یه بار، وقتی داشته از شهر دانشگاهش با اتوبوس برمیگشته، تصادف شدیدی میکنن، در حدی که آدم بغل دستیش فوت میکنه و خودش شدیدا آسیب میبینه و توی تنش پر از خورده شیشه میشه و یه سری از جاهای بدنش بدجوری پاره میشه و بخیه میزنن و هنوز جاشون هست...
خورده شیشه هایی که توی دستش رفته و پر از جای زخمای اون تصادفه هنوز..با گذشت بیشتر از ده سال جاشون مونده هنوز...
عکسای عقدمون رو که نگاه میکنم میبینم دستاشو ادیت کردن...دوست نداشتم ادیت کنن. من دستای عشقم رو همین شکلی که هست دوست دارم، من از فیک کردنه چیزایی که جزیی از منه، جزیی از زندگیمه خوشم نمیاد..شاید خیلی چیزا رو نگم، ولی نمیتونم چیزی که هست رو بخوام فیک کنم و جور دیگه جلوه ش بدم...
دوست دارم دستاش، با همه ی اون جای زخمایی که هست توی تموم عکسا هم همون باشه، من مارس رو همینطوری که هست، دوست دارم و میپرستم...
.........................................................................................
یکی میگفت نمیترسی یه روز دیگه این عشق نباشه؟ نمیترسی از اینهمه که همه جا جار زدی و توی ذهن همه یه زوج خوشبخت و عالی ساختی از خودت؟ نمیترسی از شکست؟
اول که برام عجیبه که از واژه ی ساخت استفاده کرد چون هیچیه ساختگی توی رابطم وجود نداره و بعدش دروغه که بگم نه نمیترسم! ولی من نمیتونم کنترل کنم احساسم رو، و نمیخوام که کنترل کنم! چیزی که روزی اینقدر به من آرامش میده، اینقدر من رو میکشه بالا و بهم بال و پر میده، که باعث خوشحالی و دلگرمیه منه، این جواهریه که من الان توی مشتم دارمش...نمیتونم بخاطر ترس از دست دادن پنهونش کنم، من صاحب چیزی هستم که تا پیش از این نداشتم، و با تمام وجودم الان از داشتنش، بودنش، راضی ام، شاکرم، و باعث افتخارمه...نمیتونم حال الانم رو قایم کنم با احتمال به اینکه توی آینده چی میشه...
.....................................................................................
مدرسش براشون کلاس جبرانی گذاشته امروز..خیلی وقته که توی ماشینمون سوپرایز نداشتیم چون همش تایممون با هم یکی بوده و نشده که مثل سابق برم زودتر از خودش ماشینمون رو تزیین کنم و یه گوشه وایسم تا بیاد...
برم یه چندتا خرت و پرت بگیرم، اون بافت جدیده رو بپوشم، رژ تیره بنفشه که میزنه به بادمجونی رو بزنم، موهامو سفت ببندم بالا، برم دم ماشینش و بهش خرت و پرتا رو بچسبنم، روی یه تیکه کاغذ شمارم رو بنویسم بچسبونم به شیشه اش و زیرش بنویسم :
!!call me please, I haven't seen such a handsome man like u before!
یا که شاید ببرمش بهش غذا بدم و بگم افتخار میدین مهمان من باشین امروز؟
نمیدونم دقیقا برنامه چیه، فقط میدونم که حتما رژ بنفش تیره مو میزنم موهامو هم جمع میکنم بالا!