دیدیم که هرسال این وقت از تعطیلات رو داریم یه حرکتی میزنیم که ناخودآگاه هرسال اوضاع جوری پیش میره که داریم این موقع تکرارش میکنیم. اون روز گفتیم بیا اینو رسمش کنیم اصلا. رسم هرساله ی عاشورا...خیلی هم خوبه :دی


....................................................................................



کشف  غذاهای جدید و طعم هایی که در لحظه میسازمش...تصمیم همش بر درست کردنه غذای سبک و راحته واسه شام، بعد هی وسطش میگم اینم اضافه کنم ببینم چجوری میشه، اونم اضافه کنم...فکر میکنم چی کنار چی خوب میشه...با اینکه آشپزی کار مورد علاقم نیست ولی این قسمت رو دوست دارم..بعد جالبیه قضیه اینجاست که نتیجه اش عالی میشه. اون روزی مارس میگفت این رسپی رو ببریم بفروشیم به رستورانها. گفتم تعارف میکنی؟؟ میگفت نه باور کن این عالیه...

خوبیش اینجاست که من توی آشپزی هم دارم خارج از قانون و چارچوب پیش میرم. یعنی میبینم که حتی توی آشپزی هم بدم میاد ببینم همه چیکار میکنن منم همون کارو کنم.

این همه جاییه البته فک کنم، همه ی خانوما غذاهای من دراوردی خاص خودشون رو دارن. و این خیلیییی خوبه...


...............................................................................


نوشتنی زیاد دارم ولی الان روی مودش نیستم. امروز کاملا هنگ اور بیدار شدم و دهنم حسابی تلخه...دلم میخواد بخوابم و یادم بیاد چیا گفتم دیشب...مارس که بیاد خونه کاشکی قسمتای خنده دارش رو برام بگه..میدونم کلی لابد چرت و پرت گفتم...

میخوام بخوابم الان...کوفته ام.



.............................................................................


سه هفته شد عاقا. سه هفته داره از زندگیم توی خونه ی خوشگلم میگذره...من همش بی برنامه بودم. سرکار رفتم و خوابیدم همین...دوست دارم برنامه ریزیامو شروع کنم. هنوز اصلاحات بعد از دفاع پایان نامه ام رو انجام ندادم. هنوز کلی کار دارم. هنوز نرفتم دنبال کارای مدرکم. باید برم توی هفته ی جدید شهر دانشگاه. حسش نیست ولی. کتابای فرانسه ام داره خاک میخوره و من بدم میاد که نصفه ولش کردم...باشگاه رو بگو...نرفتم یه ماه داره میشه و این بدترین قسمت ماجراست.

فک کنم از اول آبان استارت کارامو بزنم. باید یعنی بزنم....



نظرات 6 + ارسال نظر
پرسه شنبه 24 مهر 1395 ساعت 12:37 http://galexii.blogfa.com

وای میلو من بالاخره رفتم باشگاه ثبت نام کردم :دی :دی
.
آخ از این حس خوبی که صبح پامیشی و یادت نمیاد. خعلی خوبه :دی
:ایکس

عزیزم واقعااا؟؟؟؟ بیا برام بگو چطوریه و بهت خوش میگذره یا نه :)

خیلیییی :دی

باران جمعه 23 مهر 1395 ساعت 23:20 http://Thisismenow

از اولش پستتو تو ذهنم با وویس پایین خوندم! بعد که رسیدم تهش دیدم از بی برنامگی هات کلافه ای و دلیلش این بوده!
میلو چیجوری حسات رو نوشته هات اینقدر خوب لود میشه؟! :))

آره باران خیلی کلافه بودم :)
عزیزم :) تو اینطور میبینی...

Kit Katt جمعه 23 مهر 1395 ساعت 22:16

اصن فک نکن کِ من راجب پاراگرافِ اول فضولی نمیکنم :))))

keep calm lady :)))) we were high :))))

نانا-پیشی جمعه 23 مهر 1395 ساعت 14:03

غذا پختن توی خونه خودت, واییی میتونم تصور کنم چقدر کیف میده
منم باید اصلاحات پایان نامه انجام بدم کلی هم کار اداری غیردانشگاهی دارم ولی دوس ندارم بهش فکر کنم :))

خیلیییییی خوبه....
وای نانا بده خیلی :(( اصلا دوست دارم هیچ کاری نداشته باشم تا یه مدت طولااااانی

ژوانا جمعه 23 مهر 1395 ساعت 11:59 http://candydays.blogfa.com

من از اشپزی متنفرم :|
ازدواج کنم بخاطر اشپزی کردن کلی سختم میشه :(
منم اتفاقا این هفته دیگه میرم دنبال کارای مدرکم ، خیلی تنبلیم میشه ولی زودتر انجامش بدم بهتره.

منم :))
ولی ژوان تا حالا سخت نبوده برای من...یعنی میدونی یه جورایی چون همه چی متعلق به خودمه و هرچی بخوام میپزم برام آسونه...
آره ژوان من که فرصت نکردم...

مرمر پنج‌شنبه 22 مهر 1395 ساعت 19:37

اووووووو اینووو نیگااااا چهه کدبانووو شده واس خوووودش:)))))))
ماهم شاماروسبک بی نوون برنج میخوریم...ولی خووووب من عاشق پنیر پیتزام..تو تمام رسپیام پنیر بکار میبرم:)
میلووو میلووو تو خوونه باهم ورزش کنین این هم فان هم فک کنم مردا خیلی دوسدارن....مستر که خیلی دووس داره:)
......
باشگاهووو سفتوووو سخت بچسب کهههه وگرنه زود ادم چاق میشه:/
.....
الان شمال خیلییییی خیلیییی هواش بارونی:)

یاه یاه :دی
منم عاشق پنییییرم :))
آره مرمر جز برنامه هامون هست....ولی مارس وقتی میاد انقد خسته س که اصلا روم نمیشه بهش بگم :)))
منم که مستعد چاااقی :|
وای :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد