دلم میخواد واسه عکسامون خودم آلبوم درست کنم... یه فکرایی به ذهنم زده ولی نمیدونم خوب میشه یا نه! نمیدونم چه کاریه که دوست دارم همه چیو خودم درست کنم و با چیزای آماده ی بیرون مشکل دارم! با اینکه به لحاظ تنوع و زیبایی و همه چی صددرصد عالی تره ولی دوست دارم کار دست خودم باشه...

فک کنم چندتا مقوای کاغذی رنگی بگیرم، یا شایدم مقوای طرحدار گیپور با رنگ نباتی یا سفید... توی هر برگه یه عکس بچسبونم، بعد بدم همشون رو سیمی کنن.. این اولین چیزیه که به فکرم رسیده... شاید چیزای دیگه هم به ذهنم زد...


...............................................

دیروز واسه من و مارس عزیزم روز پول بود! یه پول گنده و اصلا پیش بینی نشده به دست اون رسید و حقوق من هم واریز شد که براش باید توی تعطیلات آخر هفته بشینیم برنامه بریزیم... پول عروسی و خونمون..همون خونه ی سبز مغز پسته ای که توش انرژی مثبت جریان داره و وسیله هاش همه سبک و کوچولوئه...وسیله هامون، بله، باید دیگه کم کم استارت خریدنشون رو بزنیم...اون روز با هم رفته بودیم یخچالا وگازهارو نگاه میکردیم...

در هرکدوم از یخچالا رو باز میکردیم توش پر از خوراکی های خوب و نوشیدنی های متنوع رو تصور میکردیم.. :) حس جالبیه، تجربه اش برامون قشنگه، یه کاریه که هردو توش سهم داریم، یه چیزیه که داریم دوتایی میسازیم..یه چیز بغض داریه که عمرا خودم پیش بینیش نمیکردم سه سال پیش! یه حس خوبیه که تا تو خودت درگیرش نباشی نمیفهمیش!

مبلامون باید کوچولو و ظریف باشن، رنگشم داره کم کم تصویب میشه، هیچ خوشم نمیاد فضا رو پر کنن، یه گوشه باید باشن، از اینکه خونم پر از وسیله باشه و چیزای گنده متنفرم.. من باید گوشه های دنج خودم رو داشته باشم!


.................................................................

پی ام بیریت رو هییییی نگاه میکنم! چشام ثابت می مونه روی اون قسمت که : "مارس به تو ثابتتتتت کرده که دوستت داره"... مرد من این کارو جوری انجام داده که هرکی مارو دید اینو گفت..اصلنم با قربون صدقه جلوی بقیه و بغل و فلان نبوده این ثابت کردنش...با یه مدل نگاه خاص بوده، با یه مدل حمایت خیلی محکم و مردونه، با یه توجه خاص و ویژه که مطمئنم من اولین کسی بودم که ازش دریافت کردم...با قول های به موقع عمل شده اش، با اینکه هیچ وقت نذاشته سختی ها روی دوش من باشه و به تنهایی همه چیز رو حل کرده و فقط گاهی ازم کمک احساسی خواسته...