تا قبل از مارس دیدگاهم به زندگیم و اهدافم زمین تا آسمون یه چیز دیگه بود...

اون روزا با خودم فکر میکردم ازواج؟؟ مسخره ترین آپشنیه که کسی انتخابش میکنه... زندگی با یه آدم برای همیشه؟ اصلا در مخیلم نمیگنجید! حرف زدن راجع به وسایل خونه و ظرف و ظروف؟ خنده دار ترین چیزیه که بخواد وقتمو بگیره!


نه از دیدگاه اون زمانم ناراضی ام، نه از تغییر الانم...پذیرفتمش و دارم باهاش حال میکنم...این حال کردنه از اونجایی نشات میگیره که رابطم و نوع شروعش دقیییقا همون چیزی بود که ته ذهنم میخواستم همیشه...