این روزا مدام وقتی بیدار میشم چشمم میفته به اون وسیله هایی که برای بله برونم اورده بودن. همون جای مخصوص قند و چادر و اینا..
من هنوز از مارس بابتش تشکر میکنم و میگم حتما از قولم از اون خواهرش که اینو خرید تشکر کنه.. فکر میکنم با خودم که میتونستن مثل همه ی آدمای دیگه چادر و کله قند رو بذارن توی یه سینی یا خوشبینانه تر توی یه گیفت باکس معمولی و واسم بیارن..
میدونی یاد چی میفتم؟؟
دو سال پیش که واسه بله برونه پسر خالهه داشتیم وسایل رو آماده میکردیم که بریم خونه ی دختره، خاله ام منو صدا کرد و گفت بیا اینو تزئین کن..
خب من همیشه همه ی تلاشمو میکنم واسه عروسای جدید که اینجور چیزاشون رو تا جایی که بتونم خوب درست کنم یا مثلا اگه بار اول میاد خونمون واسش سالاد و دسر مخصوص درست میکنم که اسمش رو توش می نویسم و از اینجور کارا، همیشه دلم میخواسته دختری که میاد توی خانواده ی ما حتی اگه شده یه ذره از سمت من بهش حس خوب برسه تا حس کنه که وجودش مهمه...
بعد اون روز که داشتم اونو درست میکردم به خاله زیبا گفتم خاله من همه ی این کارا رو میکنم چون دوست دارم برای خودم هم اینجوری کنن! خاله گفت حالا اومدیمو نکردن، میخوره توی ذوقت که.. گفته بودم اشکالی نداره توقع از اونا ندارم، از خدای خودم و دنیا توقع دارم که این حس های خوب رو حواسشون باشه و بهم برگردونن!!
حقیقتش اینه که من همون شب که مارس اینا داشتن میومدن اصلا یادم نبود به اون روزا.. حتی میگم که دسته گلم رو به مارس گفته بودم یه چیز خیلی کوچیک و بی تزئیین میخوام یه جور که انگار خودت رفتی واسم از یه باغ چیدی در اون حد باشه..
یعنی سطح توقعم این بود..
بعد ولی اون شب وقتی بعد از نیم ساعت من رو صدا کردن که برم پذیرایی، وقتی اون دسته گل بزرگ و شیک و تک و اون وسیله های خوشگل و طلایی که توش قند و چادر و انگشترم بود رو دیدم چشمام پر اشک شد از خوشحالی!
حالا شاید اونایی که دیده باشن وسایلم رو (که همیشه بالاخره یه مشت آدم بیخود و عقده ای هستن که حرف گنده تر از دهنشون بزنن) بگن که اوووه حالا چی بود اون توام کشتی خودتو! ولی حقیتش اینه که من خیلی خوشحالم که چیزایی که واسم اوردن رو هیچ جایی ندیده بودم تا حالا! حتی دسته گلم از خیلی دسته گل ها کوچیک تر و شاید ارزون تر بوده باشه ولی چیدمانش و نوع گل های توش رو هیچ جایی ندیده بودم و همین یعنی که من جواب اون حس های خوبم رو گرفتم!
........................................................................................
کلاس های آموزشگاه اصلی شروع شد. این ترم بعد از مدت ها باز توی روزای دخترا هم تایم دادم و بهم کلاس دخترونه هم دادن.. خب قدیمی ها خوب یادشونه که من همیشه متنفر بودم از کلاسای دخترونه خصوصا اونایی که ازم بزرگترن..
من یه نفرت عجیبی نسبت به دخترا داشتم همیشه. اینم باعثش خودشون بودن... دخترا یه حسادت مسخره و گه توی وجودشون هست که همیشه هرچقدرم تلاش کنن نمیتونن کتمانش کنن و همیشه وقتی میرم سر کلاسشون و ازم بزرگترن همون نگاه اول کاملا میشه حس نفرت و حسادتشون رو توی چشماشون خوند... من همیشه انرژی های منفی رو خیلی زود دریافت میکنم. دیروز هم باز این حس رو توی همون ابتدایی ترین لحظه های ورودم به کلاس حس کردم! چرا اینجوری ان؟؟
حذف شد...
.................................................................................................................
دیشب یهویی باز شروع کرده بودم به اتاق تکونی.. قفسه های کتابخونه ام رو مرتب کردم و بعد قفسه ی کمد دیواری اتاقم رو...
هرچیزی رو که مرتب میکردم میدیدم پر از وسایلیه که مارس این مدت بهم داده.. ریز و درشت، ارزون و گرون! پر از خوراکی و خرت و پرت.. مارس عزیزم داره توی اتاقم نفس میکشه حتی اگه خودش نباشه...
کاش عکس جای مخصوص قندو چادر رو به همراه دسته گل برای ما هم میذاشتین دل آدمو آب میکنید
بعد از عقد شاید گذاشتم.
الان دیدم
اون از من بدتره :))
فک کن یه سری سفال گرفته بود برا اینکه نشکنه همون روزنامه هااا دورش بود :))
یا یه بار دیگه یه دونه مستر دماغ از جعبه درآورده بهم داده بعد ذوق و تشکرهام میگم بده بزارم تو جعبه میگه نه از جعبه ش خوشم اومده برا خودم :دی
یه بار هم که خوب کادو کرده بود و کادو رو باز کردم قاپید از دستم و قیمتش رو که زیرش چسپیده بود رو کند :))
تازه بازم خاطره دارم در این زمینه :)))
نرگس کلییی خندیدم :)) خب اینم خودش باعث تمایزتون از بقیه میشه
اینجا کامنت من نیومده؟
چرا همین الاااان تاییدش کردم و نوشتم مرسییی از تاییدت :***
من به انعکاس اعتقاد دارم . میدونم که هرکاری بکنیم نتیجش به خودمون برمیگرده و نیت ادما تو انجام دادن کارا خیییییییلی مهمه.
اتفاقا من استادای خانممون رو تو اموزشگاهمون بیشتر قبول دارم و این ترم اصلاااااااا نتونستم با این استاد آقا کنار بیام فقط دارم دعا میکنم این ترم زودتر تموم بشه.احساس میکنم خانما خیلی با وجدان ترن و بهتر آموزش میدن.
من به صورت خیلی قوی ای به این ایمان دارم...
جدی؟؟ اولین باره همچین چیزی میشنوم!!
کاش میشد من ببینم دسته گلتُ ، خیلی دلم میخواد آخه P:
عزیزمممم :)))) میذارم عکسشو توی وبم :) :**
من از دسته گلت خیلی خوشم اومد خیلی خوب بود مث دسته گلای دیگه نبود که تو این مناسبت ها دیدم
ولی خو حالا اگه قراره بیارن ترجیح میدم مدل دسته گل تو باشه

بعد البته من اصن خوشم نمیااا دسته گل بیارن یا کت و شلبار بپوشه تیپ رسمی
چه باحاله هرکدوممون یه مدل رسممون ه مثلا نوشته بودی قند رو شکست من نمیدونستم قضیه ش چی ه :دی بعد پرسیدم فهمیدم
من البته فکنکنم باز از این مدل تزیینات و سبد و اینااا داشته باشم چون خواهرشون اینجا نیس
خودشم که برات تعریف کردم چه مدلی هدیه میده چه برسه اون روز
خیلی خوشحالم اینقد که فقط دلم میخواا برا همه کامنتات بنویسم خوشالم خوشااالم :-*
قابلتو نداره :)) نرگس کت شلوار که خوبههههه
منم نمیدونستم همه رو توی همین مدت یاد گرفتم :))
خودش که خوب هدیه میده تو مشکل داشتی فک کنم تو کادو کردن :))
مرسی نارسیس عزیز دلم :**
پستت را خوندم اینطوری شدم
من که همون روز اول که وب را پیدا کردم همه پستا را تند تند خوندم
عزیزم :))
وای وای میلو دقیقا دخترونه همینه حتی گاهی مادرهای جوون هم همینطوری رفتار میکنن. من واقعا با اکراه میرم دخترونه که شکر خدا الان چندین ترمه که فهمیدن و منو نمیدن دخترونه،
اخی، چقدر خوبه که انقدر راضی باشه ادم و خودش اذیت نشه، بی شک همه اینها به خاطر اینه که خودت واقعا برای بقیه زحمت کشیدی و حالا که نوبت توعه لایق بهترینی:ایکس
خوش به حالت خب که بفهمن یه چیو دوست نداری دیگه نمیدن بهت

مرسی پرسه جان
پرسه من یه بار به تو هم شک کرده بودم حتی و اگه یادت باشه دیگه رمزمو برات نذاشته بودم! من عذر میخوام همینجا ازت...
راستی میلو ، من دسته گلمو بشکل تابلو درآوردم که تا ابد بمونه ..
توام موندگارش کن عروس خانووووم ...
بزرگ نمیشه خیلی کژال؟؟؟
حسادت چیز گندی ... مثل زهر می مونه ... به انرژی منفی شون فکر نکن ...
همه چیزهایی که برات آورده بودن عالی بود و مهم این بود که تو بپسندیشون ...
کم کم کل وسیله های زندگیتون از همدیگه رنگ می گیره و شیرین تر هم میشه ...
مرسی رها...


میلو چقد خوشحالم.از خدای مهربون و کائنات که در ید قدرت اوست تداوم این حسای خوب رو برات میخوام.
راجع به وسیله ها به نظرم اصلا کوچیک و بزرگش مطرح نیست مهم حسی که به آدم میده
متشکرم ریحان عزیز... از دعای خیلی زیبات :)
بیشتر این پست رو اونجوری نوشتم چون حرص داشتم از یه آدم.. وگرنه من واقعا اهمیت نمیدم به این مسائل...
چه جالب..اینکه هر اتفاقی تو دنیا میوفته...کارمای کارای خودمونه....خیلی جالب برای تو اتفاق افتاد با وسیله های بله برونت....خیلی دلم میخاست میتونستم ببینمشون ....همیشه دیدن وسیله های نوعروسا هیجان انگیزه...انرژی مثبت به آدم منتقل میکنه
میذارم توی وبم بهار جان به زودی :)
مهم اینه که ادم با چیزایی که داره خوشحال باشه.. به داشته هاش راضی باشه ... وگرنه هستن کسایی که هزار هزار برابر چیزایی رو دارن که خیلیا ارزوشو دارن ولی خوش نیستن! مهم همین خوش بودنه هست که باعثه ارامشه ادم میشه...
بقیه و افکار و قضاوتاشونم برن به درک!
اخ اخ از قضاوت .. بعضیا انگار قضاوت نکنن میمیرن .. خب من یه مدته چشمم دچار مشکل شده ... سسعی میکنم همیشه عینک افتابی بزنم تا دیده نشه ... امان از وقتی که یه ذره هوا تاریک شه ... هیییییی متلک که افتاب بدم خدمتتون! خب مشکل دارم که برنمیدارم عینکمو وگرنه بخدااااا منم میبینم افتاب غروب کرده ... تا برمیدارم عینکمو هم هییییی میگن وای چشاشو...
درستشم همینه...
خب من متاسفم واقعا واسه آدمای اینجا زیرو جان...
من وسیله ها رو دیدم به نظرم خیلی ظریف و خوشگل بودن. هر کی هر چی میخواد بگه مهم حسیه که به تو میده. فقطو فقط خودت مهمی
راستش منم زیاد با همجنسام نمیسازم. این حس حسادت بیخود هم چیزیه که طی سالها در اثر فرهنگمون به دخترا تزریق شده. من حس رقابت درونم وجود نداره و اگه یکی بخواد حسادت کنه کاملا کرخت میشم و فقط سعی میکنم دوری کنم
اون روز داشتم فکر میکردم اگه بخوای بعد چهلم شوهرخاله ات عقد کنی نزدیک به تولدت میشه :)
خیلی حس بدیه نانا...
بعدشم این که مرسی عزیزم از لطفت :**
آره، دیگه یه جور تنظیم کردیم بیفته اون موقع :)
میلو اتفاقا وسیله هات خیلی هم خوشگلن عزیزم، چرا باید مهم باشه که بقیه چی میگن؟!
همین که خواستن یه چیز خاص باشه، خودشو لبخند رو لب میاره،هرچند از نظر بعضی ها خوشگل نباشن حتی!!!!
.........
و اینکه منم خب واقعا بدم میاد از اینجور رفتار دخترا.
و خیلی آدمای محدوده دورم هستن که واقعا میفهمم که حسادت توشون وجود نداره، بقیه همه به شدت انرژی مخفی میدن....
بعد من خودم یه جوری ام که پقتی میبینم یکی از خودم بهتره جذبش میشم اتفاقا و خیلی دوست دارم که باهاش در ارتباط باشم و دوستم باشه مثلا!!! نمیدونم این حس مسخره تو بعضیا از کجا نشات میگیره..
بیشتر اونو نوشتم چون از همون کامنتای مشکوک حرصی بودم وگرنه من اصصصصصصصصلا واسم مهم نیس نظر بقیه راجع به وسایلم...
وای چه هیجان انگیزه..منم یاد روز بله برونم افتادم و چیدمان ِ وسایلم که خیلی خوشگل بود. البته من چادر و انگشتر و بقیه وسایلمو خودم انتخاب کردم :))
من فقط انگشترمو خودم انتخاب کردم.. وای ندا چقدر روزای خوبی بود واست اون روزا.. چقدر وصالتون هممون رو خوشحال کرده بود...
Khhhhh yadam vasayel khodam oftadam ma rasm darim yedas set lebas ziram bearoos midiim kke male man ro kesh sho_rtesh esmam neveshte shode bod
Kamelan etefaghi
ای وای :))
واقعا جو دخترونه سخته تحملش ، نمیدونم یه حرفایی از دهن بعضیا خارج میشه یا یه کارایی میکنن واقعا عجیب غریبه
بعد اعتراضیم بکنی تو محکومی ! خدا بهت صبر بده :دی
مبارکت باشه عزیزم :*** من تاحالا از این کارای تزیین و این صوبتا دیدم واس مراسما ، کلا نمیدونم چی هس :( عروسی رفتنای ما شبیه رفتن به جَنگ بود :)))
اوووف ولشون کن بابا کلا :))
مرسی عزیزم :**
منم نمیدونستم کم کم یاد گرفتم...
:| چرا خب؟؟
و من باااز هم کلی حس خوب گرفتم :)
مرسی عسل جان :**
از ادمای بیشعور و نفهم تو پست های به این خوبی چه الان چه اینده اسم نبر .اسم نبردی آ .منظورم اینه مخاطب قرار نده که حالا میان میگن خودشو کشت این چیه فکریه این چه قیافه اییه..
هر طرز فکری که میخوان داشته باشن که بیان بگن فلان تو زودتر نگو .برن به درک
چند وقته میخوام بگم
انقدر بی ارزشن که حتی لایق این نیستن تو یه جمله بیای در موردشون بگی که نیان باز فلان سوالو بپرسن فلان تیکه رو بندازن
بیخیال
جو خوب پستت بزار بمونه . ادمای بد خودشون کم کم الک میشن و حتی ایشالله دیگه خواننده تم نمیمونن که موج حضور منفی شون بهت برسه:*
...........
یه حس خوب و یه عالم حرف دارم برای اون تزئین سالاد و رفتارهای خانواده مارس در قبال تو .اما از ذهنم پریدن
خیلی خوب بود اون تیکه که نوشتی
.......
خیلی حرصی بودم دلیلشم همون بود که توی پست بعدی نوشتم...
آره خواننده ام نمیمونن اما مثل چی میان خودشون رو دوست جا میزنن و منم احمق...
مرسی آرزو :**
این رسـم ِ چادر و کله قند و اینا رو چرا ما نداریم پس ؟ :(


البته اگه داشته باشیـمم کسی انجامـش نداده .. من ندیدم تاحالا :(
اااااححححححح... میخواستـم بگـم عکسشـون رو بذاری لطفا ... بعد یهو دیدم تو اینسـتا گذاشتـی ... واااااااای خیلی خوشگلـن کهههههههههه ... من اصـلا ندیده بودم ... کی میتونه بگه اوه مگه چیه؟!! اینا خیـلی شیکـن ...
حق داری .. کنار اومدن با دختر ِ بزرگتـری که حسـود باشه خیلی سخته ....
خوشحالم که حال ِ این ـروزات اینقـدر خوبه واسـت
ما اینجا انجامش میدیم با اینکه کلا خیلی ها رو دیدم از شهر های دیگه هستن ولی این کارارو میکنن...
خب همیشه یه سری آدم مزخرف پیدا میشن تبسم جان...
مرسی عزیزم :**
عزیزم مهم اینه که خودت حس خوب گرفته باشی ازشون...برداشت های بقیه مهم نیست...هرررررر کسی هر چقدرم نزدیک اگه ندونه که اینا چققققدر برات ارزش دارن و بخواد بیاهمیت جلوهش بده پس بدون هیچوقت بهت نزدیک مبوده و بعدم اررررزش روو مخ بودنت رو نداره...فقط به حس های خودت فکر کن و اینکه من اون روزایی که نامزد و عقد کرده بودم همه چیییی رو مینوشتم که برام بمونه همیشه با جزییات...ایشالله همیشه پر از حسای خوب و سرشار از عشق باشی دختر مهربون
اتفاقا ممول خیلی نزدیک بود یه نفر.. در حدی که من آدرس وب میلو رو بهش جز نفراتی بود که قایمکی داده بودم...
مرسی ممول جان.. بی نهایت لطف داری :**
خداییشم دسته گلت تک و شیک و خوشگل بود, من تا حالا ندیده بودم کسى دسته گل به این بزرگى درست کنه, این سایز و میزان گل رو همه تو سبد میزنن ولى همین دسته گل بودنش خاص و متفاوتش کرده بود
الهى که تا آخرش از همه چیز این همه راضى باشى و لذت ببرى :*
دیگه وقتی توئه سختگیر بگی دسته گلم شیک بوده یعنی بوده :)))
مرسی هدا جان کلی حالم خوب شد با کامنتت :))
دخترررررر نامزد شدین
ی دنیا تبریک و شادباش ....
قشنگ ترین اتفاق زندگیت تبریک خانوووومم ......
آره کژال... بهت دسترسی نداشتم که آدرس اینجا رو بذارم..
مرسی عزیزم :**
اونایی که آشنان مگه در چه حد آشنان؟؟در حد همین وبلاگو نهایتا فرقشون با غریبه ها اینه که تو اینستا و اف بی و این چیزا هم باهاشون هستی.یا شمارشونو داری تو وایبرو این چیزا هستی.
بازم مجازیه.بازم برات مهم نباشه.اینا باری از دوشت تو زندگی که برنمیدارن.پس در حد همین شبکه های اجتماعی در ارتباط باش.در همون حد هم از دستشون ناراحت باش.
بیخیاااااال باباااااااا خوجگله
عزیزم



یعنی عاشق بی خیالی هاتم دیگه :))
سلاممممم

من خیلی ذوق دارم از بابت این روزهای مغز پسته ای شما
هیچ جوره هم تخلیه نمیشه جز با بغل و بوس
با بیتا موافقم اینقد جدی نگیر حیف این روزهای رنگی نیست !
خیلی ها با یه سبد بزرگ گل خوش نیستن اما یکی با یه شاخه گل هم خوش ه و ازش لذت میبره
مهم خودتی.
خوراکی هارو هنوز تموم نکردی ؟ بیا با هم بخوریم
سلام ندا جان :*


مرسی عزیزم
حرف بی تا مال یه قسمتی بود که حذفش کردم ربطی به اون جریان دسته گل اینا نداشت :))
مرسی ولی :**
ووووی.چه پست دعواناکی
میلو خیلی اینجارو جدی میگیری.من همیشه دوست داشتم یه روزی اینو بهت بگم.تو وب قبلیت هم دوست داشتم بهت بگم.بابا انقدر اینجارو جدی نگیر.باور کن تا الان بالغ بر 100 تا کامنت داشتم که فحش و دری وری بهم دادن.همه هم از روی حسادت.ولی من میگم به پوشک گهی بچه نداشته م!!!
باور کن 100 تا حرف بهم زدن.یا فکر میکردن دارم دروغ مینویسم.یا هرچی.به هر حال فحششو من میخوردم!برامم مهم نبوده و نیست.نه نوشته هامو رمزی کردن نه چیزی.فقط کامنتامو تایید نمیکنم چون دیدی که یکی فحش میده یا بد حرف میزنه بقیه رو هم تحت تاثیر قرار میده.بنابراین لزومی نداره جز خودم کسی بدونه دور چه آدمای بی شعوری هستیم.
بنابراین بیخیال شو.اجازه نده حس خوب این روزات تحت تاثیر یه سری آدمی که هیچ نقشی تو زندگیت ندارن قرار بگیره
آره خیلی ها بهم میگن اینو که جدی میگیرم حرفای اینارو. چون از کسایی که مورد اعتمادم بودن این حرفارو میشنوم. اگه غریبه بودن بارم مهم نبود. هزارنفر میان چرت میگن و میرن و من به هیچ جام حسابشون نمیکنم.. ولی اونی که آشناست روی مخه :)
الان دقت کردی خیلی خلاصه تعریف کردی؟؟؟
اینجوری بهتره.
ولی میلو من الان برنامه ریزی کردم اگه روزی 2 تا پست بخونم همشون تموم میشننننن
الان 2تا پست امروزم تموم شد
صبر کن طبق برنامه روزانه همشو بخونم یه دفه بیام
خب دیگه خلاصه اش همین میشه دیگه
اوه بی خیال چه حوصله ای