هزار تا هم خوراکیای خوب و خوشمزه توی دنیا وجود داشته باشه، انتخاب من سوپر چیپس با سس گلوریاس! یعنی هربار که چیزای جدید رو میخورم بازم دلم همون رو میخواد!
..............
دیشب فیلم before we go رو دیدم... با اینکه اتفاق خاصی توش نداشت ولی از اونا بود که دیالوگاش عااالی بودن! هی میبردم عقب، تا دوباره یه جمله های خاصیشون رو بگن.. دیشب توی خواب جمله های خوبش توی مغزم میچرخید، ولی الان هیچی یادم نمیاد!!! منتها من همون دیشب لذتم رو بردم!
یه جا نیک به بروک گفت:
when you are committed to someone, you are not allowed to see perfection in someone else
اینو گفت چون بروک بهش گفته بود نکنه این زنی که شوهرم باهاش در ارتباطه از من بهتر باشه و شوهرم ببینه اون پرفکته واسش! نیک هم گفت وقتی به یکی متعهدی اصلا نباید به خودت اجازه بدی که بخوای این پرفکت بودن رو توی کسای دیگه هم ببینی یا بخوای حتی فکر کنی که ممکنه از آدم خودت برات بهتر هم پیدا میشه!!!
..................................................................................................
اون یه هفته ی کذایی که گذشت، خیلی چیزا توی من عوض شد.. الان که فکر میکنم میبینم درسته دختره قصدش از قصد زخم زدن بود ولی خیلی چیزا رو برام روشن کرد...
حالا که آقاهه قرار شده از ایران بره، و ازم کمک میخواد برای یاد گرفتن و یه سال وقت داره، به اندازه ی همین یه سال برای یادگیریش یه مبلغ هنگفتی رو پیشنهاد داده که بهم بده منتها فقط راهش بندازم، مبلغی که توی خوابم هم نمیدیدم بخوام یه روزی بدستش بیارم توی همچین مدت کمی، ولی اصلا خوشحالم نکرد! با اینکه فکر میکنم که این آقاهه کااملا یه جور پاداش بود آخه خیلی عجیب و یه بارَکی پیداش شد!
از کجا؟؟
همون خانومه که چند روز پیش بهم گفت ببخش خسته ات کردم هیچی یاد نمیگیرم و بعد ازم خواست براش خصوصی بذارم، و من اصلا قرار نبود تا یه ماه هیچ خصوصی ای رو قبول کنم ولی دلم سوخت و نخواستم اذیت شه، بهش کمک کردم، این رفته و برای همین آقاهه که همکارش باشه ازم تعریف کرده و بهش گفته توی یه جلسه چقدر راهش انداختم و آقاهه مشتاق شد و باهام هماهنگ کرد!!!
میبینی؟؟ عین یه پازل!! عین اینکه خدا بهت بگه مرسی که وجدان کاری داشتی و حواست به دل بنده ی من بوده!!
داشتم میگفتم....
این اتفاق اصصصصاصلا خوشحالم نکرد، چون فکر میکنم ته همه ی اینا چی بشه؟؟ نه که به فلسفه ی پوچی رسیده باشمااا! ولی فکر میکنم منی که برای یه هدفی که داشتم، دو سااااال ذذذذره ذذذذذره پول جمع کردم با بدبختی، توی جایی کار کردم که هرروزش عذاب بود، بعد از دوسال اون مبلغ رو جور کردم، بعد حالا که نیازی ندارم، اینجوری یه کاری پیش میاد که اینطوری صد برابره اون پول با کمترین زحمت داره میاد دستم. خب چرا آخه؟؟ چرا هیییی توی زندگی باید اتفاقایی بیفته که به این نتیجه برسی که "رها کن تا خودش بیاد سمتت"!
مایک به سالیوان گفت:
y'know, I did everything, I wanted it more than anyone else, I did my best.... منم یه چیز تو مایه های این بوده زندگیم!
مارس با ذوق گفت میلوووو خوشخال باش..
مارس معتقده پول دراوردن پروسه داره، موفق شدن باید آهسته آهسته باشه، باید براش تایم گذاشت تا بقیه بشناسن تورو.. برام از روزایی میگفت که چقدر سخت کار میکرده که حالا به اینجا رسیده...میگفت فکر نکن الان که دارم توی این شرکت معتبر کار میکنم یه شبه فراهم شده...
رزومه اش رو بهم نشون داد! و من هنگ بودم واقعا... من هیچی از مارس نمیدونم! وقتی دیدم که چقدر مهارت ها داره و چندین و چندتا مدرک، و کارهایی که کرده مخم سوت می کشید...میگفت نگاه، اینا حاصل بیست سالگیه منه... دهه ی بیست آدما خواه ناخواه اینجوری میگذره بدون اینکه هیچی دستت رو بگیره....
یا رسیدم به جایی که دیگه حتی اتفاقای درد داره دور و ورم هم اذیتم نمیکنه... میگم خب به من چه.. یه عمر غصه اشون رو خوردم... خب چیکار کنم آخه...
واسه همین، دیگه سختی نمیدم به خودم... اذیت نمیکنم خودم رو... شبا به جای فکر کردن، یه لیوان شیر گرم میخورم! شیر گرم لذت جدیدمه.. هزارساله قبل از خواب همیشه یه لیوان شیر میخورم ولی جدیدا دیدم که شیر گرم رو بیشتر دوست دارم موقع خواب.. یه قاشق عسل هم توش قاطی میکنم.. میام زیردو تا پتوهام، شیرم رو آروم آروم میخورم و میخوابم بعدش... خودم رو هم اذیت نمیکنم که لیوان رو حتما ببرم بشورم! میذارمش کنار تخت! صبح که پاشدم میرم میشورمش!!
................................................................
دارن میرن سفر، مامان هی میگه فلان غذا رو وقتی مارس اومد بخورین، این یکی غذا رو اگه خواستی درست کنی موادش توی فریز هست...من ولی دارم فکر میکنم دلم هیچ غذایی نمیخواد.. فقط میخوام خونه رو تاریک کنم، یه چندتا شمع توی اتاق روشن باشه، اون عود خوشبو رو هم روشن کنم، دراز بکشم کف اتاق، و به هیچیه هیچی فکر نکنم.. تمام این دو روز رو همینطوری بگذرونم!
سوپر چیپس با سس گلوریاس , no idea!
در مورد کار معلم ، درست ساعت کاریش نسبت به بقیه شغل ها کم تر ، ولی درامدش هم کمتر ، حتی شرایط بیمه ، حقوق بازنشستگیش هم بدتر ، و وقتی که کسی دبیرستان درس میده ، امکان اینکه تدریس خصوصی بکنه رو داره ، ولی کسی که تدریس تو دبستان میکنه ، امکان ندریس خصوصی نداره ، مگر اینکه یک شیفت غیر انتفاعی درس بده ، که اونم مگه چه قدر پول میدن ، من سری پیش چیزی نگفتم ، ولی فکر کن همین ادم بخواد یک بیزنینس بزنه ، فکر کن یک مغازه، وقتی صبح تا ساعت دو نیست در بهترین حالت ، مغازه رو ببنده ؟ من خانواده کارمند اندازه کافی دیدم از نزدیک ، واسه همین فکر می کنم منصفانه نیست اینجوری گفتن، من معلمی داشتم که تدریس خصوصی می کرد فقط ، و درامدش ١٠ برابر یک معلم بود،
قضیه پیشنهاد خوب رو هم درک می کنم ، من خودم ، تو هفته پیش داشتم یک کاری می کردم که تو یک روز یک درامد فوق العاده ، در حد حقوق یک معلم در اوردم ؛) ولی اومجور که باید خوشحال نشدم، چون هدف های بزرگتری دارم !
taste it!
ببین آمیتیس شاید من منظورمو خوب نرسونده باشم... ما اصصصصصلا منکر سختی ها و حقوق کم این صنف نیستیم که! همین پند پست قبل تر نوشتم راجع به همین موضوع که پول کم میدن.. منتها مارس میگه به یه کار بسنده نکنن وقتی میدونن شرایط همینه!
اتفاقا مارس هم صبح ها فروشگاهش بسته س ولی میگه بهتر از هیچیه!
من بخاطر هدف های بزرگترم نیس که خوشحال نشدم... به خاطر اینه که فکر میکنم چرا وقتی یه چیزو میخوام به وقتش بهم نمیرسه...
