اونجایی جالب میشه که هیشکی حق نداره راجع به درداشون حرف بزنه,سوال کنه چون به کسی ربطی نداره,چون چیزیه که باید تو خودشون حل شه ولی وقتی به بقیه میرسه این عقیده پیش میاد که قراره همه چی پرفکت نشون داده بشه, که منتظر تایید بقیه ایم..

 و هیچکس نمیدونه اگه مثلا رابطه ی قبلی کات شد چرا کات شد,چرا هیچ توضیحی داده نشد, مگه نگران قضاوت بقیه بودیم که ننوشتیم چی شد؟؟! البته که به هیچکس ربطی نداره,ولی اونایی که قلبا رفیق بودن سعی کردن بگن دردت میاد اگه ازش بنویسی, اونایی که نارفیق بودن گفتن نگفتی چون نخواستی کسی بیاد قضاوتت کنه, گفت بابا خودم خواستم حلش کنم, گفتن خفه بابا ترسوی بدبخت ژست قوی بودن برداشتی؟؟؟

 

یا مثلا اگه یه مشکل تو خونه پیش اومد,یا اگه بنا بر هر دلیلی دو سال دپ بودی و دور از عشقت,همه دلداری دادن فقط و کسی نپرسید که چرا,همه گفتن خوب باشی الهی همیشه, و وقتی اوضاع خوب شد و از خوبیا نوشتی بازم اومدن گفتن خوب باشی الهی همیشه,بترکه چشم حسود,و اونایی که نارفیق بودن گفتن هووووی چته یادت نره غم و غصه هاتو بنویسی ما بیاییم دلمون خنک شه چرا پس دلمون رو خنک نمیکنی با بدبختیات؟؟؟ 


اونایی که رفیق بودن طومار طومار نوشتن که چقد خوبه که هستی تا خوبیارو یادمون بیاری,به اونیکه

طعمارو بلد بود گفتن چقد خوبه که طعم هارو میشناسی و یه مرجع کمکی اصن, به اونیکه همیشه چیزای ریز سوپرایزی بلد بود گفتن چه خوبه هستی که یادمون بدی سوپرایز کردنو و تولد فلانی رو بیا بگو چیکار کنیم اصن, اونایی که نااهل بودن اومدن گفتن هوووش چته پزو چته چندش چته خودشیفته خسته نشدی از تز دادن؟


هرجا دیدیم یکی یکیو پیدا کرده که خوشه سعی کردیم بفهمیم کیه,راه پیدا کردیم تو زندگیش, بعد که دیدیم طرف بردپیت نیس نشستیم درگوشی به بغلیمون گفتیم اینو نگاه اونقد داغونه که حد نداره, بعدش خندیدیم و خیالمون راحت شد که ما بهتریم, اونایی ام که رفیق بودن گفتن چه خوب که با آدمت همونطور که هست عاشقی میکنی,زیاده خواه نیستی و از بدیا خوبی میسازی...طرف شاعرانه و احساسی نوشتنو دوست داشت,نگفتیم که اینم یه سبکه واسه خودش,گفتیم  زر مفت زد تا بقیه چششون دراد,نگفتیم شاید ما مثش نگاه احساسی و رمنس نداریم و نمیتونیم از هرچی شاعرانه بنویسیم که اصن سبک و سیقمون شاید فرق کنه, گفتیم طرف توهم زده بابا عاشقی کیلوچنده...


گفتیم مگه میشه درد نداشته باشه طرف؟ اونم نشست از درداش گفت, سریع نسخه پیچ رفتیم بالاسرش گفتیم اوهوی بدبخت پاشو اینم نسخه هات زندگی شیرینه و تو چه بیچاره ای که نشستی عر میزنی پاشو جمع کن خودتو زندگی رو سخت نگیر, بدبخت هنگید که چیکار کنه آخر؟؟؟



یا اگه دیدیم کسی نخواست زیاد مچ شه رفتیم بالا سرش گفتیم اینجا دنبال تایید نباش, اینجا قاطی شو, بنویس از همه چی,ماها رفیقیم,بگو از بدبختیات, نوشت اونم ,همون موقع یکی پیدا شد عکس خنده گذاشت و نوشت  خخخخخخ بدبخت بیچاره....




اونی ام که اهل عیش نبود پتک گرفت دستش نشست اون گوشه, هرکی زیاد توضیح نداد پتک رو کوبید تو سرش گفت هووووشششش ماها همه اینجا متعهدیم به هم, بیشتر بازش کن ببینیم داستان از چه قراره, طرف گفت چی میگی بابا درد من درده منه, خیلی رفیقی و متعهد پاشو از اون سر دنیا بیا این ور دنیا منو ببر بیرون, پتکیه لال شد, ولی رف به بقیه گفت فلانی رو میبینی؟ خیلی چسیه, نذاشت بفهمیم چی به چیه....



خواستیم رمزی کنیم گفتیم تو خانوم بیا جلو رمزو بگیر تو خیلی مورد اعتمادی همیشه پشتمی,همیشه هستی, اونی ام که ساکت بود رو گفتیم بکش عقب,تو رفیق نیستی که, گفتش بابا اینجا که جای رفاقت نیس, رفاقت واقعی اونیه که لمسش کنی تو بیرون, بهش گفتیم خفه بابا شل بگیر اینجا همه باهم دورهمیم... طرف نفهمید آخر اینجا دور همیم یا نیستیم؟؟؟ چون قبلش شنیده بود که اینجارو جدی نگیریم..


رفتیم هرجا سر زدیم دیدیم یه مشت غمباد گرفته دور همن,گفتیم بابا اه ه ه ه, یکی ام نیس یکم شادی کنه, گشتیم گشتیم یکیو پیدا کردیم که تو خونشون سگ میخونه گربه میرقصه یا یه چیز تو این مایه ها, ولی رفته زیر پتو داره واسه ما پست هوا میکنه که امروز ماسک ناخنامون یادمون نره... از اون ور صدای جیغ میاد ولی این به هوا کردنش ادامه میده که خانومای عزیز خوش بگذره عشقتون رو ماچ کنین,دید که زنه دو متر اون ور داره زیر دست و لگد جون میده, این ولی همچنان هوا کردنش ادامه داشت که من خوشبخترین دختر رو زمینم که ساده ترین حقوق انسانی رو دارم تو رابطم,ولی پاک کرد فقط خوشبختترین دختر رو زمینش موند چون فک میکرد کسایی که تو پر قو بزرگ شدن چه میفمن اینارو, دوست نداشت اونیکه نازپرورده ی بی تلاش بود واسش دل بسوزونه, اون عقبیا تا اینو خوندن دماغشونو گرفتن گفتن پیف پیف, نگاه کردن به رفیقشون گفتن دیدی باز اون چی زر زد؟ براش بنویسیم دخترخوشبخت؟؟ توهم زدی بابا  بکش پایین لول اغراقتو...

درست همینجا قضاوتش کردن همونایی که هی گفتن نچ نچ قضاوت؟؟ آ-اوه شیم آن یو!




...................


متاسفم واسه خودم که ناراحت بودم و وجدان درد داشتم,من کارم درست بود,فقط کافی بود یه نگاه به گذشته مینداختم تا میدیدم من تو هر موقعیت چطوری برخورد کردم و سعی کردم بفمم,ولی بقیه باهام چطور بودن و چه انگی خورد بهم... پشیمونم که ابراز پشیمونی کردم,پشیمونم که نرفتم کلید کنم بگم بگووو دیگه بگووو چرا تو نگفتی پس چی شد,به جاش گفتم گناه داره,نوشتنش,گفتنش درد میده بهش,بذا از خوشیاش بگه لایق خوشبختیه چیکار دارم که کلید کنم روش.. متاسفم واسه اونهمه درکم...


............

من همینی ام که شناختین, قسمتای درددارم مال خودمه چون این مدلیه شخصیتم, نه که به ت..خمم باشه قضاوت بقیه.

من همینم که شناختین, بلد نیستم از مارس ساده بنویسم,و از هرچیز شاعرانه ترین برداشتو دارم و رابطم تموم داراییه منه و تویی که حس اغراق خوندن بهت دست میده معذرت میخوام که این حسو بهت میدم ولی نمیتونم کاریش کنم همونطور که تو نمیتونی واسه کم احساس نوشتنت کاری کنی.من منتها قضاوتت نمیکنم که چه ساده و بی عشقی یا چه میدونم هر فکر دیگه ای,من دوستت داشتم و اشکالی نداره اگه تو نداری ولی بت اجازه نمیدم بخوای سبکمو عوض کنی...


من همینم که شناختین... هرکی منو همینی که هستم دوست داشت اطلاع بده رمزه خصوصیامو براش بفرستم قدیم و جدیدم نداره دیگه سرخود رمزرسانی نمیکنم که کسی رودرواسی گیر کنه بخونه ولی پشت مانیتور عق بزنه از نوشته هام... 



+بعدا نوشت: پستم بخاطر همزمانیش با مایا شک و شبهه ایجاد کرد، برای همین لازم دونستم بگم مایا برای من یکی از عزیزتریناس که همیشه براش احترام قائلم.. این پست از چند روز پیشتر در دست احداث بود و توی چرک نویسا بود تا هی مطلب بهش اضافه بشه و بشه اونی که میخواستم.و دیشب پست شد، همزمانیش با پست مایا هیچ ارتباطی نداره موضوع از جای دیگه لنگ میزنه... :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد