مدل انار خوردنه من اینجوریه که توی یه کاسه ی گود دونشون میکنم بعد یکمی با قاشق فشارشون میدم تا آبشون دربیاد و نرم هم بشن.. بعد با نمک و فلفل سیاه و یکمی گلپر قاطیش میکنم و میذارم یکمی بمونه تا نمک به جون آبش بره! بعد وای... چرا انقد بعضی میوه ها خوشمزه ن؟؟؟
بعد من دقیقا دقیقا عاشق قرمزه انارم! آخه قرمز درجه های مختلف داره. از قرمز گوجه ای و جیگری خوشم نمیاد... قرمز اناری و بعدش زرشکی که قرمزش بیشتر باشه رو عاشقم... میلوی قرمز همرنگ همون قرمز اناری مایل به زرشکیه!
..............................................................................................
خانم هایی که از سمت شوهرشون ناز پرورده ان رو خیلی خوب میتونم شناسایی کنم...توی کلاسام تا حالا چندین تا از این شاگردا داشتم. خصوصا کسایی که چند ساله از زندگی مشترکشون میگذره و همچنان همونطوری عاشقن این دوز نازپرورده گیشون بالاتره...
یه جور خوب و آرومی نازپرورده ان و تو میتونی مطمئن باشی از تک تک اتفاقات کلاس میرن برای شوهرشون تعریف میکنن و میدونی که تورو میشناسن حتی شوهراشون!!
بعد یه جور خوبی مطمئنن که نیازی به دوستی با هیشکی ندارن!
بعضیاشون هم هستن که البته مغرور و روی مخ میشن و فکر میکنن چون شوهرشون بهشون بها میده پس تمام عالم و آدم هم باید همینقدر اینارو دوست داشته باشن و در خدمتشون باشن! من از اونا خوشم نمیاد و البته برخورد زیادی هم باهاشون نداشتم...
بعد این ترم یکی از اون مدل خوباشو دارم.. اسم خانومه شهرزاده و چشمای قشنگی هم داره! مطمئنه از شوهرش و همیشه توی مسایل مختلف میگه که میرم از همسرم میپرسم..
اون روز میخواستم بهش بگم چشمای قشنگی داری! میدونستم میره به شوهرش میگه.. و لابد شوهرش نگاش میکنه میاد ماچش میکنه میگه آره قربونت برم چشمات قشنگه... بعدتر لابد اونم واسش ناز میکنه! و خدا رو چه دیدی شاید کار به جاهای باریک تر کشید!!!!
وایییی میلو ازبس آب دهنمو قورت دادم گلو دردم بیشتر شد
نمیدونم چرا وقتی داشتی ازاین زنه مینوشتی حس کردم خودمم
چون منم اون نوع زنایی هستم ک همچی رو ب شوهراشون میگن هستم نمیدونم لوس و نازپروده اش هستم یا نه ولی خوشمم نمیاد زیادی تو حلقش باشم ی جورم نمیدونم چ جوری:-D
درمورد چشمها ک گفتی یاد خودم افتادم با اون پستی ک تو اینستا گذاشتم ازبس هرجا میرم مردم میگن چشای خوشکلی داری و من هی بایدتشکر کنم:-D :-D
ولی همسری برعکس میگه واسه همینه عاشقت شدم یا میگه غلط کردن ب مال مردم نگاه میکنن تاحالا بجاهای باریک نکشیده خیدارو شکَر:-D :-D
عزیزم شما کدوم چاندینی؟ من یادمه یه چاندین بود که خیلی وقت پیشا میخوندمش خودم.. اگه همونی برام رمزتو بذار
چرا خدا رو شکر؟؟ :)) خوبه که.. :دی
چه تشخیص خوبی گذاشتی، جالب بود
واقعا من که نیاز به دوست رو احساس نمی کنم
و خب تمام روز گوشی دستمه، تمام احساسات و فکرامو برای همسر می نویسم، حتی نیازم به نوشتن هم کم شده. ناز پرورده شدم رفت
البته این یکی از ویژگی هاش بود!!
عزیزم :)
شاید مارس هم بشه میلو جدی میگم اتفاقا رضا چند روز پیش داشت به مامان میگفت که من اصلا راجب کارام به کسی توضیح نمیدم اما فیروزه میگه چه خبر یا چیکار میکنی من خودم همه چیزو مو به مو بهش میگم فک کنم منو جادو کرده
الان که خیلی بهتر از قبل شده! شاید باید بذارم زمان بگذره.. من ولی مشکلی ندارم اصلا که اگه نگه بهم
عزیزم چقد نازی تو اصلا حسودی هیچ راهی تو قلبت نداره چیزی که اغلب دخترا دارن ... مطمینم این همه حس خوب که به ادما حتی ادمایی که خیلی کم میبینیشون به زندگیت برمیگرده و ارامش و عشق زندگیتو بیشتر میکنه
من قبلا خیلی راجع به این حس نوشتم و واقعا باهاش بیگانه ام مهسا.. نه که بخوام بگم من خوبم، اتفاقا خیلی بدیا دارم ولی واقعا حس حسادت در من هیچ وقت جریان نداشته بعد تعجب میکنم آدما چجوری برای چیزی که واسه کس دیگه س حسرت مند میشن یا حسودیشون میشه به شکل بد!!
و ممنون ازت :)
وای این دسته دوم رو منم دوست ندارمشون!!
زیادی از خود متشکرن
ولی دسته ی اول دوست داشتنی ان :)
:))) من تورو عاشقم یعنی
آیکون جمله ام تو حلقم :دی
عزیزم :***
منم عاشق انارم حتی اگه نی نی دخمل بشه شاید اسمش بذارم ناردین که معنیش دونه انار!!!!! مزه بهشت می ده واقعا...
من وقتی می بینم مردی عاشق زنش و نازش می کشه کیف می کنم واقعا خیلیییییییییی...
آخی... چه اسم قشنگیییی :)
بله کیه که خوشش نیاد :دی
اینو گفتی من یاد یه چیزی افتادم ، من دقیقا از همونایی هستم که همه چیز رو گزارش میدم بین کلاس هام حتی زنگ میزنم به رضا همه چیزو میگم بعد یه روز یه دختره که ازدواج نکرده حتی یه دوست پسر واسه مدت طولانی هم نداره اومده نصیحت که همه چیزو به همسرت نگو یعنی چی زنگ میزنی همه چیزو میگی حالا من چلو اونا نمیگم هم با فاصله وایمیستم اما ببین چقدر مردم کنجکاون ، بهش گفتم این قضیه دو طرفه ست اگه یک طرفه بود حق با تو بود اما وقتی میخوای اطمینان باشه باید همه چیزو بگی بعدم من چیزی ندارم که بخوام مخفی کنم من اینجوری توی رابطه م موفق هستم
انقد از این نصیحت متنفرم که خدا میدونه :| بعد ولی مارس اصلا اینطوری نیس! نه که نخواد بگه کلا خوشش نمیاد از حرف زدن! من ولی همه چیو براش مو به مو میگم و تمام این دو سال و اندی همین شیوه ام بوده و خواهد بود.. :)
میلو من همش به ایلا میگم انقد منو لوس نکن هرچیزی میگم نگو چشم برای خودت عاقبت نداره و بد عادتم میکنیا! :))) اما خوب انگار خودشم دوس داره
اینی که گفتم مطمئنا یه مثالی از نازپروردگیه باقیش هم به همین صورت
من همش نگرانم که اگر خدا نکرده ایلا تو اینده م نباشه من با هیییییییچ کس دیگه ای نمیتونم باشم چون به این همه توجه ایلا عادت کردم واقعا جدی دارم میگم اصلا از روی بچگی و عاشقی و کوری و اینا نیست..
حالا مارس اصلا توی کارش چشم گفتن نداره!!! حتی با چیزی که موافقه میگه روش فکر میکنم!!! ولی اون احترامی که بهم میذاره و الویت خیلی چیزا رو میده به من و خیلی چیزای دیگه، اینا من رو نازپرورده کرده..
عسل بیا به این چیزاش فکر نکن... من رو یادته؟ من حتی تا لحظه ی آخر قبل از رفتن توی محضر برای عقد بازم مطمئن نبودم که به بهم برسیم!! و میدونم که چقدر سخته این فکر ولی باهاش کنار بیا...
میلو تو فک میکنی که مثلا چند سال بگذره از زندگی مشترک نازپرورده ی شوهرت باشی؟ :) میخوام بدونم چجوری فک میکنی راجع به این مسئله برای خودت :)
من حس میکنم اگه شوهرم ایلا باشه اره
ولی نمیدونم اگر خدا نکرده کسی دیگه باشه چجور خواهم بود!
من همین الانشم نازپرورده اش شدم عسل :)) جدی میگم! وقتی یه مردی پیدا میشه که متفاوت تر از همه ی مردای زندگیت باهات رفتار میکنه و تو عاشقشی میبینی که اصلا چاره ی دیگه ای جز نازپرورده شدن نداری!! منتها چون از لوس بودن خوشم نمیاد نمیذارم بقیه اینو بفهمن!
اخخخخ خط اول رو خوندم دهنم قشششنگ اب افتاد
اونجا که نوشتی با قاشق فشارشون میدی
بدون اینکه باقی پست رو بخونم اول اومدم اینو بنویسم :))
من برم باقیشو بخونم :))))
عسل بهترین قسمتش همینه! که هر یه قاشق که انار میخوری توش پر از آب انار هم باشه!! یا وقتی انارا تموم میشن ته کاسه ات یه عالمه آب مونده که نمکی و فلفلیه!!
تو چه استعدادى دارى تو خلق مزه هاى خوب دختر, احتمالا اگه تیچر نمیشدى یه شف ماهر بودى
اوه پاراگراف آخر چه همه رمانتیک بود
عه این که خیلی پیش پا افتاده س...
وای هدا یه زمانی، قبل از ارشد، من عاشق آشپزی بودم بعد یه عالمه دسر و سالاد و شیرینی و غذاهای مختلف درست میکردم بعد همش فکر میکردم دلم میخواد رستوران داشته باشم یا یه کافه!! ولی الان سه سالی میشه که از سرم افتاده و حتی یادم رفته خیلی چیزا رو...!
:)) ادامشم می نوشتی خو یه چیزی یاد بگیریم ما مجردا
فک کن بلد نباشی یه درصد :))