قبل تر ها، هیچ ایده ای راجع به حشرات نداشتم! یعنی تا میدیدم که مثلا یه سوسک درختی داره توی اتاقم راه میره (به واسطه ی اینکه اتاقم بالکن داره و درخت هم نزدیکشه خیلی حشره میاد توو) فورا با هرچی که دم دستم بود میکشتمش و مینداختم سطل آشغال...
یه بار همون قدیما، که میخواستم یکیشون رو بکشم مارس گفت عههه میلو چیکار میکنی، گناه داره.. بعد با ملایمت و دقت اون حشره رو از روی زمین برداشت و در بالکن رو باز کرد و گذاشتش روی شاخه ی درخت...
بعد با خودم فکر کردم که چرا من همچین میکنم.. اگه می ترسم خب با یه کاغذی یا یه حرکتی اون رو بندازم بیرون، چرا زندگیش رو ازش میگیرم!
از اون به بعد هربار که یه حشره دیدم خواستم از روی زمین برش دارم دیدم که اصلا من هیچ ترسی از اینا ندارم! یا حتی بدم هم نمیاد ازشون.. کاری که قبلا میکردم صرفا یه حرکت قراردادی بوده که شاید از بقیه یاد گرفتمش و بدون فکر انجامش دادم!
برای همینه که حالا وقتی یه عنکبوت میبینم با دقت نگاش میکنم، وقتی یه سوسک درختی (نمیدونم این اسمش درسته یا نه، ولی همرنگ چوبه و قیافه اش خیلی خنگ و باحاله!) میبینم میذارمش روی یه تیکه کاغذ و همونطور که دارم میرم طرف در بالکن به پاهاش نگاه میکنم!
یا مثلا وقتی بابا زالو میخره، میگیرم و از نزدیک نگاشون میکنم و به نظرم خیلی ناز و غمزه دارن! یه جور باحالی کش و قوس میدن به بدنشون!
یا وقتی داریم از حیاط مارس اینا میریم بیرون میبینم یه کرم ابریشم از بالای درخت انگور یهو پرت میشه پایین دلم براش میسوزه، لابد پاش لیز خورده یا نتونسته روی یه قسمتی راه بره پرت شده پایین! و از روی زمین با دستم آروم برش میدارم و محو خال خال های خوشرنگ روی بدنش میشم و میذارمش روی درخت و میگم مواظب خودت باش!!!
نمیدونم، البته شاید یه حشره ی وحشی و تند و تیز مثل این شاپرک های گنده که حتی بال زدنشون هم صدا داره منو بترسونه کمی، ولی تا جایی که بشه سعی میکنم هدایتشون کنم به سمت بیرون....
بعد هربار بعد از این حرکت توی دلم از مارس تشکر میکنم که یه بعدی از من رو برام روشن کرد! که ازش یاد گرفتم میتونم اینا رو دوست داشته باشم و یه عمر به اشتباه فکر میکردم ازشون می ترسم!
..................................................................................................
دلم میخواد یه جشن یا یه سوپرایز کوچولوی پاییزی داشته باشیم.. خیلی وقته از این حرکتای دلخوش کنک نزدیم.. هی فکر میکنم چیکار میشه کرد..تقویم رو نگاه میکنم... دلم میخواد جشن هالووین هم داشته باشیم ..بعد تولدش هم درسته که آخرین روزای پاییزه ولی همیشه از اول مهر من میفتم تو تکاپو منتها با دور یواش!!
..................................................................................................
چند شبه همش خواب غواصی و دریا و شنا رو میبینم... همیشه همینطوریه.. هر وقت زیاد از تایم آخرین بار استخر رفتنم میگذره ذهنم شروع میکنه به خواب دیدنِ آب اونم به صورت متوالی!
بعد من یه خواب بیننده ی قوی ام! محاله شبام بدون خواب به صبح برسه. گاهی خوابام مرحله ایه! گاهی توی دریا یا جنگل دارم واسه خودم چیزای مختلف کشف میکنم! همیشه از همون روزای اول رابطه ام تا حالا مارس توی تکست صبح بخیر ازم میخواد براش خوابامو تعریف کنم و همیشه بهم میگه میلو من عاشق خوابای توام چطوری ذهنت اینارو طراحی میکنه! بعد جالبه هروقت که جاهای جدیدتر رو توی خوابم میبینم یا مراحل بیشتر، صبحش ذهنم خسته تر میشه و با رخوت و کسلی بیدار میشم.. اصلنم ربطی به زیاد خوردن نداره :))
مثلا پریشبا خواب میدیدم کف دریا خوابیدم و دارم روی آب رو نگاه میکنم و انواع و اقسام ماهی ها و کوسه ها از بالا سرم رد میشدن و من میدیدمشون! واسه مارس که تعریف کردم میگفت اونوقت چطوری نفس می کشیدی کف آب؟؟ گفتم اتفاقا از خودم پرسیدم که عه من چجوری اینقدر ریلکس دارم نفس میکشم و دراز کشیدم اینجا؟ بعد میگفتم خب لابد آدما بعضیاشون میتونن این کار رو بکنن :|
.............................................................................
بخاطر مسائل امنیتی راجع به این چند خط به هیچ سوالی جواب نمیدم!
هی من میگم اهل تی وی و ماهواره و موزیک نیستم باور نمیکنن.. خب بیا! ارکستر صبا یه گروه معروف بودن و خوانندهه یه آدم معروف بوده که من نمیشناختمش :| یعنی وقتی فهمیدم کی بودن و چه جایگاهی دارن هنگ بودم! به مارس گفتم تو میدونستی خواننده اش فلانیه؟؟ گفت آره بهت گفتم که همون اول که رفتیم توو.. من متوجه نشده بودم ولی!
بیخود نبود که اونقدر کارشون عالی بود و تونستن اونجوری شور و هیجان بدن... البته مارس و بیریت میگن که خوانندهه خیلی هم خفن نیس ولی خب اگه شاید از اول میدونستم که کیه بیشتر هیجان زده میشدم!!!
..............................................................................
فکر میکنم یکی از سخت ترین قسمت های شغلماین باشه که یکی از شاگردا بیشعور بازی دربیاره و تو باهاش یکی دو کلمه بحث میکنی و بقیه خیره میشن بهت تا ببینن ری اکشنت چیه، سرخ میشی عصبانی میشی، داد میکشی یا چی.. و تو در عین حال که اون آدم رو میشونی سرجاش فیس ات رو هم بایدمحکم و سفت نگه داری و خنثی برخورد کنی و بعدش که تدریس رو ادامه میدی وقتی اون میخواد جواب بده و یا سوال داره تو خیلی عادی انگا رنه انگار که طوری شده بهش توجه کنی تا بقیه بل نگیرن یا خودش نگه ایناها ببین جواب نمیدی!
البته این برای من خیلی خیلی خیلی کم رخ داده خدارو شکر...
..........................................................................
امروز تجربه ی جدیدی داشتیم توی پیلاتس.. با توپ کار کردیم.. البته چند وقتی هست که این کارو میکنن منتها من چون نمیرفتم امروز بار اولم بود... بی نهااااااایت حرکتاش سخت بود و اصلا فکر نمیکردم کار کردن با یه توپ اونقدر مشکل باشه! آخرسرشکم و پاهام از شدت درد و فشار میلرزیدن!!!
من خیلی شنا دوست دارم میلو ولی الان فکر کنم12-13 ساله نرفتم شنا :/
دلایل مسخره ی خودمم دارم ولی خب دلیله دیگه حتی مسخره:دی
من به شدتتتتتتتتت از جونورها می ترسممممم... یعنی وقتی می بینمشون اولین عکس العملم جیغ و فراره:دی
اینکه برم بگیرمشون و از نزدیک ببینمشون خیلی برام وحشتناکههههههه
12/13 سااااال؟؟ اوووه! بی خیال بابا هرچی هست، برو خوش میگذره... تایم های خلوت رو برو...
البته که منم می ترسم از بعضی چیزا!
چه جالب میلو..البته من کلا اینجوری بودم و true هم همینجوره ..ما زوج دیوانه ای هستیم که حتا داریم رو رژیم غذاییمون هم کار میکنیم که کاملا گیاهخواری شه :))بعد چند وقت پیش یه چیز کوچولو دیدم که با سرعت از جلوم رد شد و فک میکنی چی بود؟یه بچه مارمولک گوگولی...دیدم شبونه نمیتونم کاری کنم ترسیدم از پنجره پرتش کنم و دست و پاش بشکنه...خلاصه شب در حالی خوابیدم که یه بچه مارمولک تو اتاق بود:)صبح جارو شارژی اوردم و دنبالش گشتم پیداش کردم کشوندمش تو جارو و رو پشت بوم عملیات رهاسازیشو انجام دادم:))اون سوسک درختیا هم عاشقشونم بسکه با مزه و خررن..دلم میخواد ساعتها نگاشون کنم
رژیم خیلی خوبه... کاش بتونم منم اجراش کنم....
اوه نه من از مارمولک و اینجور چیزا می ترسم واقعا!!! تو خیلی شجاعی :**
سلام میلو جان
من به تازگی وبلاگ شما را کشف کردم از کامنتدانی خانم انا...
و تازه داشتم میخواندمتان و ارشیو را تمام میکردم ک وقفه ای ایجاد شد در نوشتن.و حالا خیلی خوشحالم ک تصمیم گرفته اید دوباره بنویسید.
من هم مثل شما دوران نامزدی را سپری میکنم.با این تفاوت ک هیچوقت فکر نمیکردم ازدواج کنم و هیچ فکر و ایده ای برای هیچ جای هیچ چیزی یا مراسمی ندارم...وقتی میخوانم ک ذهنت پر از ایده هایی ست ک از قبل بهشان فکر کرده بودی؛ احساس میکنم با خواندن شما؛ ان بعد از زنانگی ام ک کمی ناقص مانده؛ دارد کم کم شکلی میگیرد ک میبایست از چند سال قبل میگرفت.
راستی؛حدس میزنم شما هم مثل من؛در دانشگاه امام خمینی درس خوانده اید. شاید چون گفته بودید توی ورزشگاه دانشگاه فقط چند نفر خارجی ورزش میکردند؛ و مثلن کافی شاپ روبروی مجتمع خوابگاه ها و تصویرهای مشابهی ک توی ذهنم شکل گرفته اند.
از خواندنت لذت میبرم.متشکرم خانوم...و موفق باشی!
سلام عزیزم
خواهش میکنم لطف داری شما...
چقدر خوشحال شدم که این رو میگی در موردم درحالیکه اصلا اینطوری فکر نمیکنم خودم... و خوشحالم که برام نوشتی....
اوهوم. کارشناسیم رو اونجا بودم..
کاش شما هم آدرس میذاشتی برام :)
همچنین :*
به نظرم بهترین کار اینه که خوابتاتونو حقیقی کنید نجربه غواصیی وهمون ماهیا البته میان کنارت یا تو بینشونی و ا و ون همه ماهی عالیییه و از همه مهم تر ارامشی که اون ته داره هم قابل وصف نیس در مورد پیلاتس هم اره ورزش خوبیه واسه فرم دهی ولی دیر جواب میده تا trx این چون به مراتب از اون کششی تر و سخت تره فرم دهی بدنت سریعتره خویه حال که هزینه میکنید ااین گزینه رو هم امتحان کنید چون پیلاتس و یوگا و این چیزا به واسطه کم وسیله بودنشون تو خونه هم میشه با سرچ و حرکات و فیلماش کار کرد.
خب راستش چندماه پیش یه سفری داشتم که بچه ها میخواستن که بریم غواصی.. منتها من آفتاب گرفتن رو ترجیح دادم که میبینم چه اشتباهی ام کردم!!
خب من الان دو سالی میشه که این ورزش رو انجام میدم. عجله ی خاصی ندارم آخه... ولی چشم حتما حواسم هست که اگه شد امتحانش کنم!
منظورم از عقب افتادن اینه که چون لیسانسم غیرمرتبطه طبیعتا شاید اطلاعاتم تو یه سری چیزا کم باشه یا موقع خوندن کتابا واسه کنکور به مشکل بخورم چون سر کلاس نبودم.
خب پس با توجه به کامنت خصوصیت توصیه میکنم همین زبان رو بخونی... منتها یه چیزی که هست اینه که من برای ارشد آموزش خوندم نه مترجمی.. یعنی منابعش اینا فرق میکنه.با اینحال نه اصلا دیر نیست. همین امروز داشتم به یکی از همگارام میگفتم که شروع کنه و تا آذر تموم کنه که گفت تا اردیبهشت وقت داریم!! این یعنی یه شانس بزرگ!! دقیقا یعنی سه ماه تابستون جبران میشه اگه از تابستون نخونده باشیش..
اگه میخوای آموزش شرکت کنی میتونم منابع و چیزایی که لازم داری رو بهت معرفی کنم... ولی برای مترجمی متاسفانه اطلاعاتی ندارم برای ارشدش....و اینکه اصلا چیز خاصی نداره که سر کلاس نبودنه لطمه بزنه چون زبان کلا سیستمش با همه ی رشته ها فرق داره و میشه به صورت انفرادی هم خوندنش کتاباشو
اوو من هیچ وقت دلم نمیاد این طفلکی ها رو بکشم، با اینکه گاهی هم چندشم میشه اما همینجوری با کاغذ و این داستانا جمعشون میکنم. بهترین کارو میکنی :ایکس
آره اینطوری بهتره :)
میلو الان داری جواب کامنتارو میدی :))) کامنتا دارن دو نه دونه زیاد میشن و من شاهدشونم
منتظرم تا کامنتم تایید شه :))))))
وای عسل غشششش کردم از خنده :))))) عزیزم :))))
ایده جشن پاییزیت رو با ماهم به اشتراک بزار میلو..
چشم حتما :*
من از سوسک وحشت دارم اصلا این موجود کابوس منه واقعا نمیتونم حتی گاهی بهش فکر کنم از بس میترسم ازش
منم از سوسک البته بدم میاد. این سوسکایی که گفتم درختی اند و بی آزار... البته از اون سوسکا من نمیترسم و میتونم راحت بکشمشون و اینا البته کشتن حقشونه :))
اخهههه من کلا میونه خوبی با حشرات دارم دوسشوون دارم...وهیچ وقت راضی به کشتنشون نمیشم:)
اما خوب یوقتایی لازم مثلا از زنبور خیلی میترسم..
ومجبورم عنکبوتارو بکشم چون اینجا شمال اگه هرچندوقت یبار سقف ..کنج خونه رو تمیز نکنی پر میشه از تارعنکبوت..
........
وای میلووو میدونستی ادما باهووش خواب زیاد میبینن؟؟دیشب مستر داش یه مقاله میخوند راجب خواب دیدین بعد بهم گف مرمر من چقد خنگم:)گفتم چرا؟گف این جا نوشته ادما باهوش بیشتر خواب میبینن مثه تو ..اما من سالی یه بارم نمیبینم:/
...خوابای من همش تو محله پدریمه ...یعنی اونجا دریا داره جنگل داره اتوبان داره و......:))))))
منم میترسم طبیعتا.. گفتم که مثلا این شاپرکای گنده و قهوه ای که بال میزنن صدا میده حتی، ولی خب نمیکشمشون...
واقعا؟؟ :))
من جاهایی که تا حالا نرفتم و ندیدم رو میبینم!
مامان و خواهرم میرن یوگا اونا هم با توپ کار می کنن اما نمی دونم کارش فرق داره یا نه
میلو من هیچ وقت نمی تونم حشره ای رو بکشم و همیشه از بابا یاد گرفتم که نکشم و بندازم بیرون اما خودم نمی تونم و بابا رو صدا میزنم تا بیاد و بندازه بیرون از خونه.بعضی از ویژگیهای مارس مثل بابای منه:)
خیلی کار خوبی یاد گرفتی از مارس:)
یه خواب خوب برا منم ببین میلو:)
پیلاتس و یوگا شبیه هم هستن بیشتر...
منم خب طبیعتا می ترسم از بعضیاشون ولی دیگه اون ری اکشن غیر ارادی واسه کشتنشون رو ندارم...
عزیزم.. :) خوابام تعبیر ندارن که :))
به نظرم این ترس واقعا بی دلیل_ و ناشی از این میشه که خیلیهامون با دیدین مامان_ اینجوری شدیم!
من با حشرات مشکل ندارم میلو البته دور و برم نیستن اما از خزنده ها متنفرم یعنی نمیدونم حکمت خلق_ این موجودات_ بی ریخت چی بود مارمولک که ببینم هیستیریک میشم گریه میکنم!
تولد پارسال_ مارس رو یادم_ موی فر کرده ت و بوت_ پاشنه بلند و ماشینی که کفریت کرده بود!
گاهی فکر کردن به یک چیزایی ممکن_ باعث شه خواب ببینی من که اصلا خوابام یادم نمیمونه فقط میدونم دارم میجنگم صبح که پامیشم رختخوابم به بدترین شکل_ ممکن نامرتب_.
فکر میکردم این بندهای معروف توی عروسی ها و جشن ها نمیخونن شاید یجور افت_ براشون نمیدونستم اینا هم بله البته بستگی به درجه ی معروفیتشون هم داره گویا...
آره همینطوره.. و لی مثلا من از پرنده ها واقعا می ترسم و دلیلشم یه تجربه ی تلخه!
اه اونا که بدن واقعا :|
آخی... عزیزم.... وای یادش بخیر.. چقدر زود میگذره....
منم خوابای خشن میبینم گاهی...
اتفاقا منم همینطور فکر میکردم!! ولی مثلا اون پرکاشنیست یه آدم معروفه با یک عالمه فالوور و البته واقعاااا هم کارش بی نظیر بود.....
میلو پستتو که خوندم رفتم مسواک بزنم و بخوابم یهو دیدم یدونه ازین شاپرکا رو در دستشوییه ..سعی کردم نترسم ولی خوب اصصلا دل اینو نداشتم ک بهش دست بزنم و بگیرمش بندازمش بیرون :))) همینجوری اروم و مسالمت امیز مسواکمو زدم و اروم از کنارش رد شدم و اومدم خوابیدم :))) ببین چه تاثیری گذاشتی؟نکشتمش
چقد اون جاش که گفتی پای اون سوسک درختیه لیز خورده و افتاده و... چقد بامزه گفتییی ^_^ ادم دلش میخواست جای اون حشره هه باشه .
البته این کامنتم اصصصلا ب این معنی نیس ک من از سوسک مث چی نترسم :)) جنازشم نمیتونم نگاه کنم :/
همین که نکشتیش یه پیشرفته :)
کرم ابریشم بود افتاد پایین طفلکی.. لابد کلی زحمت کشیده بود خودشو کشونده بود اونجا و یهو خورده بوده زمین... چاق هم هست :)))
من نمیترسم بدم میاد ولی!
وخ اون ارکستر اسم و رسمشون چی بود؟
عزیزم :))
اوه میلو همسرم منم اینجوریه.حتی نمیذاره به مورچه ها کاری داشته باشم.منم خب ازش اینا رو یاد گرفتم.ولی مث تو شجاع نشدم،در مواجهه با اینا همسرو صدا میزنم ولی نمیکشمشون.میدونی یه جغت کبوتر کنار دریچه کولر تو بالکن لونه دارن و جوجه هم دارن انگار.بعد فک کن هرکدوم اینا یه بال بزنه صداش رو مخه چون میخوره به دریچه کولر.به همسرم تابستون گفتم تا هوا گرمه اینا رو پر بده،گفت نه.
تدریس اینجاهاش سخته.حالا فک کن من دبیرستان دولتی درس میدم به این دخترای الانی،هووف فقط عاشق حرف زدن راجع به دوست پسر و اینان و اینکه ازدواج کنن!یعنی من هم باید جدی باشم هم خب چون سن حساسین حواسم باشه.هرچند به قول خودشون من خانم بداخلاقه ام!
خب میدونی گاهی واقعا آدم می ترسه مثلا من فوبیای پرنده دارم و هرکار کنم می ترسم ازشون...
اوه جدی؟؟ نمیدونستم مدرس هستی :) کار سختیه پس....
واااى میلو خوابت عااالى بود, حق داره مارس صبح ها ازت خواب هات رو میپرسه
وای هدا اگه بدونی چه خوابایی میبینم بعضی وقتا! من یه بار خواب چارلی چاپلین رو دیدم که با هم فرار میکردیم :|
میلو من انقدرررررر خواب میبینم که حد نداره...بعد هیوا میگه انقدر که تو به جزییات اهمیت میدی برای همینه خوابات هم با جزییات کامل هستن...
بعد کلا این خواب دیدنا واسه من حیلی جالبه...به این فکر میکنم که چرا من باید جایی رو توو خواب ببینم که تا حالا نرفتم...یا آدمی که تا حالا ندیدم...فکر کن...برام جالبه که این آدم حتما تووو واقعیت یه جای دنیا هست...من دلم باشگاه رفتن میخواد خب...
دقیقا باهات موافقم ممول منم به این چیزا فکر میکنم که وقتی هیچ ذهنیتی از اون مکان ها ندارم چطور میتونم خوابشون رو ببینم....
خب برو خب :دی
منم یه مدت همینجوری بودم با حشرات! بعد گفتم بابا چه کاریه خب پروازشون بده برن طفلکیارو! البته حس ترس اندک نسبت به سوسکای تو خونه هست :دی
واااای میلو چه خوابای تو منظم و با موضوع خوبی ان.. من استاد دیدن خوابای بی سر و تهن! جوری که تو خوابم میدونم اصن امکان نداره دیگه فلان چیز ولمون کن :))))
میلو.. شرمندم کردی که خب جواب سوالمو دادی دختر.. میخواستم بیام الانا واست بنویسم که دیدم جواب دادی:*** دستت درد نکنه واقعا مهربون جان..
ینی به نظرت ارشدمو زبان بدم عقب نمیوفتم؟
سوسک رو منم بدم میاد خب واقعا هم کثیفه و نمیشه ایگنورش کرد...
هاها :))
خواهش میکنم :*
از چی عقب بیفتی؟؟؟ تو باید هدفت رو اول مشخص کنی تا ببینی چی میخوای و چه شغلی و چی دوست داری...اینو هم در نظر داشته باش ارشد هیییییچی به دانسته هات اضافه نمیکنه.. فقط یه مرحله تخصصی تر یه چیز رو یاد میگیری که خب همونا رو میتونی با کتاب هم تکمیل کنی...ولی خب مدرکش به درد بخوره دیگه...