درست همون لحظه ای که داشتم با انرژی و عشق کارم رو انجام میدادم چشمم خورد به فیش ثبت نام بچه ها... و بعد؟ حساب کردم دیدم الان همین یه دونه کلاسم که شونزده نفر آدم توشه یک میلیون و ششصد هزارتومن برای ثبت نام دادن جمعا.. بعد اون وقت به من چقدرشو میدن؟؟؟ فس شدم! نشستم روی صندلیم و تا چند ثانیه نتونستم کارمو انجام بدم.. با اینکه میدونستم خب اینو.. هفت ساله میدونم ولی فکر میکنم واقعا چرا یکی که اینقدر عشق داره به کارش اینقدر در حقش بی انصافی میشه... همون موقع به مارس تکست زدم و گفتم.. میدونه که چقدر ناراحتم همیشه از این بابت.. با اینکه همین الانشم دارم خوب پول درمیارم ولی حقم بیشتر از ایناس.. من دارم با عشق کار میکنم... زحمت کشیدم واسه چیزی که الان هستم (حتی اگه خیلی هم خوب نباشه..) بعد اونم دلداریم داد و گفت همه چیز بهتر میشه...با خودم فکر کردم که چقدر خوبه که دارمش.. که میتونم هر لحظه باهاش راجع به همه چیز حرف بزنم و براش از احساسم بگم...
شب بهش گفتم بذار روی پات بشینم.. خودمو مچاله کردم توی بغلش و با بغض سکوت کردم... گفتم میبینی؟؟ یکی مثل من از روزای اول زندگیش تلاش کرده و قدر ثانیه به ثانیه ی زندگیشو دونسته و دور باطل نداشته اون وقت اینجوریه درآمدش اون وقت آدمای دیگه...
میگفت که باید افتخار کنم که تا حالا هرچی خواستم خودم تونستم تهیه کنم حتی اگه دست پایین بوده یا اونقدرا پرفکت نبوده... منتها من با این چیزا آروم نشدم.. ترجیح دادم خودمو مچاله تر کنم و فکر کنم شاااااید اگه یه جای دیگه بودم با اینهمه تلاش و پشتکاری که از خودم سراغ دارم میتونستم یه در آمد درست حسابی داشته باشم... منی که حتی از خوراکی های مورد علاقه ام سه سال چشم پوشی میکردم تا بتونم پولامو بیشتر سیو کنم.. قدیمی ها یادشونه چجوری مدیریت میکردم اون وضعیت رو... مارس میگفت میلو همین الانشم پیشرفت خوبی داشتی، درآمدت خوبه نسبت به کاری که میکنی و نسبت به همسن و سالات... من ولی بازم قانع نشده بودم.. اصلا هم زیاده خواهی نیس، فکر میکنم که حقمه، ادما خودشون میدونن دارن چجوری کارشون رو انجام میدن و من میدونم که حقمه... فکر میکنم که حقمه وقتی اونقدر با انرژی وقت میذارم و دونه به دونه ی چیزا رو با بهترین مثالا توی کله ی آدما فرو میکنم لااقل سهم من و مدیر نصف نصف باشه....
.........................................................................................................
دامنه یه جوره خوبیه.. خیلی وقت پیشا خاله زیبا بهم دادش ولی من انگشت شمار پوشیدمش..بعد امشب واسش پوشیده بودم.. یه جور خوبی وقتی راه میرم پشتش تکون میخوره! مثل این دامن دخترای رقاص توی باشگاه های ورزشی که نمیدونم اسمش چیه کاغذه چیه زرورقیه میگیرن دستشون و هی بالا پایین میپرن و می رقصن و دامنشون از پشتش تکوت تکون میخوره.. این مدلیه...بعد واسش این مدلی می رقصیدم و قر میدادم... بهم گفته میلو تو پر از شیطنت و بازیگوشی ای...
اگه آدمای دیگه بشنون که مارس اینو بهم گفته از تعجب شاخ درمیارن! چون تنها چیزی که به من نمیاد شیطنت و بازیگوشیه! البته این بعد از شخصیتم رو فقط مارس شناخته... فکر میکنم هممون یه بعد یواشکی و نهفته داریم که فقط واسه مردی که دوستش داریم رو می کنیم..!
........................................................................
تا آخر پاییز عاشق سه شنبه هام می مونم چون تایم کارم یه جوریه که عصر تموم میشه و از اونجایی که مرکز شهره میتونم برم تا یکی دو ساعتی خریدامو انجام بدم و مغازه ها رو نگاه کنم تا برای تولدش یه ایده ای توی ذهنم جرقه بخوره! فعلا که هییییچی توی فکرم نیس...میخوام خوشحالش کنم...کاش یه چیز تازه و نو به فکرم بیاد! هیچ دلم نمیخواد تکراری باشه و فرمالیته... دلم میخواد مرد عزیزم رو خوشحال کنم تا برام از همون خنده های قشنگش رو سر بده!
مرجان بود اون بی اسم:پی
بله بله فهمیدم :**
حقوق مدرس ها تو این مملکت برعکس هممهههه ی دنیا، کمترین حقوق جامعه س... باعث تاسفه واقعا :((
واقعا همینطوره.. اون روز یه مقاله میخوندم راجع به حقوق مدرسا توی ژاپن یعنی حالم بهم خورد از سیستم اینجا...
میلو جان؛ من هیچوقت وبلاگ نداشتم.علی رغم اینکه وبلاگ خون حرفه ای ام؛)
وگرنه حتما با ادرس بهت سر میزدم؛
ادمی با توانایی های تو؛ باید از زندگی شغلیش و علی الخصوص درامدش خیلی لذت ببره؛ بنظرم راه های قدیمی رو یبار مرور کن و به راه های جدید فکر کن...
من حقوق خوندم؛همون بغل شما؛دانشکده علوم اجتماعی؛ورودی84 بودم.الان وکیلم. علی رغم اینکه تمام هفته از صبح تاغروب کار میکنم و استرس شغلی وحشتناکی دارم؛درامدم فقط در حد پول توجیبی م هست!
امااااا دارم تمرکز میکنم روی راه های جدید.اون سبک وکالتی ک کمتر کسی سراغش رفته...
موفق میشیم! به امید خدا...اینکه سطح انتظار ادم بالا باشه و دید خوب و خلاقی نسبت به زمینه کاریش داشته باشه...همین یعنی ما تو مسیر پیشرفتیم:)
خوشحال میشدم اگه جایی می نوشتی...
خب میدونی وقتی کار مال خود آدم نباشه نمیشه زیاد روش مانورداد... اتفاقا مارس هم با تو هم عقیده س! میگه که باید تو شغلمون یه کاری کنیم که کس دیگه نکرده باشه.. منتها فکر آزاد میخواد...
عه جدی؟؟ اونجا بودی پس.. :) البته شما که فارغ التحصیل شدی من رفته بودم تازه :)
میلو عزیزم همیشه همینه تو کارایی که برای کسی انجام بدی یا مثلا کارمند که هستی اینجوریه تو تمام مشاغل!
من از الان منتظر پست تولد و سورپرایز های مارس میمونم
صاحب کار یه کار خیلی راحت تر داره ولی خب درامد بیشتر
ایشالا خودت یه روزی صاحب بهترین آموزشگاه بشی و کل درامد رو بذاری جیب خودت اصلا به کارمندات ندی
شوخی میکنم
ایشالا که کلییییییی ایده خوب میاد تو ذهنت واسه تولد مارس
دقیقا.. :( . چقدر بده.. چون نمیدونن که ما داریم درواقع براشون پول سازی میکنیم...
هاها :))
امیدوارم بتونم فکرای خوب و تازه کنم...
پوف میلو... یه وقتایی واسه منم همینجوریه! گاهی حتی یک سوم کاری رو که انجام میدم هم حقوق نمیگیرم :((
اما بازم به این فکر میکنم که با اینکه حقه تو این نیست، اما جای شکر داره چون خیلی ها نیاز دارن به جایی که تو هستی :) (اینگونه خودمان را دلداری می دهیم:دی)
من مطمئنم تو یه هدیه ی عالی و متمایز می گیری براش و خنده های قشنگش رو می شنوی :*
یه هویی دلم خواست دامنت رو ببینم :دی
:(( خیلی بده///
دامنش خیلی ساده س ولی نمیدونم چرا موقع قر دادن خوب تکون میخوره :دی
اون جمله رو خیلی دوس داشتم میلو
هممون یه بعد یواشکی و پنهون داریم که فقد واسه مرد مورد علاقمون رو میکنیم!
راستش
Good girls are just bad girls who never get caught!
:D
خلاصه که یجورایی یه همچین طور چیزایی
همینطوره دقیقا عزیزم :)
منم اون اوایل این مشکلو با حقوقم داشتم..فکر میکردم این حقوق کارمندی در حق من ظلمه .اصن برا همین کنار کارم رفتم دنبال کارای آزاد...گرچع خیلی سخت تر بود..اما وقتی چکی میگرفتی که معادل چندین ماه حقوقته...یه مزه ای داره که نگو....تو هم میلو ببین چه قابلیتایی داری...بعد سعی کن یه کار آزاد که کارفرماش خودت باشی کنار این کارت داشته باشی.. اونحاست که تازه میبینی به چیزی که حقته رسیدی
خب بابا همیشه خیلی مخالف بوده جز رشته ی خودم کاری انجام بدم متاسفانه... و اینکه واقعا هم نمیدونم چی میتونم انجام بدم جز همین رشته ی خودم!!
منم خیلی دلم از کار و درآمد پره...کسی نمی تونه آرومم کنه شاید فقط بتونم درد و دل کنم
واااااااااااای از اون دامن خوشگلا:) دل مارسو بردی حسابی میلو:-*
منم دوس دارم ایده های خوبتو بگی ببینم این بار می خوای چجوری خوشحالش کنی...میلو دوس دارم حس عشق و عاشقی اینجارو:)
تولد منم آذره...دعا کن نیما هم بتونه منو سورپرایز کنه:)
معمولا هم نمیشه کاریش کرد :(
:پی
هنوز هیچی به ذهنم نرسیده...
اسمتو برام نذاشتی! ولی از آی پیت حدس میزنم یا مرجان باشی یا لنا!
ایشالا تولدت به بهترین شکل ممکن باشه :**
اسم دامنشون یا خودشون؟!
به دخترا که چیرلیدر میگن چند سال پیش توی یکی از کتاب های زبانم خونده بودم.
آخه بگو مایا دامن اسم داره یک چیزی میگی واسه خودت!!!
میلو جان اکثر آدمهایی که تدریس میکنن فقط اون عشقه س که ادامه میدن همه میدونن هیچوقت حق واقعیشون رو نمیگیرن اما میدونی شماها خوش شانسین چون به کارتون عشق می ورزین اما ببین چند درصد از افراد جامعه مثل شماها عاشق کارشونن ها؟
این خودش یک موهبت_ عزیزممممم نمیدونم خوب گفتم یا نه فقط خواستم یجوری حالت بهتر بشه...
اوه شک ندارم موفق میشی و اون ایده های جادوییت در راهن...
نه اسم دامنشون
آره اونا چیر لیدرن، واقعا هم لیدر چیر هستن :))
آره مایا انگاری اسم دارن اونا!!
مایا واقعا بی انصافیه آخه... :(
عزیزم :**
منم باهات موافقم،هیچکدوم اطرافیانم عمرا باور کنن اون ور رمانتیک وجود منو کنار همسر.میلو همه جا این ناعدالتی ها هست.
نمیدونی چقد واسه افزایش حقوق ما بامبول درمیارن.بعد میگن چون شما تابستونا بیکارین این حقوق زیاده.بعد جالب اینجاس واسه 100تومن ناقابل افزایش فرهنگیان چند روز تی وی برنامه پخش میکنه.اون همکار مرد من نمیدونم چجور با حقوق 1200 زندگی خانوادشو تامین میکنه.ما کارمندای دولت اوضاعمون بدتره.
آخی... :)
خب ولی من فکر میکنم شما بازم وضعتون خیلی بهتره شیرین... اون مردا هم میتونن یه کار دیگه هم داشته باشن.. مثلا برن فنی حرفه ای یه رشته ای بخونن و باهاش کار کنن و پول دربیارن... من فکر میکنم واقعا دست معلمای دولتی خیلی بازه برای کارای بیشتر...
پاراگراف اول روزی هزاربار بع خودم میگم اما هعی خودمو قانع میکنم :دی
ایشالا کسب و کار خودمون :دی
:((
ایششششالا ...
میدونی آرزو، این مشکل خیلی از مشاغل ایرانه ... ولی من چون خودم دختر ی آدم فرهنگی بودم که خیییییلی بیشتر از وظایفش زحمت کشیده و وقت گذاشته و میذاره هنوز واسه مردم و بچه هاشون، این موضوعو بیشتر درک میکنم، با اینکه معلمی شغل حساس و مهمی هست ولی جزء کم درآمدترین هاست متاسفانه، البته من و خونوادم همیشه ناراحت بودیم واسه این قضیه ولی بابام نبود کاراشو بی نهایت دوست داشت....
تو واقعا دختر سخت کوش و باپشتکاری هستی و بلدی چجور زندگی کنی، من همیشه پیش خودم تحسینت میکنم، حقته که به خیلی جاهای بالا برسی و میرسی هم، مطمئنم ... :***
واقعا همینطوره... مثلا مارس با اینکه توی یه شرکت خوب کار میکنه و حقوق خوبی هم داره و فروشگاه خودشم داره با اینحال واقعا خرجا بالاست و همش کم میاریم پول....
تدریس که کلا هیچی واقعا...
عزیزم لطف داری من واقعا کاری نمیکنم فقط فکر میکنم بدم میاد بشینم غر بزنم و منتظر باشم از آسمون واسم پول بیاد...
همه ى آموزشگاها همینطورن! از کنکور بگیر تا زبان و دانشگاه هاى غیر انتفاعى و تعلیم رانندگى حتى! من با اینکه هیچوقت حقم خورده نشده توى این زمینه اما همیشه حرص مدرسارو خوردم
مواردى که من دیدم همیشه مدیرا یه سرى آدماى پرمدعا,بد اخلاق و حتى بى سواد و بىشخصیت بودن که فقط به واسطه ى ساختمونى که در اختیار معلما و شاگردا قرار مىدن واسه خودشون درامد و حتى احترام مىخرن!
میلو تو با اینکه از خیلى هم سن و سالات جلوترى اما واقعا این هیچ ربطى نداره که بخواى غصه ى این بى عدالتیا رو نخورى!
اما از اونجایى که با غصه خوردنم چیزى عوض نمىشه برات دعا مىکنم که بتونى به زودى آموزشگاه خودتو تاسیس کنى و واسه این کارم فعلا مجبورى واسه بقیه کار کنى که شناخته بشى و اتفاقا بهترین تلاشتم بکنى
پس پیشنهاد مىکنم این دوره رو یه مقدمه بدونى واسه رسیدن به هدفاى بزرگت:)
چقدر باهات موافقم که مدیرا فقط به واسطه ی ساختمون چه کارا که نمیکنن.. تا حالا چهار جا کار کردم که توش فقط یکیشون واقعا مدیر بود.. بقیه افتضاح و بی شخصیت...
پاپیون آموزشگاه خیلی سخته و دنگ و فنگ داره.. فکر میکردم راحته ولی نیس... یه سرمایه ی هنگفت میخواد... و مثلا الان این آموزشگاه جدیده که میرم الان دیگه ده سال شد که اینجاس ولی با اینحال همش لنگ میزنه و شاگرد کم داره و حتی یه نفرم نمیذارن ما بندازیم از ترس اینکه برن دیگه نیان و اینا لطمه بخوره به کارشون!!
سلام
من یه ایده دارم واسه تولد.
ایده من : حالا غیر از کادویی که براش میخری یه کلیپ از عکسا و خاطراتی که با هم داشتین درست کن. درسته که زیاد عکس نداری اما با همون 100 تا عکس هم میشه یه کلیپ عالی درست کرد.
کار خیلی راحتیه فقط به عکس و یه آهنگ خاطرانگیز نیاز داری.
با برنامه movie maker که روی همه کامپیوتر ها هست میتونی درست کنی.
البته اگه این ایده برات جدیده و دوسش داری
موفق باشی عزیزم
آره مهشید این توی ذهنم بود برای سالگردمون که تابستون بود...فک میکنم این ایده واسه یه جشن مشترک مثل سالگرد یا ولنتاین خوب میشه... ممنون که بهم گفتیش :***
Hi there :-)
I totally relate to this. I'm an English teacher too and I really love my job, but I gotta say, from the very first semester that I started my job I've been thinking about this. We make a pretty good profit and still receive only a small share of it. it's not fair but I guess that's just the way it is as long as we work for other people.
خب آخه کار کردن واسه خودمون هم به این راحتیا نیس... مثلا شاید بتونیم شاگرد خصوصی فعلا داشته باشیم..که اونم تعدادشون اونقدرا نیس...
یاد روزى افتادم که چک حق التدریسم رو از دانشگاه گرفتم, وااى اینقدر حالم گرفته شد, خیلى خنده دار بود رقمش
یکى از دلایلى که از تدریس خوشم نمیاد همینه, از جون و دلت مایه میذارى بعد آخرش حتى روت نمیشه به بقیه بگى چقدر حقوق گرفتم
اوه بدترین دوران زندگیم بود دوران تدریسم, باز خوبه تو دوست دارى شغلت رو
حالا آموزشگاه ها حقوقش بیشتر از تدریس توی دانشگاس باورت میشه؟؟؟؟!
من واقعا دوست دارم این کار رو... البته هدا باز نسبت به جاهای دیگه و بقیه ی دوستام من دارم خیلی بیشتر میگیرم ولی با اینحال وقتی از یه کلاسم اونقدر پول درمیاد واسه مدیر انصاف نیس اونی که به من میدن!!
خیلی خوبه که شما کار دارید و تو جامعه هستین جدای درآمدش .
کلا آموزش توی ایران پولش خوب نیست . هر چقدم که یه کسی مثل شما انقد وجدانی و متعهد کار کنه .
متولد چه ماهی هستن ؟
شاید فقط همین باشه دلیلش که ادامه میدم بهش... بودن توی اجتماع...
واقعا خوب نیس...
کی؟ مارس؟ آذر :)
حست رو درک میکنم منم وقتی فاکتور جایی رو که شرکت به خاطر پشتیبانی من از اون مکان ازشون میگرفت رو دیدم همین حس بهم دست پیدا کرد. تو نسبت به همسن و سالات واقعا جایگاهت عالیه ولی میدونم خیلی هم زحمت کشیدی
من که همیشه برای مرد موردعلاقه ام خیلی متفاوت و احساساتیم اصلا کسی باورش نمیشه بتونم احساساتی و لطیف باشم
میبینی؟ آدم حس کتک خوردن بهش دست میده!!!
عزیزم... :)
خب میلو میدونی ؟تو یه ادمی هستیکه میفهمی... یادت نمیره.. قدرشناس خوبی های ادما... مهربونیارو وظیفه نمیدونی و درموزد بدی ها همتا جایی که شناختمت همینی و فراموش نمیکنی و این خیلی خوبه!
درمورد موقعیت ها و جایگاه ها هم..
چیزای خوب رو میفهمی واسشون تلاش میکنی..
قدر موفقیت و شادیتو میدونی.. واسه شادیات جشن میگیری و مهمهواست.. حتی اگه یکی واسش اینا چیپ و پیش پاافتاده باشه خودتو نمیبازی و برنامه خودت مهمه واست.. چون از اول میدونستی همینو میخوای!!
خب من خیلیا رو میشناسم که تا یه حدی تلاش کردن و به اون چیزی که حقشون بوده رسیدن ولی باز ناراضی ان و غر میزنن! اگه ما ادما به حقمون قانع بودیم خیلی مشکلا حل میشد... و این شامل کارفرمای طماع هم میشه که گاهی خیلی حق و ناحق میشه...
خوشحال باش که تو این سن خیلیچیزا داری و بدست اوردی که خودت تنا با دستای خودت و فقط خودت ساختی
مطمئن باش نتیجه اون حقایی ک ازت ضایع شده رو هم بالاخره میگیری تیچر مهربان:***
من واقعا ممنونم که اینارو راجع بهم میگی و میدونم که از محبت و لطفته..
خب میدونی زیرو، اگه به حق پول میگرفتم همه چیز میتونست هزار درجه بهتر باشه.. و من اینقدر به همه چیز توی حد وسط رضایت نمیدادم... :(
امیدوارم همینطور بشه واقعا...
vaghti vase amuzeshgah kar mikoni , hamin sheklie , bishtare pul mire tu jib una moteassefane ! manzuret daman haye mexici ?
خب خیلی بده دیگه...
والا اسمشو نمیدونم.. اوایل که میدیدمش یاد دامن های تنیس بازی میفتادم ولی اون شب چون خیلی خوب تکون میخورد حس کردم مثل دامن اون رقاصه هاست:))