رو گلچین میکردم از بین اونا میگفتم بگه کدوم بهتره. اینجوری نهایت یه ساعت تایممون رو میگرفت ولی الان میگه توی کل پروسه اش حضور داشته باشه...
عزیزم، لباس عروس باید مثل میکاپ عروس لطیف و ملایم باشه.. مخصوصا رنگش.. درسته که تو قرمز دوست داری، برای مراسم هم میتونی غیر از سفید بپوشی، اما باید رنگ ملایمی باشه.. مثل همون که گفتی گلبهی و نباتی.. شیری.. البته خودت میدونی.. چرا به پارچه فکر نکردی تو این یکی دو ماهی؟ میتونستی به جای این دنبال خیاط و پارچه بگردی.. من برای مراسمم سه روزه یه لباس ساده دوختم :)) خودم نه هااا منظورم خیاطه :دی
وقتی پارچه رو انتخاب کنی اینقدر تنوع داره که اصلا خسته نمیشی..
منم رنگ ملایم میخوام نیلو ولی باید پیدا شه رنگی که بهم حس خوب بده..
نیلو من تا حالا هیچ وقت لباس به خیاط ندادم برای همین اصلا نه خیاط میشناسم نه توی این کارا تبحر دارم و اینکه همیشه میگم ممکنه اون مدلی که مد نظرمه رو نتونن دربیارن اون وقت بخوره توی ذوقم ولی لباس آماده رو دیگه خودم میگردم دنبال چیزی که میخوام...
میلو با حس جدا شدن و همیشگى نبودن وارد یه زندگى نشو, متاسفانه منم این حس رو دارم ولى واقعا درست نیست این تفکر و مخربه, نذار اون بفهمه این حست رو
هدا تفکر مزخرفیه ولی هست توی فکرم :(
ما با هتل خونه شما آشنا هستیم :///
....
واسه اون پسر... میلو مثل بقیه باش باهاش، اگه بیشتر بهش توجه کنی فک کنم بدتر بشه...
منم خیلی دلم میسوزه براشون :(
......
اوووفففف که چقققدرررر فرسایش دهنده س واسه من خرید :/
میلو منم اینجوریم که اولین چیزی که بدلم بشینه رو میخرم حتما.
اما بدبختانه خییییلی زیاد طول میکشه تا من همچین چیزی رو ببینم :/
......
واااییییی :)))))))
میلووو؟؟؟!!!!
من فکر میکردم سان تنها پسریه که تاحالا کت و شلوار نداشته :)))))))
ای وای :)))) خدایا چقدر این مردها راحتن تو پروژه ی لباس پوشی :دی
:))))))))
...........
میلو درسته که این رسمی شدنه به معنی واسه همیشه با هم بودن نیست...
ما هم از روز اول بهم قول دادیم که اگه روزی یکیمون حسی به اون یکی نداشته باشه، بذاریم و بریم...
اما میدونی چیه؟؟
شیرینی رسمی بودن و اینکه میگیم همش که مال هم شدیم و اینا بخاطر یه چیزه.
مثلا من خودم بخاطر این ازش لذت میبریم که میدونم دیگه مانعی سر راهمون نیست.
دیگه آدما نمیتونن با بی رحمی نذارن بهم برسیم و مال هم باشیم.
میدونم که دیگه کسی نمیتونه سنگ جلو پامون بندازه.
الان دیگه تنها چیزی که میتونه کنار هم نگهمون داره یا جدامون کنه،
فقط خودمون دوتاییم و احساسمون...
نه دنیا و آدماش!
:(((((
نه بهش توجه نمیکنم این لبخندی که میگم ری اکشن همیشگیه من توی چشم تو چشم شدن با همه ی آدماس، منظورم این بود که مثل بقیه باهاشم نه که قیافه ام چندش شه و نگاهش نکنم..
من برعکس معمولا خیلی زود خرید میکنم...
