دیشب بود، بعد مدت ها رفتم اف/بی. خیلی وقت بود میخواستم برم ولی فیل/تر/شکن درست حسابی نداشتم...


رفتم توی عکسای قدیمی...انقدر حس و حال خوبی داشت که تا کی لبخند داشتم... بعد رفتم توی چت خودم و مارس، اوایل رابطمون زیاد توی اف بی میرفتیم دوتایی، و اونجا  زیاد چت میکردیم، اون موقع هم وایبر و اینا نبود... اونقدر حس و حال باحالی داشت... بعد مارس فروشگاه نداشت اون موقع، برای همین شبا توی خونه بیکارتر بود و بیشتر میتونست باهام حرف بزنه، چندتا از چت هامون مال وقتی بود که من از خوابگاه آنلاین شده بودم، بهش میگفتم این شهر هم که همش بارونیه و غر زده بودم و اونم دلداریم داده بود...

شِر کردنه عکسای یواشکی....نشون داد عکسای خوابگاه بهش..اولین بحث رابطمون که توی اف بی و توی چت بود و من متعجب بودم که چرا مارس داره اونجوری رفتار میکنه سر همچین قضیه ی کوچیکی...تاااااا دیروقت داشتم چت هامون رو میخوندم، خیلی حس خوبی داشت برام، خیلییییی!

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسآ چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 17:05

میلو جان میشه اسم دقیق ف.یلترش.کن رو بهم بگی؟ منم ندارم

سایفون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد