قدیمی تر ها یادشونه اون یکی وب منو: "منو یادت بمونه".و با اسم آرزو توش می نوشتم..
یه روزی اونجا واسه خودش برو بیایی داشت. حدود سیصد تا خواننده ی ثابت داشت. که بعضی وقتا پستای آموزشی می ذاشتم مثل خط سرهم انگلیسی، اون روزا حتی به پونصد تا هم می رسید.
البته این که انقد آمار دقیق اعدادشو دارم رو مدیون مزاحم وبلاگم هستم. اونقد اذیت کرد و فحش نوشت که من مجبور شدم یه آمارگیر توی وبم نصب کنم. کاری که ازش بدم میومد. ولی مجبور شدم تا آی پی ها رو چک کنم. البته خیلی کمکی نکرد ولی خب بی تاثیر هم نبود..
این بین گاهی پستای رمزدار هم می نوشتم که خب رمزشو حدود چهل و پنج نفر به صورت ثابت داشتن. ولی خب بین این تعداد فقط ده پونزده نفر مورد اعتماد من بودن. همونایی که به محض زدنه وب میلو یواشکی کشوندمشون توی میلو و گفتم من دیگه توی منو یادت بمونه نمی نویسم.. همونایی که بیشترین تایم رو واسه خودنشون گذاشته بودم..
درسته که رمز پستای نیمچه خصوصیم رو چهل و پنج نفر داشتن ولی پستای خیلی خصوصی ترم رو فقط ده نفر داشتن. این وسط خیلی ها ناراحت میشدن ازم. من ولی واسم مهم نبود. چون اذیت شده بودم از مزاحمت های مکرر وبلاگم. دیگه اذیتا طوری شده بود که معروف شده بودم به مزاحم داشتن...
کار به جایی کشید که ایمیل کاریم، ایمیلی که بیشتر از ده سال داشتمش هک شد و به طبع وبلاگم و خیلی چیزای دیگه ام...
من ولی باکم نبود. فکر میکردم که خب آدمای مریض همه جا هستن.
همیشه هم به عشق اون ده نفر می نوشتم... تا اینکه توی وبلاگ میلو پررنگ تر شدم. دوستای زیادی پیدا کردم. ولی خب حقیقتش اینه که هیچ کدوم از شماهایی که اینجا باهاتون آشنا شدم رو اندازه ی اونا دوست نداشتم و ندارم.. خب هرچی باشه قدیمی تری گفتن! اونا دوستایی بودن که من روزای اول اوله وبلاگ نویسیم خودم رفته بودم پیداشون کرده بودم. خودم آرشیو های بلندشون رو میخوندم و میدیدم عه این چقدر با من جوره! اونا شدن محرم های من..
یه بار توی وب منو یادت بمونه تصمیم گرفتم عکس خودم و مارس رو به صورت نصفه نیمه بذارم. رمز اون پست رو به همون ده نفر عزیزترینام!!!!! و مورد اعتمادام!!!!! دادم... حتی به کسایی که خیلی وقت بود منو میخوندن ندادم و بهانه ام این بود که من عکستون رو ندیدم پس لزومی نداره من رو ببینید. خیلی ها ازم ناراحت شدن خوب یادمه... یادته حکیمه؟؟
این البته در حالی بود که اون ده نفر فکر میکردن رمز اون پست رو هم همون چهل پنج نفر ثابت دارن. فک میکردن که خب آرزو همیشه مزاحم داره و حدود پنجاه نفر رمزشو دارن و اگه من یه فحشی بذارم فهمیده نمیشه چون یه عالمه آدم میخوننش و این اونقدر مزاحم داره که براش مهم نیس اینهمه فحش خوردن!!
خب اون پست رو اون ده نفر دیدن! اون وسط یکی پیدا شد که واسم نوشت: " آرزو جون این مارس که میگی شبیه افغانی هاست که!" با یه شکلک چشمک این کامنت رو گذاشته بود!
من؟؟؟ خوب یادمه حالی که داشتم رو. انگار یکی محکم کوبید توی صورتم! من هررروووز و هررروووز کامنتای فحش دار داشتم. به خودم به خانوادم حتی به خواهر کوچولوم هم رحم نمیکردن. برام مهم نبود. دایورت میکردم. نیلوو همیشه میگفت چه طاقتی تو داری دختر... بعد ولی اینبار داشتم از یه خودی این رو میخوردم! این بار ولی دیگه خبر از غریبه نبود. خبر از یه هکر حرفه ای نبود. حرف از کسی بود که محرم من بود. که هرجایی با خودم برده بودمش.. بیزار شدم از وبلاگم. یادمه تا چند روز ننوشتم.. یادمه دوستام اومدن گفتن کجایی کم پیدایی.. گذشته از دردی که از ضربه به اعتمادم خورده بودم از این رنجیده بودم که مگه من ادعایی داشتم؟؟؟ آژو، محبت، نرگس؟؟ یادتونه همیشه وقتی مارس شاگردم بود میومدم می نوشتم اه که چقدر این آدم زشت و عادیه؟؟ :))
دلم شکسته بود. خب من فکر میکردم وبلاگ باید جای خوبی باشه وقتی همه دارن از خودشون میگن.. تجربه ی جدیدی بود. من خووووب با مزاحمت های وبلاگی آشنا بودم ولی میگفتم من ده نفر طلایی رو دارم که همینا کافی اند...
که هرجایی رفتم با خودم بردمشون. یه مدتی حتی مجبور شدم کامنتای وب میلو رو ببندم. شماها یادتونه... پستامو فوق رمزی کردم و حتی کامنتینگمو بردم توی پرشین.. یعنی کاملا پلیس بازی! بعد این وسط مونده بودم باز به این ده نفر چجوری اعتماد کنم؟؟ خب به کی میتونستم تهمت بزنم؟؟ آی پی؟؟ اصلا دلیل موثقی برای نشونه گرفتنه آدما نبود و نیست.. درسته یه چیزایی رو لو میداد ولی برای من کافی نبود... دلم نمیومد رمز رو ندم به این قدیمی ترها. چجوری میتونستم ازشون بکنم؟؟ نمیشد اصلا.. گفتم با خودم بی خیال اصلا. شاید منظوری نداشته و فقط این اومده توی ذهنش که بگه شبیه افغانیاس مارس :)) خب چه اشکالی داشت. اینم یه نظر بود برای خودش... و اینکه اون عکس کامل مارس رو ندیده بود و اگه میدید قطعا یه نظر دیگه ای میداد. با اینحال باز با خودم اوردمشون..
ولی اینبار حواسم بود دیگه. خیلی با دقت آنالیز میکردم کامنت هارو. اونقدر که خودم خنده ام میگرفت که از وبلاگ نویسی به پلیس بازی افتادم!
هربار چیزای خوبی هم دستگیرم میشد. ولی نمیخواستم باور کنم.. کی میاد باور میکنه کسی که تو دوستش داری، که دلت میخواد باهاش تایم بگذرونی، که روزایی که اوضاع رابطه اش خرابه براش رفتی هزار خط هزار خط نوشتی اومده باشه اینجوری کرده باشه؟؟ هربار که یه سر نخ ازش پیدا میکردم باز میگفتم میلو اون؟؟ نه مگه میشه؟؟!!... بیشتر دقت کن شاید اشتباه میکنی...
بی خیال این جریان شدم به معنای واقعی.. دیگه حتی دست از آنالیز و بررسی دقیق هم برداشتم.. دلم نمیخواست ذهنیتم نسبت بهش خدشه دار شه...
دوباره یه شر دیگه درست کرد چندماه قبل تر. که ذهن من رو نسبت به یه آدمی که الان میفهمم طفلک راست میگفت هم خراب کرد! این وسط خیلی موش دووند.. من ولی باز نخواستم باور کنم..
گذشت و گذشت. یک سال و چهار ماه :) شنیدین میگن ماه پشت ابر نمی مونه؟؟ :)
تا همین پست چندتا عقب تر که راجع به هیکل ایده عال نوشته بودم... من فقط نظرمو راجع به هیکلی که میپسندم نوشتم. و تاکید هم کردم که اینجوری نیستم من و دلم میخواد باشم...
در کمال تعجب این کامنت رو دریافت کردم:
خنده ام گرفت که بعد از یه سال و چهار ماه باز تاکید میکرد روی حرفش :)
این بار ولی دیگه بیکار ننشستم.. رفتم توی پرشین. اونجا دوهزار و خورده ای کامنتامو زیر و رو کردم.. باز به یه نتیجه رسیدم. همون آدم...
خب شاید تو بگی چه بیکار... پرستو دیشب میگفت من اگه جات بودم فراموش میکردم.. بی تا میگه اینجا رو خیلی جدی گرفتی...
مهسا میگه بی خیال برات مهم نباشه...
من برام مزاحمت های از نوع ناموسیش هم مهم نبود.. ولی وقتی میبینم تو شدی محرم من بین سیصد نفر، این حال خرابی نداره؟؟
جواب همین کامنتش رو هرچی لایقش بود دادم. فکر میکنم لازم نبود باز سکوت کنم. اون لیاقت اعتماد رو نداشت و باز داشت کارش رو تکرار میکرد. راست میگن که اگه دوبار در حقت ظلم شد یعنی تو بی عرضه ای.. من همون دفعه ی اول باید بهش میفهموندم که حریمت رو حواست باشه.. در حد خودت حرف بزن... اگه من زندگیتو آنالیز نکردم دلیل بر بی عیب بودنه تو نیست. اگه پاشدم اومدم باهات بیرون حتی ازت نخواستم آدمت رو نشونم بدی دلیل بر شعورم بود ولی تو حتی به دوستای اف بیم هم رحم نکردی و ازم خواستی دونه دونه ازشون اسکرین شات بگیرم برات بفرستم که باور کنی فلانی توی فرندام نیست..
البته این بار خیالم راحت شد. چون فهمیدم کسی که داره اینا رو میگه خودش توی زندگیش اونقدر مشکل داره که زندگی من براش شده یه عذاب :) نیایید بگید قضاوت نکن. میکنم چون داره بیشتر از حد خودش پاشو دراز میکنه و زندگی من رو انگولک میکنه... کاری که اصلا و ابدا اگه بفهمین کیه باور نمیکنین ازش..
و وقتی جوابم رو به کامنتش خوند اینبار این یکی رو گذاشت:
....
گیریم که با مخ بخورم زمین! چی گیر تو میاد؟؟ میتونی از اون رکودی که توش گیر کردی الان هزارساله بیای بیرون؟؟ :)
یه ساله که توسط سمی من به پرستو معرفی شدم، و تاریخچه ی دوستی ما یه ساله.. چجوری پنج ساله تقلید میکنم؟؟ :))
من خاصم؟؟ من همیشه از چیزی که اطرافم بوده نوشتم. خوبی ها رو نوشتم و از بدی ها فاکتور گرفتم. من تزم توی زندگیم همینه. حتی ناراحتی هامو تا وقتی حل نشه به بیریتنی هم نمیگم شما که جای خود دارید.. این کجاش خاص بودنه؟؟ اصلا آره خاصم، اون روز هم بهت گفتم جای تورو تنگ میکنم؟؟
مارس افغانیه؟؟ :)) خب باشه :))) ایرادی داره؟؟؟ دلم میخواد عکسش رو به صورت کامل اینجا بذارم.. قسم میخورم مرد به اون جذابی و قیافه ی مردونه خیلی کم دیده باشی توی زندگیت :) خیالت هم راحت هرکی به به چه چه میکنه من رو دیده. کسی روی هوا حرف نمیزنه. مگه اینکه مثل تو دو رو بار اومده باشه و در عین مهربونی و خوب بودنش یه طرف سکه ی نفرت انگیز هم داشته باشه..
واست خیلی متاسفم :) دیگه دست از قایم موشک بازیت بردار وگرنه بار دیگه ازت کامنت ببینم همینجا هم اسمت رو میگم هم وبلاگت رو! و هم تمام حرفایی که راجع به خیلی ها بهم زدی و این مدت با اعصاب و روانم بازی کردی و من با یه ذهن مشکوک هربار پست گذاشتم...دقیقا از همون چندماه قبل تر که برام گزارش کار بقیه رو کردی من ذهنم خراب شد نسبت به همه و تمام این مدت با یه شک و دو دلی خیلی بدی درگیر بودم و مسببش تو بودی... البته که اولش کسی باور نمیکنه. مثل من شوک میشه اگه اسمت رو بگم، مثل من شاید از حال بد تا چند ساعت دلپیچه بگیره و راحت نتونه بخوابه..
فقط یه چیزی، چجوری دلت اومد؟؟ چرا نتونستی مثل حرفات و مثل همه ی کامنتایی که با اسم خودت میذاشتی خوب باشی؟؟ چی باعث میشه اینجوری با اسم خودت خیلی مهربون و ملو و ساپورتیو باشی ولی یه ور بیمار و عجیب داشته باشی؟؟؟
میدونی از پریروز که سر نخ ها رو چسبوندم به هم و شکل کامل تو به دست اومد چی به سرم اومد؟؟ من هنوزم نمیخوام باور کنم تویی... هنوزم یاد میاد اون روزی که با هم تایم گذروندیم رو.. هنوزم یادم میاد اون شب رو.. که خیلی روزای دیگه رو.. راست گفتی دیگه وبلاگا اون جو خوب قدیم رو نداره :) راست گفتی..
* تایید کامنتای پست قبل باشه برای بعد. عذر میخوام از همتون..
قدیمی تر ها اگه تمایل داشتین ازم بپرسین من بهتون میگم که کیه. نمیخوام شما هم چوب اعتمادتون رو بخورین مثل من
بعدا نوشت: به هرکس لازم بود گفتم. دیگه خواهش میکنم نپرسید... اگه فک میکنین توی وب شما هم میاد و میخواید مطمئن شید، آی پیش رو پاک نکردم، توی کامنتاتون دنبال آی پیش باشین... البته ممکنه آی پیش رو تغییر بده با استفاده از فیلتر شکن. ولی خب کامنتایی که قبلا براتون گذاشته رو چک کنین.
آخه یه آدم تا کجا میتونه مریض باشه؟ چرا آخه؟
هم مریض هم طلبکار

سلام
از وبلاگ هومن که کامنت گذاشته بودین اومدم اینجا و شروع کردم چندتا پست آخرتونو خوندن
اهل وبلاگ نویسی نیستم وی واقعا خوندن این پست مو رو به تنم سیخ کرد بیشتر توی فیلمهای ترسناک همچین شخصیتهای دو رو و منافقی رو دیده بودم ولی الان توی دنیای واقعی اونم کسی که باهاش رفت و آمدی داشتید خیلی ترسناکه قطعا طرف بیماری روحروانی داره
آدم از سایه خودشم میترسه والا
سلام.
خوش اومدین :)
....
بله زیاد داریم اما باعث سوءتفاهم شدی همونطور که عمومی اینارو گفتی و ذهنیت بد راجع به من ایجاد کردی لطفا عمومی اعلام کن نویسنده وبلاگ دخترکی به نام شین منظورت نبوده چون داره دردسر میشه
راجع به تو؟؟ به تو چیکار دارم؟ نوشتم که با اسم فیک نوشته و خواسته رد گم کنه.
میلو این چرا با اسم من اومده برات کامنت گذاشته؟من بیچاره که اصلا برات کامنت نمیگذاشتم خیلی وقته
تازه الان که بالا رو خوندم دیدم لوناهم فکر کرده من اونم توکه آی پی منو داری با 151 شروع میشه چرا اسم کاملشو نذاشتی ؟
شین زیاد داریم.
می دونی میلو..من اون عکس مارس رو ندیدم.. اما گاهی احساس می کردم داری با شک و تردید باهامون حرف می زنی..
خیلی دوس داشتم بدونم اون ادم کیه.. به قول ِ بهار چون باید ازین ادما دوری کنیم..اما گفتی که دیگه نمیگی..
بهرحال خوشحالم که فهمیدی کیه و می تونی ارامشت رو پیدا کنی..
مرسی ندای عزیزم :*
میلو! چند روز بود میخواستم بگم احساس میکنم یه حس بی اعتمادی به ماها داری(خواننده ها) بعد یادم میرفت...میخواستم بپرسم چرا...
الان فهمیدم! بازم چقدر صبوری که اسمشو نگفتی و آبروشو نبردی...
میگن به یه ایرانی گفتن سرت توی کار خودت باشه...مرد! :)))
به این چیزا فکر نکن میلوی دوس داشتنی :*
اتفاقا اسمش رو به هرکس که لازم بود گفتم و ازشون خواستم آی پیش رو توی کامنتاشون بگردن و پیدا کنن و همشون به همون شخص رسیدن. یعنی هرکسی که احتمال میدادم باهاش در ارتباط باشه دیگه الان میدونه. گاهی یکمی پشیمون میشم ولی خب توی پست بعدی توضیح دادم که فک میکنم باید عبرت میشد. چون اسیب های روحی خیلی زیادی زد بهم. گذشته از توهینش، نگاه من رو به خیلی ها بد و مشکوک کرده بود و همین خودش بدترین کار بود.
چه ذوقی کردم دیدم بقیه اون ده نفر هم مث من اون حس ترس رو داشتن
چه جالب بود :)) موضوع پستم شد :دی
من یحتمل همون بلاگفا می نویسم ،میهن بلاگ اصن نمیشه کامنت یکی رو ویرایش کرد :)) باهاش راحت نیستم
دیشب قبل خواب فقط کامنت های آژو رو میخوندم و غش غش میخندیدم :)))
:))) عزیزام :**
اینجا هم نمیشه کامنتا رو دست کاری کرد!!
من خودم کلی خندیدم از دستش :)) از اون ور به تلگرامم هم پی ام میداد حرص میخورد هی :))
ولى حال کردم مچشو گرفتى:-))
طفلک بدجور رودست خورد:-))
خدا رو بابت هوشت شکر کن!
اون طفلک هم ...
از خدا طلب هوش کنه با این ضایع بازیش!
هرچی از عصبانیتم کمتر میشه بیشتر حس ترحم و دلسوزی بهم دست میده نسبت بهش... میگم با خودم کاش به همه نمیگفتم.. ولی خب تجربه ی خوبی شد واسش که یادش بمونه توی زندگی واقعیش دیگه این کارو نکنه با کسی..
گاهی فکر میکنم لابد مردم فک میکنن نظرات و فکراشون خیلی واسه ما مهمه واسه همینم زحمت میکشن و اینقد درگیرن
در حدی که منتظرن زمین هم بخوری :))
میخواستم کامنت بدم ارزو بعد با تبلت و موبایل حوصله م نمیکشه این که مجبور شدم لپ تاپ روشن کنم :دی
من نمیدونم پرا یکی باید فکر کنه افغانیا زشتن یا بربر بودن صفت بده! واقعا متاسفم واسه چنین برداشتایی. و اینکه آدم بخواد به یکی توهین کنه بگه شبیه افغانیاست. :|
تو نباید خودت رو ناراحت کنی دخترم حتی اگه یکی بیاد بگه مارس زشته اونم با اسم تقلبی! خب معلوم از رو لجه چنین حرفی ;) بعدم معشوقه هامون اصلا زشت مهم این که به چشم ما جذاب ترینن :) اینطور نیست؟؟
مفهوم زیر آب زنی و دوردیی و موش دووندن تو زندگی ادما رو متوجه نمیشم واقعا!! علاوه بر اون، الان به نظرم هممون انقدر دغدغه و مشکل داریم که بیکاری زیر دلمون رو نزنه و نخوایم دردسر اضافی درست کنیم واسه خودمون!! کلا ما آدما موجودات عجیبی هستیم :اس
عزیزم :))
من فکر میکنم آدما به نسبت آداب معاشرتی که دارن و گستره ی روابط اجتماعیشون، حرف میزنن و رفتار میکنن... قبل از اینکه این کامنتارو دریافت کنم اتفاقا میخواستم از افغانی ها بنویسم که دوتا شاگرد دارم افغانی هستن این ترم و بی نهایت پسرای مودب و خوبی هستن و اتفاقا چهره شون بامزه ست به نظرم!!
هوم.. خیلی...
آره میشناسمش ،البته خداروشکر جزو خواننده های من نبوده فقط خوب یادمه چقد باهت صمیمی بود که از اوایل وبلاگ میلوی قرمز همراهت بود وکامنتای محبت آمیز میفرستاد،حتی از وب نرگس هم چندباری بهش رسیده بودم ،بااون دوستت جونو هم دوست بود فکر میکنم! یکم شوک شدم راستش! از این بابتکه وبش حس منفی به آدم منتقل نمیکرد و لینکاش همه آشنا و نویسنده های خوب و معروف بلاگفا بودن،چه میدونم حسادت چه کارا که با آدم نمیکنه .. میلو میفهممت اما،من این تجربه رو تپ دنیای واقعی داشتم متاسفانه،شوک میشی باور نمیکنی اما نهایتا با رضایت کامل این دندون کرم خورده رو برای همیشه میکشب و خلاص میشی،بیا از این دید نگاه کنیم که انقد خوببودیم که لایق رفاقت با مارو نداشتن ،صد در صد اونا هم دست خودشون نیست و روانشون بیماره، اما محکومن به اوت شدن از زندگی ما ،این خودش بدترین مجازاته به نظرم،
مرسی روشنم کردی اما از صبح تو مغزم داشتم سرشماری میکردم کی میتونه باشه اینقدر نامرد؟؟ :-\
تجربه بهم ثابت کرده از همونی که فکرشو نمیکنی بترس ..
چون مطمئن بودم خواننده ات نیست (لابد خاموش باشه) تمایلی نداشتم که بگم..
نوشته هاش رمزی هست داشتی رمزشو؟
دقیقا.. به همه شک میکردم جز خودش.. به حرمت همون یه بار بیرون رفتن :)
واسه آژو کامنت بذارم مونا:|
اخه یادمه دو تا مونا داشت تو وبش
منم اینجور شدم:|
دلمم به شدت واسه آژو تنگ شده :|
ولی بلاگفا همچنان سر ناسازگاری داره..
کامنت که میخوای ثبت کنی میزنه سرویس در دسترس نیست:|
هاها :)))
چرا ثبت میشه که من دیروز واسش کامنت گذاشتم
میلو نمیدونم چی بگم !!
مغزم هنگ کرده چون من به شخص ِ همیشه تو حرفات یه حس سادگی و اطمینان داشتم
با اینکه من از وب میلو باهات همراه شدم و قبلی رو نداشتم!
با اینکه رفته بودم حتی اون یکی وبت یکی دوبار ولی خب کامنتی نذاشته بودم و اصلا نفهمیده بودم اینجا هم همون میلو مینویسه !
اونروزای اول تو کامنت اولو گذاشتی با یه حس مثبت خاصی درباره پستم کامنت گذاشته بودی
خوب یادمه همون اوایل آشناییت با مارس بود من یه فضولی بیجا کردم چون خیلی ریز میشم خیلی سریع کنجکاو میشم راجع به مسائل آدما که خب از رو حس منفی نیست واقعا از روی بدجنسی نیست! و اسم مارس رو از روی کتابی که برات خریده بود بهت گفتم و یادم نمیره با چه کامنتی تند و تیز بهم اخطار دادی که فضولی نکنم :)) البته نگفتی همچین کلماتی بهم گفتی مطمئناً اگه این اسمش بود و انقدر راحت میتونستی حدس بزنی نمیذاشتمش من قانع شدم یه قدم اومده بودم جلو 10 قدم رفتم عقب واقعا اون روزا میخوندمت ولی کامنت نمیذاشتم فکر کنم فکر میکردم از من متنفری !!! :دی
ولی بعدش نمیدونم سر کدوم پستم اومدی مثل همیشه یه کامنت دقیق واسه کل پستم گذاشتی و فهمیدم نه اونقدرا هم از من بدت نمیاد! و بعد اینا بود که اومدی و یه کمی درباره خودمون حرف زدیم کامنتی و بعدش که من عکس تورو توی وبت دیدم و صداتو شنیدم و بهم گفتی واست عکس بفرستم ! راستش داغون ترین عکس ممکن بود فکر کنم فرستادم واست زیاد مهم نبود واسم منو چجوری ببینی با یه عکس خیلی خوب یا خیلی بد کلا نمیدونم چرا اولین عکسی که دستم رفت روش رو واست آپلود کردم !فقط اینو میدونم ازون دسته آدمایی که خوب میتونی انرژی مثبتت رو انتقال بدی از طریق نوشتنت! خب من بدون شک هیچوقت جزء نزدیکترینای وبت نبودم چون زیاد توی وبلاگستان نبودم نمیدونم چرا ! حتی تو اون زمانی که گفتی اینستا هم راستش گفتم فکر نکنم به من اعتماد کنه و بخواد همدیگه رو فالو کنیم ! :)
بگذریم خیلی گفتم این مزاحمتا همیشه بوده ! اینی که اسمشو گذاشتی با همین اسم شین خواننده وبلاگ من بوده و وبش رفتم چندباری البته قصد توهین ندارم بهش و اگه میشه این قسمت کامنتمو پاک کن برای تایید نمیدونم اون هست یا نه! ولی خب هرکی هست مریض ِ
من ازون دسته آدمایی ام که توی وبم چندبار از طرف تو با اسم تو فحش های غلیظ خوردم :)) اما کامل میدونستم تو نیستی !حتی اودم بهت گفتم منو تهدید به هک کرده اگه آدرس جدیدتو بهش ندم و رمز بهش ندم :)) اینا هم اصلا برام مهم نبود بعد این تهدیدش اومد به منم فحش های غلیظ ناموسی داد گفت توام مثه میلو یه آدم فلانی !
اینا رو هممون واست حس کردیم من واقعا متاسفم واسه ذهن مریض این آدم
مهم این ِ تموم میشه و میره مواظب باش بعد چندوقت با یه اسم و رسم دیگه نزدیک نشه بهت همچین آدمی !
چون میدونم که میتونی با زرنگی و زیرکی که ازت میشناسم میدونم که کامل میتونی طرف رو شناسایی کنی
ای وای یادته اون کتاب رو :)) من عذر میخوام :))
لونا من بالقوه نمیتونم از کسی متنفر باشم. مگه اینکه خودش خلافشو ثابت کنه. بعدتر من فهمیدم که قصدی نداشتی ولی خب چون اولین روزای آشناییمون بود من جبهه گرفته بودم..
یه شین دیگه داشتیم که وبلاگ روزگاری نو رو می نوشت. این اون نیستا.. مثلا خواسته رد گم کنه :))
آخ آخ.. یادمه :(( من واقعا متاسفم بخاطر مزاحمت هایی که بخاطرم متحمل شدین.. من فکر نیمکنم همون مزاحم این بوده باشه. چون این خانوم به قدری مورد اعتمادم بود که جز اولین نفرایی بود که آدرس وبم رو داده بودم بهش و رمزم رو همیشه با کمال میل بدون اینکه درخواستی کنه خودم براش میذاشتم یا حتی با مسیج بهش می رسوندم.. یه همچین اعتمادی بهش داشتم :)
برام مهم نیس حالا که دیگه شناختمش میدونم اونقدر توی زندگیش نقص ها وجود داره که اگه بازم بخواد بهم توهینی کنه چون میدونم کیه میتونم بفهمم نفرتش از کجا آب میخوره
من حرفی ندارم چون نمی دونم چی بوده و چی شده و از کجا اومدی و وب های قبلی ات چیا بوده.. یه مدت کمی هست اینجا رو می خونم در سکوت.
اما پست دردناکی بود.. نه خنده داشت.. نه هیچ چیز دیگه ای فقط دردناک بود به شدت..
لازم نیس پیشینه ی این جریان دونسته بشه. همین که لپ مطلب رو گرفتی فک کنم کافی باشه. من از یه خودی ضربه خوردم.. همین!
ممنون از روشن شدنت :)
این رفتارا تو دنیای مجازی اصلا برام قابل هضم نیست ولی اینجور آدما مریض روحی هستن و اینکه هیچ وقت ذهن و زندگی آرومی ندارن و میخوان با این کارا عقدشون رو تخلیه کنن به هرحال امیدوارم سرش به سنگ بخوره چون بیشتر خودش عذاب میبینه
وقتی مطمئن شدم کیه فهمیدم دلیل اونهمه ناکامی رو توی زندگیش.. :)
سلام
میلووووو به خدا دل درد گرفتم از استرس !!! اوووف گفتی بیرون رفتن گفتم اخییییییییش :)))) فکر کن احساس میکردم منو بگی نمیدونم گفتم کامنتی نباشه با اسم من :))
این قضیه ها زیاده یه مدت به خدا با انگلیسی واسم کامنت میذاشتن و از تکه کلامات استفاده میکردن خدا شاهده احساس کردم تویی ! کاملا ازت دل بریدم یه مدت! باز با خودم دو دو تا چهار تا کردم گفتم نه نمیشه آرزو نیست و برگشتم سمتت ! خدا شاهده کاملا میفهمم چی میگی ولی رد شو حیف این روزای قشتگت نیست ؟
گفتی به کسی نمیگی ولی اگه احساس میکنی از دوستای مشترکمونه بگی ممنون میشم :*
سلام :**
لیلا خوشم میاد همتون استرس گرفتین :)))
:|||||| واقعا؟؟؟؟؟ :|||| یه بار که مزاحم وبلاگم رفته بود با اسم وآدرس من واسه صد و خورده ای آدم کامنتای فحش دار غلیییظ گذاشته بود یه روز اومدم دیدم یا خدا دویست تا کامنت دارم همشون اومدن گفتن خجالت بکش و اینا... نمیدونم یادته یا نه!
میلو اینکه آدم از خودی ضربه بخوره خیلی درد داره ولی دایورت کن.نگو نمیشه حتما میشه
حتما میشه ریحان. من نوشتم همینجا توی جواب به بچه ها هم که الان دیگه حالم کاملا اکی هست! مثل کسی می مونم که یه عمر توی یه خونه با چند نفر زندگی میکرده که یه نفر ازش دزدی میکرده ولی نمیدونسته کی و تمام مدت حواسش بوده ولی حالا فهمیده اون دزد کیه و دیگه با خیال راحت با بقیه به زندگیش ادامه میده!
سلام و صبح بخیر میلو :)
)
میلو؟ گوشت رو بیار جلو یه چی بپرسم ازت... یعنی من جزو اون 10-15 نفرم که دوسشون داری و مورد اعتمادتم؟(آیکون خیلی خیلی خوشحالی) :دی
میلو منو یاد قدیما انداختی با این حرفا... من اصلا یادم نمیره که چقدر غصه خوردی سر اینکه ایمیلت هک شد...
آره یادمه میلو! خوب یادمه... می دونی چرا؟ تو دوبار این کار رو کردی! یه بار وقتی که از خودت با مانتوت عکس گذاشتی و فقط به اونایی که عکسشون رو دیده بودی رمز دادی و خب من یادمه که برای اون پست نظر ندادم(شایدم داده باشم ولی اینج.ری توی ذهنمه که ندادم) اما اون پست عکس های تو و مااااااااااااارس رو دقیقققققققققق یادمه... چون من همیشه دوست داشتم اون آدم عزیزی رو که اینجوری تو رو محو خودش کرده ببینم :) و نکته ی دومی که باعث به یادموندن اون پستم شد این بود که اگه یادت باشه من ازت اجازه گرفتم که از روی عکس هات اسکرین شات یا همون پرینت اسکرین بگیرم تا بتونم دقیق ببینمشون و بعد هم چقدر پشیمون شدم و گفتم ای کاش این کار رو نمی کردم اگه میلو با خودش فکر کنه حکیمه عکس های منو داره پیش خودش چقدر بده و ... یادته؟ که بعدش گفتی جای اینکار اگه روی خوده عکس ها کلیک کنم توی یه صفحه ی جدید عکس ها باز میشن و اینجوری بزرگترن...
واااااااااااااااااااااای خدا یادمه... چقدر عصبانی شده بودی و من تا اون روز عصبانیتت رو تا این حد ندیده بودم و هی با خودم فکر میکردم طفلی مارس! کجاش شبیه افغانی هاس؟ حتی با خودم فکر کردم که برم عکس یه پسر افغانی رو سرچ کنم و لینکش رو بزارم توی نظراتت و بگم هی تو! ببین یه پسر افغانی اینه نه مارس :/( باز یادم افتاد عصبی شدم
هه! خنده داره... نمی دونم اون آدم اینو می خونه یا نه! اما اگه اینو می خونی بدون من از مرداد90 یعنی از2ماه بعده وب زدن میلو باهاش بودم... این آدم برای چیزایی که داره تلاش کرده و من تلاشش رو دیدم! حتی یادمه سال کنکور ارشدش نظرات پست هاش رو بست و من همیشه براش ارزش قایل بودم که برای رسیدن به خواسته هاش تلاش میکنه! و اما تو خانم/آقا... چقدر سعی کردی برای رسیدن به داشته هات تلاش کنی؟ اگه وقتی رو که صرف فحش و اینا کردی رو صرف اینکار میکردی تو هم الان آدم موفقی بودی...
آره من یادمه عجب کارایی کردی میلو... برام اینقده جالب بود و همیشه فکر میکردم چقدر خوب میشد به میلو بگم بهم یاد بده چجوری نظراتش رو برده توی پرشین
من بعضی وقتا میگفتم نکنه میلو وقتی من ازش پرسیدم چجوری سربرنامه اش وای میسته، اون فکر کرده که من حسودم؟ ولی خب میگفتم من قصدم این نبوده و خب قطعا میلو از این حرفم این برداشت رو نکرده :)
بعدشم ببینم مگه مهمه انسانیت توی چه آدمی باشه؟ افغانی یا هرچی؟ مهم اینه که میلو اون آدم از حرص و حسرت نداشتن مارس این حرف رو زده که اگه یه همچین موردی گیرش بیاد چارچنگولی رو هوا می گیرتش حتی اگه افغانی باشه!
من واقعا هنوزم نمی تونم بفهمم حسادت رو... مخصوصا توی دنیای مجازی...
من اینجا تو اونجا هرکی یه زندگی داره هرکی یه سری چیزار رو داره و یه سری چیزا رو هم نه! پس این حسودی کردنش چیه؟
پوف...
بیخیال...امیدوارم بخواد و خداهم کمکش کنه که این رویه ی زندگی کردنش رو تغییر بده... اینجوری خودش اذیت میشه... چقدر میخواد هی دنبال موفقیت های این و اون باشه و راکد بمونه؟ دعا میکنم خصلت های بده اخلاقیش رو بزاره کنار :)
میلو اگه میدونی من اون فرد رو میشناسم بهم بگو وگرنه که نه...
غصه نخور و بیا بغلم عزیزم :*
پ ن: من باز چیزی یادم اومد میام میگما
سلام حکیمه جان :**
بله عزیزم :) شما از خیلی قدیمی هایی :*
میدونی من از اینکه از لفظ افغانی استفاده میکنه اصلا ناراحت نیستم. به چند دلیل. یک اینکه من واقعا بدم نمیاد از افغانی ها و به نظرم قیافه های بامزه ای دارن اینو جدی میگم. دوم اینکه خب اونا هم آدمن من نمیفهمم چرا انقد ازشون به عنوان یه شخصیت منفی یاد میکنن!!
من ناراحتیم از اعتمادی بود که کرده بودم!
نه بابا دختر حسودی کجا بود. حس با حس کاملا از هم قابل تمییزه. من یکی واسم یه خط کامنت هم بذاره میتونم حسی که توش داشته رو درک کنم و همیشه خدارو شاکرم بابت این حس قوی ای که دارم.
نمیفهمم به خدا. جالبه میگه منتظرم زمین بخوری :))
خودش همیشه مینالید از اینک از دوستای قدیمی اش ضربه خورده حالا میفهمم که اونا حق داشتن...
عزیزمممم :)))
میلو به همه گفتی فقط به من نمیگی؟:'(
تو به خاطر این آدم به من شک کردی یادته؟ اومدی بهم گفتی جریانو .. خب حق منه بدونم به خاطر کی شد که باعث شد به من شک کنی ؟
اما بازم هر جور صلاحه دوس نداری نگو
برات گذاشتم. میشناسیش؟
متاسفم برای آدم هایی که چشم دیدن خوشحالی بقیه رو ندارن
من نیز هم..
سلام میلو جان : ))
من مدت زیادی نیست که با شما و نوشته هاتون آشنا شدم
اهل قضاوت نیستم کلا ولی در این مدت واقعا این چیزایی که این خانوم گفتن رو در شما ندیدم.
شما اتفاقا خیلی مثبت اندیشین و نوشته هاتون در عین اینکه حالت روزنوشت و زندگی نامه داره ولی حس خوب و انرژی مثبتی رو منتقل میکنه
خب من فکر میکنم یه آدم باید حتما خودش و ذاتش هم مثبت باشه که بتونه با قلمش اینها رو به خواننده منتقل کنه
راستش منم در طی این سالهای وبلاگ نویسی سعی کردم با کسی صمیمی نشم و زیاد از خصوصیام ننویسم و حتی کلا برای دوستانی که چند ساله همو میشناسیم هم زیاد کامنت نمیذارم ولی الان دوست داشتم که اینا رو برات بگم
جناب مارس هم مشخصه انسان باشخصیت و بسیار جنتلمنیه. و به نظر منِ دختر، جنتلمن بودن و شعور و فرهنگ اصل و پایه جذابیته!
امیدوارم خوشبخت بشید : ))
+راستی به کامنت خانم آژو هم کلی خندیدم! خیلی خوب بود : )))))
سلام.
خب من خیلی متاسفم که با اینکه تازه آشنا شدیم هی پست های منفی ازم خوندین...
من واقعا هیچ وقت ادعایی نداشتم. ولی مدلم اینجوریه که اگه چیزی رو بهش ایمان دارم با تحکم راجع بهش حرف میزنم. خب این اصلا بد نیس. مشکل از کسیه که نمیتونه به چیزی ثابت مومن باشه و اگه کسی مثل من رو ببینه به نظرش پر ادعا و مغرور میاد. فک نمیکنه شاید ضعف شخصیتی از خودش باشه. و اینکه ممنون از حسن نیتت و محبتت :)
آژو کلا مدل حرف زدنش همینجوریه که آدم غش میکنه از خنده :))
چه عجیبه...منم دوستای وبلاگی دارم که چندین ساله با همیم و از توی ما هم ازین جور چیزا" (آدمن ؟ نیستن...) درومد..وقتی میگی مزخرف قشنگ لمسش میکنم...خیلی عجیبه ولی...تو خوبی،شادی،مثبتی،مهربونی،حتا منی که خیلی یهو روشن شدم و ازت کمک خواستم انقد صادقانه حرف زدی باهام که حس کردم چقدر نزدیکی..خیلی وحشتناکه که کسی بخواد از صداقت یکی خجالت که نکشه هیچ همچین سوءاستفاده ای بکنه..خیلی باید خجالت بکشه توی دلش
املی دیشب با خودم فکر میکردم اگه املی این پست رو بخونه میگه وااااای دو ماهه با میلو آشنا شدم هزارتا پست این مدلی گذاشته!! :))
راستی این وب جدیدت هست؟؟ مرسی از آدرس :**
فک نمیکنم با این حس آشنا باشه.. یه مدت قبل تر هم با استفاده از دروغ ذهن من رو نسبت به یکی خراب کرد و میونه مون رو خراب کرد ولی همچنان حالش خوبه و منتظر زمین خوردنه من :))
اون اوکیه چی بود آخر جواب کامنت من :))))
......
میلو یه سوال ازت دارم...
گفتی ایمیل زده بودی به شیرازی واسه وبلاگت؟؟؟
من یه وب داشتم که خصوصی تموووم ریز به ریز رابطه مون رو از همون روز اول اونجا ثبتش میکردم... بعد قبل از خراب شدن بلاگفا یهو آدرسش رو تغییر دادم.
الان هیچ کجا نیست وبلاگم!!
ینی هردوتا آدرس رو که میزنم میگه همچین وبی وجود نداره :((((
# عددی رو که باید وارد کنم ببین!! 92929
:))
آره ایمیلش رو توی ایمیلم دارم! بذار برات میفرستم. معمولا هم سر دو سه روز جواب میده ایمیلاشو. من چندباری بهش ایمیل زدم. نهایت تا سه روز جواب داده. فقط اهمون دفعه که هک شده بودم بهش ایمیل زدم سریع همون روز جواب داد. نگران نباش رسیدگی میکنه. فقط باید رمزای وبت رو داشته باشی.
اوه :) مرسی :***
بعدا: shirazi@gmail.com اینه ایمیلش
سلام
خب من معمولا و اکثرا ساکتم
ولی همیشه این بوده که حس خوبی ازینجا بودن داشتم
تو منو یاده یکی از دوستای عزیزم میندازی که خیلی ازم دور شده
شخصیت محکم و استوار
همیشه اینجور آدما خاص به نظر میان
خب چه اشکال داره که یه آدمی که واسه یه تعداد خاصه
از ایده هاش بگه
خب چرا منکر این موضوع باید شد
چرا هیچ موقع کسی یاد نمیگیره فقط تو حریم خودش باشه و به حریم دیگران احترام بذاره ..
راستش من همیشه و طی این همه سال میگفتم اگه تو حریم خودم باشم و با دیگرانم کاری نداشته باشم حتما اونا هم اینکارو میکنند
ولی خب متاسفانه این اتفاق نیافتاد ...
بگذریم ...
امید وارم خودش سر عقل بیاد و جوی و مسموم نکنه
یه چیزی و از ته دل میگم خوشحال شدم واسه عشقی ک به سمت رسمی شدن کشیده شده..
آرزوی بهترین هارو واست دارم اونم همیشگی ...
مونا خوبی؟؟ :)))
تو واسه آزو کامنت بذاری چی می نویسی اسمت رو؟؟ :))
من خیلی دلم میخواد بدونم چرا این کارو کرد.. من هیچی جز خوبی و خیر براش نمیخواستم و همیشه یادمه روزایی که حالش خوب نبود براش خیلی طولانی کامنت میذاشتم. روزی که باهاش رفتم بیرون حتی اسم بی افش رو نپرسیدم به خودم اجازه ی این رو ندادم.. نمیدونم چرا...
مرسی مونا جان :**
لطف داری واقعا :**
میلو!
من هى استرس داشتم نکنه یکى به اسم من واست کامنت گذاشته باشه و فکر کنى منم!!
تا اینکه از بیرون رفتن حرف زده بودى! کلا من استرساى اینجورى مىگیرم همش:)))))
واى فکر کن! یکى بیاد بگه با اون دوس پسر افغانیت! اصلا نمىتونم اینو هضم کنم
اصلا فرض که مارس واقعا شبیه افغانیا باشه( که اصلا نیست و خیلیم خوبه,و این خانوم باید بدونه قیافه هاى مردونه چشماى آهویى و لباى غنچه اى واسش آپشن نیست که بخواد اینجورى نظر بده,به نظر من با عکساى کامل و نصفه نیمه اى که از مارس گذاشتى یه قیافه ى کاملا مردونه و خوب و حتى موجه داره,یعنى مشخصه که اصن جلف و اینا نیس,حتى یادمه بار اولى که به عنوان شاگرد سر امتحان عکسشو گذاشته بودى و هى مىگفتى زشته من گفتم این کجاش زشته!:دى) خلاصه حتى اگه افغانیم باشه تو دوسش دارى و نگاه آدمى که کسى رو دوست داره خیلى با بقیه فرق مىکنه و حتى اگه تعریف الکیم بکنه اصلا جاى تعجب و ایراد گرفتن نداره و اتفاقا من این اخلاقو تحسین مىکنم!
براى این خانوم پماد کالاندولا تجویز مىکنم,امید است که اثر کنه:-)
میلو میشه منم بدونم؟ البته اگه مىشناسمش,امنیتم واسم مهمه:) راستش یه خورده م حدس زدم با ترس و لرز!
دیگه م خودتو ناراحت نکن خانوم پر مدعاى زشت بدهیکل:))))
آخر کامنتت :)))))
نرگس هم استرس گرفته بود.. الهی :(( من به همتون شک داشتم تمام این مدت رو... :((
مرسی از چیزایی که از مارس گفتی ^_^ بسیاااار خوش خوشانم شد :)
بعد از عقدمون عکس هرجفتمون رو بدون رمز و به صورت واضح توی همینجا میذارم تا خیال همه رو راحت کنم :))
میشناسیش احتمالا. میگم بهت..
میلو میشه یه سوال بپرسم, ایشون اسمشون رو عوض کردن از چند سال پیش که تو وب من بوده؟ یا چىزى از من گفته به تو؟
اونم منو میخونده؟
میلو فقط یه نفر تو ذهنم هست که مطمئن نیستم اما اگه خودش باشه واقعا هنگ میکنم چون منم یه زمانى خیلى صمیمى بودم با اونى که تو ذهنمه
والا هدا من یادمه اون وب قبلیتو که داشتی من میدیدم اسمش رو اونجا ولی نمیدونم دیگه میخوندیش یا اون تورو میخوند یا نه.
نه اسمش همونه. البته جدیدا یه چیز کذایی به آخر اسمش اضافه کرده ولی اسم اصلیش رو نه همونه.
هیچی سودش تو اینه که یه کم دلش خنک شه.خب میشه ولی شک نکن چون به ناحق شاد شده از صد جاش میزنه بیرون خب چکاریه.قربون خنده هات تو بخند من عین گل وا شم. نه برعکس گفتم:دی تو بخند تا گلها وا شن یه چیزی تو این مایه ها
به اسم خدا و این شبای قدر خدا کینه و حسادت رو ازش دور کنه . خودشم باید تلاش کنه ولی واقعا خودش اسیب میبینه. به جان خودم توالت اگه خصوصی نبود این میخواست به جنتا ککه و رنگشونم حسادت کنه:دی نکن دختر خوب نکن چتر تو روحت که من امروز فهمیدم میلو چی کشید بس که اون ده نفر رو هی بالا و پایین کردم هی سکته زدمو بغضی شدم.
خدایا مواظبمون باش.
آرزو از دست تو :)))
آخ آخ دیدی حس بدش رو؟؟ همتون بهم خصوصی و عمومی سریع پی ام و تکست و اس دادین و میخواستین بفهمین کیه بین ما...
ککه همون گه هه :دی
خواستم یه کم مودب باشم:))))
اخه من میام اینجا ناخوداگاه عاشق میشمو سعی میکنم برای خودمم احترام قائل شم بعد اون کامنت اولی رو که دادم هی سعی میکردم فحش خوار مادر ندم :دی اینم گفتم اشاره مستقیم نکنم
.......
هر سربالایی یه سرپایین داره و برعکس. هیچوقت نباید منتظر باشی ببینی طرفت که هرکی هست به زمین بخوره و اذیت شه . حتی اگه خیلی مغروره یا خیلی بی اعتماد به نفسه. حتی میگن چیز خوبی هم میبینین نگین خوش به حالش کاش مال من بود.بگین ع چه خوب. منم یکی مثل همین در یه شرایطخوب واوکی میخوام
یعنی من باز باید بگم تمام قد تگری زدم به اون درسی که تو خوندی:/ هی میام میگم خونسردم فحشم تموم شده فحشای بیشتری یادم میاد:))
آرزو باور کن دارم غش غش میخندم به کامنتات :))
من نمیفهمم انتظار واسه زمین خوردنه یکی چه سودی داره...:)
:))))خودش خنده اش میگیره الان :))
میلو جون امکانش هست بدونم اون شخص کیه...و وبلاگش کدومه..بهرحال شرط عقل اینه آدم از همچین اشخاصی دوری کنه...گرچه اینجا مجازیه...ولی گاهی تو نوشته هامون نشونه هایی میذاریم که کاملا به دنیای واقعی برمیگرده...ممنون میشم اسم و آدرس وبلاگ اون شخصو به منم بگی
بهار راستش دیگه دوست ندارم بگم. بعد به اینایی که گفتم با کلی منبع موثق براشون کلی توضیح دادم و چون دوست مشترک بودیم اون چیزایی که براشون گفتم رو یادشون بود. فک میکنم شاید لازم نباشه همه بدونن و شاید اون فقط با من اینطوری بوده باشه... نمیخوام ذهن همه رو خراب کنم نسبت بهش. فک میکنم که شاید روزی پشیمون شه و نتونه این حجم زیاد از آدم ها رو راضی کنه که پشیمون شده و راه برگشتی براش نمونه..
من به هرکس که لازم بود اطلاع رسانی کردم. دیگه بیشتر از این تعداد نیمخوام به کس دیگه بگم. امیدوارم ببخشی منو..
تیتـر ُ که خونـدم دوست پسر ِ افغانی و بعد اول پست دیدم از اوایل منو یادت بمونه گفتی ..یه لحظه فکر کردم واقعا قبلا دوست پسر ِ افغانی داشتی :)

آرزو, یه چیزی بـگم؟ .. همه اونموقعایی که از مزاحم وبت و هکر و کسی که بهت توهین میکنه و اینا میگفتـی .. وبعـدا گفته بودی آی پی چـک میکنی .. من همیشه تـرسیده بودم که بهـم شک کنی ... چون من وبلاگی نداشتـم .. تو ازم چیـزی نمیـدونستـی و منو کمتـر از همه میشناختـی و از یه طرف هم آی پی من نـمیدونم چرا گاهی تغییر میکنه و تو یه سایتی که بودم مشکل واسم درست میکرد .... الان نمیدونی چقدر خیالم راحت شد ....
خب من همچیـن تجربه ی وبلاگی نداشتـم .. ولی تو یه سایت یه چیزی مشابهش واسم پیش اومده ... واقعـا متاسفـم .. چیـز ِ ناراحت کننده ایه .... :((
.
.
یه چیـز دیگه هم از روزی که میلو رو شروع کردم خونـدن میخواستـم بگم هربار ... یادم میرفته ... تو یه خصوصیت ِ خیلی خوب داری ... اونم اینه که از کسی عیب جویی نمیکنی و ایراد نمیگیری ... من همه مدت واسـم جالب بود که هیچوقت نیومدی بگی از این اخلاق یا این رفتار ِ مارس خوشم نمیاد ... یا یه چیز ِ منفی ازش بگی ... و همیشه انقدر خوب ازش نوشتی که از نظر من به شخصه یه مرد ِ واقعیه که نمونش خیلی کمه تو این روزا ... و تو عکسای ِ نصفه ای که دیدم به چشـم خواهری البته :D خیلیم خوش قیافه و خوش هیکل بودن ....بعـدم اینکه تو منو یادت بمونه که یه نصفه گذاشته بودی قیافه اتون خیلی بهم میومد ... :)
..
خوشـم میاد کامنت طولانی بذارم !!!
آهان راستـی .. خیـلی ممنـون از اعتماد ِ تـمام ِ این مدتت
تبسم :)))
بعد آره من خیلی بهت بدبین بودم اوایل، چون از وبی میومدی منو میخوندی که اون یارو نویسنده اش هم خودت میدونی دیگه کی بود و چجوری بود! بعد من ولی هیچ وقت حس بد ازت نگرفتم لا به لای کامنتات. اینا نتیجه س حس خوبیه که خودت با حرفات بهم دادی...
تبسم من واقعا بدم میاد بدگویی کنم یا بدی ها رو بگم.. مگه اینکه خیلی بهم فشار بیاد.. طبیعتا مارس بدی هایی داره من اینجا هم گفتم و نوشتم که مارس رو با همه ی اختلافاتی که داریم دوست دارم گفتنه اون بدی ها چی رو درست میکنه؟؟ جز اینه که فقط یه آتو میدم دست امثال همین خانوم؟؟؟ من دوست ندارم چیزای منفی رو بنویسم چون فک میکنم اینجوری برای خودم بولد ترش میکنم...
خواهش میکنم :) :*
نه تشکر چی . هرکی اینجاس واسه دل خودشه چون محبت تو اینجا موندگارش کرده . از غمت بی نهایت بهم میریزیم از شادیت شاد
کسی که از شادی دیگران بهم میریزه واقعا بیماره حتما نباید قرص بخوره بفهمه که بیماره یا بستری شه!!!
یا از غمت شاد شه...
تو خالصانه از کرم و ماسک صورت بگیر تا خط یاد دادن رو بهمون گفتی.ادمی بودی دور از جون خودنما فقط بهش اشاره میکردی.حرفا خیلیییی زیاده از درک ایشونم خارج چون الان میزاره به حساب چابلوسی.بزار به چاک پنهانی منو میلو و تمام دوستای گلم که اینجان . پست قبل تو کامنتم گفتم ایشالله روزی برسه ادمای منفی حتی نخوننت. خداروشکر دیگه کامنت نمیزاری.سجده شکر حتی! انقدر فشار بیاد بهت که کلا میلو رو نخونی انرژی منفیت نرسه به این دختر
فقققققط من دلم برای اونایی میسوزه که تو باهاشون در تماس خواهی بود که خدا به دلشون بندازه نیان سراغت مگس بپرونی:/ ورپریده عقده ای
میدونم اینجا رو میخونی پیشاپیش هرگونه فحشی دادی مرسی و ککه نخور .اورین!!
چاک پنهانی :)) آرزو اینا رو از کجا میاری؟؟ :))
نه بابا میبینی که نوشته آره دنبالت میکنم ببینم کی با مخ میخوری زمین... :)) جالبه توی این سه سال که منو میخونه من هم کارشناسیمو تموم کردم هم دانشگاهی درس خوندم که به قول خودش مامانش بهش میگفت یاد بگیر از میلو که اینجا قبول شده، هم ارشدم تموم شد هم رابطه ام به ثمر نشست! دوست دارم بهش بگم تو چی شدی؟! هیچی نشدی مهم نیس، خودم همیشه بهش دلداری میدادم... ولی وقتی اینجوری منو قضاوت میکنی هرکی ندونه فک میکنه زندگی خودت چه خبره لابد :)) بجای انتظار واسه زمین خوردنه من یه فکری به حال اون آزمونت بکن :))
ککه نخور دیگه چیه؟؟ :)))
تجربشو داشتم متاسفانه، هم مجازى هم حقیقى
میدونى میلو؟ من همیشه وقتى میدیدم آدما از دورو بودن دوستاشون و اتفاقایى که به خاطر خوش بین بودن و اعتماد کردن براشون افتاده میگن، غصه ام میشده
مگه آدم چقد وقت داره براى زندگى کردن که بخواد اینجورى لحظه هاى خودش و بقیه رو خراب کنه؟
همیشه دلم میخواسته ایگنور کنم این اتفاقا رو، چه تو زندگى خودم چه وقتى کسى تعریف کرده برام، سعى کردم باور نکنم، خودمو گول بزنم ولى ته دلم دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم...
عمیقاااا معتقدم اینجور آدما علاوه بر اینکه به خاطر از بین بردن آرامش یه نفر دیگه مسئولن، به خاطر اینکه باعث میشن اون آدم نتونه بعد از اون اتفاق به بقیه هم اعتماد کنه مسئول ترن...
+یه معلم فیزیک داشتم چند سال پیش، میگفت هر وقت دیدین بقیه استهزا یا استیضاح کردن شمارو، بدونین مسیرتون درسته :)))
شک نکن این مورد هم از حسادتشه؛ کاش دیگه پیش نیاد ازین اتفاقا براى هیچ کس
مرسی از کامنتت لنا. دقیقا چیزی که میخواستم رو گفتی...
من از پارسال تا حالا حالم بد بود و شک داشتم.. هربار یکی از اون ده تا کامنت که میذاشتن نمیدونستم و بدم میومد، نه میتونستم مهربون باشم نه میشد الکی به کسی شک کنم.. فکرمو خیلی خراب کرد... ولی الان حالم خوب شده. یعنی انگار بعد از اون حال خراب دیشب یهو حالم اکی شده امروز با خودم میگم به درک، یه آشغال کمتر!! در عوض نه نفر دیگه دارم که دیکه خیالم راحته ازشون :)
میلو من واقعن شوک شدم
ولی ممنونم ازت که چشم و گوشمون ور باز کزدی
مرسی عزیزم :)
عجب
واقعا دهنم باز موند از تعجب
میتونم درک کنم حال بدت رو از این اتفاق
واقعا متاسفم :(
من الان دیگه خوبم.. درسته که یه آدم رو از دست دادم ولی الان دیگه بین اونا، اون نه نفر باقی مونده رو دیگه بهشون شک ندارم :) بعد از یه سال و نیم با خیال راحت میتونم باز اون نه نفر رو دوست داشته باشم :)
همه فکر میکنن هرزه کسی هست که میره میده! اما اون یه شاخشه.هرزه کسیه که ادعای انسانیت و مرام داره اما یه هرزه واقعیه و دنیا پره از این هرزه ها یکیش تو! خدارو هزززززززززززززززززززززززززار مرتبه شکر که با من در ارتباط نبودی .میای این کامنتو بخون نوش جونت. بزار از مارس واست بگم. من تمام قدشو دیدم. نه یه عکس چهارپنج عکس.در زاویه های مختلف.این مرد لایق ارزوئه چیزی که تو ارش بیبهره ای واسه دل سیاهت
هم قیافه داره هم خاصه هم گیرا.کونت بسوزه
ارزو من از نزدیک دیدم که بگی عکسا فتوشاپه حتی
چشاش عضو قشنگ صورتشه . هم واسه معصومیتش هم گیرایش. کونتم بسوزه خیلی باربیه . بازم کونت بسوزه که از محبتش با این پلیدی پس زده شدی.برو با امثال خودت.خدا شفات نمیده پس نمیگم خدا شفات بده...میگم خدا دورت کنه از ادما
میاد میخونه به نظرت آرزو این کامنتت رو؟؟ :)) میفهمه مخاطبش خودشه؟؟ :))
به خودتم گفتم باز میگم عاشقتم که همیشه پایه ام هستی آرزو
بعد اینکه مرسی آرزو باز از لطفت... باهات رودرواسی ندارم دوست ندارم هی تعارف کنم و تشکر.. ممنون ازت
کامنتشو با همین اسم دیده بودم قبلن ای بابااااااا حسادتای بیهوده اینکه نتونی موفقیت یا شادی کسی رو ببینی کجاش خوبه :/ درک نمیکنم واقعن قاطی کردم اصن :/ نظر دادن راجع به قیافه کسی اینقد راحت و بی ادبانه اااا به کجا داریم میریم ....
هوم...
سودی تو از خیلی قبل با منی. من پر ادعام؟؟ :)) میگم شاید راست میگه بنده خدا :))
Man mishnasameah?
بهت پی ام دادم تو تلگرام آرزو
مطمئنا که نمیشناسمش راستش وقتی پسستو خوندم ازت توقع نداشتم یعنی فکر نمیکردم اینجوری برخورد کنی البته من جای تو نیستم و میدونم از یک صمیمی و کسی که بهش اعتماد کردی دو رویی ببینی چه حس بدی داره و از دست رفتن اعتماد.
از این لحاظ میگم توقع نداشتم که همیشه حس خوبی با خوندن پستات داشتم پر از انرژی .من همیشه از اینجور مسایل فاصله میگیرم.از این جو منفی دو بهم زنی. پشت کسی حرف زدن اصلا برام جذابیتی نداره.دوستام همه میدونن من هیچ وقت وارد اینجور مباحث نمیشم.اما توصیه من برات اینه که بگذر ازش. بهش فکر نکن.تو خوب باش. نذار منفی بودن اون تورو هم منفی کنه. مثل همیشه شاد باش و مثبت.
خب چون جای من نیستی مسلما حسی که تمام این مدت داشتم رو متوجه نخواهی شد و منم بیشتر از این دلم نمیخواد حس گندش رو تشریح کنم... فک میکنم تا همینجاش کافیه. و اینکه عذر میخوام که مثل همیشه پستم پر انرژی نبوده..
منم همین اخلاق رو دارم. واسه همینه که فقط یه دوست صمیمی دارم چون اونم مثل من بدش میاد از پشت سر حرف زدن...
من شاد بودم و هستم مهشید. ولی بحث اعتماد بود...
واااااای میلووو من همش این شکلی بودمo_0
کی بود؟؟؟ بیا بهم بگوکه دارم میمیرم
مریضه این یارووو
وای کی میتونه باشه که انقد صمیمیه با ما
مار تو آستینمون پرورش دادیم یعنی ؟؟؟
خدایا
فک نمیکنم با تو صمیمی بوده باشه. من ولی به چند نفر فقط میخواستم اطلاع بدم که دادم. خواهش میکنم دیگه نپرسید.. :**
همه ش از حسادت من خودم چند نفرو اینجوری دو رو برم داشتم چون خودشون زندگی به هم ریخته ای دارن حتی به این اتفاقات و خوشی های معمولی که ما تعریفشون میکنیم حسادت میکنن ، چون یاد زندگی خودشون و رابطه هاشون میفتن ، بهترین کار خط زدن این آدماست و دوری کردن از انرژی هایی که میفرستن برامون
من میشناسمش میلو ؟
من وقتی مطمئن شدم کیه دقیقا به همین نتیجه رسیدم که زندگیش به هم ریخته ست و اصلا توی جایگاهی نیس که در این حد بخواد منو قضاوت کنه...
خودش توی همون ملاقات حضوریمون بارها تاکید کرد که چطوری میتونم رابطه ام رو با مارس خوب نگه دارم و گیر ندم بهش و شکاک نیستم...
فک نمیکنم... فقط میخواستم چند نفری بدونن که بهشون اطلاع دادم. دیگه بقیه تون اونقدرا باهاش کانکت نیستین.
منم از سال 87 مینویسم اما شمارو از اون سالی که ارشد میخوندی فالو میکنم.. من نمیشناسمش؟
بعدشم : این جور ادما قابل ترحم اند و هروقت تعداد اونایی که بهت حسادت میکنن و یا دشمنتن زیاد شد بدون که به همون اندازه ادم موفقی بودی:)
فک نمیکنم عسل. نمیدونم...
هاها :)) الان میاد اینارو میخونه میگه باز که اینایی که به به چه چه میکنن لابد مشکل دارن باز :)) بیکاری به خودت لیبل میچسبونی عسل؟؟ :پی
Evaaa :| khak b saresh
Man hichvaqt raj b mozahemet hichi nagoftam . valii :| bavaram nemishe k baade 1saal hamchenan b harfash edame dadee :|
Man hamishe b yeki shak dashtam . vali gofti bahash rafti biron . va nemitone oun bashe
Ba manam rafti:))))) man aslaaan nemitonam hads bezanam kiee:///
Avalesh nemikhasam bedonam kiee vali vaqean baram jalebe k in Adam kie k enqad mozie
Khak to saaare hasoodesh . yadete axesho neshonam dadi? Man hamash ba khodam migoftam akhe in teflak zesht nis k to hamash to webet azash irad migerefti:))
Albate qablan yeki az samimitarin dostaye webam ba man inkaro kard... Darket mikonam Adam qalbesh dard migire :(
اتفاقا اگه میومد فقط فحش میداد و میرفت بازم نمی تونستم اونقد دقیق بفهمم کیه. ولی با همین یه جمله کاملا خودش رو لو داد :)
یادته چقدر میگفتم که خوب نیست؟؟ :)) ولی دیگه در حد چیزی که این خانوم هم گفت نیس!!!! بعدشم این که اصلا من واقعاخوشم میاد از افغانی ها! اتفاقا این ترم دو تا شاگرد افغانی دارم که میخواستم بیام بنویسم ازشون :))
پس حق داشتی اونهمه رمزی بنویسی..
انقد تو این سالهای وبلاگ خونیم ازین چیزا دیدم که حد نداره..
ولش کن بابا، اون بیشتر داره حرص میخوره..
دنیای مجازی و واقعی هم نداره. آدمهای اینجا، همون بیرونیان..
آره یادمه توام ناراحت شدی ازم... خب این خانوم کاری کرد که من تمااام این یک سال و نیم با شک و دو دلی به همه رمز میدادم، باعث میشد که هرکاری بخوام بکنم حواسم باشه به اون ده نفر... خیلی حس مزخرفیه شک داشتن به همه...
اون نیست پی کیه؟؟من میشناسمش؟؟
دیگه مهم نیس بی تا. به چند نفر میخواستم بگم که گفتم.. دیگه نپرسید خواهش میکنم... :****
هرچی بیشتر زندگی میکنم میفهمم که امثال من و تو از اعتمادمون ضربه میخوریم ، اعتماد بیجا به آدمهایی که نمیشه تشخیص داد خوبن یا بدن ، که انقدر قشنگ نقش بازی میکنن که باورکردنی نیست رفتارهاشون ، این مدل دو رو بودن وحشتناکه ...
و اینکه میلو یادت باشه ، چه تو دنیای واقعی و چه تو دنیای مجازی ، آدمها به اندازه ی عقده ها و کمبودهاشون دیگرانُ آزار میدن ...
اونقد خوب که حتی تو تمام حرفاش راجع به آدمای دیگه رو بی مدرک قبول میکنی و ذهنیتت رو راجع به بقیه هم خراب میکنی...
متاسفم واسش...
یه بغض لعنتی میچسبه ته گلوم از خاطرات گذشته....
که آدم همیشه از اونی میخوره که باورشم نمیکنه.
واقعا همیشه برام سوال ِ که چطور آدما انقدر میتونن دو رو داشته باشن؟ که یه جا دورت بگردن بعد دقیقا عکس اشم باشن. که به همین دلخوشی های کوچیک و چیزای عادی ِ زندگیت هم حسادت کنن؟ اصلا چه زشت چه خوشگل، انتخاب ِ توعه! تو باهاش حال ِ خوبی داری، مگه اینا کافی نیست؟
هوف ....
پرسه میدونی از چی میسوزم؟؟؟ اون روز برای مهسا نوشتم، که آدما فقط انتظار دارن تو نک و ناله کنی تا دوستت داشته باشن.. اگه همش از چیزای خوب بنویسی یا اگه نخوااااای بدی ها رو ببینی تبدیل میشی به یه آدم به قول این خانوم خودخواه و مغرور و پرادعا :)
من هیچ ادعایی نداشتم. دوستای قدیمیم شاهدن که وقتی بین من و مارس هیچی نبود و شاگردم بود هی به صورت طنز می نوشتم که این اصلا خوب نیست قیافه اش :)) یعنی میخوام بگم هیچ وقت هیچ ادعایی نداشتم! نمیدونم از کجا این نفرت آب میخوره...
متاسفم برای اتفاقی که برات افتاده،
من خواننده خاموشم، من وبلاگ منو یادت بمونه رو خیلی دوست داشتم، فکر نمی کردم مال میلو باشه، الان شوکه شدم. تو این دو تا وبلاگ انگار دو تا آدم مختلف بودید
این حرفیه که همه میزنن.. خب توی منو یادت بمونه زندگی درسی و کاریه من بود و میلو زندگی احساسی من... اونجا من میخواستم از بعد احساسیم هم بنویسم و داشتم کم کم این کارو میکردم اما همون کامنتی که گفتم واسه یه سال پیش من رو دلزده کرد.. غافل از اینکه ایشون کسیه که اولین نفر با خودم اوردمش توی این وبم :)
خدایا یه نفر چطور می تونه اینقدر مریض و عقده ای باشه
میلو جون کی بود که بهش انقدر اعتماد داشتی؟
راستی لطفا این کامنت ثبت نکن
من باورم نمیشه اون آدم بوده باشه...
نمیشناسیش رها شما. عذر میخوام..
منم سر این چیزا خیلی اعصابم خورد میشه،حالا وبلاگ که هیچی من یکی از دوستام جلو چشمم.. :|
ازون به بعد دیگه به خاطر ِ کاری که کرد دوست صمیمی نگرفتم و نمیتونم بگیرم،اصن اعتماد تعطیل...اون نفرت به دخترا رو هم خوب میفمم،همیشه میخوام به آدما خوبی کنم ولی درعین حال از دخترا بدمم میاد،حالا نه همه ــَشون ولی درصده زیادی ازشون
کــیه این یارو؟ :O
خب تو از کجا میدونی شاید من بشناسمش،کامنتای بلاگ من که هیشوخ تایید نمیشه و جایی هم cm نمیدم!
دوست دنیای واقعی این کارو کنه دیگه واقعا آدم داغون میشه..
نه نمیشناسیش. من میدونم اون کیا رو میخوند. خب مثلا یه روزی خیر سرش با من حرف میزد از اونایی که میخوند دیگه :)
من خواستم بپرسم ازت.اگه میشناسمش بهم بگو.البته نگو که همونیه که یه بار قبلا بهم گفته بودی.چون اصلا باورم نمیشه
اصن نمیگنجه برام
نه اون نیست بی تا. طفلی اون... حتی به اون شک کرده بودم جز این..