آره :)) البته یه پسر خوش تیپ و خوش پوش معمولا یک یدو دست کت شلوارو باید داشته باشه ولی خب مارس اصلا اهل کت شلوار نیس میگه گرمم میشه!!
آره درست میگی سمانه.. همینطوره...
در مورد لباس منم دقیقا مث توئم! اولین چیزى که به نظرم قشنگ بیاد مىخرمش و اصلا حرص ندارم که برم جاهاى دیگه شاید بهترش بود اما در مورد عروس شدن خب تجربه اى ندارم:)
در مورد رنگ قرمز هم مدت هاست خودمو تحریم کردم! خیلى مسخره س که من 90 درصد لباسام قرمزه و هرجام مىرم با اینکه به خودم مىگم حق ندارى دیگه قرمز بخرى اما باز دستم مىره سمت قرمز همیشه! ولى الان دارم با فیروزه اى تمرین مىکنم:))))
در مورد عکسا هم درک مىکنم عکسایى که فقط واسه خاطر تو گرفته مىشه,و بعد هزارساعت نگاه کردن و زوم کردنشونو! راستش الان دلم تنگ شد که هیچ عکسى ندارم:|
دیگه در مورد چى حرف زده بودى؟
آها مورد آخرى رو باهات موافق نیستم! من اصلا به همچین چیزى فکر نمىکنم,درسته ازدواج تضمین نیست اما به نظر من قصد دو نفر از ازدواج اینه که براى همیشه با هم بمونن,و البته که هر دو طرف باید همه ى تلاششونو بکنن که از هم و از شرایط راضى باشن,من اصلا دلم نمىخواد به این فکر کنم که یه زمانى شاید جدا شیم و این حرفا,به نظرم حس منفى زیادى رو وارد رابطه مىکنه
اینطوری بهتره خرید کردن..من چند سالیه که این مدلی شدم!
آخ قرمز.. نازی قرمز بهترین رنگه :(
با حس منفیش موافقم.. ولی واقعا اینا میاد توی ذهنم دست خودم نیس...
راستی میلو واسه لباس من شنیدم که تو اینستاگرام خیلی از این پیجا هست اما یه چیزی که این روزا خیلی سرگرمم کرده یه برنامه است به اسم "نو عروس " که از بازار دانلود کردمش . خیلی عکس مدل مو و لباس و آرایش عروس میذارن . دانلودش کن فکر کنم به دردت بخوره :*
مارچ میدونی تا دلت بخواد لباس عکس سیو شده دارم ولی خب باید پیداشون کنم آخه توی مغازه ها...
سر زدم به سایتش. هر از گاهی میرم ولی نمیدونم چرا برخلاف اینکه همه میگن خوبه و خیلی به درد بخوره من زیاد نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم...
راجب پاراگراف آخر باهات موافقم . یعنی خیلی دیدم که احساس آدما عوض میشه در طی سالیان ... گرچه که به نظرم وقتی آدم نسبت به کسی متعهد میشه نباید افسار دلشو ول کنه سمت دیگه ولی خب یه چیزی که شدیدا بهش معتقدم اینکه بعضیا شدیدا در طول زمان تغییر میکنن !
خب درسته که نباید کسی رو از روی احبار و بخاطر مصلحت تحمل کرد ولی من نمیتونم بگم اکی اگه احساسش عوض شد بذاره بره ! به نظرم تا جایی که میشه برای اون تعهدی که بستیم باید بجنگیم و حق نداریم یه دفعه آدم مهم زندگیمونو ول کنیم و بریم ... آخرین راه جداییه .
واسه اون پسره وحشتناک دلم سوخت ! خیلی گناه داره ولی واقعیت اینکه من از این مدل آدما میترسم و نمیتونم بهشون نزدیک بشم متاسفانه :( ولی این خیلی خوبه که تو بهش لبخند میزنی ... به نظرم اگه از بقیه خیلی رفتار نادرست میبینی بهتره که ی ذره باهاشون حرف بزنی که حداقل توی کلاس به اون بیچاره سخت نگذره .
وقتی تو خیابون این مدل آدما رو میبینیم ، نگاه مردم به طرز آزار دنده ای زشته :( من سعی میکنم اصن نگاشون نکنم . ولی نمیدونم چرا میترسم بهم حمله کنن :|
خب همین دیگه... من مارچ اهل جنگیدن نیستم اصلا :( هرجا حس کنم یه چیزی تغییر کرده تلاشی نمیکنم.. خیلی بده.
نه بابا اینا خیلی بی آزارن :) و اینکه گرایششون هم به سمت پسرا هست با دخترا کاری ندارن که. به قدری درون خودشون درگیری فکری دارن که نمیتونن اصلا چنین روحیه ی خشنی داشته باشن...
خیلی دلم براشون می سوزه ، حتی ازینکه یکی بهشون بخنده و بخواد اذیتشون کنه خیلی اذیت میشم ، طفلکی های بی گناه ...
اینجوری خیلی بهتره که خودت بری چند جا رو بگردی ، بعدش سه چهار تا رو بذاری برای انتخاب نهایی تا مارس یکیشُ انتخاب کنه ، هم به دل خودت نشسته و هم به دل آقای داماد ...
الان گفتم آقای داماد کلی ذوق کردم آخه D:
گناه دارن واقعا...
آره منم همین نظرو دارم ولی میگه که دوست داره باشه خودشم.. میدونم ولی خیلی سختش میشه..
:))) عزیزم :))
البته الان شد پست یکی مونده به آخرم :د
خوندمش :***
ولی میلو لباس قرمز واسه عروس خوشگله فقط باید یه چیز آس و تک باشه.
مثالت راجع به تعمیرگاه و حس بدی که به آدم دست میده چقد خوب بود حالا دلیل غز زدن مردا رو تو خرید متوجه میشم
دقیقا حرف بیریتنی رو زدی که باید قرمزش یه قرمز خوب و آس باشه...
خب واقعا یه کار ظریف و زنونه ست با روحیه اشون سازگاری نداره..
nowaroos.com خیلی بِ دردت خواهد خورد،فک کنم همون گلبهی-صورتی ملایم (قرمز ِ یواشه دیگه،صورتی همون قرمزه جدیده عزیزه من :د) خیلی قشنگ بشه،بعد پفی ولی نباشه :د این نظر ِ منه ^_^
اوومم خیلی جالب بود واسم،دقیقا" مضمونِ سابجکـتِ آخرین پستِ من (بخونش!) همون قسمتِ پستِ توئه کِ نوشتی راجب چشمایِ مارس و اینا.. xx
کیت کت به اونجا سر میزنم گاهی ولی نمیدونم چرا اصلا باب دلم نیس مطالبش...
اوه کیت کت من حتی برای لباس عروس هم از پف خوشم نمیاد اینو دیگه همه میدونن چه برسه به لباس عقد!
خوندمش.. موافق بودم باهات :*
براى لباست برو گیشا.پاساژ نصر. من نمیدونم مراسمتون چجوریه و چقد لباست باید رسمى باشه.ولى من خودم همیشه اولین و آخرین جاییه که میرم.
نیلو من وقت ندارم برم تهران.. حتی کرج هم فرصت نمیکنم برم مرکز خریدش.. همین اطراف خودمون رو میگردم معمولا.. ولی ممنون از پیشنهادت.
https://m.facebook.com/groups/160028560804518/?fref=nf
مزون لباس عروس اسم گروهشه
میلو اینجارو ببین شاید تو ارشیو عکسا لباسی دیدی که دوست داشتی .. حداقل تو وقتت صرفه جویی میشه واسه مدل پیدا کردن
مرسی عزیز دلم :*** اوه الان بیشتر از شیش ماه شده نرفتم فیس بوک فک کنم به بهانه این لباسا هم شده برم یه سر بزنم :)) مرسی :**