چهارِ چهارِ نود و چهار، در حالیکه در صد و چهارمین هفته ی رابطمون بودیم و ساعت 4 بعدازظهر سالگرد اولین دیدار ما بود ما وارد سومین سالمون شدیم!
صبحش رفتیم برای آزمایش و همونطور که مهسا گفته بود از من آزمایش خون گرفته نشد و بهم واکسن کزاز زده شد که هنوزم که هنوزه دستم به طرز فجیعی درد میکنه...
صبحش مارس اومد دنبالم و راهی آزمایشگاه شدیم.
خیلی الکی معطل شدیم. موقع تست (ببخشید!) اد.رار هم من نمیدونم از استرس بود یا چی اصلا بدنم باهام همکاری نکرد و ما دقیقا یک ساعت و نیم معطل جیش بنده بودیم!! :| (بازم ببخشید)!
بعدش همه ی دخترا (که اونجا بهمون هی میگفتن عروس خانوما) رفته بودیم توی یه اتاق برای واکسن، خانومه که واکسن من رو زد دستم رو نگاه کرد گفت واو چه انگشتر خوشگلی!! خب اونجا چندتا دختر دیگه هم بودن که هممون توی یه شرایط بودیم! بعد همشون زوم شدن روی انگشتر من که مال من مگه چجوریه که خانومه فقط به این اشاره کرده! بعد همشون دورم جمع شده بودن یکی یکی دستمو میاوردن بالا میگفتن ببینم انگشترت رو!!! و بعد آدرس مغازه ی طلا فروشی و قیمتش رو میپرسیدن :|
...........................................................
اون روز هر چند دقیقه یه بار با ذوق و هیجان به مارس میگفتم سالگردمون مبارک!! یکمی هم از روزای اول حرف زدیم! و من بهش میگفتم که درسته که اون روزا از نظر خودم رابطمون توی بهترین موقعیت ممکن بود و فکر میکردم تو بی نهایت با من خوبی ولی الان که مقایسه میکنم میبینم که اون روزا اتفاقا با توجه به چیزی که الان هستیم خیلی هم عادی و یخ بودیم حتی!!! بعد آرشیو دوسال پیشم رو میخونم میبینم که نه انگار همه چیز اکی بوده اون موقع هم! ولی چرا پس الان که مقایسه میکنم میبینم از لحاظ عاطفی مارس هزار درجه با من مهربون تر و با احساس تر شده؟؟!
........................................................
توی همون پروسه آزمایش و اینا وقتی صدامون میکردن یا دخترایی که کنارم بودن حرف میزدن مثلا ازم میپرسیدن شوهرت کدومه من جا میخوردم! من هنوز به این واژه عادت نکردم! به مارس میگفتم نمیخوام هم عادت کنم به این. من دلم میخواد تا همیشه تایتل بی اف رو برام داشته باشی! خب عجیبه ولی نمیدونم این حس از کجا میاد! شاید واسه اینه که دور و اطرافم هیچ شوهر خوبی وجود نداشته و این واژه واسم حس منفی داره! نمیدونم..
بعد من میخوام یه اعتراف خودخواهانه کنم اینجا! من واقعا از اینکه مارس رو دارم و انتخابش کردم بی نهایت راضی ام! وقتی با مردای دیگه که توی اونجا بودن مقایسه اش میکردم به خودم میبالیدم. اصلا هم ربطی به ظاهر نداشت چون همیشه هم گفتم مارس اصلا به لباساش اهمیت نمیده. من از این جهت خوشحالم که مارس همیشه در نهایت احترام باهام برخورد میکنه. با اینکه صمیمیت بینمون خیلی زیاده ولی هیچ وقت نشده محبت و احترامش رو از یاد ببره. مثلا وقتی با همه ی مردای دیگه منتظر وایساده بودن تا اون کلاس آموزشی ما تموم بشه وقتی برگشتم بهم گفت چه زود "تشریف" اوردی! این درحالی بود که شنیدم مردای دیگه به خانوماشون میگفتن عه چه زود اومدی یا عه بپر بریم بالا!
خب این که در رو واسه خانوم باز کنی یا واسش صندلی رو بکشی عقب یا بذاری هرجایی اول خانومت وارد شه دیگه همه اینو بلدن! کسی که اینا رو بلد نباشه دیگه واقعا جای تعجب داره!
من فکر میکنم یه سری کلمات هست که باید توی ادبیات آدما رعایت شه و این نوع حرف زدنه مارس هست که حس احترام رو در من ارضا میکنه، نه در باز کردن و صندلی عقب کشیدن و بلاه بلاه بلاه. این رو فقط دخترایی که خودشون هم مواظب ادبیاتشون هستن میفهمن! من هیچ وقت توی زندگیم هیچی به اندازه ی ادب برام مهم نبوده. خب هرکسی یه مدلی داره و یه معیاری! من معیارم اینه که کلاس داشتنه آدما رو به تیپ خوب داشتن و تمیز بودنشون نمیدونم. یه آدم وقتی از نظر من باکلاس و با پرستیژه که کلمات درستی توی واژگانش داشته باشه و من بی نهایت به گفتار آدما حساسم و کوچیکترین حرف غیرمتعارف اون آدم رو از لیست افراد های کلس من پاک میکنه برای همیشه! مثلا وقتی یه دختر به دوستش میگه خر یا خنگ یا احمق یا خرس یا چه میدونم همین کلمه ها که باب شده این روزا و نشونه کول بودن شدنه!!! این واژه ها اون آدم رو به شدت از چشم من میندازه که با دوستش اینطوری حرف میزنه!! (توضیحش سخته واسم! مثلا من خودم ممکنه همین کلمه ها رو برای اشیا یا غریبه ها به کار ببرم اما برای اطرافیان و دوستام هرگز!) حالا هرچقدرم اون آدم خوش تیپ و تمیز و پولدار و دانا باشه اون از نظر من فقط یه آدم خوش تیپ و تمیز و پولدار داناست، نه یه آدم با کلاس!!
...........................................................
شبی که با هم حرف میزدیم و تصمیم گرفته بودیم راجع به چیزایی که بدمون میاد هم حرف بزنیم بهش گفتم مارس من از بچگی عادت داشتم واسه خودم پرایوسی داشته باشم. توی اتاقم بودم همییییشه و خیلی کم تایم گذروندم با خانواده ام. و همینطور توی خوابگاه هم همین رویه رو داشتم و هروقت که زیادی دورم شلوغ میشد کلافه میشدم و همیشه واسه خودم از تخت خوابگاه یه پتو آویزون میکردم که حکم پرده رو داشت. حتی وقتی با بیریتنی هم اتاقی بودم چند ساعتی رو اون پتو رو می کشیدم و توی خلوتم میشستم دراز میکشیدم یا کتاب میخوندم یا فیلم میدیدم! یعنی هیچ وقت عادت نداشتم مدام یکی کنارم باشه یا همش تایم بگذرونم با کسی. گفتم دلم میخواد این قسمت از من رو درک کنی، گفتم خوشم نمیاد مدام بچسبم بهت یا ازم بخوای باهات حرف بزنم. اجازه بده چند ساعتی از روز رو برای خودم باشم. توی اتاق کارگاهم باشم (بله خب یادتونه که گفته بودم یه اتاق قراره کارگاه من باشه) و اگه هم میام پیشت میشینم ازم نخواه مدام برات حرف بزنم! گفتم فکر نکن اگه توی اتاق میرم یا اگه خیلی حرف نمیزنم دلیل بر دوست نداشتنمه! من ذاتا آدم آروم و کم حرفی ام.
بعدتر گفتم که من هیچ علاقه ای به تی وی ندارم و حتی ماهواره. میتونی حتی تهیه نکنی اینارو. من توی این بیست و چهار سال و چند ماه زندگیم مجموعا شاید 100 ساعت نشده باشه که تی وی دیده باشم. فیلم توی پی سی یا لپ تاپ چرا. ولی اینکه مداااام برنامه ها رو دنیال کنم نه اصلا. واسه همین میتونی خیلی راحت برنامه های ورزشی و یا اخبار رو دنبال کنی ولی اجازه بدی اون ساعت ها منم پی کار خودم باشم یا بشینم پهلوت بی سر صدا به کارم برسم!
خیلی موافق بود با حرفام و خوشش اومد از این که صادقانه بهش گفتم نیازم رو!
از سری دیگه نیازهام این بود که مرتب باشه! که وسایلش رو پرت نکنه روی تخت یا مبل! گفت که البته این براش خیلی سخته و همیشه عادت داره لباس هاش رو روی تختش میندازه! خب من فکر میکنم یکمی توی این مورد به مشکل بخوریم چون من بی نهایت به خلوت بودنه ظاهر خونه حساسم (این البته اصلا درمورد توی کشو و کمدها صدق نمیکنه چون اونجاها شلوغه همیشه ولی ظاهر همیشه مرتب باشه باید!). گفت که سعی میکنه رعایت کنه این رو. ولی میدونم که براش خیلی خیلی سخت میشه!!
اره میلو من خودم از صبح تا ظهر یا گاهی تا شب که کسی خونه نیست تی وی رو به برق نمی زنم حتی
البته مدتی هست که تی وی ای شدم
ولی یادم میاد یه شبی خیلی ترسیده بودم نی وی رو روشن کردم و صدای فوتبال و مجری تلویزیون که داشت زنده گزارش می کرد بهم یه خس امنیتی داد و خیلی خدا رو شکر کردم که اون موقع از شب یه برنامه ی زنده بود
یعنی بازم اگه برنامه های ضبظ شده بود رو ترسم ناثیر نداشت
بعد درباره ی ماهواره راستش خوده ماهواره هه واسم مهم نیستا بیشتر دلم میخواد که مردم از این مدلا نباشه که همش سرش تو فیلمای ماهواره ها موزیک ویدیوهاش هست و یجورایی خاله طورن
تو فامیل اخه دیدم و یه حس تنفره بدی دارم
ماهواره و یه مرده باشعور
یکی نیست بگه اخه دختر مجبوری مرده بیشعور انتخاب کنی که ترس ماهواره داشته باشی؟
چه جالب :)
خب اینارو طی زمان متوجه میشی که چی به چیه طرفت.. نگران نباش..
وای میلووووو.خیلیییییی خوشحال شدم عزیزم.خوشبخت بشی عزیزززززززززممممممممممممم.کلی زیاااااد برات آرزوی خوشبختیو همه حسای خوبو میکنم.البته درست و حسابی تو جریان نیستم چی شده.کلی پست نوشتی که من نخوندم.ولی حتما میخونم ببینم قضیه چی بوده اصلا


بازم تبریک عزیزمممم
ای جان بی تا خوبی؟؟؟ عزیزم مرسی :***
بهت هیچ دسترسی ای نداشتم آدرسم رو بذارم برات.. ولی خب کل پروسه اش رو مو به مو نوشتم اینجا :)
مرسی عزیزم
چهار چهار نود و چهار ساعت چهار ، چهار تا چهار ، اوووم خیلی عالی D:
راستی میلو اینکه نمیتونی وارد وبلاگ بلاگفات بشی ، رمزی که نود و دو رو وبت بوده یادته؟ با اون وارد شو شاید اوکی شد ... چون همه چی به قبل برگشته ...
خیلی زیاد :)
درست شد! به شیرازی ایمیل زدم درستش کرد واسم! ولی اصلا دیگه خوشم نمیاد از اون ور!
عزیزم....تا میتونی از این روزا لذت ببررررررر...عالین این روزا...هرچند که عشق هر روز زندگی رو خااااص میکنه ولی این خاطرات تکرارناشدنی اند...
مرسی ممول جان. حتما

منم بعضی وقتا نگران مرتب بودن خونه و تخت و تمیزی و این حرفا میشم ولی به قول رها وقتی واسه خونه قانون بذاریم این مشکلات هم کم کم حل میشه عزیزم...برات ارزوی زیبا ترین روزها رو میکنم...
فک کنم ههمون به نوعی نگران این هستیم چون اغلب پسرا اینطورن!!
مرسی نسیم عزیزم :*
من نه از کلمه ی دوست پسر خوشم میمود موقع دوستیمون، نه شوهر بعد از نامزدی :)) بعد از عقد ترجیحا کلمه ی نامزد رو به کار میبرم..
نامزد هم خوبه
من از واکسن در رفتم، ولی محمد نه :-D تو که تولدت نیومده، هنوز ده سال نشده بود برای کزاز البته یه ماه مونده :-D
ولی برای نازی و شوهرش رو گفتن بعد از عقد بیان برای واکسن :)) !! نمیخوان هم برن :-D بریم لو بدیمشون؟
برای پسرا که اینجا واکسن نزدن!!
دیگه زدم گفتم یه ماه دیگه پا نشم بیام!
آخی نه گناه دارن :))
عزییییییزممممم :))))))
میلو منم اینجوری بودم دقیقا.. ینی اصصصصلا جیشم نمیومد :دی
بعد یکم شیر آب رو رو خودم گرفتم دیدم اومد :)))))
......
طبیعیه که بعد از رسمی شدن اون احساسه هزاااار برابر میشه و یه ذوق و شیرینی عجیبی همراهش هست :)
...
میدونی میلو خب درسته حرفیدن خیلی خیلی مهمه واقعا، ولی من هیچوقت دلم نخواسته حتی یه ذره هم رسمی بحرفیم با هم...
مثلا اون تشریف آوردی رو من فکر نمیکنم اگه یکی مثل سان بهم بگه برام خوشایند باشه :دی
البته نظرات متفاوته خب :)
اما من دوست دارم درعین احترام، ساده و صمیمی باشه صحبتامون توی خلوت خودمون....
.....
من خودمم تا حدی شلخته م گاهی :دی
اما اوووفففف پسرا دیگه وحشتنااااکن!!
واقعا هم سخته براشون تا عادت کنن بهش.
من از وقتی که اوضاع اتاق سان رو دیدم خودم دیگه مرتب شدم و وقتی میرم اونجا مرتب میکنم وسایلاشو :)))
این ترفند رو من جواب نداد :|
عزیزم :**
آره باهات موافقم که هرکس یه نظری داره. ولی مارس اصلا توی خلوت باهام اینطوری نیست. همون توی جمع و بیرون بودن رو منظورمه که این کارا رو میکنه و اینجوری جلوی بقیه حرف میزنه باهام و حسش بی نظیره :)
من خیلی حساسم روی مرتب بودن :((
تبریک میگم بت میلویِ خوبم امیدوارم تمام این حس هایِ خوب تا ابد کنارتون باشه هیچ حس بدی نقش نبنده وسط اینا :×
واقعا از ته ِ قلبم میگم خوشبخت باشی همیشه خانوم ِ چشم سیاهِ جذاب :*
و اینکه خیلی خوشحالم ازینکه مینویسی و میخونمت
خیلی چیزای ریزی رو توی نوشته هات میگی که میدونم خیلیا مثه من بهشون توجه هم نمیکنن :))
من خیلی ریز نگاه نمیکنم به اینچیزا درواقع ولی وقتی میگی و فکر میکنم میبینم چقد من بچه گانه بوده دیدم !
منظورم این رفتار آدماست و طرز حرف زدنشون
من میگفتم خب من حرف زدن خودمو باید نگه دارم هرکسی به خودش مربوطه که چجوری بحرفه ولی الان حس میکنم اشتباه فکر میکردم !
راستی بگم من الان کنجکاو شدم خیلی ازچیزایی که هی اینجا گفتی رو ببینم ؟ :(
انگشترت لباست دسته گلت :(
نمیشه یه پست رمزی عکس دار بذاری ؟ :(
مرسی لونا جان عزیزم
بعد من موندم چرا همه بهم میگن چشم سیاه :)) من چشمام قهوه ای روشنه
ولی من به صورت وحشتناکی ریز بینم! یکی از دلایلی که همین جا توی بلاگ هم با خیلی ها نمیتونم ارتباط برقرار کنم همین توجه به نکات ریزه !
اینکه حرف زدنه هرکسی به خودش مربوطه رو باهات موافقم. منم اینطوری نیستم که بگم اگه کسی این مدلی که بدم میاد حرف بزنه دیگه باهاش ارتباطمو قطع میکنم! فقط از لیستای آدمای با شخصیت و های کلس من خط میخوره واسه همیشه!
