بی نهایت سرم شلوغه بی نهاااایت که میگم یعنی واقعا زیاد!!

بعد ما الان یه ماهی بود که مهمون هامون چتر شده بودن از تعطیلی های عید فطر مونده بودن هنوز توی این هیری ویری! فک کن ببین چقدر میتونن بی فکر و بی شخصیت باشن آخه... هنوزم هستن البته :| بعد اصلا هم کمکی نمیکنن که فکر کنین موندن برای کمک، نه اتفاقا توی این گیر و دار باید به فکر پذیرایی ازشون باشیم :| خب من الان خانومی کردم یه ماهه هیچ غری نزدم اینجا هم ننوشتم ولی دیگه از توانم داره خارج میشه تحملش و بله ما یه عالمه مهمون داریم توی خونه مون... و از هفته ی دیگه بیشتر هم میشن میان می مونن اینجا!

توی اتاقم افتضاح شده به زور جای خوابیدن واسه یه نفر باز کردم که جا بشن همه توی خونمون موقع خواب.. صبح تا شب آموزشگاهم و وقتی میام خسته و داغون بساط تزئینات رو میریزم وسط و تا نصفه شب خرت و پرت درست میکنم...

من هرروز به این نتیجه می رسم که چه کار شیرینیه ولی خیلی سخت و طاقت فرسا.. اصلا چیزی که توی ذهنم بود رو نتونستم فعلا عملی کنم و فکر میکنم از صفر تا ده فقط پنج تا شبیه چیزی بشه که میخوام  چون واقعا وقتی به مرحله ی اجرا میرسه سخت میشه خصوصا که پول و تخصص کافی هم نداشته باشی و کسی هم نباشه که همراهیت کنه و چون یه عالمه بزرگترو صاحب نظر همیشه وجود دارن از هر کاری که میخوای کنی ایراد میگیرن و تو نمیتونی یک سره نه بیاری چوناعصاب ندارن  میزنن همه چیو داغون میکنن یهو و تو متاسفانه کارت دستشون گیره :| و بابا هم مدام عجله داره و اصلا مهلت حرف زدن نمیده و میخواد تند تند اینا انجام بشه... 

خب من خیلی حرص میخورم و کاملا اعصابم میریزه بهم ولی شبا توی خلوت اتاقم وقتی روبان ها و سفیدی جات رو میریزم دورم سعی میکنم خودم رو آروم کنم و با گوش دادن به موزیک های لایت و آروم کارامو پیش میبرم.. شبای اول دخترای مهمون میومدن توی اتاقم سر صدا و هی شوخی میکردن آخر دیدن پایه نیستم دیگه مزاحمم نمیشن، فک کن داری مثلا یه دوخت ریز انجام میدی یا یه برش حساس، بعد یکی با صدای جیغ و افتضاح هی میخواد بخندونت :| من توی حالت عادی هم متنفرم از کسایی که صداشون بلنده و مدام هرهر میکنن چه برسه به این موقعیت.. ولی خب میبینین که دارم در نهایت آرامش خودم رو کنترل میکنم :|

من واقعا هر ثانیه غبطه میخورم به خارجی ها که چقدر در نهایت آرامش و تخصص کاراشون رو انجام میدن و در نهایت هرکی رو بخوان دعوت میکنن و مراسماشون دقیقا همونی میشه که میخوان... اون وقت ما با این فرهنگ مزخرف... کل زندگیمون استرس و داغونیه...توی عزا و شادی، عید و خوشحالی، همه چیییییییییی باید همه رو در نظر داشته باشی و مدام اعصاب داغون و ... پوووف...


....................................................................


نخوندمتون چند روزیه.. اصلا تایم ندارم. دیگه افتادم روی دور تند و فرصت نیست.. اگه حتی یه درصد ازم گاهی انرژی مثبت گرفتین حالا نوبت پس دادنشه 


جمله ی معروف میلو: غلط های تایپی احتمالی رو ببخشید!

نظرات 26 + ارسال نظر
لیلا و دیاکو جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 12:41

سلام
ای جانمممممم چه خووووووبه این روزااااااات عزیزممممم

سلام لیلای عزیزم :***

خیلی هم تعریفی ندارم لیلا :(

vida جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 00:44 http://vidapedagog.blogfa.com

نخیرم اشتباه متوجه نشدم,ولی فکر کردی بیشتر از یکسال میتونی عقد بمونی دختر؟من هنوز یکسال نشده عقدم ولی همه مخصوصا خودمو موسیو درصددیم هرچی زودتر عروسی رو برگزار کنیم.عقدت که تموم شه انشالا,دیگه بعدش میفتی دنبال کارا و خریدای عروسیت,روزای مجردی داری تموم میشه میلو خانم خان

عزیزم :)

مهسآ پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 20:22

میلو جانم...کاش یه کم بهت نزدیک تر بودم حتما هر کمکی میتونستم بهت میکردم تا رویایی ترین شبو داشته باشی...
:(
ولی مطمِنم همه چی خوب خواهد بود...و سورپرایزهای خدا برات ادامه خواهد داشت :)

ای جان عزیزم.. دیگه تموم شدن کارا..
امیدوارم همینطور باشه مرسی مهسا جان :*

تبسم پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 16:38

مهمـون ؟ ایییییییینهمه وقت ؟؟؟ وای حتی تصورشم من ُ دیوونه میکنه .... البته من کلا بد ـمهمونـم :|

در اینطـور مواقع خوبه من دختر ِ فامیلت باشـم .. یه گوشه خیلی ساکت میشینـم هرکاری بگی خیلی دقیق و تمیــززز انجام میدم صدامم بیرون نمیاد ... خودتم حرفی بزنی گوش نمیدم !! البته فکر کنم در این مواقع من خونتـون نمیمـوندم واقعا :|

آآآآخخخخ جوووون داری عروووووس میشــــــیییییییی .. چه عروس ِ خوشگلــی بشـــــــــییییییییییییییییی

اوهوم :(
عزیزم کاش مهمونمون بودی پس!

هاها :))) عزیزم :**

parse پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 13:51 http://galexii.blogfa.com

اوپس، حتی تصورش هم سخته. ولی خوب همش میگذره و مطمئن هستم که بعد از مراسم عقد میای و میگی که چقدر همه چیز عالی پیش رفته. میلو؟ من نزدیکم بت، با جون و دل خوشحال میشم که اگر کمکی از دستم برمیاد برات انجام بدم. ذوق هنری ندارم ولی اگه یه کاری رو بگن با دقت و درست انجام میدم :دی

امیدوارم....
ای جان عزیزم مرسی :*** دیگه کارای اصلی تموم شدن مرسی عزیزم :**

ندایی پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 12:00

ای جوونم که خودت داره همه کاراتو پیش میبری
من م دوس دارم خودم تنهایی کارامو بکنم و کسی دورو برم نباشه یا حداقل هم فاز باشیم
یه عالمه انرژی مثبت تقدیم بتو عروس خوشگل مون

اینجوری بهتره :)
مرسی ندا جان :***

لاندا پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 02:05 http://dailyevents.blogsky.com/

وای چقدر سخته تحمل این همه مهمون، اونم هر شب. ما هیچ شبی مهمونامون نموندن خدا رو شکر.
چی داری درست می کنی دختر؟ به منم بگو ایده بگیرم
من هیچ کار تزیینی خاصی قرار نیست بکنم. همین کارای اجباری رو هم وقت نمی کنم زیاد

ما دو سه تا فامیلای بابام هستن که راه دورن، همیشه تعطیلیا یا تابستونا میان چتر میشن اینجا...
عزیزم :)) من فقط میخوام یه تیکه از باغ و جایگاهمون رو تزیین خیلیییی ساده کنم، واسش روبان و اینا می برم و از اینجور کارا. خیلی ساده ست ولی خب تایمم رو میگیره مثلا پریشب حدود هشتاد تا روبان بریدم که میخواستم اندازه ی خاصی داشته باشه برای همین وقتم رو کلی گرفت! یا کاغذ کشی خریدم قدیما کاغذ کشی ها خودشون آماده بودن فر خورده، ولی دیگه اونجوری نمیفروشن، مجبور شدم خودم بشینم حدود صد تا دایره بکشم ازشون ببرم و برش بزنم تا فر بخوره! از همین کارای ساده ولی وقت گیر! منم خیلی کار دارم خصوصا که از صبح تا شب آموزشگاهم، ولی شبا که می رسم خونه تا دیروقت انجامشون میدم!

