وقتی داشتیم حرف میزدیم، همونجا که رسمی شده بودیم با هم.. که مارس سرش رو انداخته پایین و هر از گاهی مثل همیشه نگاهم میکرد وسط حرف زدنا من گریه ام گرفت..
یعنی اولش بغض کرده بودم. بعد دیدم نمیتونم حرف بزنم. یکم نفس کشیدم دیدم فایده نداشت.. بعد یهو اشکام ریختن پایین و دیگه بند نمیومد گریه ام.. شانسی که اورم من جایی بودم که بابا که داشته از دور نگاه میکرده صورتم معلوم نبود وگرنه حتما شک میکرد...
مارس یاش میگفت میلو من حرفی زدم؟؟ چی شد؟؟؟
بهش گفتم نه مارس.. ولی ازت میخوام بهم خیانت نکنی هیچ وقت.. حتی تصورش هم اینطوری گریه ام رو درمیاره... گفتم ازت میخوام بهم قول مردونه بدی که هیچوقت خطا نکنی.. که حتی اگه فکر کنی من هیچ وقت نخواهم فهمید ولی باز توی خلوت خودت به خودت اجازه ندی خیانت کنی...
نمیتونست نگاه کنه. آروم و شمرده گفت میلو قول میدم...
کاش هیچ وقت آدما به هم خیانت نکنن.. هیچ وقت!
اصـن میـدونی من الان چه حالیـَم ؟... آیکون اشک تو چشـم جمع شدن از خوشحالی چرا نداره اینجا په ؟
خب من عصـر به سفارش خودت رفتم از اولین پست رو خونـدم .. کلی همینجور واسه خودم خوش بودم که باز دارم میخونمت ... بعد رسیـدم صفحه اول هی نزدیک شدم به پستای ِ جدید .. هی استرس گرفتم هی صدبار سکته کردم .. کلمه به کلمه رو آروووووووم میخوندم و بعضی جمله ها رو چند باره خوندم ... بعد گریه کردم .. وسطش چندبار رفتم آب خوردم ....
وااااای آرزووووووووووو .. من خیلی خوشحـالــــممممممم واسـت ... به خـدا از ته ِ دلـم میگم ... اصلا حسم ُ نمیتونـم بگم ... همش بغض میکنم ولی از خوشحالی ... هی سعی میکنم اون روزای ِ اولی که خوندمت ُ و اون دخترُ یادم بیارم ببینم از کجا اینقدر واسم دوست داشتنی شدی ....
دروغ چرا .. من به همچین روزی واست فکر کرده بودم ولی همش فکر میکردم یکی دو سال دیگه میرسه همچین روزی .. بعد یه کمم میترسیدم و میترسم چون با خودم میگم اگه مثه یه تعداد دیگه که میخوندمشون و بعد از رسمی شدن ِ رابطه اشون دیگه ننوشتن توئم ننویسی چقدر غصه دار میشم ......
خیلی خوشحالـم الان ولی .. خیلی خیلی ... عصر که خوندم خواستم با گوشی کامنت بذارم ..بعد دیدم اینجور نمیشه ... هیجانمم خیلی زیاد بود ... البته کم نشد هنوزم زیاده
دعا میکنم همه چی بازم خیلی خیلی خووووب پیش بره و شاد باشـی ... واقعا واقعا واقعا هم بخاطر مارس بهت تبریک میگم ... کم پیدا میشن تو این روزا که اینقـدر مرد باشن ... وااای خیلی ذوق زده ام ... تاصبح میتونم کامنت بنویسم
کلی پست ِ طولانی و البته خوب خوندم ... توئم یه کامنت طولانی رو تحمل کن
تبسم :)) عزیزمممممم :***
واسه همین گفتم برو از پست اول بخون :)) عزیزمممم گریه چرااااا :***
مرسی که اینهمه لطف داری بهم :**
خب شاید بخاطر این اینجوری فکر کردی که من هیچی نمیگفتم. آخه واقعا هم واسه خودم این رو بزرگ نمیکردم. من از توهمی بودن راجع به این مسائل بیزارم. تا وقتی همه چی واقعنی رخ نده به نظرم ارزش گفتن نداره چون روزی هزاربار جی اف بی افا تصمیم میگیرن ازدواج کنن ولی ممکنه یه صدمشون هم نکنن این کارو!
مرسی ک دعا میکنی.. شرایط سخته کمی!
مرسی از اینکه برام نوشتی :** ممنونم
اومدم اینجا بنویسم..
عه؟ مرسییی ندا جان :** چه خوبه هی تند و تند همه دارن میان که بنویسن :)
مطمئنا با داشتن تو که اینقدر همیشه خوب و کاملی هیچوقت چنین اتفاقی نمی افته..
برات بهترین ها رو ارزو می کنم و از همین الان میخوام ازت که سر عقدت منو دعا کنی :*
ندا فک میکنم البته خیانت دلایلش چیزی فراتر از خوب و کامل نبودنه طرف مقابله... یه چیز ذاتیه...
چشم حتما :*
کاش...
اوهوم
دقیقا منم منظورم به همون موقع بووددد عزییزززمم و بی صبرانه منتظر اون رووزمم
کار درستی میکنی عزیززمم
شماها واس ما. عزیزین تحفه این یه دونه اییینن :*
چشم حتما :)
:*** لطف داری عزیزم
کاش...خیلی بده
میلو من میتونم یه سوال بپرسم راجع به یادگیری زبان؟
اوهوم..
بله بفرمایید :)
اینم آدرس جدیدم
مرسی میرا که توام اومدی :**
من به طرز عجیبی انتظار یه عکس ازتون دارم دونفری در کنار هم درحالیکه به نتیجه عالی رسیدین و عنوان اون پستم جیییغغغغغ نیس ,احتمالا یه عنوان ارامشبخشه
ببین من تا کجاها پیش رفتم
اصلا هرچی بیشتر میخونمت بیشتر میبینم که در کنار اون استرسه یه ارامش داری و همینو خیلی دوس دارم
دعا میکنم همه چی خوب پیش بره و از هرچی انرژی منفیه از ادمای بخیل و تنگ نظر دور بمونین :)
به محض اینکه اسمامون بره توی شناسنامه ی هم، عکسامون رو هم میذارم. این کارم البته هیچ دلیل خاصی نداره که بگم میخوام چشم نخوریم یا چون هنوز هیچی معلوم نیس کسی ببینتش! ولی نمیدونم چرا وقتی دوست دارم این عکس رو بذارم که بگم ایشون مرد شرعی، عرفی و رسمیه منه! حالا نه که ما دوتا تحفه باشیما! ولی این یکی از کاراییه که دوست دارم انجامش بدم توی همین زمانی که گفتم. نه زودتر!
واقعا ای کاش. ولی خب به این چیزی فکر نکن، به روزهای قشنگی که از این بع بعد در کنار هم خواهید داشت تا اخر عمرررر فکر کن.
مسائل مختلف البته میاد توی ذهنم اینجور وقتا...
کاش ...
چه حس خوبی خوندن این روزهات ،کسی که دوسش داری و سال هاس میخونی وارد این مرحله از زندگیش بشه و تو پیش خودت فک کنی درست مث یه فیلمه که آرزو داری پر باشه از لحظه های خوب اتفاق های خوب پر باشه از خنده و اگه اشکی هم هست از سر شوق باشه اکه از غم ه فورا خنده پشتش بیا ،انگار دوس نداری بازیگرای این فیلم ناراحت باشن ....
میلو ازت ممنونم که مارو تو خوندن این روزهات شریک کردی :-*
نارسیییییییس توام اومدی بلاگ اسکای؟؟؟ :**** خوش اومدی :**
دقیقا منم وقتی هدا رو میخوندم همین حس رو داشتم... نارسیس اون روزا که منو میخوندی دانشجوی سال سوم کارشناسیم بودم :)
دلم میخواد این روزای تورو هم بخونم.. کاش نوشته باشی :*
عزیزم :**
کاش...
هوم :(