فرصت اگه کنم میذارم
آخ آخ میلو همه ی پست به کنار اون قسمت جیش پر پرم کرد

=))
خودمون هم کلی خندیدیم :))
من یه علت که هم خونه بودنو به ازدواج ترجیح میدم همین تایتله شوهره .
این ته پست خیلی قند بود
موافقی تو هم آرزو؟؟!
مرسی :**
Qiafato tasavor kardam vaqti ouna raj b halqe soall porsida:))
Aqooo marde o adabesh .. . ahsant b aqaye mars :D..Qashang motevaje manzoret misham.. Chon ye donasho darim albate az Noe pedar :D
Man baraxe to hamishe dosss dashtam o daram k ba khonevadam vaqte ziadeio begzaronam o inkaram kardam.. Albate oun Chan saa dar Roz ham sare jashe o b nazaram hame injoran
Eeee:)) aqaye mars ham joze gorohe partabias:)) manam hastam .. Hhame chizo part mikonam ro takhtam:|
چطوری شدم به نظرت؟؟ :)) دو نقطه خط شده بودم :|
خیلی مهمه محبت برام.. مخصوصا توی جمع! این روزا هم که همه ی هم نسلی هامون قربونشون برم کلا چیزی به اسم ادب و فرهنگ رو بوسیدن گذاشتن کنار!
خب شاید دلیلش این بوده باشه که جو خونمون یکمی متفاوت تر از جو خونه ی شماست و همین دلیل عزلت نشینی من بوده باشه...
وای مریم :))) گروه پرتابیا :))
من اصلا نمیتونم حتی واسه یه لحظه بذارم لباسم رو زمین یا تخت باشه!
میلو اون حرف زدن و خر و خنگ اینا گفتن دخترها رو خیلی باهات موافقم
من با سه تا از دوستام بخاطره همین طرز حرف زدنشون قطع رابطه کردم
مخصوصن جلو دیگران واسم خیلی مهمه که با چه واژه ای ضدام می کنن
و بی ادبی خیلی اذیتم می کنه خیلی
ولی از طرف خیلی افراد به حساس بودن متهم میشم در صورتی که من فقط رعایت حداقل ادب رو خواستم
بعدشم میلو من همیشه فک می کردم اگه ازدواج کنم بهش می گم لطفن ماهواره نداشته باشیم
ولی همیشه نگرانم که آیا مردای این دورو رمونه قبول می کنن یا نه
ولی تی وی رو نمی تونم نداشته باشم
اخه یه شبایی بوده که من تنهای تنها بودم تو خونه و تی وی رو روشن می کنم و صدا میده واسه خودش بعد سرمو می کنم زیرپتوهو میخوابم
اخه می ترسیدم
من نمیفهمم دخترا دیگه چشون شده! چرا این مدل حرف زدن رو انتخاب میکنن...
من حالا دو هفته هم خونه تنها باشم دست بهش نمیزنم! کلا از صداش بدم میاد!
ببین من خودم هم گفتم این واژه ها رو و حتی بدتراشو برای غریبه ها یا اتفاقا یا اشیا به کار میبرم ولی واسه دوستم اصلا!! بعد مثلا با اینکه اییییییینهمه با بیریتنی صمیمی ام و زندگی کردیم با هم ولی اصلا نشده با هم این مدلی حرف بزنیم! اصلا هم اهل قربون صدقه رفتن و تعریف کردن هم نیستیم! ولی خیلی عادی و مودب رفتار میکنیم نسبت به هم!
ماهواره رو میشه ازش استفاده ی درست هم کرد... من خودم توی خونمون ماهواره هست ولی به ندرت پیش میاد بشینم پاش! بیشتر هم برنامه های مستند رو نگاه میکنم!
جدی؟؟ عزیزمممم
احتمالن همسره من در اینده از دست من و لباسا رو.تخت حرص خواهد خورد :)))
اما جدی خوبه که از الان این ریز ریزا گفته بشه و بدونن دو طرف :)
حلقت واقعن خوب بود من اصن اهل طلا ملا نیستم و جدی سر درنمیارم که سبک چیه سنگین چیه و به ندرت چیزی چشممو میگیره این حلقه تو عالی بود :*
نه بابا مردا پایه اند :))
سودی منم اصلا اهل طلا نیستم! و هیچی هم نمیدونستم! باورت میشه اولین مغازه ای که رفتیم اولین سینی انگشترا رو ک گذاشتن جلوم همین رو انتخاب کردم؟؟ بعد چون بابام خودش قبلا این شغل رو داشت انکشترو برداشت توی دستش یکمی بالا پایین کرد گفت قیمتش هم اینقد میشه (که یه رقم پایین بود نسبت به ظاهرش) و گفت که نمیدونم چی چیه خوبی هم داره و کج نمیشه بعد از سالها! بعد دیگه گفتم همینو میخوام!! بعد بسیار ممنونم ازت :**
بلاگفا رو آپ نکنید تا بیاد کلش، هرکی آپ کرده آرشیوش پریده
خیییییلیییییی حسسسسسس خوبی داشت این پستت
مخصوصا اینکه هرچی برات مهمه بهش میگی و اونم همکاری میکنه
سالگرد اولین دیدارتون مبارک
حیف که انگشترتو اینجا نمیبینیم. چه شکلیه؟
اینکه پرایوسی دوس داری داشته باشی منم اینجوریم :)
و از همه مهمتر اون طرز حرف زدن و کلمه ها که گفتی. انگار خود خودم نوشته باشمش. منم خیییییلی مهم بوده برام همیشه
و میدونی چیه؟ راستش همیشه اولین چیزی که منو جذب میکنه به یه آدم یا کلا باعث میشه حس خوبی نداشته باشم نسبت بهش همینه
چند موردو همین طوری به خاطر اولین برخوردشون اصلا نذاشتم طفلی حرفشو بزنه. همیشه اطرافیانم تعجب میکنن ازین اخلاقم ولی به نظر من کسی که نمیتونه اولین جمله ها که انقدر اهمیت داره رو طوری بگه که جنتلمن وار باشه،
چطوری من باید به آینده رابطه امیدوار باشم؟
تند تند تر آپ کن دلمون تنگ میشه
منم آپ نکردم ولی خب برنگشت آرشیوش!
مرسی لنای عزیزم :**
مارس خیلی آدم انعطاف پذیریه و همیشه خواسته هامو گوش میده و سعی میکنه انجامشون بده. حالا ممکنه موفق هم نشه ولی من میبینم سعی اش رو..
شاید عکسشو گذاشتم.
دقیقا منم همینطورم! حتی کسی که کامنت میذاره برام با یه جمله ی ساده حرف زدنش میاد دستم و میفهمم که مدلش اون طوری هست که دوست دارم یا نه..
باهات خیلیییی موافقم :)
چشم :)
واى آرزو دردش خیلى افتضاحه, من تا یکى دو هفته شبا به سختى میخوابیدم و تا صبح بازو درد روانیم میکرد , فکر میکردم من زیادى حساسم به خاطر مشکل درگیرى اعصاب دستم اما خاله گفت که اونم چند وقت پیش زده همینجورى بوده
اگه تازه زدى یه سرچى بکن شاید راهى براى جلوگیرى از اون کوفتگى چند روز بعدش باشه تو دیگه مثل من نشى
منم همین وضع رو داشتم! خیلی دردش بد بود :|
الان دیگه اکی شد ولی. مرسی هدا جان :**
رسید میلوجان ،جامع و کامل . مرسی عزیزم
اول سالگردتونو تبریک میگم :***بعد کلی خندیدم از قضیه ازمایشت چون من همیشه همین مشکل رو دارم.. البته آخرین بار که رفتم دیدم نوشته مجهز به دوربین مداربسته!!بعد اون وسط خندم گرفته بود و داشتم تصور میکردم اون آدمی که شغلش ااینه که پشت همچین دوربینی بشینه:)))))
منم اهل تی وی نیستم خیلیا تعجب میکن اما حقیقتا کتاب رو ترجیح میدم به فیلم و اینا
مرسی عزیزم :**
وای میرا دقیقا منم کلییییی راجع به شغل اینا با مارس حرف زدم :)))
من حالا فیلم رو دوست دارم ولی به صورت دی وی دی! یعنی دوست دارم بشینم و خودم استاپ بزنم یا پلی کنم هرجاییش که خواستم!