بهار چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 23:01 http://www.ayande84.blogsky.com

اوه...دم مراسم ....مهمون داشتن خیلی سخته..چرا شرایط شما رو درک نمیکنن..الان شما وقت مهمانداری دارید مگه...شاید بخاید حرف خصوصی خونوادگی تو این شرایط باهم بزنید...یعنی چی اومدن خونتون من الان کلی عصبانی شدم...

چون ژن بی شعوری توی خانواده ی پدریم نهادینه شده ست!

ماسک چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 16:30

من وقتی مهمون خونمون باشه حتی نمیتونم برای شرکت در مراسم شخص دیگه ای آماده بشم اینقدر که حضور شخص روی مخمه وای به حال تو که میخوای برای مراسم خودت کار کنی
راستی انرژی مثبت خواستی
میلو تو میتونی تو میتونی
شرط پیروزی داشتن یک اراده قوی است شرایط دیگر اهمیت چندانی ندارد

این بلاگ سکای چه بامبولی درآورد سر ثبت نظرما

چاره ای نیست متاسفانه! من سالهاست عادت کردم تعطیلات خوبم رو با یه عده آدم مزخرف شریک شم!
ممنونم :)

vida چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 16:16 http://vidapedagog.blogfa.com

میلو به هیچی جز مارس و خودت فکر نکن,این روزا داره تموم میشه,خونه تو و مارس داره انتظارتون رو میکشه,پس از آخرین روزای خونه پدری لذت ببر,حتی از سختیهاش,دیگه تکرار نمیشه,تقویم رو نگااااا,باید چوب خط بکشی روی روزا تا برسی به روز وصال,نزدیکه دختر.فدااااات

ویدا عزیزم مرسی :** ولی فک کنم اشتباه متوجه شدی، ما عقد میکنیم و عروسیمون زودتر از یه سال دیگه نیست!

لونا چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 11:56 http://miss-luna.blogsky.com

راستی میلو تو فکر ِ آهنگ و رقص ِ دو نفره و تمریناش هستی ؟
از رقصِ تو که مطمئنم و حسم میگه رقصت خیلی خوبه
ولی مارس چی ؟ باهات هماهنگ میتونه برقصه ؟
آهنگ ورودتون به باغ و موقع حلقه دست کردن و عسل خوردن و اینچیزا اکثراً یه سری آهنگایِ خاص رو انتخاب میکنن
حالا نمیدونم تو ذهنت اینا هست یا نه

من یهو یادم افتاد گفتم بهت بگم

رقص همیهنگ رو گذاشتم برای عروسی.. من رقصم خوبه :دی ولی مارس در حد صفر! اون روز خاله هام میگفتن تو که رقصت خوبه بهش یاد بده ولی خب من برام توی عقد مهم نیس این رقص!
مرسی عزیزم که یادمی :**

هانا چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 11:32 http://candydays.blogfa.com

میلوی عزیزم این استرسای قبل مراسم واسه همه هست و متاسفانه مجبوریم خیلی ها رو هم حالا به هر دلیلی راضی نگه داریم.
حتی اگه اونی که خودت میخوای هم نشه چندان مهم نیست. مهم اینه که تو داری انجامش میدی و بهت حس خوبی میده و در نهایت اینه که براش تلاش کردی و همین کافیه در واقع.
بعدم من مطمعنم که عالی میشه چون تو همیشه توی این موارد عالی هستی خودت
اووووووم در مورد مهمونم توی این شرایط میدونم چقدر بده و روی نرو ادم هستن اما خب کاریش نمیشه کرد خیلی بهشون اهمیت نده همش چند روز دیگس و تموم میشه.

هوم... هانا من دارم همه ی تلاشمو میکنم...
من عادت کردم به حضور مهمونای مزخرفمون توی شرایط اورژانسی! مرسی عزیزم :**

Ziba چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 11:05

وای خیلی سخته!!!اصلا نمیتونم تصور کنم توی این وصعیت باشم و خونسردیم را حفظ،کنم
اماااااا مطمئنم مثل همیشه تو کارها را به بهترین نحو ممکن انحام میدی و لحظه های رویایی و به یاد موندنی را برای خودت و مارس میسازززززززی
اینم یه بغل انرژی مثبت مخصووووووص برای دختر روزهای سخت
++++++++::نت++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

عادت کردم من!
امیدوارم همینطور باشه زیبا جان...
مرسی عزیزم :****

ریحان چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 10:57

1
2
3
دسسسسسسسسسسسست.هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میلو باسلیقه و پرانرژی
میلو تو معرکه ای من مطمئنم با تمام این مسائل شب عقدت یکی از زیباترین شبها میشه چون کلی انرژی مثبت به کائنات و دنیا تزریق میکنی.مطمئن باشه همش برمیگرده

:)))) عزییییزم...
مرسی ریحان خیلی ممنون :) :**

سمنو چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 03:17

ای بااباااا :////
ینی از اون موقع نرفتن هنوز؟؟!!!

باورت میشه نرفتن؟ :))

پاپیون چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 00:52

خیلى دلم مىخواست بتونم کمکت کنم
تمام کاراى عقد خواهرمو من انجام دادم,از سفره عقد بگیر تا خرید لباس و کفش و سفارش دست گل و کیکش!!:)))
خیلى شیرینه با اینکه کلى خسته مىشى,واقعا کاش مىتونستم کمکت کنم:(

ای جان .. منم واقعا نیاز به کمک دارم :( خیلی دست تنهام و خسته شدم!

شیرین سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 23:17

میلو جان از هفت خوان رستم رد شدی.میدونی من خودم خرم ابادیم و همسرم یه استان دیگه.خانواده ها میدونستن دوستیم.وقتی واسه اولین بار اومدن خونمون،اونا 20نفر بودن،ما 50نفر!شام خوردن و انگشتر دستم کردن و بزن و برقص.(انگشتر و چیزایی که اوردن خودم و همسر با هم رفتیم خرید).ولی شما چقد ماجرا داشتین.هرچند من بعد بهترین روزای عمرته.دوران نامزدی عالیه

اتفاقا ما خیلی از پروسه ها رو فاکتور گرفتیم وگرنه اینجا اگه دختر و پسر نزدیک به هم باشن کلی رفت و آمد هست و رسمای عجیب!

سیاهچاله سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 22:49

شرایطت رو توی چند روز آینده درک میکنم! کلی مهمون و یه جشن عقد :))) حرص نخور بابا،خاطره میشه...

حرص کجا بود! خسته شدم فقط کمی :)

بهار سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 22:48

مهمون یک ماااااه بمونه؟واقعاا کلافه کنندست.مهمون دو روز میاد زندگیت روال همیشگیشو ار دست میده چه برسه یک ماه.اونم وقتی کلی کار داری.البته بازم بستگی به مهمونش داره
امیدوارم کارات به خوبی پیش بره و تو تایمی که میخوای به نتیجه دلخواهت رسیده باشی
خیلی حس خوبیه آدم واسه عروسی خودش این کارا رو انجام بده و بعد همه با افتخار کاراتو نشون بدن و بگن عروس خودش همه اینارو درست کرده

بستگی به مهمون داره، مهمونای ما هم مزخرف ترین مهمونای دنیان!!
کارام دیگه تموم شدن :)
راستش این مراسم عقدم هست و من برام عقد خیلییییییییییییییی مهم تر از عروسی بوده همیشه!

مایا سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 22:29

والا چی بگم فامیل نداشتن یک دردسر_ داشتنش هم یجور اما ببینم یک سوال؟
این مهمونا احیانا کاری شغلی حرفه ای خونه ای زندگی ندارن میلو؟!
عزیزممممم از پسشون برمیای مطمعنم واسه تو کار نشد نداره فقط تمرکز داشته باشه که بتونی به بهترین نحو انجامش بدی و خودت رو دست کم نگیر منتظر روزیم که بگی همه چی خوب پیش رفته.
غصه هیچی رو نخور میلو همین که سلامتی و برای انجام دادن_ کارات به کسی نیاز نداری بزرگترین نعمت_.

بچه هاشون رو اینجا گذاشتن، خودشون رفتن پی زندگیشون!!
تموم شدن :)
آره مایا این روزا خیلی خدا رو شکر میکنم بابت تن سالمم!

روم نمیشه بگم! سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 21:25

میلو تو یه دختر سرزنده ای من بهت افتخار می کنم!

عزیزم :)

لیـــدی رها سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 20:30 http://ladyraha.blogsky.com

کاش نزدیکت بودم میتونستم کلی بهت کمک کنم تو درست کردم اینجور چیزها و واقعا دلم میخواست کنارت باشم تو همچین موقعیتی ...

عروسی به خوش ذوقی تو تا حالا ندیدم ... خیلی عالی این حست ... از اون آدم هایی هستی که پرن از حس زندگی واقعا زنده ان و زندگی میکنن ...

کاش بودید واقعا!

ای جان مرسی رهای عزیزم :***

سودی سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 15:38

وسطای پستت دقیقا گفتم ای باباااا خوش بحال خارجیا... جدی رسم رسومات و رودریباستی ها دست و پاگیرن :/
اما همه چییییی خوب پیش میره میلوی قشنگ :***

خیلیییییییییییییییییییییییییی :(

ایشالا...

لونا سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 15:29 http://miss-luna.blogsky.com

شلوغیش خوبه البته اگه بذارن :)
چجوری میتونن یه ماه از خونه و زندگی و کارشون جدا بمونن ؟!
وای من جای تو بودم دعوام شده بود هزار بار :(
البته توام حرفی بزنی الان میگن ما بخاطر تو و جشن تو موندیم لابد ! میخوان جنگ جهانی راه بندازن
اینجور مراسما همیشه باید مدارا کرد دعوا و بحثی پیش نیاد!

من عروسی داییم بود یکی دوسال پیش
یکی دعا این بود که با این همه خرج و زحمت اتفاقی نیوفته
کسی طوریش نشه خدای نکرده از این سن بالاها کسی فوت نکنه !!!
و اینکه با نهایت مدارا و مردم داری جشن به خیر بگذره کسی حرفی نزنه کاری نکنه !
دیگه این دوره زمونه مردم همه فکر خودشونن فکر نمیکنن به اینکه چیزی نگن جشن و مراسم مردم خراب نشه!!
تحمل و اینچیزا هم که ندارن
خلاصه خیلی سخته ها ولی تو همه شرایط رو جوری جلو ببر که هدف اصلیت جشنتون باشه

واسه تزئیناتم کاش نصف چیزا رو میدادی یه جایی ازینا که طراحی میکنن برات درست میکردن نصفشو خودت درست میکردی خیلی سخته واقعا دست تنها از این کارا انجام دادن

من عادت کردم! بار اولشون نیست!
نه اینا همیشه تعطیلات یا تابستونا میان اینجا!
کلا فرهنگ ها و طرز فکر مردم ما خیلی داغونه...

نه دوست داشتم همه رو خودم درست کنم وگرنه که با هزینه ی خیلی کمتر میتونستم بدم بیرون!

میرا سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 14:16

اوه میلو میفهمم چقدر سخته.. منم ازینکه مدام دورم شلوغ باشه بیزارم اصن عصبی میشم...اما چه خوب که شبها یه انگیزه ی قوی داری و باعشق به کارای تزیینی میرسی. این روزها هم میگذره به امید روزهایی که بیای از آرامش خونه ی پر عشق دونفرتون بگی:*

منم عصبی میشم ولی چاره ای نیس...
اوووه خیلی مونده تا اون روزا...

marjan سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 12:57 http://inja-man.blogsky.com

میلو جان کاش میتونستم بیام و کمکت کنم.. ولی ما متاسفانه از هم دوریم شما کرج وما ...!

همیشه این مشکلات هست دیگه مهمون از یکطرف ، تفاوت عقیده با مامان بابا و کار خارج از خونه و ... ولی فکر میکنم آینده ی شیرین و پر از خوشبختی که در انتظارته تلخی همه اینا رو با یه فوت نابود میکنه...

کلی انرژی های + برات میفرستم
منتظر خوندن خاطره ی شیرین روز عقدت هستم...
مواظب خودت باش عزیزم+میبوسمت عروس خانوم!

هوم..
با مامان بابام مخالفتی ندارمزیاد، مهمونا مزاحم هستن ...
مرسی عزیزم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد