یه جمله ای داره میذاره یه جایی، میگم چرا می نویسی "من"؟ چرا نمی نویسی من و همسرم؟ میگه عزیزم جملهِ یه طنز سیاسی خیلی ظریف و پنهونی توش داره که میخوام مسئولیتش با خودم باشه فقط!

اولش توی دلم "واو" میشم که چقدر حواسش جمعِ و فکر کجاهارو میکنه...

بعد ولی ته دلم یه چیزی مچاله شد..

اینایی که توی دوران جنگ معشوقه بودن چیکارمیکردن؟؟

یه زمانی یکی از فکرام این بود که ای کاش آلمانی بودم و معشوقه ی یه سیسات مدار آلمانی میشدم توی جنگ جهانی... من رو با خودش همه جا میبرد! مرد خشن و عبوسی بود و حتی برای حرف زدن با من هم می ترسید و مواظب بود که مبادا من جاسوس باشم! سیگار برگ می کشید، بارونی بلند و کلاه مشکی میپوشید... جلسات خصوصی توی خونه مون برگزار میکردیم و ته همه ی اینا گه گاهی برای من هم شعر می سرود ولی با چاشنی سیاسیت! قیافه ام؟؟ یه چیز تو مایه های ماریلین مونرو یا کریستینا اگیلرا بود! با همون موهای پیچ و تاب دار بلوند و کوتاه و رژ لب قرمز و چشمای اغواگر و بی تفاوت!

زندگی سخت و پر فراز و نشیبی میشد ولی خب من همیشه عاشق چیزای پنهونی و رمزآلودم! 




نظرات 7 + ارسال نظر
آهار یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 00:37

موهای فر و کوتاه و بلوند با رژ قرمز فیوریت منه :))

وای عالیه!

آژو شنبه 23 آبان 1394 ساعت 18:08 http://azhoo.blogsky.com/

دوست داشتم تصویر ذهنیت رو...

عزیزم :)

مایا شنبه 23 آبان 1394 ساعت 12:52

لابد توام از این پالتو خوشگل خانومانه ای میپوشیدی همون ها که کمرشون تنگ_ و پایینشون فون با یک کلاهی که جلوش تور داره و دستکش های کرم و کوتاه با یک کیف کوچولو و رژلب قرمز و یک کفش پاشنه تخم_ مرغی گاهی با هاش سنگفرش های شهر رو پیاده گز میکردین هوووم؟!
عزیزم تو تنها نیستی:)
منم از این فکرا زیاد میکردم یا حتی کاش توو دهه ی بیست میلادی به دنیا میومدم!

راستش راجع به تیپم به جز همن مدل مو و رژ لب قرمز به چیزای دیگه اش فک نکرده بودم.. ولی خب اینایی که گفتی رو دوس داشتم :)
آخی.. :)

تیارا شنبه 23 آبان 1394 ساعت 01:25

منم تو دوران نوجوونیم دوست داشتم بعد ها پارتنرم آلمانی باشه ولی خب آواز دهل شنیدن از دور خوش است و اینها شد

:))))

جیرجیرک جمعه 22 آبان 1394 ساعت 18:54

به نظر منم زیباترین عشقا همیشه اونایى بودن که با سیاست ‏یا جنگ قاطى بودن ‏مث سریال مدار صفر درجه ث
مث وداع با اسلحه م
مث فیلم تاوان
مث فیلم ایرانى دوئل
مث فیلم روز سوم
‏مث سریال روزهاى اعتراض
مث
american sniper‏
مث کتاب خرمگس
مث ‏لاو ‏استورى ‏عباس ‏بابایى ‏جان ‏و...

ولی واقعا دردناکه این نوع عشق!

نیلووو جمعه 22 آبان 1394 ساعت 18:08 http://niloo-painter.blogsky.com

اوه شت!
دقیقا دیروز داشتم برای نازنین تعریف میکردم ک چقدر فیلمای دوره ی جنگ جهانی و اون استایل های لعنتیشون رو دوست دارم
!!!
:))
واسه همینه تعداد فیلمایی ک در مورد جنگ جهانی دوم ساخته شده رو تو آرشیوم نگه میدارم

خیلی خوبن ولی دردناک نیلووو

مضراب جمعه 22 آبان 1394 ساعت 16:57

یه زمانی چقدر فکرات ترسناک بوده خو.. هیچ حاشیه امنی برای خودت در نظر نمی گرفتی در این مورد ها؟ ریسکش بالا بوده فکرت..

من توی یه دوره ای خیلی جسور بودم و نترس و کله شق! البته خیلی کوتاه بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد