موقع خواب هی برنامه هامو مرور میکنم، توی ذهنم لیست می نویسم که یادم نره قرار بود چیکارا کنم!
راستی از اون بادکنک گنده عددی ها، کل اینجا رو گشتم نداشتن، آخرین مغازه ای که رفتم سایز کوچیکش رو داشت، انقد خوشحال شدم که نیشم مدام موقع خریدنش باز بود، خانومه که پشت کانتر بود فهمید گفت چقد ذوق زده ای...با خنده گفتم خیلیییییی...
صبحش بیدار میشم، خواهر کوچیکه میگه چی شد یارو اکی آخر رو داد؟؟ میگم الان بهش تکست میزنم...
بعد یهو لب و لوچه ام آویزون میشه، میگم بهش که خب اومدیمو من فلان چیزو گرفتم، نمیشه وسط خیابون ازش استفاده کرد که، نمیخوام هم ببرمش خونه... میگه غصه نداره که، میریم خونه ی خواهر سومی اونجا راحتیم...
ماچش میکنم...چقدر خوبه آدم رفیقش پهلوش باشه یا یکی باشه که بتونه روش حساب کنه... یاد پارسال و همه ی وقتای دیگه میفتادم که چه همه تنها و بی کمک مجبور بودم از این ور بدوام اون ور از اون ور به این ور!!
بعد گفتم که اگه اندازم نشد چی؟؟ گفته اشکال نداره از پسرک کمک میگیریم... پسرک؟ همون پسر داداش بزرگه که من شدم زنعموی محبوبش!
باهاش هماهنگ میکنم و راه میفتم که برم چیزی که میخواستمو بگیرم!
حالا چی میخواستم؟؟ فکر میکنین چی؟؟
دو ماه پیش وقتی داشتم از یه جایی رد میشدم دیدم جلوی یه فروشگاه بزرگ یه دونه از این عروسکای تبلیغاتی تن پوش میکی موس داره میرقصه، داشتم فک میکردم که چه باحال میشه اگه یهو یکی از اینا بره بپره جلوی مارس و بهش بگه تولدش مبارک...
و تموم این دو ماه کلی گشتم و سرچ کردم و به هیچ نتیجه ای نرسیدم جز اینکه از همون فروشگاه اون لباس رو قرض بگیرم و تموم این دو ماه اونا مخالفت میکردن چون میگفتن که نمیشه و اصلا راه نداره و جز تبلیغاتمونه که حتی یه ساعت هم نباشه ممکنه دو تا مشتری بپره و دوتا مشتری هم دوتان!! و اصلا یعنی چی آخه این کار... بعد من میخواستم خودم لباسه رو بپوشم، ولی صاحبش میگفت نه باید با آدمش ببریش.. من روم نمیشد که بگم بابا من به پسر مردم روم نمیشه بگم که برو جلوی مارس ک///ونت رو تکون بده و براش بالا پایین بپر توی اون لباس که...
هی رفتم و اومدم تا بالاخره توی پست قبلی گفتم که چطور راضیشون کردم....
وسط راه زنگ زدم به بیریت...با جیغ و داد و هیجان... گفتم نمیخواستم تا وقتی مطمئن نشدم بهت بگم، من دارم میکی موس میشم!!
گفت وااااااااات؟؟؟؟ گفتم بیریت من دارم میرم از این عروسکای گنده ی میکی موسی شم و مارس رو سوپرایز کنمم!
بیریت میخندید میگفت میلو تو اگه نرمال رفتار کنی من بهت شک میکنم که یه چیزیت شده.. بعدش تکست زده بهم گفته: دیوووووووونه...
گفتم I know... :))
شب بهم تکست زده میلو تو عالی ای، من این کارتو دوست دارم و برام عادی شده هرکاری کنی و همیشه منتظرم یه ایده ی عجیب خنده دار داشته باشی که هی به خودم بگم اگه هزار سالم فکر میکردم به ذهن من نمیرسید...من عاشق وقتایی ام که بیریتنی منو تایید میکنه...
لباسه رو توی خونه ی خواهر سومی و با کمک دو نفر پوشیدم و منو بردن فروشگاه مارس! دخترک چشم سیاه رو فرستادم زودتر بره پیشش و دوربین رو آماده نگه داره!
خودم کادوهاشو گذاشته بودم توی اون سبد حصیری محبوبم و بادکنکای عددی توی دستم بود، یه دونه از این چیزای استوانه ای که میچرخونی و میترکه و از توش یه عالمه کاغذ ریزای رنگی میپاشه بیرون هم خریده بودم! بعد با اون لباسه از جایی که ماشین رو پارک کردیم تا فروشگاه مارس مردم نگاه میکردن و هیچ کس نمیتونست حدس بزنه توی اون میکی موس یه دختره که داره میره پسرشو خوشحال کنه...
مارس هم از همه جا بیخبر...
و منه دیوونه ی عاشق با اون لباس پریدم تووو! قیافه ی مارس رو توی فیلم هزاربار هم ببینم خسته نمیشم...
مارس رو اوردم وسط فروشگاه و اون استوانهه رو ترکوندم روی سرش(اسمش چیه لعنتی ؟؟) و همه جا پر از اکلیل و کاغذای رنگی شد! دونه دونه کادوهاشو درمیوردم میدادم دستش، یه جور خوبی هم توی لباسه آدم قر دادنش میگیره و قشنگ اندامی که باید بامزه باشن توی لباسه بامزه میشن :))
مارس از اون خنده های معروف بلندش نمیکرد!! هنگ و شوک وایساده بود و نگام میکرد بعد یهو انگاری به خودش اومده باشه زد زیر خنده :)
خواهر کوچیکه و پسرک و دختر چشم سیاه دورمون حلقه زده بودن و دست میزدن، آخرش که کله ی میکی رو از روی سرم برداشتم یه بغل گنده داشتم از مارس، یه بغل گنده ی طولانی با بوسه ی عمیق روی پیشونیم...
من تونستم مرد محبوبم رو برای بار سوم توی تولدش بخندونم، یه خنده ی واقعی و از ته دل... :)
ای خدا تو چقدددددر فوق العاده و با ذوقی... خوش به حال مارس که تورو داره، این کارت دنیا دنیا ارزش داره که برا خوشحالیش انقددددددددر فکر می کنی و با ایده های قشنگت خوشحالش می کنی...
ای جان :)) مرسی رها جان... این یه چیز دو طرفه ست بین ما.. :)
ای میلو عالیییییی. از اول تا آخر دارم فک میکنم کسی تو فروشگاه مارس نبود؟ :)))))
:))))) نه یه ساعتی رو انتخاب کردم که ظهر باشه بعد چون جمعه هم بود خبری نبود.. اتفاقا هی پسرک استرس میداد میگفت زنعمو اگه الان چندتا مشتری سیبیل بیان چی... :))
باخوندن این پستتون .... خب اول تولدشون مبارک باشه به هردوتون و دوم اینکه وقتی نوشته هاتون رو می خونم ایمان میارم که یه چیزهایی هنوز تو دنیا زنده است . مرسی که مینویسید ...
خیلی ممنون پرین جان :)
واقعا لطف داری.. متشکرم :)
سلام میلو جان
مدتی میشه که خواننده خاموشتم و همش میخواستم ازت تشکر کنم واسه همه حسای خوبت
فوق العاده ای تو دختر ارزو میکنم همیشه این حس شادابی و حس زندگی و عشق تو وجودت شعله ور باشه و کنار مرد محبوبت خوشبخت باشی و همیشه صدای خنده های واقعیشو بشنوی:)
مرسی مرسی مرسی که این مدتی که خوندمت حسابی منو سر ذوق اوردی
سلام :)
واقعا ممنونم.. کامنتای شما منو خجالت زده میکنه و میگم آخه کاری نکردم که...
مرسی که اینهمه خوبین و خوبی ها رو میبینین..
:)
واااای دختر تو فوق العاده ای
شادی و خنده هاتون مستدااااام
خیلی ممنون نیلوفر جان :) همچنین برای شما :)
یعنی موندم از دست کارای تو، واااااقعن جالب بود
من که هنوز تو شوکم در حالی که فقط خوندم روایت اون روز ، همسرت حق داشت بنده خدا
:))))
عزیزم :))) مارس طفلی....
وااااای خیلی بامززززززه بود میلوووو خیلی
هاها :)))) نیگول من نمیتونم عادی رفتار کنم باهاش :دی
وای عااااالی بوووووود میلووووووو ^_____^*
افرین دخدرررررررررر:*
تولد اقاتونم مبارککککک:))))))
جدی میگی؟؟؟ :)
خیلی ممنون گوجه جان :)
عزیزم تو همییییشه پر از ایده ـهایی هستتی که به ذهـن ِ هیشکـی نمیـرسه ... ولی میدونـی من هـربااااررر که از ذوق و شیطنتات میگی .. هی صورت ِ آروم و مظلومـت میاد جـلوم اصـلاااا نمیتـونـــم در حال شلوغ کاری و شیطنت تصورت کنم :D
ای تبسم مرسی واقعا... :)
من آخه واقعا هم آرومم :)) فقط با مارس اینطوری میشم :دی
وای میلو میدونی من دارم به این فکر میکنم که تو حتی اگه پیر هم بشی همچین کارایی میکنی :))
عالی بوده ایده ت
ایشالا که همیشه شاد و خوشحال باشین و پر از ایده و سورپرایز :×
تولد مارس عزیز هم مبارک باشه ایشالا که هرچی از خدا میخواد در کنار تو بهش برسه :×
هاها:))) نمیدونم والا...
مرسی عزیزم خیلی زیاااااد :)
چه سوپرایز متفاوتی :) من از بر نمیاد هیچ وقت همچین حرکتی، اصلا مطمئن نیستم دوست پسر من ذوق کنه ، خیلی شخصیت خاصی داری ، ولی خیلی خوبه که رو ایده ات پا فشاری کردی و عملیش کردی :)
منم دفعه های اولی که این کارارو میکردم مطمءن نبودم ولی خب امتحانش ضرر نداشت!
مرسی :)
از اون I know های جیغ طور مانیکا :)
هاها:))) نه یکم آروم تر با یه قیافه ی اینجوری ^_^ بودش
واااااای تو فوقالعاده ای دختر....
واقعا کیف کررررردم !!!!! امیدوارم همیشه شاد باشید و ۱۲۰ سالگیش و در کنار هم و سورپرایز جدید تر جشن بگیرید ...
با تصور اون صحنه لبخند از لبم کنار نمیره.. این نو اوری و جسارتت و دوست دارم !!!! موفق باشی..
ممنون دخترک اریایی جان, لطف داری شما :)
اونورم گفتم که عاشششقتم :))))
خیلی ممنوووون خانوووم :)
میلو تو فوق العاده اى,از معدود آدمایى هستى که شور زندگى دارى همیشه
عاشقتم:**
وای نازی ممنونم.... :) بعد آخه من واقعا عاشق زندگی کردنم، خوشحال میشم که این رو دارم درست انجام میدم و شماها تاییدش میکنین :)
چه عااااااالی عزیززززم...برات واقعا خوشحالم...
زندگیت پر از سورپرایزهای عاشقانه :***
مرسی ممول عزیزم :***
من بغضم گرفت
یعنی اصلا تصورشم خیلی جالبه،من تا حالا همچین کارایی نکردم،ولیییییی خیلی خوب بود، سالها بعد میشه یکی از خاطراتی که وقتی یادش میفتید نیشتون باز میشه یا با ذوق واسه بچه هاتون تعریف میکنید
آخی... :)
منم اولین بارم بود این کارو کردم!! امیدوارم همینطور باشه :) بعد ما بچه نمیخوایم :))
به به تولد عشقت مبارک ایشالا 120 سال زندگی خوب و خوش و عاشقانه در کنار همدیگه داشته باشید همیشه شاد و پرانرژی باشی
مرسی ماهنوش جان عزیزم :)
خصوصیت هم در حال بررسیه :)
میلوی خیلی خیلی عزیزممممممممممم:**
چقدر معرکه اس که تنها چیزی که برات مهمه، خنده ی عمیق مرد محبوبت هست :* :)) الهی که تا آخر عمرتون فقط خنده های از ته دل همدیگه براتون مهم باشه و بس :** و کنار هم آروم باشین و امن
چطوری تو دختر؟ :)
آخه تنها دلخوشیم همینه توی زندگیم...
مرسی عزیزم از دعاهای قشنگت
میلو, میشه یه چیزى بپرسم؟ این همه واسه تولد مارس زحمت کشیدى که خاص باشه و هیجان زده بشه, اگه اون واسه تولد تو همینجورى خشک و خالى کادوت رو بده و نهایت یه کیک بخره بیاره خونتون و شمع روشن کنه و این مدلى واست تولد بگیره عکس العملت چیه؟
میدونم عمرا بهش چیزى نمیگى و بازم خوشحالى ولى این کارایى که میکنى تو دلت توقع ایجاد نمیکنه واست؟
خب هدا تا حالا این پیش نیومده و مارس هم در حد خودش حتی اگه خیلی کوچیک منو سوپرایز کرده، نه حالا صرفا واسه تولدم، روزای عادی هم اینکارو کرده، ولی خب من واقعا بی توقع بهش محبت میکنم چون اون به من امنیت خاطر میده و زندگیم رو آروم کرده، پس فک میکنم لیاقتش رو داره..شاید اگه یه روزی اونم سوپرایزاشو قطع کنه منم نظرم عوض شه ولی درحال حاضر فک میکنم که نه ازش توقعی ندارم!
از اولش که داشتم میخوندم هى با خودم میگفتم کاش میلو کسى رو داشته باشه اون لحظه از عکس العمل مارس فیلم بگیره
واااى خیلى کارت باحال بود, چى گفت؟ شوکه شده بود نه؟ واااى تو فوق العاده اى دختر :)))
من از تولدای پارسالشم فیلم داشتم و خودم میگرفتم :)) امسال خوشبختانه تونستم از بقیه ام کمک بگیرم چون خیلی سخت بود خودم فیلم میگیرفتم :))
هدا تا لحظه های آخر که اونجا بودم شوک بود، با یه لبخند نیمه باز و چشای متعجب نگاه میکرد لحظه های آخر به هوش اومد و کلی خندید :)) ممنونم :*
میلو فوق_بامزه بود کار_ت :)) حرف نداشت سوپرایزت!
خیلی متشکرم ^_^
وای خداااای بزرگ
میلو تو فوق العاده ای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وای خدااااااااا
عزیزم :)))
ممنون :)) :*