From zero to the...

دیشب آرشیو وبلاگ بلاگفا رو زیر و رو میکردم.. میخواستم اولین قرارمون رو بخونم... بعد از خوندنه اون روزا تعجب کردم... از کجا رسیدیم به کجا...


به تاریخ 15/2/92
این بار دوم بود که هم را میدیدم. البته اگر بخواهی جدی اش را حساب کنی می شود گفت که بار اول بود!

من خیلی خوشحالم که اینهمه خانه هایمان به هم نزدیک است و خیلی سریع می توانیم قرارمان را ست کنیم :))

رفته بودیم یک جای دنج به پیشنهاد من!

در سفارش دادن دست و دل باز بود و البته خیلی هم گرسنه! و گفته بود که همیشه همینقدر گرسنه هست.

شروع کردیم به جدی حرف زدن.

اعتراف کرده بود که از همان روز اول من را دوست داشته. من اما نگفتم که من هم به شدت بهش کراش داشتم! گفتم که برایم فقط یک شاگرد زرنگ بوده!

گفته بود تو انگار از دخترهایی هستی که عاشق سرسره بازی هستند. و من عاشق ایجاد رابطه با اینطور آدم ها هستم.

باز هم ماهرانه صحبت را کشیدم به سمت دخترکی که دم آموزشگاه دیده بودمش!

گفته بود که دخترک از من هم کوچک تر بوده!!!!

ولی قیافه اش که خیلی بزرگ تر بود!

میگفت خیلی وابسته بود و درک نمیکرد شب ها خیلی خسته ام و مدام زنگ میزد و بیدارم میکرد و بهش چندین بار گوشزد کرده بودم که من پسرکی ۲۰ ساله نیستم که هم بازی تکست های تو شوم و به استراحت در شب ها نیاز دارم!!میگفت ابتدا سعی میکردم سخت نگیرم شاید که درک کند اما هرروز اذیت هایش بیشتر میشد!

من هم بهش گفتم که من بیزارم از حضور دائمی کسی، متعجب شد و هی میگفت میلو؟؟ واقعا؟؟؟

بهش گفتم که من هیچ غیرتی ندارم. می تواند هر نوع رابطه ای داشته باشد. انتظار داشتم او هم بگوید که خوب او  همین شکلیست! اما گفت که برایش مهم است و دوست ندارد من توی هر نوع رابطه ای باشم و ناراحتش میکند این موضوع!

گفته بودم تو اگر از همه لحاظ پرفکت باشی نیازی به آدم های دیگر نیست! خیالش راحت شده بود انگار!

چیزی که از همه برایم مهم تر بود این بود که اصلا مثل آدم های قبلی یا حتی همان دور  وری هایی که کنارمان نشسته بودند نچسبیده بود به من!!

بلد بود باید احترام بگذارد. بلد بود که هنوز وقت نزدیک شدن نیست. اصلا انگاری بلد بود تشنه کند آدم را!!!

گفته بود که اذیتش نکنم :)) که سر به سرش نگذارم چون به شدت حس مردانگی اش قویست و به شوخی گفته بود که تنبیه ام میکند!!!!

بعد هم ازش خواسته بودم که یک چیز خوب از صورتم یدا کند و برایم اسم بگذارد!

با انگلیسی دست و پا شکسته اش گفته بود: A Girl with Dont worry Eyes

بعد از اینکه حسابی خندیدم گفتم این که گفتی یعنی چی؟؟؟ گفته بود که یعنی دختری با چشم های آرام!!!

 بحث را رساندم به جایی که بتوانم بفهمم چرا تا به حال ازدواج نکرده!

خوب من برایم دیگر دوستی بی معناست. حوصله ی رابطه های یواشکی را ندارم. دوست هم نداشتم که سوالم خیلی تابلو باشد

جوابی که داده بود کمی رنجیده خاطرم کرد! گفته بود دوست دارد آزاد باشد! من اما گفتم اتفاقا من هم همین طور...!

گفته بود دروغ نمیگویم که تا به حال بهش فکر نکرده ام اما انگاری آدمم را پیدا نکرده ام. و او هم گفته بود تو چطور؟؟

من هم جواب خودش را داده بودم!

سلیقه ی موسیقیایی مشابهی هم داشتیم. چند تِرکی که توی ماشین گذاشته بود مورد پسند هردویمان واقع شده بود!

نگاهم که میکرد گفته بودم هی! دختر مردم را نگاه نکن! گفته بود دختر مردم که نیست! توی کلاس خودمان بوده :)))

نظرات 7 + ارسال نظر
آنا پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 23:03 http://mydeliriums.mihanblog.com

الان که اینو نوشتی دوست داشتم نوشته های قبلیت رو میخوندم . امکانش هست رمز داشته باشم ؟

پستای اون وبم که رمزی بودن اکثرشون پریدن. ولی اونایی که موندن رو اگه خواستی بگو میام بهت میدم رمزای متفاوتی داشته پستام

بارانا چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 19:41

عروس خانم مبارکهه..میلو جونم من ب کمکت نیاز دارم خیلی لدفن کمکم کن..مرسی گلم

آدرسی چیزی بذار

Sara چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 17:11

می دونی از وقتی با مارس قضیه ات جدی شده خیلی خانم تر و مهربون تر شدی ؟ معجزه عشقه

هاها :)) چی بگم والا

یاسمن سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 21:10

عاشقانه هایتان مستدام و پایدار ممنون از اشتراکشون با ما میشه یه خواهش کنم اگه امکانش هست و هروقت حالشو داشتید از نوشته های قبلتون که رمزی بوده و ما بهره ای نبردیم اگه دوست داشتید بزارید برامون ممنونم

مرسی :)
مشکلی نداره اگه رمز رو بخوای میدم. فقط باید وبلاگ داشته باشی.

سمنو سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 19:01

عزیییزمممم :)) :****
میلو بعدا با بچه هات هم میای اینا رو میخونی..
بعد میگی واااووو ببین از کجا به کجا رسیدیم :دیییی

میلو هلپ میییی :((
میشه هروقت که چند دقیقه تایم آزاد داشتی بهم پیام بدی؟؟

:))
وای اصلا الان که اینا رو میخونم همش حس میکنم دیروز بوده!!

تکست زدم بهت

باران سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 17:59

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﺭﺍﺑﻄﻪ
ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشد.

میلو؟! دقیقا متوجه نشدم چطور! اولش just friend طور بوده رابطتون, یا به open relationaship اعتقاد داشتی؟!
چطور ممکنه آدم به یکی کراش داشته باشه,بعد اینچیزا براش مهم نباشه...

من میخواستم اینطوری پیش بریم که به خودم بقبولونم که نمیخوام درگیرش شم! دلم یه رابطه ی جدی میخواست اتفاقا. خصوصا که برای مدت طولانی ای به همه نه میگفتم و برای اولین بار هم از یه نفر خیلی زیاد خوشم اومده بود برای همین خیلی سختم بود اگه از طرف اون بهم این پسنهاد داده میشد که جدی نشیم...
یه جورایی داشتم خودم رو بی تفاوت میکردم تا آسیب نبینم...

ویدا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 16:26 http://vidapedagog.blogfa.com

دختر مردم دیگه خانومی شده واسه خودش,عروس شده:-*:-*:-*
میلو جونم حوف از آرشیو زدی,یاد آرشیو خودم افتادم,توأم به نوشته هاییت که رمزیشون کرده بودی دسترسی نداری دیگه؟
من هرچی مال سال ۹۳ بود و رمزی بود رو نمیتونم بیارم دیگه...البته میگن مدیر بلاگفا گفته همه رو برمیگردونن!
امیدوارم این اتفاق بیفته,چون من که جای دیگه ای ثبتشون نکردم.
هیچی امنیتش مثه دفترخاطرات بچمون نمیشه:O

:)) :**
نه منم دسترسی ندارم بهشون.. امیدوارم همینطور باشه.. من دیگه بی خیالش شدم..
دقیقا :| ولی خب اونم لو میره از طرف کسای دیگه و میشینن دور همی میخونن :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد