خب بله امشب بعد از دقیقا یک ماه و یک هفته خونه ی ما خالی از مهمان شد!!! متعجب نشید این یه موضوع خیلی عادیه برای خونه ی ما که خب معمولا من فقط یه کمی گاهی بهش اشاره میکنم چون اصولا آدم غرغرویی نیستم و خیلی کم پیش میاد از بدیا بگم ولی این پست قصدش رو دارم :))
ولی خب انصافا دیگه به تنگ اومده بودم از دو هفته قبل تر. چون اتاقم به شدت شلوغ شده بود و شلوغی وسایل تزیینی هم بهش دامن میزد.. بعد حالا امشب بعد از مدت ها توی اتاقم آرامش دارم و دور و برم هیچ وسیله ی اضافه ای نیست... میتونم یه دوش طولانی مدت و خوب بگیرم و وسایل حمامم رو به طور کامل ببرم و از ماسک ها و ژل های شست و شو ام استفاده کنم و بعدش هم بیام چای سبزم رو بنوشم و با خیال راحت آپ کنم... یا حتی وقتی از کار برمیگردم روی تختم هیچ بنی بشری لو نشده و میتونم راحت برم توی جای گرم و نرم خودم...
چشمم به تقویم میفته یک شهریور... امسال برای من نیمه ی اول سال به شدت زود و تند گذشت و همش با انتظار به رخ دادنه اتفاقا.
خیلی هم اتفاقا خوب بود و این فداکاری مارس بود که میخواست رویاهای من رو پیوند بده با واقعیت چون من همیشه دوست داشتم اتفاق های خوب رابطمون توی روزای خاصی رخ بده.. مثلا من دوست داشتم اردیبهشت آغاز مطرح شدنه رابطمون باشه. که تمام تلاشش رو کرد تا اوضاع رو تا اردیبشهت هندل کنه..
مثلا میخواستم روز سالگرد شروع رابطمون آغاز دوره ی نامزدیمون به صورت رسمی هم باشه که همینم شد... و از اون مهم تر مصادف شدن یکی از مراسم های اصلیمون با تولدم...
94 بهترین سال زندگیم بود...
و حالا شهریور اومد... شهریور همیشه برای من نوید بدو بدو کردنه! نوید شروع کارای جدی و تحصیلی...
تصمیمات جدیدی برای کارم دارم... و اینکه خب دیگه واقعا بسه تعلیق کارای پایان نامه...
....................................................................................
ابروهام رو برای جشن که رنگ کرده بودم هنوز رنگش همونطوری خوب مونده و خیلی خوشم میاد از این رنگ.. مارس هم میگه که اینطوری بیشتر بهم میاد و قیافه ام رو روشن تر میکنه و چون همرنگ چشمهام شده جذابتر شده چهره ام... مارس آدم الکی تعریف کردن نیست اصلا.. میدونم وقتی یه چیزی رو میگه خوبه یعنی واقعا خوبه... این پاراگراف یهویی نوشته شد آخه وسطای نوشتن پاراگراف بالا خودمو توی آینه نگاه کردم باز خوشم اومد از رنگ ابروهام :))
..................................................................
یه خانوم خارجی که از دوستانم هست رو توی فالویینگهام دارم که زوج موفقی هستن.. بعد اون روز میخواستم براش کامنت بذارم دیدم کامنت بالاییه من براش به انگلیسی نوشته بود نمیخواید بچه دار شید؟ به اسم کامنتر که دقت کردم دیدم بله ایرانی هست! کلا ما همه جا باید نشون بدیم که استادیم توی سوالای مزخرف کردن از دیگران...
بعد یه دوست مشترکی با این خانوم خارجی دارم که معتقده ایشون خیلی مغروره.. ولی من میگم مغرور نیس منتها خیلی خوب بلده گند بزنه به کسی که احترام خودش رو نگه نمیداره...
من خودم شخصا آدم همیشه مهربون و لبخند داری هستم. یعنی محاله منو کسی حضوری ببینه و حس کنه من آدم بی تفاوت یا بد اخلاقی ام! با اینحال یه ویژگی بارز دارم که از نظر خیلی ها مسخره ست ولی خودم قبولش دارم اینه که من بلد نیستم با آدمایی که بدن خوب باشم!! فک میکنم همه ی آدما لایق این هستن که بهشون محبت بشه و باهاشون خوب برخورد شه مادامی که خودشون نشون بدن لیاقتش رو ندارن.. و من خیلی آدم مزخرفی میشم توی برخورد با اینجور آدما و اصلا احساس نمیکنم که باید آبروشون رو نبرم یا مراعات کنم! قانون رابطه های من اینجوریه که تا وقتی خوب باشی خوبم!
مثلا وقتی یکی از همکارام مدام غر میزنه و حس های بد میده و نکات منفی رو همیشه میبینه و میگه واسه من تبدیل به کسی میشه که وقتی داره حرف میزنه میگم عذر میخوام باید برم و دقیقا وسط حرفاش رامو میکشم میرم و اصلا برام مهم نیس که بفهمه دارم بهش بی احترامی میکنم...
بعد این وسط مثلا یکی از دخترای کلاسام که اتفاقا بزرگ و بالغ هم هست هر جلسه یه حرکت بیشعورانه از خودش نشون میده اونم اینه که اول کلاس گوشیش زنگ میخوره و بی اجازه میره بیرون و باز بی اجازه میاد تو! اولین بار که این حرکت رو دیدم وقتی رفت بیرون نگاهم همونطوری دنبالش رفت و خیره موند! بقیه ی بچه ها خندیدن و فک کردن با حالت شوخی دارم اون مدلی زل میزنم به در! باز هم این کار رو تکرار کرد این بار فقط سرم رو تکون دادم.. دفعه ی سوم که این کارو کرد وقتی برگشت کاملا ایگنورش کردم، خواست برگه ی رایتنیگش رو بده که من هم نگرفتم و گفتم بعد از کلاس... فهمید ناراحت شدم. وسطای کلاس دید که همچنان ایگنوره گفت استاد من مشتریم زنگ زد باید جواب میدادم!
اونقدر توی دلم ازش بدم اومده بود که حتی نخواستم جوابش رو بدم بگم من با زنگ خوردن گوشیت مشکلی ندارم، مشکلم اینه که کلاس رو با .... عوضی گرفتی و حتی اجازه گرفتن رو هم بلد نیستی با این قد و هیکلت... ولی خب جواب ندادم. چون من آدم جواب دادن به کسایی که احترام گذاشتن رو بلد نیستن نیستم!
نمیدونم شاید قوانین من سخت باشه و از نظر بقیه حساس به نظر بیام. ولی خب من همونطور که نمیتونم بدجنس و بدذات باشم توی برخورد های اول، نمیتونم هم بگذرم از کسایی که بی احترامی میکنن حتی با جمله های ساده ای که به نظر خودشون اکی هست!
من اصلا و ابدا آدم خوبی نیستم. بی نهایت اعتمادم به نفسم بالاست و خودم رو دوست دارم و این خوشایند خیلی ها نیست (که البته برام اینم مهم نیس). ولی همیشه یه ویژگی بارز داشتم و دارم و اونم اینه که از کمک کردن و حس خوب دادن به آدما دریغ نمیکنم. هرجایی حس کنم کمکی ازم برمیاد سریعا انجامش میدم. هیچ وقت به هیچکس نگاه اه و پیف نمیتونم داشته باشم. ممکنه حس خوبی نگیرم از کسی ولی خب اجازه نمیدم این توی حرفام و رفتارم هم نمود پیدا کنه... بعد من فکر میکنم بی آزارترین موجودی ام که آدما میتونن ببینن. اینو من نمیگم. سالها خوابگاهی بودن و تایید هم اتاقی های مختلفی که داشتم این رو بهم ثابت کرده... حتی این یه سال و نیم ارشد هم اتاقیام وقتی منو میخواستن به یه آدم جدید معرفی کنن میگفتن میلو کم حرف ترین و بی آزارترین عضو اتاق.. خب طبیعتا با همچین شخصیتی نمیتونم مدل های دیگه رو هم تحمل کنم! بعد من استاد طعنه زدن و گند زدن به شخصیت کسایی ام که پاشون رو میذارن رو دمم درحالیکه باهاشون کاری نداشتم من، و متاسفانه هیچ وقت هم احساس پشیمونی نمیکنم بخاطر همون قانونی که گفتم: تا وقتی خوبم که تو خوب باشی و نشون بدی لیاقتش رو داری... که خب این در شان رفتار یه خانوم متشخص نیست ولی واقعا نمیتونم کنترلش کنم و حس میکنم بهم خیانت شده!
.....................................................................................
همیشه خوشم میومد از کاپل هایی که بعد از ازدواجشون توی سوشال نت ورک ها عکس دوتاییشون رو میذاشتن... شاید بعضیا بگن این عقده ای بازیه یا همچین چیزایی.. ولی من فک میکنم یجور احترام گذاشتنه به رسمی شدنشون.. که خب اینجوری همه ی کسایی که باهاشون در ارتباطن اینو میفهمن و اعلام میشه به همه...
بعد از مارس خواستم تا یه مدت توی پروفایل هامون عکس دوتایی بذاریم. خوشبختانه مارس اصلا اهل سوشال نت ورک ها نیس و سالی یه بار به اف بیش سر میزنه و توی گوشی هم فقط واتس آپ رو داره.. ولی خب همونا رو هم عکس خودمون رو گذاشته...
بعد قبلا گفته بودم که اددلیستاش خانوما هربار که من براش پستی میذاشتم به صورت خیلی تابلویی نه لایکی میکردن نه کامنتی؟؟ این بار خیلی تابلوتر باز همین کارو کردن :)) مارس قبل از اعلام کردنه ازدواجمون یه پست غیر مرتبط گذاشته بود که اکثر همکارای خانوم لایک و کامنت گذاشته بودن، پست بعدی که راجع به خودمون بود فقط با استقبال آقایون پیجش قرار گرفت و اینبار من واقعا خنده ام گرفته :)))
لذت میبرم از دیدن عکسامون رو پروفایلمون... یجور حس امنیت خوبی برام داره نمیدونم چطور توصیفش کنم... اگه دیدین کسی این کارو میکنه دور اطرافیانتون خواهشا بهش خرده نگیرید! اگه نمیپسندین خودتون این کار رو نکنین ولی از اونا هم ایراد نگیرین... من با بقیه کاری ندارم ولی این به خود من یه حس خیلی خوبی میده که توصیفش نتوانم!!!
وای من عاشقه عکسای دونفره ام معمولن وقتی تو پیج یه آقای غریبه میرم و خانومش رو میبینم از اول تا اخره عکسای دونفرشونو لایک میکنم
حسی که عکسای دو نفره میدن عالی ان
منم همیشه عاشق عاشقانه ها بودم و حس خوب گرفتم حتی روزایی که تنها بودم..
سلام میلو :)
من خودم تا حالا تجربه نداشتم اما دوست دارم یه چیزایی رو بگم...که اگه به نظرت درست نبودن یا منطقی نبودن بهم بگو تا تجدید نظر کنم و اگه خوب بودن که بوسم کن:دی
میلو من یه چیزی میخوام بگم.... ببینم رابطه ی تو و مارس از چندروز پیش دیگه به امید خدا ابدی شده و تا آخر عمرتون هست باهاتون... پس نباید بترسی از تکراری شدن چون توی رابطه های همیشگی، آدم کلی وقت برای ایده دادن و تازگی داره اگه خودش بخواد... پس این تکراری شدن رو شاید خیلی ها دوست دارن که باعث شده هیچ تلاشی در جهت عوض نشدنش بر دارن...
دوم اینکه میلو، به نظر من هر چیزی توی یه سن خاص جذابه...مثلا سفرهای دوتایی ممکنه تا 5سال آینده فقط موقعیتش جور باشه چون بعدا ممکنه بچه داشته باشین یا اینکه نه،سرتون شلوغ باشه، بعد حالا مثلا توی سن40سالگیتون ترجیح بدین برین پارک و پارک رفتن بیشتر جذابیت داشته باشه و توی50 سالگی نشستن در کنار هم و مثلا چای خوردن براتون جذابیتش بیشتره...پس اون موقع شاید حسرت بخوری که ای کاش بیشتر سفر رفته بودم(سفر یه مثاله ها،حالا تو این حرفا رو بسط بده روی همه چیزه زندگی)برای مثال اگه سفر رفتن دوتایی رو بندازی واسه سه سال دیگه ممکنه دیگه نه شرایطش رو داشته باشین و نه دیگه جذاب باشه به هر دلیلی واستون... به علاوه اینکه آدم می تونه از یه چیز روتین و معمولی یه چیز جذاب در بیاره... اونم تویی که من خوب میدونم از پس این کار بر میای...
پس به نظر من کارای معمولی رو که خیلی ها انجام میدن شما برای خودتون جذابش کنین حالا به هر نحوی که شما دوست دارین و از تکراری شدنش نترس،چون ممکنه بعدا دیگه نتونی اجراشون کنی :)
سلام عزیزم
خب پس بیا ماچت کنم چون موافقم کاملا بهت و تجربه ای که داشتم بی نظیر بود.... کامنتت رو درست وقتی که از ماشین راه افتادیم خوندم و کلی پر از هیجان شدم باز :)
استاد پیر سنتى تحصیل کرده توى یکى از بهترین دانشگاه هاى آمریکا، که الان استاد یکى از بهترین دانشگاه هاى تهرانه و چندین سال پیش چهره ماندگار هم شده بود بهمون گفته بود اونجا بچه ها توى کلاس غذا هم میخورن. خیلی طبیعی میبینى چینى ها یه ظرف ماکارونى (اون اینو گفت حالا اسم غذاش هرچى میخواد باشه) که بوى ادویه تندش تموم کلاس رو گرفته، گرفته دستش داره میخوره و به استاد هم گوش میده
اما اساتیدی هم بودن که حساس بودن، و بچه ها مراعات میکردن
ولى خوب حقیقتا تو دانشگاه هاى ما عرف روى اجازه نگرفتنه، اصلا براشون عجیبه اجازه بگیری.. به هر طریقی..
من واقعا گیسو ندیدم همچین چیزایی رو، نه توی تمام سالهایی که کلاس زبان رفتم نه دانشجو بودم نه حتی همین چندسالی که تدریس کردم هیچ کدوم از شاگردام اینطور نبودن.. من اصلا نه باخوردن نه با بیرون رفتن نه با گوشی ج دادن مشکلی ندارم، فقط حس میکنم همه اش باید با اجازه باشه و حرمت ها حفظ بشه
هووم عکسای دو نفری،خب ببین بستگی داره،مثلا همسر من با پسرای دانشگاه سابق یه گروه دارن،بعد یکیشون عکس دوتایی گذاشته،اونوقت نصف پستاش جکای سکسیه.یعنی دوس دارم بزنم نصفش کنم.فک کن تلگرامو باز کنی یه عکس سکسی از الکسیس که زیرش یه جک نوشته بعد فرستنده اش این باشه.
من طفلی به خاطر شغلم عکس خودمم نمیذارم حتی.ولی انقد دوس داشتم بشه عکس دونفری بذارم.خصوصا اون عکس جدیدمون،چقد خوبه که میتونی عکس دونفری بذاری.
یه حرف خاله زنکی:اگه کسی شمارتو داره و خوشش ازت نمیاد با این عکسا کلی حسودیش گل میکنه!
خوشبختیت مستدام عروس خانوم
عجب!! چی بگم والا... شاید اونم نظراتی داره واسه خودش...
ولی خب خیلی خوبه و به من حس خوبی میده عکس دو نفره...
هاهاااا :)))) تا دلت بخواد از این آدما رو دارم که شماره ام رو دارن :)))
مرسی عزیز دلم :**
آفریم میلو درستشم همینه. منم کلن باهات موافقم و به نظرم آدم قرار نیست همه رو راضى نگه داره و خودشو معذب.هر کى ام خوشش نمیاد خوب بره شبیه خوشو پیدا کنه.والا
اه بیزارم از آدمای اینجوری نیلو!
عکس پروفایل رو منم دوست دارم، ولی خب دیدم خیلیا ایراد می گیرن و همین باعث شده واسه اینکه فکر نکنن ندید بدیدم (به زعم خودشون البته) یا هرچی، فعلا هیچ کدوم از عکسامونو دو نفره نکرده باشم.
ولی خب در مورد بک گراند گوشی و لپ تاپ و عکسای اتاقم، خودم خیلی راحت همه رو دو نفره کردم و لذت می برم.
اهمیتی نده لاندا :) منم مطمئنم خیلی ها لابد چرت گفتن الان ولی خب من اهمیتی نمیدم :)
چقدر خوووووب عکس بک گراند هم عاااالیه :)
آخه وقتی از دبیرستان رفتیم دانشگاه یادمه که دیگه دس بلند نمی کردیم واسه بیرون رفتن!! از استاد اجازه بگیریم! آروم و بی سر و صدا بلند می شدیم میرفتیم بیرون و اتفاقا اگر اجازه می گرفتیم غیرنرمال بود! خب اونم بالغ و بزرگسال بوده و حتما دچار این تغییر هنجاری از مدرسه به دانشگاه شده! البته حرف شما کاملا درسته اما فقط مال دوره ی تربیتی! یعنی سالهای کودکی که تو همه کشورها زیر 18 ساله!
ما ولی هیچ وقت این کار رو نکردیم و بی احترامی میدونستیم به حرمت کلاس. اجازه گرفتن به اون معنی نیست که انگشتت رو بیاری بالا بگی اجازه! همین که یه نگاه کنی که معنی اجازه رو داشته باشه خود مدرس اینو میفهمه.. اینجوری شعور خودت رو می رسونی...
کاملا رفتاراتو قبول دارم و منم این روزا دارم سعی میکنم این چیزا رو تو خودم پررنگ کنم... مثه اعتماد بنفس دوس داشتن خودم ... جواب ادمای بی چشم و رو رو دادن ... ایگنور کردن ادمای منفی .. بها ندادن به خیلی حرفای بی اهمیت...
و به یاد داشتن بدی های اوما و راحت نبخشیدنشون!!! میدونی اگه یکی رو ببخشی بازم به خودش اجازه میده تو رو از همون جای قبلی زخمی کنه...اینبار دیگه اون مقصر نیست .. مقصر تویی که زخم بازتو دودستی جلوش گزاشتی و اجازه زخم زدن دوباره بهش دادی...
----
عکسای دو نفره ... هوووووم عالین...
------
بیگ هاگگگگگگگگگگ
خییییلی کارای خوبی هستن زیرو. واقعا زندگی مگه چقدر آخه ارزش داره؟؟؟...
آره :)
هاگ یو توو هانی
میخواستم درمورد بخشی از پست کامنت بذارم،
ولی وسطش کار پیش اومد و رشته کلام کاملا از دستم در رفت و حتی بعدش پشیمون شدم از اون اظهار نظرم.یعنی بیشتر که به اون قسمت از متنت فکر کردم به این نتیجه رسیدم که شاید حق با تو بود:)
برای همین بگذریم.
عکس دونفره نشانهء عشق شماست ^_^
وایییییی منم خیلی دیدم این حرکته cm ندادن و لایک نکردنِ دخترارو :)))) :|
سخنی از کیت کت جان :**
weird girls >_<
سلام
مدتی بود میخوندمت،به دلایل شخصی خاموش بودم:)
دیگه دلم نیومد...
میخوام همه حرفایی که توی دلم مونده بود و به همون دلایل شخصی،نگفته بودم،الان بگم.
1-خیلی خیلی خیلی زیااااد و با خوشحالی ای از صمیم قلبم،ازدواجت رو تبریک میگم میلوی عزیز♥ و براتون واقعا آرزوی خوشبختی میکنم.
2-ممنونم که آدم انرژی مثبتی هستی توی دنیا و مخصوصا جامعه ای که آدما یاد گرفتن غر بزنن و انرژی منفی بدن مدام.حتی خود من تا حدودی همینطور بودم.نمیشه گفت دقیقا،ولی گهگاهی اهل غرغر بودم.شاید عجیب باشه شاید هم نه،اما از وقتی شروع کردم به دنبال کردن مطالبت و زندگیت،اخلاقم خیلی عوض شد!
همیشه آدمی بودم که از شادی و خوشبختی دیگران فووووق العاده به وجد میومدم،حتی اگر خودم اون شادی و خوشبختی رو نداشتم(حالا به هردلیلی)،
اینبار هم وقتی میدیدم تو میتووونی بین اینهمه بدی،آدمی باشی که غر نمیزنه،انرژی منفی نمیده،و حتی رفته سراغ دادن انرژی های مثبت و شادی،از ته قلبم خوشحال شدم!
و حس کردم وبلاگ تو ازون دسته وبلاگهاییه که باید دنبالش کنم.
چون مدت مدیدی من توی وبلاگهای انرژی منفی دهنده ها(!) زندگی میکردم(!) و نمیشه تاثیرشون رو کتمان کرد.
خب وبلاگ تو و خودت،روی من تاثیر زیادی گذاشتین.
سعی کردم "از نظر مثبت بودن و دیدن خوبی ها" مثل تو باشم و یاد بگیرم بهتر زندگی کنم.
و به جرأت میگم واقعا زندگیم تغییر کرد.و رابطه ام !
همه چی خیلی بهتر شده ! خیلی خیلی خیلی !
نمیفهمم چرا بعضیا باهات جنگیدن...
من شاید توی خیلی موارد باهات هم عقیده نباشم!ینی شاید که نه،حتما همینطوره.
اما لزومی نداشت باهات بجنگم.
اتفاقا خیلی هم ازت تاثیر مثبت گرفتم.
و خوشحالم که جزو اون دسته نبودم که زندگی رو نه تنها برای خودشون،که برای اونایی که دارن ازش لذت میبرن هم زهر میکنن:)
میخواستم ازت تشکر کنم بخاطر خوبیهات و سعی در انتشارش.
یه جاهایی از وبلاگت خونده بودم که دوس داری از چیزای خوب بنویسی تا بقیه حس خوب پیدا کنن.
میخوام بدونی نه تنها اینکار رو کردی،حتی تونستی روی کسی که زمینش رو داشت،تاثیر مثبتی بذاری که بتونه تغییرات خوبی بکنه:)
خب حرفای دلم تموم شد:))
درمورد پستت دوست دارم کامنت بذارم.
دیشب کامنتت رو با عجله خوندم ولی اونقد حالمو خوب کرد که صبح دوباره اول کامنتت رو چک کردم و خیلییییی ممنونم که اینهمه چیزای خوب گفتی درحالیکه خیلی هاشو توی خودم اینقد بولد نمیبینم و ازت ممنونم که توی روزایی که همه یاد گرفتن پشت سیستم بشینن و چرت و پرت بگن شما خوبی ها رو دیدی و بیان کردی...
خیلی ممنون واقعا :)
اتفاقا من تشویق میکنم ب گذاشتن عکس دو نفره یا حتی کسایی که محدودیت دارن واسه عکس پیشنهاد میدم عکسی که نشون بده متاهلن بذارن :دی اما خب یه بار یع موردی دیدم طرف هم یوزرنیمش و هن عکس پروفایلش شوهرش بود این دیگه عجیب بود :/
این دیگه عجیبه :)) البته اونم شاید دلیل خودشو داشته! مثلا دخترعمه ی من میخواست وانمود کنه که خطش دیگه دست خودش نیست...
میلو منم خیلی میبخشم،ولی کاش نمیبخشیدم،میدونی،همون طور که تو میگی اگر کسی شعور داشته باشه همون بار_اول معنی خوبی و احترام رو میفهمه،اگر نه they'll want you jus for granted
و اینکه برخوردت با اون شاگرد خیلی هم به جا بود،باید یاد بگیره ادب رو،خصوصن احترام به کلاس و معلم رو
من ناراحت میشم از حرکت خانوما بس که یکم دلشون مهربون نیس نسبت به خانومای دیگه،ولی تو حالشو ببر :))
بخشیدن در مورد کسایی که دوستشون داریم و پاره ای از زندگی ما هستن اتفاقا کار لذت بخشیه. ولی برای غربیه ها و به قول تو کسایی که فقط جاست تِیک آس فور گرنتِد نه اصلا خوب نیس...
لازم باشه بدتر هم برخورد میکنم.. من توی اون وبم که بیشتر روزانه ها و اتفاقای کلاسامو می نوشتم بچه ها یادشونه که چقدر نسبت به ادب و شعور توی کلاس حساس بودم اصلا هم سن و سال نمیشناسم میخواد بچه باشه میخواد یه خانوم پنجاه ساله باشه...
بابا املی من همیشه میگم خیلی مسخره ایم ما خانوما! باور کن به همین رکی و صراحتی..
خخخخخخ میدونی به چی دارم فک میکنم به اینکهههه حالااا بعد عروسی چند نفر میخوان بهت بگن بچه بیارید...

کلاااا این حرفای خاله زنکی حالم بد میکنههه ..تو زندگی منم تا دلت بخواد هست چوون همه منوو ادم ساکتی میشناسن هی پشت هم نظر میدن...امااا نمیدوونن پشت این چهره ساکت چه هیولایی خوابیده..
والااااا....
عکس دوونفره عشق..
اما من بخاطر شغل همسرم نمیتونم عکس بذارم ولی خاا اشکال نداره مال بقیه میبینم کیف میکنم
همین الانشم دارن میگن که یه سال دیگه بعد از عروسی سریعا بچه دار شید :|
اتفاقا منم خیلی ساکتم ولی همه بهم میگن میلو پرروئه! البته من اصلا این صفت رو از خودم قبول ندارم چون پررویی نیست فقط از حق خودم دفاع میکنم!!
اوه چه حیف که :(
اتفاقا من خودم عاشق عکسای دو نفره ام
الان که دیگه خیلی از دوستامون با دوس دخترا یا دوس پسراشون عکسای دونفره میذارن
دیگه نمیذارن به عقد و رسمی شدن برسن
ولی خیلی حسِ خوبیِ من نمیتونم واقعا تو پروفایلام همچین کاری کنم الان قبل رسمی شدن
چون یه فامیلِ فضول و حرف مفت زن دارم
ولی خب همین گوشه وبلاگم همیشه هی سعی کردم یه عکس از خودمون دوتا بی نام و نشون بذارم چون خیلی حسِ خوبی داره
درباره رفتن مهموناتونم فقط میتونم بگم خسته نباشی از میزبانی
بعد اون شاگردت هم به نظرم مثه کلاسایِ دانشگاه برخورد کرده ما دانشگاهمون کلاساش خیلی بزرگِ بعد نمیدونم کار درستی هست یا نه کسی بخواد بره بیرون و بیاد میتونه اجازه نگیره
ولی بعضی استادا حساسن خودشون اشاره میکنن که کسی تلفنشو نمیتونه جواب بده ! یا میگن من احازه نمیدم کسی بره بیرون ! اگر کسی بره نمیتونه بگرده
البته تو دانشگاه ما کم پیش میاد اینجوری بگن استادا
حالا اونم خواسته این حرکتو بزنه
شاید تحت تاثیر یه رفتار غلط مثه دانشگاه ما بوده
خیلی خوبه ^_^
خب من خودم اصلا دوست نداشتم توی اون دوران عکس بذارم واقعا... یه سری دلایل هم داشتم که ربطی به فامیل و اینا نداشت...
من هم کارشناسی و هم ارشد توی دانشگاه های خوب درس خوندم با استادای خوب و هیچ وقت همچین رفتاری از بچه ها سر نمیزد. به نشونه ی احترام میشه فقط یه اشاره کرد که یعنی میشه برم بیرون و این هم به خودش احترام میذاره هم به کلاس و حرمتش
ببخشد ولی مگه یه آدمی به قول خودت با اون قد و هیکل باید از معلمش اجازه بگیره که از کلاس بیاد بیرون؟!! من که 4 سال موسسه می رفتم هیچ وقت از معلم اجازه نگرفتم! مثلا چی بگه؟ اجازه خانم ما بریم جیش؟! :دی
شعور داشتن به قد و هیکل نیست عزیزم. لازم نیس به این صراحت من رو در جریان کاری که میخواد بکنه قرار بده ولی ادب ایجاب میکنه یه اشاره ی کوچیک به گوشی در حال زنگ خوردنش بکنه و من هم خیل یراحت اجازه بدم بره. مثل همه ی شاگردای بزرگسال دیگه ام که سر کلاسای مختلط این کارو میکنن، مثل حتی شاگردایی که خودشون یه پوزیشن اجتماعی خیلی خوبی دارن ولی وقتی سر کلاسم میشینن بلدن احترام بذارن. هیچ جای دنیا مثل یه .... سر انداختن پایین و از کلاس بیرون رفتن پسندیده نیس، حالا اینکه بچه های جدید بی ادب بار اومدن و فک میکنن این عادیه برمیگرده به نوع تربیت و اصالت خانواده شون...
بعد جالب اینجاس اولین چیزی که توی کتاب بزرگسالا یاد میگیرن حرف هایی هست که سر کلاس باید بزنن و جز اولین جمله ها طرز اجازه گرفتن به انگلیسی هست، یعنی انقد مهمه این رفتار که متاسفانه همه دارن به کم شعوری عادت میکنن :)
شما هم یه تجدیدی توی رفتارت بکن چون کلاس حرمت داره :)
من متاسفانه تا بی نهایت انگار میتونم به آدم ها فرصت بدم و چشم هام رو روی بدیهاشون ببندم :| البته که کار تو درسته.
میلو برعکس شما ما سال به سال مهمون نداریم. تازه اونا که شهر دیگه ام هستن فوقش 3 شب بمونن. بقیه ام که کلی با هماهنگی و اینا میان.
در مورد عکس دو نفره که فعلا تجربه ای ندارم ولی خیلی هم قشنگه اتفاقا. مردم که همیشه یه چیزی برای گفتن دارن.
اصصصصلا همچین چیزی توی من وجود نداره. البته اینم بگمااا در مقابل کسایی که جزئی از زندگیمن و خیلی دوستشون دارم این کارو میکنم. ولی دربرابر غریبه ها نه!
خیلی خوبه :)
milooo man chand rozee mikham barat benvisam vali hey nemishe hey nemishe ...man daghighan az poste avale milo bahat bodam va bi tarof migam to ina hame sal hichvaght mese alan enghad hese khob bet nadashtam asan ye jore khasi alan doset daram bad midoni hamash mishinam on rozaye avaletono yadam miaram chi shod kojaha miraftin bad asan miresam be in akharesh migam khodaya hamishe zendegishon hamintori pore eshgh bashe ...kheyli mobarak bashe azizam vaghean barazandeye ham bodid man on akse nesfo nime inestato didam va khoda midone cheghad zogheto kardam dokhtar
چقدر خوشحال شدم از خوندنه کامنتت نی لا جان :** و چقدر خوشحال تر میشم که بچه های قدیمی هنوز بهم لطف دارن و یادشون میاد گذشته رو و بهم تبریک میگن چون از خیلی قبل در جریان همه چیم بودن... :) ممنونم عزیزم :***
اتفاقا دقیقا باید با هر کس مثل خودش رفتار کرد.دلیلی نداره وقتی بی احترامی می کنه بازم خوب رفتار بشه باهاش.پس شخصیت و احترام خودمون چی
عقده ای بازی نیست که.خیلی هم قشنگه.من خودم عکس زوج هارو می بینم خیلی خوشم میاد
چقدر هم که خانوم های همکار تابلو حسودن :))))
چشم حسودا ازتون دور
دقیقا منم همین فکر رو دارم
:)))))
مرسی عزیزم :**
تبریک میگم بابت ازدواجتون .. امیدوارم سال های زیادی با همین حس خوب روزهای اول زندگی کنید.
ممنونم آنای عزیز... بزرگترین آرزوم همینه که این حس های خوب کم نشه و میدونم خیلی هم سخته..
بازم شبیه ب پستی شد ک تو سرم بود و نمینوشتمش..
در مورد پاراگراف آخرت باید بگم نود و نه درصد آدما تا توی اون موقعیت قرار نگیرن متوجه نمیشن.. خودمم جزئشون بودم تا وقتی که ازدواج کردم گفتم واو! من چقدر در مورد دوستام بد فکر میکردم.. خدا منو ببخشه.. ولی حکایت خودمم همین شد بعد ازدواج و حالا بقیه اینطور فکر میکنن در موردم.. گاهی میرنجم، بین حرفا تیکه بارم میکنن.. برای اینکه خودمو آروم کنم میگم تو موقعیتش قرار نگرفتن.. بعدن متوجه میشن..
من البته که اصلا اهمیتی نمیدم بقیه چی میگن چون خیلی طول می کشه تا اینجا فرهنگ دوست داشتن جا بیفته و آدما با نگاه مهربون به این قضیه نگاه کنن... فقط خواستم توضیح بدم که این کار حس خوبی میده به آدمایی که عکساشون رو میذارن اگه برای بقیه سواله چرا این کارو میکنن!:***
سلام میلو :*
من با اینکه از شلوغی و مهمون خوشم میاد اما باز هم نمی تونم لذت اون لحظه ای رو که خونه خالی میشه از مهمون و تو میتونی با هر پوششی ولو بشی هرجای خونه که دلت می خواد، رو کتمان کنم ^_^
ممنون مارس عزیز که میلوی ما رو اینهمه خوشحال کردی :)
منم کمی این مدلی ام میلو ولی با یه تفاوت! من توی بعضی آدما اول بهشون چراغ زرد نشون میدم و جوری بهشون می فهمونم که دفعه ی بعدی برای تکرار این اشتباهت وجود نداره وگرنه مث آبرنگ می پاشونمت به دیوار...
آدما گاها خیلی بی تربیت و بی مراعات میشن و خیلی راحت دل می شکونن و خیلی راحت بی تربیت نشون میدن خودشون رو و این برای منم آزار دهندس :(
من از دیدن عکس دوتاییتون خنده اومد روی لبم میلو :*
خانوما رو :/ یعنی چی اینکارای مسخره؟؟؟؟
سلام عزیزم :****
من ولی متنفرم از شلوغی و مهمان ولی خب غر هم نمیزنم!
من اصلا فرصت نمیدم متاسفانه چون فکر میکنم هرکس باید اونقدر با شعور باشه که قدر خوبی رو بفهمه و اگه نمیفهمه فرصت دادن بهش بی فایدس..
مرسی عزیز دلم :***
:))))) خوبه اتفاقا خوشم میاد ^_^
بعد از شلوغیای مسافرت رفتن و مهمون اومدن و اینا، واقعا هیچی اندازه ی یه اتاق خالی و تخت عزیزت آرامش بخش نیست!!
....
منم احساس میکنم خیلی زود داره میگذره... با اینکه هیچ کار مفیدی انجام ندادم تو این تابستون!!! اما حس میکنم که خیلی زود داره تموم میشه...
هیچوقت از تموم شدن تابستون اینقد غصه ام نشده بود!!
چون میدونم پاییز و زمستون خوبی در انتظارمون نیس :((
......
ابروهات خوبن :)
.....
اوووووففف میلووو اگه بدونی من چه حرصی میخورم از دست این مردم نفهم واقعا :/
میدونی این روزا هر جا میریم صحبت از چیه؟!
به مامانم میگن خب سمانه که داره میره، چرا دوباره یه بچه نمیاری :///
ینی در همین حد بیشعور و نفهم... ببخش بخاطر این واژه ها...
اما واقعا عصبی ام ازشون...
بعد هییییی میخوای بحث رو عوض کنی محترمانه..
هیییی عییین خررررر باز حرف خودشونو ادامه میدن..
اه :/
ینی من رو هم جون به جون کنن نمیتونم خوب باشم با اآدمای بد.
...
میلو خیلی خوبه بتونی عکس دونفره بذاری اتفاقا
منم خیلی دوس داشتم بذارم اما امان از همون آدمای سطر بالا!!!
واقعا هیچیییی اونجوری آرامش نمیده...
اینجوری نگو سمانه، ایشالا همه چی خوب پیش میره براتون. امید داشته باش عزیزم....
:))))) ای وای... بی خیال... حالا خوبه صبا هست که توی خونتون هنوز :) البته روی این موضوع حساس نشو. مامان باباها میتونن هر وقت که دلشون میخواد بچه داشته باشن و این اصلا هم ربطی به این نداره که آبرومون میره یا چی، چون کار غیر قانونی نمیکنن و حق دارن راجع به این جور چیزا خودشون تصمیم بگیرن. درست مثل مامان بابای من که بعد از پونزده سال و توی سن چهل و خورده ای دخترک چشم سیاه رو به دنیا اوردن
وا عکس دو نفره رو چیکار دارن :| خب دیگه رسما زن و شوهرید که شما دو تا چه فرقی داره عکس بذارید یا نه :|