میلوجون خیلی خوشحالم به خاطر راضیتتون!!
)!!
و اینکه خیلی استرس داشتین به خاطر نمونه گرفتن خیلی بامزه بود!!!........ خیلی بانمک بود(حداقل برای منی که از دور میبینم
مرسی
عزیزم :))
ما هم کلی خندیدیم :))
دقیقا، همیشه به هم چسبیدن مزه عشق رو به یکنواختی می رسونه تو عشق هم افراط کردن قشنگ نیست...
موافقم :)
منم همیشه تایتل دوست پسر رو بیشتر از شوهر دوست داشتم شاید بخاطر اینکه هیچ تصویر خوبی از کلمه شوهر در ذهنم ندارم.
منم فکر میکنم علتش همین باشه!
راستی نگران نامرتب بودن وسایلش نباش وقتی خونه تون قانون داشته باشه کم کم مارس هم عادت میکنه که خونه تون همیشه باید مرتب باشه ...
مارس میگفت باید بهم یادآوری کنی و اگه دیدی چندبار گفتی رعایت نکردم مطمئن باش که از روی بدجنسی نبوده و طول میکشه که عادت کنم و باز بهم بگو تا بالاخره این رو یاد بگیرم!!
اینکه از انتخابت راضی هستی یه حس ایده آل و طبیعی چرا فکر میکنی خودخواهانه اس؟ خیلیم خوبه خدارو شکر
منم اصلا خوشم نمیاد مدام بچسبمم به همسرم چون هر کدوم از ماها در کنار عشقی که نسبت به هم داریم نیاز به تنها بودن هم داریم و این تنها بودن های کوچیک و موقت باعث شیرین تر شدن لحظه های دو نفره اس ...
خب بعضیا میگن فک کردی فقط خودتون خوبین؟؟ یه همچین چیزایی
من رها به هیچ وجه عشق زیاد رو توی زیاد کنار هم بودن نمیدونم. هرکس البته نظری داره. ولی خب مثلا من توی دوستیمون هم همیشه میگفتم که تکست و تماسمون خیلی کم بوده.
:)) وای عین من، منم دقیقا کشوهام و کمدام گاهی که سرم شلوغ باشه به شدت درهم برهم میشه اما تحت هر شرایطی باید ظاهر اتاقم مرتب باشه تا بتونم کار کنم :دی
سالگردتون هم کلی تبریک:-*
این شِیر شدن پرایوسی ها خیلی خوبه، اون نقاط تاریک روشن میشه و دیگه ابهامی پیش نمیاد.
نبودی ببینی امروز تو ون از دانشگاه برگشتنی، دانشجوی جنس ذکور مملکت با چه واژه هایی داشت با اون طرف خطی صحبت میکرد، یعنی واژه هاش واقعا ظاهر شیکشو میبرد زیر سوال همش.
روزاتون سبز پسته ای :ایکس
من اغلب کشوهام نامرتبه :)) ولی ظاهر اتاقم؟؟ مو لای درزش نمیره :))
مرسی عزیزم :*
دقیقا همینطوره..
خب واسه اون آدمی که با این مونده متاسفم :|
مرسی عزیز دلم :*
man kheiili blog mikhoonm
hes mikonam darm ye noskhe jadid az pichomohre mikhoonam:) rabettn... shyd shabih nabashe vali nemidnm hamoon hese khoobi ro ke khondane vesale oona behem mide ro daram az shoma hm migiram
in ehteram.. baje ha.. harakat .. makhsoosan jlo khoonevadat .. hese ghroor mide be adam.. ghroor az entekhabe drost:)
elahi hamshe bekhandi
اینو خیلی هااااا بهم گفته بودن! تا جایی که من هربار یه کادویی به مارس میدادم بهم میگفتن شبیه مهره میمونه کارات! ولی خب حقیقتش اینه که تا قبل از اینکه انقد همه بهم بگن من نمیشناختمش. بعد کنجکاو شدم ببینم کیه کسی که خیلی ها بهم میگن شبیهش هست کارام!
رفتم خوندمش و عاشقش شدم : ) و براش کامنت هم گذاشتم و گفتم که همه بهم گفتن شبیه تو هست کارام و اینکه حتی رشته ی تحصیلیمون هم شبیه بوده!
خوشحالم که حس خوب میگیری از ما :)
دقیییقا همینطوره که میگی! اون روز بابا میگفت کلاس اخلاقی مارس رو هیچ کدوم از پسرای فامیل ندارن :)
مرسی عزیزم :)
سوالمم خصوصی بود میلو جان :-*
نرگس توی بلاگفا بهش جوابش رو دادم. رسید؟؟
دقیق نمیگم کجاست اما طبیعتا باید اومده باشی 10 قدمی خونه ما خوب بدییییییییییییییییییی ، عرررررررررررررررر ، من دوست داشتم بیام ببینمت

جدی میگم یا اینکه شایدم چون همیشه زوج های جوون زیر پنجره ما ماشینشون رو پارک میکنن میرن خون میدن شایدم شما هم زیر پنجره ما گذاشته بودید بعدش چی میشد اگه منم پشت پنجره بودم و یکدفعه میدیدمت و داد میزدم وای مامانننننننننننن میلو و مارس اومدن خون بدن ماشینم گذاشتن زیر پنجره ما بعدشم مطمئن باشن از پنجره داد میزدم میلووووووووووووووو میلووووووووووووووووو صبر کن بیام
وای میلو این روزهای شیرین ، تکرار نشدنی دختر قشنگ مزه مزه شون کن
نه ما اونجا نیومده بودیم فیروزه، چون اونجا شلوغه و جوابش رو دو روز اینا طول میکشه که بدن. کلا یه منطقه دیگه رفته بودیم که میدونم اونجا نیستید :))
عزیزمممم :))) ولی میبینیم همو ایشالا :)
چشم عزیزم :***
وای اون جیش رو گفتیییی :)) منم برا آزمایش عمل بینیم پارسال همین بلا سرم اومد و آخر مجبور شدم برم خونه ازونجا براشون نمونه ادرار رو بفرستم :| استرسه فک کنم :د
این ماهواره و خلوت بودنه ظاهره خونه و پرایوسی دقیقن منم همینجوری ـَـم کلی کیف کردم کِ توام اینجوری ^_^ مخصوصا" space time کِ من هرروز باید بین ساعت 3 تا 5-6 اینطورا بشسنم هایپمُ قــُلپ قــُـلپ بخورم و آهنگ بگوشیم و کتاب بخونم و بلاگ گردی کنم،این ساعت ــآم معمولا" با لـــــومز تکست نمیدم نمیحرفم :x
انگشترت رو یادم نیس باید برم اینستا دوباره ببینیم :* وایییی دیدی بلاگفا آرشیوش پریده تا آخره اسفنده 92 ــه مالِ من :O اصن دارم دِق میکنم نسخه پشتیبانمم تا دی 93 دارم ینی 6 ماه پیش اینطورا :(( نــَــم چه کنم.
آخ کیت کت :| من البته قبلا آزمایش رو داده بودم برای کارای دیگه. وای اینجا چون یه نفر وایساده بود نگاه میکرد و اینکه یه صف طولانی منتظر بودن نتونستم... :|
عه توام دوست نداری تی وی؟؟ :)
من معمولا شبا اینطوری میشم!
ببین عزیزم :**
من تازه امروز رفتم باز سر زدم! دل کندم از اونجا :( توی وبم هم نمیتونم برم فعلا پسوردش کار نمیکنه ایمیل زدم به شیرازی تا جواب بده.. ولی خیلی بده که آرشیو پریده :( منم که روزانه نویسی میکردم و ثبت خاطرات که هیچ جای دیگه هم ننوشتم :( ولی فک کنم کم کم برگردونه چون تا همین چند روز پیش اسفند بود امروز دیدم که انگار یکم دیگه اش هم اضافه شده