نوشتم که باید برم پنجشنبه برای ناخنم وقت بذارم، خرید کنم و حواسم بهشون باشه..

خریدامو انجام دادم و شب وقتی داشتم دونه دونه  از توی کیسه درمیوردمشون ذوق زده بودم! مدت ها بود بعد از خرید حس خوب نداشتم. یه ساعتی ناخن هامو مرتب کردم و روش ماسک مخصوصش رو گذاشتم، لاک نو و تازه ام رو زدم... به بیریت عکس سوهان ناخن جدیدم رو فرستادم! آخه اون همیشه از سوهان من استفاده میکرد هربار هم بعدش میگفت برو یکی دیگه بخر این مثل آینه صاف شده و منم هربار میگفتم به شوخی که همینم تو نداری :)) بعد عکسه رو که دید گفت ایول بالاخره دلت اومد بخری یکی دیگه؟؟ گفتم که اینم به خاطر تو خریدم دست از سرم برداری هفت ساله منو دیوونه کردی! بله هفت سال بود من از یه سوهان استفاده میکردم ولی واقعا هیچ مشکلی نداشتم باهاش :))


بیریتنی اون وقت که شمال بودیم بهم میگفت که  اوایل میلو به نظر خسیس و حساس میای روی وسایلت ولی اینطور نیست، باید دلت بخواد تا به کسی چیزی بدی

راست میگه! من این مدلی ام که باید بدونم دقیقا وسیله هام کجان. اینکه کسی بی هماهنگی چیزی رو برداره من رو دیوونه میکنه، یا برداره و نذاره سرجاش! ولی کافیه که بگه من فلان چیز رو میخوام برای خودم! و خب من اگه اون آدم رودوست داشته باشم میگم که مشکلی نیست میتونه داشته باشه اون وسیله رو و میدم بهش! 

حالا جوری شده که دخترک چشم سیاه همیشه همه جا میگه از میلو دست و دلباز تر هیچ جا نیس! 

 همین الان درست توی همین لحظه که دارم تایپ میکنم نوتیفیکیشن اومد، بیریت من رو توی یه عکس منشن کرده و زیرش نوشته :

I miss living with u, u have my heart wherever u are!!!


........................................................................................


دیشب برای من یه شب فوق العاده و عالی بود... نمیتونم از حس خوبش بنویسم.. یعنی گفتنی نیس... منتها بعدش اونقدر حس و حالم خوب بود که شب تا دیروقت یه طومار نوشتم و دلم خواست برای خواهر بزرگه سندش کنم، توش با تمام قلبم از خوبی هاشون تشکر کردم و گفتم که چقدر بهم حس خوب میدن.. منتها ترسیدم! آخه چون هنوز منو خوب نمیشناسن و نمیدونن که من حرفی که میزنم از ته قلبم بلند میشه و مطلقا اهل چاپلوسی نیستم....

هیچ کس رو به اندازه ی دادا ش بزرگه دوست ندارم! یعنی بهتره بگم اون رو یه جور دیگه دوست دارم... روزای اول آشنایی، سعی میکردم که بقیه رو دوست داشته باشم و چیزای مثبت رو بهتر ببینم، ولی در رابطه با داداش بزرگه هیچ تلاشی لازم نبود/ نیست! وقتایی که میشینم کنارش مطمئنم از قیافه ام کاملا معلوم میشه که چقدر دوستش دارم! نمیدونم بخاطر شباهت فوق العاده اش به مارسه که انگاری مارس ده سال آینده اس، یا واقعا بخاطر قلب و منش مهربونیه که داره! دلم میخواد سفت بغلش کنم و بگم که اون توی ثانیه های اول به طرزمعجزه آسایی توی قلب من جا خوش کرده و میتونم بگم بعداز آقای اف عزیزم، داداش بزرگه دومین مردیه که دوست داشتم دخترش میبودم!




فکر میکنین چی؟؟ همین الان توی همین لحظه هم اون تکست طومار رو برای خواهر بزرگه سند کردم!!!!!



نظرات 9 + ارسال نظر
مایا یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 12:49

خریدات به خوشی!
ایشالا خرید_ عروسی :))))))
یک جور سوهان اومده میلو شیشه ای_ دیدی؟
یعنی دقیقا نمیدونم جنسش چیه ولی اگر از جایی پرت شه میشکنه من که کلا زیاد با وهان کار نمیکنم اما بافر برای ناخن های شکننده م همیشه بهترین گزینه بوده...
خوب کردی تکست رو سند کردی مطمئن باش فرق_ بین آدم_ چاپلوس و خوش قلب کاملا مشخص_ منم وقتی حس خوبی به کسی داشته باشم دوست دارم احساسم رو ابراز کنم باهاش هر چند خیلی ها اینجور نیستن و فکر میکنن با این کار خودشون رو میارن پایین...

خیلی ممنون :**
شیشه ای؟؟ نه! جالب باید باشه!
منم زیاد سوهان نمیکشم صداش خیلی روی اعصابمه و ناخنام خارش میگیره! ولی اون حس ه گوشه نشستن و با دقت به ناخنا نگاه کردن و سوهان کشیدن رو خیلی دوست دارم!!!
خودش هم گفت که فرق احساس واقعی با الکی رو میشه فهمید!!

هدیه یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 12:25

خوب که سند کردی. بیشتر آدما تفاوت چابلوسی و محبت واقعی رو خوب میفهمن.

دقیقا همین رو هم خودش گفت :)

لاندا یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 12:16

وای میلو من دقیقا یک ساله که تصمیم گرفتم هر روز با نیل سِت ی که داشتم ناخنما مانیکور کنم همیشه و این داستانا، بعد دقیقا از همون روزی که تصمیم گرفتم دیگه نیل سِت ه رو پیدا نکردم که نکردم! دیگه هیچ وقتم نرفتم یه جدیدش رو بگیرم. دو سه باری واسه مانیکور رفتم آرایشگاه و دو سه باری هم خودم با بقیه امکاناتم مانیکور کردم، ولی باز بیخیالش شدم.
چه جالب که واسشون متن فرستادی. خخ. جرات میخواد

خوبه ماهی یه بار آدم همچین کارایی کنه! راستش من دوست دارم اینجور چیزا رو خودم انجام بدم، حتی اگه خیلی آماتور باشه ولی این که یکی با ناخنم ور بره عصبیم میکنه :))
لاندا من معمولا هرکی رو دوست داشته باشم و بهم حس خوب بده این رو بهش میگم ولی خب خانواده ی همسر بحثش کمی سواست بخاطر حرفایی که وجود داره بین ادما!

گوجه سبز یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 11:28

وااااای عااالیهههههههه

:**

مرمر یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 10:52 http://www.m-h-1390.blog.ir

اخ اخ گفتی ناخووون ..نمیدونم چرا ناخونام چندوقت میشکنه:(
خووب منم اینطورم شاید درنگاه اول خسیس به نظربیام ..ولی برای عزیزانم هرگز اینطرنیس....
وای میلو تکست فرستادی ................

تقویتشون کن. توی عطاری تا دلت بخواد چیزای گیاهی هست برای تقویت ناخن...
اوهوم فرستادم :)

پاپیون یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 10:42

داشتم مىخوندم مىخواستم بگم طوماره رو بفرستى حتما که دیدم تهش نوشتى فرستادم
میلو مهم نیست اون فکر کنه از چاپلوسیته,مهم اینه که قصد تو این نیست و اون مىفهمه آدم قدرشناسى هستى و خوبیا رو مىبینى
من اوایل که زنداداشم اومده بود همینجورى تعریف مىکرد,من گفتم که ئه چقد آدم خوب و قدرشناسیه بعد از یه مدت شروع کرد به پشت سر فامیلا حرف زدن پیش خودمون و بعدم نوبت به خودمون رسید!!
مهم اینه که تو اینجورى نیستى و فهمیدنشم واسه خواهر بزرگه خیلى زمان نمىخواد:)

چند دسته از آدما به نظرم قابل اعتما نیستن. یکیشون کسایی که راجع به ظاهر بقیه نظر میدن و زیاد میرن توی بحر قیافه ی کسی، یکی ام کسایی که راجع به بقیه ای که بهشون آسیبی نرسوندن حرف میزنن حتی اگه اون شنونده کسی که داره راجع بهش حرف زده میشه رو نشناسه.
خودشم همینو گفت که میتونه تمیز بده احساس واقعی رو.. :)

memol یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 10:20 http://ona7.blogfa.com

خریدات مبارک باشه :**
میلو من اگه کسی انقدر بهم حس خوب بده که حتما میذارم اینو بدونه...من دلم میخواد آدما بدونن که من دوسشون دارم و ممنون انرژی های مثبتی که بهم میدن هستم :****

ممول منم هیمنطورم در رابطه با آدما، ولی خب خانواده ی همسر بخاطر دیدگاه قالبی که بین آدما هست یکمی کارو سخت میکنه

سیاهچاله یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 08:21

میلوی عزیزم سلاااام :*
صبح بخیر خانوم :)
منم عصبی میشم کسی بدون اجازه دست به وسیله هام بزنه :/
میلو کار درستی کردی اون رو سند کردی برا خواهر بزرگه... آخه من حس میکنم اون بی دریغ محبت میکنه و دوست داره و خودشم اهل چاپلوسی نیست پس واسه همین تشکر و محبت هات رو به پای چاپلوسی نمی زاره چون با این اخلاق اشنا نیست :) «منظورم با چاپلوسی و ایناس»
و اینکه داداش بزرگه! عجیبه ولی منم حس خیلی خوبی دارم نسبت بهش میلو ^_^

سلام عزیزم :**
آره واقعا محبتاش قلبیه و من اینو حس میکنم :)
وای حکیمه داداش بزرگه عالیه... به طرز عجیبی همه ی آدما با اولین برخورد عاشقش میشن!

آهار یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 00:35

آخی عزیزم من خیلی دوس دارم بدونم در جواب اون طومار بهت چی گفته؟

میلو منم خیلی دوس دارم واسه ناخونام وقت بذارم ولی از وقتی اینجا کار میکنم نمیتونم لاک بزنم دیگه

همون چیزی که دوست داشتم بشنوم :) اونم تشکر کرد :)

اوووه آهار منم بعد از قرنی لاک زدم بابا، اکثرا هم لاکامو آخر هفته میزنم و آخرشب جمعه پاکش میکنم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد