هیشکیو به اندازه ی آزیتا تو شناختن طعم ها و غذاها قبول ندارم. چرا؟ چون اون بلده از دل بد مزه ترین غذاها یه طعم فوق العاده بکشه بیرون, من دستپختشو نخوردم ولی لذت میبرم که چطوری همیشه از غذاهای سالم و گیاهی و بدمزه یه خوراکی فوق العاده میسازه! اینکه مثلا بستنی خوشمزس خب خوشمزس دیگه, یا وانیل بوی شادی میده خب اینو دیگه کیه که ندونه؟ من همیشه برام کسایی جالبن که میتونن به چیزایی توجه کنن که بقیه بهشون حواسشون نیس, فک میکنم این یه هنره :)
...........................................
توی کلاس پسرا دیروز حرف از محصولات بهداشتی مردا و خانوما شده بود, و کلا دیزاین محصولاتشون, که چرا محصولات مردا بیشتر رنگای تیره ست ولی مال خانوما رنگای روشن و ظریف... خب مشخصه که موضوع ساده اییه ولی توی حوزه ی خودش جالبه...
به این نتیجه رسیدیم که رنگای تیره به مردا ابهت و جدیت میده, و بخاطر همینه که اونا اغلب محصولاتی با رنگ مشکی یا سورمه ای تیره رو میپسندن!
مارس ولی معتقده رنگا یه چیز قرار دادی هستن! اون میگه مثلا چون توی فرهنگ ما مشکی رنگ عزاست برای همین وقتی کسی مشکی میپوشه ممکنه بقیه بهش بگن چرا گرفته ست قیافت؟ و توی کشور دیگه ای رنگ عزا مثلا زرده و خب اون رنگ رو اگه کسی بپوشه بقیه میگن بهش که چی شده!؟
مارس از قواعد و قرارداد متنفره, فک میکنه که قوانین حتی اگه از طرف کل دنیا پذیرفته شده باشه بازم باعث محدودیت فکری میشه... و شاید یه دلیل اینکه من آدم مارک بازی نیستم همین باشه, چون بدم میاد توی چارچوب مارک و قوانین مورد تحسین قرار بگیرم و چون فلان مارک رو پوشیدم که خیلی "واو" هست پس من یه آدم های کلس محسوب میشم, کلا با چیزی که با پول,مارک,چارچوبای فکری کسایی که اسم خودشون رو فشن لیدر گذاشتن برام شخصیت و ابهت بیاره مشکل دارم و فک میکنم های کلس بودن یه چیز ذاتیه که با لباس و محصولات برند و ماشین خوب و فلان میسر نمیشه. بعد اینجاش که میرسیم شاید بقیه بگن گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف!!! ولی خب من خودم توی خونه ی مرفهی بزرگ شدم,حالا اینکه از نوزده سالگی دستم توی جیب خودم بوده و خیلی سختی به خودم دادم کلا بحثش سواست ولی میخوام بگم برام راحت بود که بتونم چیزای خفن داشته باشم. فک میکنم دوست دارم خوش سلیقگیم (اگه البته خوش سلیقه محسوب شم) مثلا با کنار هم گذاشتن ساده ترین چیزا معلوم شه, شاید واسه همینه که یکی از آرزوهام توی دفتر dreams come true اینه که یه بار یه دامن گل گلی و خنک بپوشم با یه بلوز ساده ی سفید که دور آستینش نوار زرد داره و یه کلاه حصیری, و مارس منو ببره از این بازارای شلوغ پایین شهر کشورای خارجی و بذاره کلی لباس بخرم و اونجا از بنجل ترین چیزا یه تیپ باحال و راحت بسازم!
کلا با اینکه زندگیمو سخت کنم و بذارمش توی چارچوب فکری بقیه ی آدما مشکل دارم, گرچه کیه که بدش بیاد از لباسا و محصولات فوق العاده زیبا و شیک؟ یه جورایی تناقض فکریه ولی ترازوم بیشتر همین سمت که گفتم سنگینی میکنه!
میدونی میلو، منم همیشه به این تضاد فکری ای که تو پاراگراف آخر گفتی فکر می کنم و خب عملا اینجوریم که گرچه از مارک هم بدم نمیاد، ولی خودمو بهش محدود نمی کنم. سعی می کنم از هر چیزی، حتی اگه ارزون خریده باشم، خوشگل ترین حالت ممکن رو بسازم و خب واقعا با این چارچوبه حال نمی کنم. حتی مثلا تو زیبایی، الان مد شده لب برجسته، دماغ عملی سربالا، گونه شدیدا برجسته، ابروهای پهن و ....
این یه چارچوبه که الان هرکی رو میخوان بگن خوشگله یا دافه، باید همه یا بخشی از اینا رو داشته باشه! در حالیکه به نظر من زیبایی اصلا ربطی به اینا نداره. یکی بدون گونه، با لب قیطونی، با دماغ غیرعملی و ابروهای غیرپهن هم می تونه خیلی خوشگل محسوب بشه.
یا مثلا میخوان بگن طرف مرفه محسوب میشه، باید قیمت ماشینش از فلان قدر کمتر نباشه و محله خونه ش هم از فلان جا پایین تر نباشه. اما اینجوری نیس واقعا. یکی ممکنه تو مرکز شهر با یه ماشین روتین، خیلی هم مرفه باشه، بدون نشون دادن تو ظاهر. خلاصه که به نظر من چارچوب چیز جالبی نیست.
منم با همین "باید" ه مشکل دارم لاندا! فکر میکنم چرا باید اساس شناختن آدما روی چیزایی باشه که بقیه تعیینش کردن؟ پس فکر و اراده ی خودمون چی میشه؟؟!
خب لایک شدید:دی
واقعن حالا جدای از او خلاقیت به خرج دادن و اینا من حس میکنم قیمت اعظم پولی ک واسه مارک میدی باجه! خب چرا عاخه مگه پولتونو از سر راه اوردین
وای چخسیسم من :دی
ولی جدا از این حرفا هیچ وقت دنبال چشم و هم چشمیو کلاس پول اتیش زدن نبودم.. و البته سعی کردم بهترینا رو با معقول ترین قیمت داشته باشم:)
ولی خب هنوز اعتماد بنفسم واسه تست کردن خیلی چیزا کمه ..
میلو جان یه سوال.. مثلا هیچ وقت با نظرای مخالف یا کسایی ک لحنشون تمسخر امیز باشه.. به ایده هات شک نکردی؟ چجوری رو ایده هات مصر میمونی؟مثه همین فرفره..
منم هیچوقت با مد پیش نمیرم همیشه سعی میکنم چیزی بپوشم که بهم بیاد و اگه خواستم مثلا سال دیگه هم بپوشم نگم واااااااااااااااییییییییییییییی این دیگه الان مد نیست و در مورد مارک هم من هر چی خوشم بیاد میخرم فرقی نمیکنه که مارک باشه یا نباشه.
همیشه وقتی ادمایی که میبینم چیزی پوشیدن که صرفا به خاطر این تنشون کردن که مد بوده و واقعا بهشون نمیاد حالا یا خیلی تنگ یا به هیکلشون جلوه بدی میده پیش خودم میگم واقعا چراااااااااااااااااااااااااا ، فقط چون مد هست آیا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با خودت دشمنی میکنی فقط به این خاطر ؟؟؟؟
در مورد رنگ هم من بازم همون نظر رو دارم مردا هر چی بهشون میاد باید بپوشن صرفا نه مشکی و سرمه ای
منم شده که پول زیاد بابت یه چیز کوچیک بدم مثلا, ولی هیچ وقت صرفا دنبال برند نبودم چون فک میکنم یه جور خریدنه کلس واسه خودمه با پول و مارک, و انگار که خودم به تنهایی نمیتونم داشته باشم اون شخصیت رو....
منم هیچوقت مارک باز نبودم یعنی مثلا تو فامیلامون هستن کسایی که شاید بیشتر درامدشون صرف لباسای مارکشون بشه ولی من خودم هیچوقت حال نکردم که بگم صرفا مارک...
بیشتر برام مهمه چیزی که دارم متریالش چیپ به نظر نیاد حتی اگه چیپ باشه ووو خب به من حس خوبی بده حتی اگه چیپ به نظرمیاد...یعنی اون حسه خوبه برام مهم ترینه بارها شده یه چیزی رو چند بار پرو کردم تا مطمئن بشم دوسش دارم و اگه یکم حس کنم که نه دوسش ندارم حتی اگه مارک باشه و همه هم تعریف کنن نمیخرمش...
"حس"... چیز خوبی رو اشاره کردی, و درسته دقیقا همین رو مد نظرمه...
یعنی من طومار مینویسم پاک میشه !! خیلی اختلاف نظر داریم ! من برند زیاد میخرم ، دوست دارم :) کیف کفش عینک ، شلوار ، پالتو، کاپشن ، اینا رو برند میخرم ، ولی بلوز و تاپ و اینا اصلا پایبند نیستم هرچی هر قیمت مناسب ببینم خوشم بیاد ، میخرم . ولی شیک پوشی به برند پوشی نیست ، میتونی سر تا پات برند باشه اما شیک نباشه ! ایده های شب یلدا رو اگه حال کردی شر کن ! من ایده کم اوردم!
کاملا اکی ه اگه دوست داشته باشیش.. ولی بعضیا یه جور بدی معتادن به مارک, و انگار به جز با پول زیاد و مارکای انچنانی نمیتونن زندگی کنن. این یه عادت مخرب و فکر بسته و محدوده به نظرم و حتی کمبود اعتماد به نفس من تلقیش میکنم... من یکم فکرام متضاد اکثر آدماست و از اونجایی که تو زندگیم به خودم خیلی سخت گرفتم نمیتونم فکرمو محدود نگه دارم . عاشق اینم که ایده ی خودمو داشته باشم حتی اگه از نظر بقیه چیپ و داغون, ولی اون خلاقیت و فالو نکردن از بقیه حس درونی من رو ارضا میکنه...
ممنون که از من گفتی در مقدمه و لطف داری بهم
اتفاقا من جدای سلیقه در غذا در لباسم همینطورم ، همیشه نسبتا لباسهای ارزون قیمت میخرم چه تو ایران چه خارج دنبال حراجی هام و در نهایت هم همه میگن چقد خوبه چه قشنگه و فکر میکنن واوووو چه تیپی زدم بعد منم افتخار افرین میگم ١٥ تومن خریدم یا مثلا از مترو ، یا مثلا تو سبد حراجی پیداش کردم :)))))) کلا از برند و برند بازی خوشم نمیاد . بقول تو میگن گربه دستش به گوشت نمیرسه ، اتفاقا خیلی وقتهام رسیده ولی حال نکردم :)))))))
چه تعریفی از خودم کردم اووووووف خخخخخ
واقعا نظرم همینه و لطف نیس :)
اتفاقا لباسای تورو هم همیشه دوست دارم.. و منم همینطور آزی،دیگه معروفم بین دخترداییام و خاله هام که لباسای خیلی خوب و شیک رو که اصلا هم برند نیس با قیمتای باور نکردنی میخرم و بعد توی آموزشگاه همیشه هرچی میپوشم میبینم که همه بهم میگن چقد خوبه لباست... ^_^
کلی خندیدم به اینکه خیلی وقتا هم رسیده ولی حال نکردم :)))
حقیقت رو گفتی :)
هر دو تا دیدتونو لایک میکنم شدییید
ممنون :)
بعد جیرجیرک چرا انقد رسمی با من حرف میزنی؟ :) راحت باش
سخته اینجوری بودن توی جامعه ای که اغلب افراد خوشتیپ از این راه خوشتیپن! خانوم داداش من خیلی خوش سلیقه س و دقیقا با چیزای ساده شیک ترین تیپ رو داره. حتی توی خونه همیشه یه ترکیبای عالی میسازه از لباسا و زیور آلات ساده.
الان فکر کنم خواهرای آقای مارس هم دارن همچین کامنتی یه جایی میذارن
خب به نظرم یه چیز فیکِ این! چون از خودشون نه ایده ای داشتن و نه اراده ای :) صرفا چون یه چیزی به صورت جهانی پذیرفته شده اونا هم میگن خوبه!
هاها :)) نه بابا.. اونا هم خیلی مارک بازن و توی لباسای برند و مغازه های خارجی رفت و آمد دارن، کارای من به چشمشون نمیاد.
بعد من ریکوئستمو فرستادم عزیزم به اینستات چک کن!
منم عاشق_این تیپای بی قیدی ام که میگی،خیلی جوابه :)
املی میدونی من میگم از چیزایی که واضحه خوبن چیز خوب ساختن هنر نیست! هرکسی با پول و فالو کردن از فشن لیدرا میتونه خوب باشه, مهم اینه که بدون اینا هم بشه خوب بود, چیزی که این روزا اصلا فراموش شده و همه تابع یه مشت فکر چارچوبی و قوانین از پیش تعیین شده شدن...نمونه اش؟ همون فرفره های ماشین عقدمون که هنوزم که هنوزه میان بهم با تمسخر میگن فرفره؟؟! این یعنی فکر آدما فقط محدود شده به چیزی که بقیه انجام میدن و توانایی فکر و خلق ایده از خودشون رو ندارن و اعتماد به نفسشم ندارن و فک میکنن هرچی خلاف بقیه باشه لابد ضایع و داغونه :) من این تفکرات رو فقط ناشی از فکرای بسته میدونم