وای من چقد پست نخونده داشتم.
ادمای ادا همیشه و همه جا هستن، مام از این دست ادم پر توقع زیاد داریم. و فقط هم خودشونو ازار میدن.
چقدر خوشحال شدم برات. دقیقا همینطوره، وقتی انگاری بیخیال یه چیزی میشی خودش بدو بدو میاد سمتت.
میلو یه سری ادما ظرفیت کمی دارن، حتی خوشبختی معمولی اطرافیانشون رو تحمل نمیکنن و سریع یه جور نیش میزنن. بگذر ازشون و دل به بازیشون نده.
روزات پر از عشق و برکت و آرامش نارنجی رنگ :ایکس
اینجا همینطوری یهویی صدبار آپ میشه اشکال نداره :))
آره پرسه خودش میاد.. ولی کاش زودتر بیان خب!!
من همش از بدی ها دلم میگیره پرسه! نمیتونم بفهمم چرا آخه مردم به هم نیش میزنن وقتی میتونن دنیا رو برای خودشون و بقیه جای بهتری کنن...
مرسی گلی
پس مسواک چی؟
بعد شیر عسل؟
می دونی حتی بچه هایی که شبها شیر مادرشون رو می خوردن بیشتر در معرض پوسیدگی دندان هستند؟
سس گلوریاس چیه ؟ تا حالا نشنیده بودم .
میلو من فکر مینم ماها ، اصن کلا همه ی آدما تصوراتشون از زندگی اشتباهه ... آدم همش دنبال یه چیزاییه که خودشم شاید خوب ندونه چیه ولی دلش میخواد زندگیشو با اونا تغییر بده ! ما همش دنبال چیزهای بهتریم ، همش حسرت زندگی از ما بهترون رو میخوریم ... با خودم که میشینم فک میکنم به این نتیجه میرسم که درک درستی از زندگی ندارم ، اصن معنیه زندگی رو نفهمیدم ... که اگه قرار بود بفهمم قطعا یه آدم دیگه بودم که به بقیه درس زندگی میدادم !
دیدی بابا حتما! اسم مارکش گلوریاست. یه شیشه ی باریک و کوچولو داره. سس قرمزه تند
راستش نمیشه گفت که حسرت چیزی رو میخورم.. یعنی دقیق نمیتونم بگم این هست یا نه.. ولی فکر میکنم تلاشی که میکنم توی جایگاه درستی نیس....
خیلیییی وقته چیپس حذف شده از خوراکیام نمیدونم چرا :دی
همینجوری که کف اتاق خوابیدی گشنتم میشه اما :دی
منم کلا اهل چیپس و پفک نیستم.. ولی این سوپر چیپسه فق طبا همون سسه رو خیلییی دوست دارم!
:))))) شد سودی :)))
وای خیلی ذوق داره خودت یهو یه عالمه پول بدست بیاری. اون دختره چه پلیدانه باهات این کارو کرده. به تیپ پاییزی فکر کن, به مسافرت و چیزای خوب. اینکه میتونی با این پول خودتو و بقیه رو خوشحال کنی. میدونم چقدر از خوشحال کردن کسایی که دوس داری لذت میبری
وای من از آدمای اکتیو خیلی خوشم میاد اصلا من عاشق آدمای نردم.
قشنگ میفهمم که چقدر دلت فقط آرامش میخواد
هنوز ذوقشو نکردم :((
آره خیلی کارا میشه باهاش کرد واقعا!
منم همینطور نانا
میلووو خیلی بامزس بلک سوان که،میاد به موهات و چشمات،خیلی خوبه،مهم نیس بالماسکه طوری شه یا جای ترسناک جذاب شه مهم اینه کاستوم باشه دیگه سخت نگیر :پی
من از فیلمای پر دیالوگ خوشم میاد،حتمن میبینمش،before sunset/midnight و after sunrise اینام جالبه ببین پر از دیالوگ بین یه کاپله
میلو خوشحال باش بابا :) بذار به پای پاداش_مهربونیای کوچیک_ته دلت،هرچند برای این مهربونیا قیمتی نیست :) :*
والا من که از خدامه! میگم ولی یه وقت نیان بگن عه فرق این دو تار و نمیدونی؟!!
اه املی اینو قبلن نوشتم ازش.. چنننند سال پیش دیدمش خیلی دوستش داشتم.. ولی همین چند وقت قبل که باز دیدم خیلی روی مخم بود... همش راه میرفتن و فقطه فقط حرف میزدن..باز سری اولش بهتر بود که یکم کارای متفرقه هم میکردن مثل همون توی پارک خوابیدنه و اینا...
:(
چون نظرات پست مرتبط، بسته بود اینجا کامنت دادم.
درسته که تدریس میکنی میلو، ولی تدریس تو آموزشگاه و مدرسه از خیلی لحاظا متفاوته...
فک میکنم با توجه به جوابت به من و کامنتی که بی نام بود، یا شناخت واقعی از کار در آ.پ نداری، یا با مقایسه شرایط خودت با معلمای مدرسه داری کاملا مغرضانه و نه واقع بینانه نظر میدی!
تایم کاری معلما دست خودشون نیست و اونا هم مثل بقیه کارمندا صبح میرن و بعدازظهر برمیگردن، اما برخلاف کارمندا 8 ساعت کار کاملا مفید دارن..اگرچه حتی در اصل، تایم استاندارد کار تدریس از تایم کار کارمندی کمتره! و اگه یه کارمند تا شب میمونه کاملا خودخواسته س و در قبالش اضافه کاری خوووبی هم میگیره..بگذریم که تازه بعضی کارمندا کار اصلیشونو تو اون تایم اضافه انجام میدن و تایم اصلی رو خیلی راااااحت و علاف! میگذرونن..
خوش به حالت که تایم خالیتو علاف میگذرونی ولی امثال من کلی تو خونه مشغول کارای مدرسه ایم..مطالعه، تهیه جزوه و نمونه سوال، تصحیح برگه و ...
تعطیلات تابستونی از لحاظ استاندارد چه برای معلم و چه برای دانش آموز لازمه..اگرچه معلما حتی حاضرن تابستون هم برن ولی با حقوق و مزایای مشابه بقیه کارمندا!
اینکه گفتی: "تازه اییینهمه هم امتیازات زندگی میدن به فرهنگیا" خیلی برام تعجب برانگیز بود!! واقعا این امتیازات کجاست که خودمون خبر نداریم؟؟
اووووف حرف، بسیاره ولی بگذریم...البته افراد خارج ازین سیستم خیلی تقصیری ندارن، چون فقط یه سری اخبار متناقض با واقعیتای آ.پ رو میشنون و متاسفانه سریع قضاوت میکنن...گوشمون پره ازین حرفای نسنجیده..
البته با این اوصاف، بازم خدا رو شکر میکنیم.. خیلیا حسرت موقعیت ما رو میخورن و این حسرت، از نحوه بیان نظراتشون کاملا مشخصه..
چرا صبح تا بعد از ظهر دنیا؟؟ پس اینایی که فقط یه شیفت صبح کار میکنن چی؟؟
وای منم اتفاقا به مارس میگم خوش به حالت که توی شرکت تایم صبحانه دارین، تایم ناهار دارین، ما ولی از وقتی میریم سر کلاس باید یه سره حرف بزنیییییم تا شب که اونجاییم، حتی یه خمیازه نمیتونیم بکشیم میگن خوابش میومد تیچرمون!!
منم دقیقا همین کارایی که شما داری رو دارم، برگه صحیح کردن و سوال.. تازه زبا ن هم اینجوریه که کلی فعالیت های آپ تو دیت باید داشته باشی و طرح های مختلف بچینی برای بچه ها، و تابستون هم حتی همین بساطه... از این جهت میگم بی کاری که خب من حتی سه ساعت هم شبا بیکار باشم به نظرم تایمم داره به بطالت میگذره!!
خب من خیلی شنیدم... آخریش مثلا همین آزمون جدیدش بود که بچه های فرهنگی توی الویت بودن...
نه، ببین مثلا همون آقایی که شاگردم بود، بهش میگفتم تاسبتونا چیکار میکنی؟؟ میگفت هیچی، کاری ازم بر نمیاد که!!! خب وقتی یه مرد چهل ساله که دوتا بچه داره و مستاجره، به نظرت نمیتونه یه کار دیگه هم در کنارش بکنه؟؟؟
مثلا خود مارس هم الان همون ساعت اداری رو کار میکنه ولی بعدش هزارتا کار متفرقه ی دیگه هم میکنه... یعنی از هر راهی هی دنبال پول دراوردنه و چیز یاد گرفتن... این بقیه رو با خودش مقایسه میکنه و براش عجیبه که یه مرد به اون سن و با اون شرایط به یه حقوق اکتفا کنه...
من و مارس اصلا و ابدا منکر سختی های تدریس نمیشیم واقعا.. خصوصا منی که توی اموزشگاه یک پنجم شما هم حقوق نمیگیرم، حرفش اینه که نباید به یه کار بسنده کرد و نشست یه گوشه غر زد تا از آسمون براش پول بیاد.... شرایط همینه فعلا، کار زیاد و حقوق خیلی خیلی کم...
یادته وقتی کارم رو راه انداخته بودم بهم گفتی یه روزی تو یه فروشگاه کارهات رو میبینم و با ذوق میگم ایناا کار دوستمه :))

من اون ذوق و کامنتت رو هنوز یادمه بعد تو همون سایته که گفتم یه روزی کارمو نشون میدی و میگی این کار دوست منه
پس چرا من آدرسشو هنوز ندارمممم؟؟؟ :(
پول دراوردن واقعن پروسه داره موافقم با مارس ،موفق شدن اهسته اهسته س
گاهی همین حالت تورو پیدا میکنیم و میگیم خوب که چی مثلاً ! ولی یه حس گذراس
آره نارسیس همینطوره... ولی من فک کنم خیلی بی طاقت شدم!!
سس گلوریا چیه؟؟
مارکش اینه. سس چیلیه خیلی تند
سوپر چیپسو کاممممملا موافقم باهات ولی سس گلوریا و هر سس تندی رو نه:| اصن من نمیتونم مزه تند رو درک کنم و همممیشه ام داداشم واسه اذیت کردنم ازین مزه استفاده میکنه :)))))
میلووووو منم میگم خوشال باااااش!!! البته اینم هست که میگن آدم دوس داره اون عرق جبین رو به اصطلاح بریزه بعد اون پوله دستش بیاد که حسابی مزه بده بهش.. ولی خب تو ذوق کن اصنم به این عرق جبین و اینا فک نکن:)))
بعدشم اینکه میلو تصمیم گرفتم بنویسم.. حتی ساختم وبلاگو و یه چند خطم نوشتم ولی احساس میکنم نوشته هام ممکنه جذاب نباشه اصن.
وای انیس... من عاااااشق طعم تندم! یعنی واقعا جونمه!!
نه اصلا به عرق جبین فکر نمیکنم!! به این فکر میکنم که وقتی یه چیزی رو میخواستم اونققققدر باید جون میکندم براش... ولی حالا صد برابر و راحت تر از اون موقع چول میاد دستم درحالیکه دیگه هیچی رو اونجوری نمیخوام!!
انیس سرییییییعا آدرسشو برام بذار :)
چقد خوبه که تند تند مىنویسى میلو!
این روزا که این سرماخوردگىلعنتى زمین گیرم کرده و هیچ کارى نمىتونم انجام بدم فقط خوندن وبلاگاى شماس که چند لحظه اى یادم مىبره مریضى رو
امیدوارم دو روز کاملا رویایى و پر از آرامش داشته باشى با مارس:-)
آخی....
چرا سرما هنوز که سرما نیومده :) خوب شو زوووود :*
مرسی نازی جان :***
میلو سلااااام ^_^
چقدر خوبه آدم بتونه زحمت بکشه و خسته نشه،که امید داشته باشه و ایمان داشته باشه بعدا به کارش میان! گاهی تو اینقدر زحمت میکشی و نتیجه ای نمی بینی که خسته میشی
سلام عزیییزم :**
اوهوم.. دقیقا وضعیت فعلیه من!
من این سسه رو نخوردم..چجوریاس؟
چیبس خوردن حذف کردم:|
...........
هوووم وای میلو دیدی بعضی چیزا چه پازل طور
میدونی یاد چی میفتم اینجور موقع ها اینکه خدا میگه از تو یه قدم ازمن هزارتا قدم:)
......
سس تنننننننننند :)
آره مرمر... من کل زندگیم همینطوری هی پازل میشه کنار هم!!