وقتی کسی میاد میگه فلانی با توست, توام سعی میکنی بری بپرسی ازش با من بودی یا نه؟ 

نبودی؟ اکی اینهمه سر صدا نداره, به اونایی که میان میگن و خبرچینی میکنن بگو ساکت باشن پس! وگرنه که یه ماهه من چشمم هم به شماها نیفتاده از کجا میخواستم بفهمم چی به چیه, ول کن ماجرا هم نیستین...

 تو تموم به قول شما اون طومارا یه کلمه ی توهین امیز نمیتونین پیدا کنین, طرز حرف زدنم کاملا محترمانس, شما بهش عادت ندارین تقصیر من نیست :) ریلکس بابا ریلکس!

درضمن بیشعوری شاخ و دم نداره که :)


نظرات 22 + ارسال نظر
خاموش پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 15:35

میلو ببخش که باعث همه اینا من شدم. من اگه بهت نمیگفتم فلانی با توعه اینطوری نمیشد.
میلو تو جایی نریا. من عاشق وبلاگتم. تو واسم خیلی عزیزی

تو تقصیری نداشتی. از این اتفاقا زیاد میفته. خیلیا هم از اینجا میرن به کسای دیگه میگن میلو با توه و اون آدم میاد ازم میپرسه راسته؟ منم عین "آدم"جوابشو میدم حتی اگه خوشم نیاد ازش, و فکر میکنم اون براش سو تفاهم پیش اومده چرا باید آزار فکریش بدم, براش برطرف میکنم این حس رو, درسته که کار خوبی نیست این گزارشات و حتی اگه آدم مشکلی هم نداشته باشه با این حرفا ناخودآگاه ذهنش خراب میشه ولی خب نمیشه هم سکوت کرد.
من جایی نمیرم. اونقدری واسم حرف بقیه اهمیت نداره که کاری که دوست دارمو رها کنم. تنها دفعه ای که تصمیم گرفتم ننویسم همین سری بود که رمزمو یه دوست نما پخش کرد و من گفتم واقعا دیگه به کی میشه اعتماد کرد ولی بعدش دیدم نمیتونم غصه ی بی لیاقتی اون آدم که لایق اعتماد نیست رو من بخورم که.

مانی زاد پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 02:45

ما میزنیم خارمادر طرفو یکی میکنیمکه دیگه گه بخوره راجع به ما حرف بزنه. شماها میشین با هم پچ پچ میکنین و ترسویید مثل همین الان یارکشی میکنین و یه عده میان طرف یه جبهه یه عده ام اون ور. کلا هم گروها هر چند وقت یه بار جابه جا میشن و تکلیف نظام آرایی گروهتون لنگ در هواست

دقیقا درست میفرمایید :)

مانی زاد پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 02:40

امان از دنیای عجیب شما دخترا.

آره واقعا امان.... اصلا انگار نه انگار که از یه جنسیم,وقتایی که باید پشت هم باشیم جا خالی میدیم...
نمیشناسمت ولی یکی دیروز بهم گفت بی وجدان..این دقیقا همون کسی بود که بهم خنجر زد و یادش.نمیاد چیکار کرد, دخترا گاهی میتونن خیلی عجیب و پست بشن, و از اعتماد هم سواستفاده کنن و چیزایی که یه روز به به چه چه میکردن رو بکشن جلو و به عنوان سپر استفاده کنن.شما پسرا چطوری از حق خودتون دفاع میکنین؟

یکی پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 02:08

بعد یه چیزی یادم افتاد. ببین مثلا این گلشیفته خیلی بهش فحش میدن خیلیییییا مخالفشن خیلیااااااا اذیتشش میکنن ولی دلیل نمیشه بهش بگیم برو ببین کجای کارت اشتباست یا برو ببین مشکل چیه که اینهمه آدم ازت بدشون میاد. جوابش ساده ست. مردم ما چشم دیدنه اینو ندارن که یکی خوب تر از خودشونه و با سنگ زدن بهش سعی میکنن بکشنش پایین. پستاتو تا چند ماه قبل تر خوندم. دیدم چندباری خواستی بری. شنیدم داستاناتو و دوستایی که در حقت خیانت کردن. تو افتادی توی یه دور باطل و هرز که هربار بیشتر فرو میری. اینجا دوستات میگن تو یه آدم خلاق بودی از یه وبلاگ خوب. پس برگرد به همون چیزی که بودی. میگی یه ساله داری اذیت میشی خودتو بکش بیرون و برو بالا

قیاس من با گلشیفته یه قیاس مع الفارق بود دوست عزیز, با اینحال به چیزی اشاره کردی که منو بدجوری بغض دار کرد الان... آره من افتادم توی دور باطل و گفتم که افتادم توی یه لجن که هرچی دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم, وهمه دارن خسته میشن از شنیدنه صدای دست و پا زدنه من, و همه موضوع اصلی رو فراموش کردن. ولی دیروز کاری رو کردم که باید یه سال پیش میکردم, باید همون موقع دهنمو باز میکردم و هر اونچه لایق مسبب این.ماجرا بود رو بارش میکردم که نکردم ولی خیلی خوشحالم که این کارو دیروز کردم.اون منو انداخت توی این لجن .
تف که با سیاست مسخره اش و دو بهم زنی هاش منو هم در حد خودش کشید پایین...گرچه اینا ارتباط مستقیمی به اون شخص نداشت ولی خیلی چیرارو عوض کرد که مسببش بود

یکی پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 01:43

من تورو نمیشناسم. از سر کنجکاوی اومدم. یه چندتایی از پستاتو خوندم و حض کردم از نوشته هات. حض کردم از همه ی کارات که عمق داره. و گههههه خورد با همین غلظت هرکی گفت تو تقلیدی از یه آدم چیپ و مسخره ای که کل زندگیش تنها افتخارش اینه که یه خاله ی داغون داشته که آویزون یه مرد شده و ازش چاپیده حالا شده خاله ی وضع خوب. لابد میگه عرضشو داشته تونسته.بعید نیس از کسی که اینجور چیزارو عرضه بدونه. همیشه دلم میخواست یکی پیدا شه که برینه بهش بس که زر زر میکنه.چهارتا بچه سوسولم دور خودش جمع کرده جهان بینی همشونم صفر حال بهم زنای جیره خوار. این رفیقت که اینجا نوشته یارو تراول جایزه گرفته رو من یادمه, مال خیلی وقت پیشه. بعد اینا میان به بقیه نصیحت میکنن؟ جمع کنن بابا ریدن.من میدونم سوزش از کجاست خیلی ام خوب میدونم ولی بذار ببشتر بشناسمت بعد شاید میلم کشید گفتم.
من میشم خواننده ی پر و پا قرصت زین پس ولی حوصله ی کامنت بازی ندارم مارو ببخش

دوست داشتم آشنایی مون جور دیگه ای بود و از جای دیگه. واقعا علاقه ای به شنیدن این حرفا ندارم و دغدغه من چیز دیگه بود. با اینحال خوش اومدین

.... چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 16:49

un ye adame bishure milow. harja delesh bekhad mirine be adamaii ke hata hich badiyi behesh nakardan faghat bahash mokhalefat kardan. adaye adamaye khub ro dar miare. toam mokhalef dashti man hata yadame sare face booket cheghad azyat shodio koli adama rikhtan saret. toam balad budi begi na va adami nisti ke kari koni ke dust nadari. vali na goftane to koja o un koja. hala ke hame oftadan ru dore fosh dadano bad harf zadan manam goftam bezar begam k cheghad bishure. va bebine ke . cheghad mitune in kar zeshto bad bashe. dust nadashtam in etefagha biofte unam labod tuye bad makhmaseii gir karde va hey miad inja ro mikhune o mibine cheghad mokhalef dashte o khabar nadashte vali natunestam chizaii ke be to goftan ro tahamol konam o saket bemunam. khastam bebinan ke khodeshunam momkene be kheilia azyat resunde bashan bi unke motevajeh bashan
keep going hon

I'm not interested in this talk any more...tnx for caring

یلدا چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 16:38

من نه. وبلاگ ندارم. خیلی وقت پیشا داشتم ولی بستمش سر مسخره بازیایی که مثل تو سرم میوردن. پس یعنی شانس اینو ندارم که اینستاتو داشته باشم؟

امیدوارم منو ببخشی یلدا جان. بعد از همه ی این اتفاقا میدونم که بهم حق میدی...

یلدا چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 13:44

راسی راسی میتونم ایسنتاتو داشته باشم؟؟

شما وبلاگ داری؟ من راستش ترجیحم بر اینه که وبلاگ دارا رو ادد کنم. برام آدرس وبلاگت و ایسنتاتو خصوصی کن...

یلدا چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 13:43

میلو نبینم که نباشیاااا. چرا نمی نویسی؟ هی صفحه رو رفرش میکنم!
من یه چیزی هم یادم اومد. نمیدونم وبلاگ منظر رو میخونی یا نه. ولی یه بار که رفرنس داده بود و مستقیم به پست یه نفر اشاره کرده بود همین آدمایی که الان انقد شلوغش کردن اومدن بهش گفتن چقدر کار قشنگی کردی که مستقیم اسم بردی که آدم هی به خودش نگیره! ببین پس یعنی حتی اینا هم ممکنه پستای مختلف رو به خودشون بگیرن. حالا که نوبت تو شده این کار شده اخ :))
ببین حرف زیاده.من گفتم که خیلی وقته میشناسمشون و از هرچیزی که بگی ازشون به آتو دارم که میتونم ضایعشون کنم. حتی اون یاسمنه رو هم میشناسم و خوب میدونم الان توی چه حالیه و توی کونش عروسیه بعدم یه جور گفته وبلاگمو حذف کردم بستون نبود انگار یادش رفته چیکار کرده بود.
میلو تو بنویس. من دلم میگیره وبلاگت خاموشه و تند تند پست نمیذاری.

اصلا اهمیتی نداره دیگه واقعا یلدا...من یه چیز گفتم که در کمال احترام بود. نه توهینی بود نه هیچی دیگه. وقتی جوابای اون مدلی گرفتم فهمیدم که بابا وقتت رو به فاک دادی رفت با کی داری حرف میزنی...
می نویسم. یکمی سرم شلوغه این روزا. درگیر مهمونی و جشنم :)

هیوا سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 23:11

من بهت افتخار میکنم میلو. تو همیشه خودت بودی. اینجا هم همیشه رفتارت محترمانه و درست بوده. با اینکه میدونی همیشه یه عده میان از کارای هیجانیت ایراد میگیرن و بلد نیستن مثلت باشن و حرص میخورن ولی تو باز ادامه میدی. میدونم که اینجا رو فقط واسه خالی شدن احساست انتخاب کردی و به قول خودت دنبال دوستی نیستی و ماییم که همیشه بر میگردونیمت و ماییم که همیشه ازت رمز میخوایم آدرس میخوایم ولی تو بمون واسمون

من قرار نیس جایی برم که آخه. نخواستم هم کسی جایی بره. یه چیزی گفتم و خواستم با خودش حل کنم خودش سرصدا کرد. بعد اصلا دلیلی نداره اینجا انقد مهم باشه.من تو این چند روز شنیدم که دوستاشم باز راجع بهم نوشتن من به اونا اهمیت ندادم فقط واسم همون یه نفر مهم بود که اون متاسفانه بازم نگرفت منظور منو و اصلا مهم نیس. از این اتفاقا زیاد میفته مهم اینه که جانب احترام رعایت شه وقتی با کسی دوستی و واسه هم وقت گذاشتین...حرف زدن پس واسه چیه؟

خخخخ سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 14:20

گفته محترمانه بهت گفدم کش نده. نمردیم و دیدیم بکش بیرون از من یعنی محترمانه. خخخخخخ از کسی که محترمانه حرف زدنش اینجوره چه انتظاری داری دخدر جان

....

سودا سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 14:05

میلو من خیلی وقته میخونمت. تو عاشق یاد دادنی. دنبال روزانه نویسی نیستی چون خیلی چیزا رو نمیگی,قیچی میکنی قسمتای درددار رو,میگذریی از چیزای بد و اعصاب خورد کن. تچ از همون وبلاگ منو یادت بمونه دنبال یاد دادن بودی,از اون خط سرهم نویسی بگیر تا نکته های گرامری,تا اصول مهمانداری,تا انگیزه ایجاد کردن واسه کنکور و کاغذا و هدفات و اون چراغای سبز که اون دوره خیلیارو سر شوق اورد واسه درس خوندن.در عین حال که مغروری ولی من توی تمام این چندسال ندیدم به کسی توهین کنی,ندیدم کسی رو ضایع کنی مگر اینکه به زندگی شخصیت کار داشته باشه. یادته یه دختری بود خیلی رو مخت بود هی سوالای بیجا میکرد؟ تو همیشه باهاش خشک ولی متواضع بودی. یه سادگی و مهربونی خاصی داری که با غرورت باعث میشه آدما نتونن اون مهربونی رو ببینن. من اونا رو نمیشناسم ولی دلم گرفت از حرفاشون. نوشته برید کتاب بخونین و فیلم ببینین خاله زنک بازی نکنین ولی اینا همش در تناقضه با جوابای زشتی که بهت دادن.
دوست دارم یه کاری کنم ناراحت نباشی و میدونم چقدر تحمل کردی حرفاشون رو, من بودم گریه ام میگرفت وقتی میدیدم کسی دقیقا از خوشیام سوژه ساخته. ولی چوب خدا صدا نداره میلو. من هرجایی باشی دنبالتم و میخونمت. خاموش یا روشن, حتی وقتی رمزی میشی هی بهت سر میزنم یا تو وبلاگای دیگه کامنتات رو دنبال میکنم چون تو خیلی خوب مسایل رو بررسی میکنی و منطقی کامنت میذاری. دوست دارم باشی. باش. باشه؟ :)

آره من خیلی دارم تحمل میکنم. این یه سال من خیلی اذیت شدم. بدهکار شدم اصلا انگار و هزچی بیشتر توضیح میدم بدتر میشه و فکر میکنم ور منطقی آدما فلج شده.
ممنون از حرفات, بی ادبیه که جواب اینهمه لطف رو کوتاه میدم ولی واقعا تو شرایطی نیستم که بتونم طولانی جواب بدم الان, ذهنم درگیره خیلی. با اینحال مرسی سودا جان.

من سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 13:33

من هم تورو میشناسم هم اونارو, نه از تو خوشم میاد نه از اون,از تو خوشم نمیاد چون خیلی محتاطی و حوصلمو سر میبری از اون خوشم نمیاد چون همش اداست,اونو خیلی وقته میشناسم,نگاه نکن که نوشته برید کتاب بخونین فیلم ببینین و شر و ور, اینا اداشه,یکیشون اومده گفته نیلو چرا فک میکنی واسه ما مهمی؟ منو یاد پچ پچای دوره ی دبشتان انداختن که میشینن دو سه نفری در گوشی حرف میزنن تا لج یکی دربیاد,واسشون مهمی و دربارت حرف میزنن,کامنت یکیشون تو وبلاگ همین مهسا اخرش نوشته میکی موس من کیه,مخاطبش تویی میلو و اونا تو خلوتشون راجع بهت حرف میزنن,دست به یکی میکنن تا دربارت یه چیز بگن و صدات دربیاد بعد بگن نه با تو تبودیم و بخندن با خودشون که دیدی جواب داد,تو ساده ای که میری میگی فهمیدم با منی. این سمی هم اشاره کرده گفته خانومی که اصرار به دوستی نداری,یعنی مطالبت رو دنبال میکنه و یادش میمونه حتا. خیلی حرکتشون ضایع ست که دارن به جای جواب دادن میگن مثلن برو فرفرتو بساز. من اونو از خیلی وخ پیشا میشناسم,تازه به دوران رسیده و بی ادب. و اونا دارن از اتحادشون استفاده میکنن فکر میکنن خیلی باحال به تنر میان ولی بیشخصیتیشون ثابت شد. گفته انگار دیگه نمینویسه,دنبال التماس بقیه ست. این وسط هم خیلیا موش میدوونن,از تو خوب میگن ولی پیش اون یه چیز دیگه میگن. من به عنوان یه شخص سوم اگه اونجا وبلاگ مورد علاقم هم بوده باشه با دیدنه این شخصیتا ازشون دیگه هیچ وخ نمیرم پیشون چون ممکنه منن یه روزی قربانی این بچه بازیا بشم.اونا فقط دنبال تاییدن و هرجا بهشون بربخوره اینطور دسیسه میکنن و چون پشتشون به هم گرمه به خودشون اجازه میدن هرچی دوست دارن بگن. حرفم یه چیزه, اهمیت نده و بگذر,من با اینکه باهات حال نمیکنم ولی اینبار حقو به تو میدم

من دنبال حق نیستم,دنبال کی چی گفت و چرا گفت تو این قضیه هم نیستم, چاله میدونه مگه؟ دنبال یار کشی ام مگه؟ من ذهنم آشفته بود و به عنوان یه انسان به خودم حق میدم سوال کنم چه ایرادی داره اصن سوال کردن؟ وای اصن حوصله ی این حرفارو دیگه ندارم میخواستم بین خودم و خودش حل شه که نذاشتن مهم نیس

رهگذر سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 01:52

من خواننده ی خاموش هردوتون بودم, همیشه کامنتات رو توی وبش میدیدم و میدیدم که چقدر براش وقت میذاری و مشخص بود نسبت بهش چه حسی داری و همیشه محترم و محتاط حرف زدی, ولی واقعا بدم اومد ازش سری قبل هم متعجب شدم از کاراش و این که دست به یکی میکنن و همزمان میریزن سرت والا حق داشتی اگه هم فکر کردی حرفاتو بهشون میگه چون کاملا مشخصه این کارو میکنه این بار دیگه از چشمم افتاد
تو تقصیری نداشتی میلو, کامنت یه آدم تورو مشکوک کرد و نمیدونم چی رفتی به اون گفتی ولی مطمععععنم تو آدم بی حرمتی کردن نیستی
بعد دقت کردی تو حرفاشون اشاره میکنن به مارس و با نیش و کنایه از چیزای زندگیت میگن؟ این یعنی که بلد نیستن حرف بزنن و به قول خودت این شیوه ی بحث سالم نیست, از همینجا بگیر و برو تا تهش. من دیگه نمیخونمش چون فک میکردم با اخلاق و با کلاسه ولی این سری آخر بدجوری شخصیت اصلیش لو رفت
بعد تو از وبلاگ منو یادت بمونه همیشه خلاق و پر انرژی بودی و پر از اایده های ناب, خودت که میبینی چقد خواننده داری و واست مینویسن ازت چیز یاد میگیرن به حرف بقیه اهمیت نده میلو ما قدیمیها میدونیم چی به چیه

من هربار شرمنده میشم اینطوری میشه, حتی اگه بخوام تو سکوت و بین خودم و یه شخص دیگه یه چیز رو حل کنم بقیه نمیذارن و اینجوری میشه که هی طوفان میشه, بعد ادما خدا که نیستن, اشتباه میکنن عصبانی میشن,من تازه داشتم خودمو جمع و جور میکردم بعد دوباره میان میگن فلانی با توءه, ذهنم از قبل خراب هست خب ترمیم نشدم هنوز, معلومه که باز جریح میشم چون هنوز خیلی نگذشته از سریی قبل, من بارها یه چیزایی نوشتم که کسایی اومدن گفتن با من بودی؟ دلیل نمیشه برم جد و اباد طرفو بکشم جلوش و هرچی ازش دیدم با یه لحن مسخره به روش بیارم که, یا میگم نه یا میگم آره, به کسی ام اجازه نمیدم از سمت من به کسی بی احترامی کنه.. مهدکودکه مگه؟ پس فرهنگ و شعورم کجا رفته؟ پس با این سن و قد و قواره وقتی نتونم چهارتا مسأله رو حل کنم چی میگم من کلا؟
بعد آره من آدم طومار نوشتنم, همیشه بدم میاد بیخیال و سطحی از چیزی بگذرم نمیدونم این کجاش بده, من واسه آدمیت ارزش قایلم, واسه منم کاری نداره جواب ندادن, ولی میگم پس احساسات قلبیم چی میشه, پس واسه چیه حرف زدن ...
اه بی خیال من خیلی بچه و ساده ام فک کنم تو اینجور مسایل, واسه همینه از دنیای دخترا خوشم نمیاد چون میزنن به کوچه ی علی چپ و با ایش ایش کردن واسه هم سعی میکنن اصل ماجرا رو نیمه رها کنن و بگن اوه ما خیلی با شخصیتیم که ادامه نمیدیم بحثو... پووووف

پیانیست دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 18:27

میلو دوسِت دارم...
نفس عمیق بکش و بگذر...
خیلی چیزا ارزش وقت گذاشتن و ناراحتی رو نداره...

ممنون عزیزم...
من فک میکردم که داره, نمیدونستم هرچی شعور میخواد, فک میکردم با حرف زدن میشه خیلی چیزا رو حل کرد ولی کلا انگار خیلیا بلد نیستن درست بحث کنن, و میبینی که, از زندگی من سوژه ساختن که بخندن و با تمسخر حرف بزنن, در این حد یعنی :)

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 18:24

تو تهدید و خط و نشون کشیدی براش میلو؟؟؟
بعد اون یاسمنه رو نگاه چه بلی گرفته این وسط :)))

دروغ محضه,در کمال احترام حرفایی که خیلی وقت بود تو دلم تلنبار شده بود رو زدم, به اون بی احترامی نکردم
اونو ولش کن دیگه از کسی که خودش راپورت بقیه رو میده و معلوم شه خودشم زیرابی میرفته ازش بعید نیس, من هرچی لایقش بود و یه سال پیش بلید میگفتم و نگفتم رو بهش امروز گفتم دلم آروم شد بعد از یه سال

مگی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:59

میلو تو یه روزگاری تو اوج بودی, روزایی که دخترا فقط از دعواهاشون مینوشتن و کل کلاشون با دوس پسراشون تو عاشقی کردنو یاد دادی, خود من دیدم که چند نفر یهو تغییر سبک دادن مثل تو, تو همیشه خوبی خواستی واسه بقیه و راهنماییای خوبی کردی هرکی اینجا ازت سوال داشت در کمال احترام و سر صبر جوابش رو دادی خوب یادمه که هرکی تولد میخواس بگیره یا جشن میومد ازت میپرسید ایده چی داری بعد یه مدتم از ماسکا مینوشتی, چیزای خوب رو شیر میکردی, حتی سنگ پا کشیدن و پای نرم داشتن رو تو یاد بقبه دادی, یادته یه بار میخواستی برنزه کنی؟ همه افتادن تو خطش, یا همین ورزش کردن و فیت موندنت فقط مختص به توست,الان اگه کسی این کارارو کنه من یاد تو میفتم. ولی مدتیه اصن عوض شدی,تا میای یکم اروم باشی و بنویسی یهو یه طوفان میشه, من از وبلاگ منو یادت بمونه باهاتم, تو اینطوری نبودی پنج ساله میشناسمت و خاموش,هربار خواستی بری میدونستم برمیگردی
چرا اینطوری شدی و انقد به حرف ادمای چیپ گوش میدی؟ چرا واست مهم شدن؟ هرکی تورو از صبل بشناسه میدونه سبک تو چی بود و چیا یاد بقیه دادی, خود من همیشه ممنونتم خیلی چیزا ازت یاد گرفتم خیلیییی چیزا, تو محترمی و با وجود همه ی سختیات خم به ابرو نمیاری و موفقی همیشه
میلو ناراحت نشو ولی داری گنده اش میکنی اونارو, من پست اون روز که نوشته بودی راجع به اون یه نفر و تعریفشو کرده بودی خوندم واقعا هیچ بی احترامی ای توش نبود,اونا دنبال بهونه بودن بکوبن تورو,الانم که میبینی همش دارن از چیزایی میگن که تورو ازار بدن,منی که عاقلم میفهمم تشخیص میدم, میلو جدی میگم ببخش منو ولی اگه باز بخونم اینارو ازت دیگه حذفت میکنم,من میلوی همیشگی رو دوست دارم, تو سبک مخصوص خودتو داشتی به قول کامنتای قبلی,من دنبال خوندنه همون سبکم

هیچ حرفی ندارم تو جوابت...
بعد شما کدوم مگی هستی؟ من یه مگی دیگه هم دارم از وبلاگ مگهان

ژوانا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:17 http://candydays.blogsky.com

من نمیدونم چرا یه عده انقدر فضول و دوبهم زنن.
حالا که حرفش شد بذار منم یه چیزی بگم.
همون زمان که من اکانت اینستاگرام قبلیمو داشتم و فقط شماها بودین و میک بعدش تو یه پست گذاشتی که بعضیا میان از طرف بی افشون واسه خودشون کامنت عاشقانه میذارن و اون اکانته فیکه و فلان مال خودشه یکی اومد به من گفت ههه میلو با توعه ها تابلو!!!
وای خدا میدونه چقدر ناراحت شدم یعنی داشتم میترکیدم ، گفتم اخه مگه من مریضم همچین کاری کنم؟ که حتی رفتم به یکی دیگه از بچه هام گفتم به نظرت اون پست میلو با من بوده که اونم گفت نه من اصلا همچین برداشتی نکردم. اخه خودمم همچین برداشتی نکرده بودم نمیدونم چرا بعضیا همچین میکنن :|
دیگه من حس کردم اون حرف دل خود طرف بوده که یه روز گوشی میکو دادم دستش و صفحه اینستاشم باز کرد عکسشو گذاشتم تو پیجم که ببینه ذهن خودش مسمومه. هاهاها :))
الانم ممکنه اینجا رو بخونه ولی خب برام مهم نیست ، اسوم در جریانش هست. هیچ جاهم صداشو درنیاوردم.

وای خدایا ://// ژوانا من فک میکنم این خبرچینیا بدتر اوضاع رو بهم میزنه... من متاسفم که باعث شدم همچین فکری کنی, اون جریان رو دوستم تعریف کرده بود که دیده بود جلوی روش یکی این کارو کرده....
بعد تو اگه به من میگفتی من یا میگفتم آره یا میگفتم نه, سرصدا کردن نداشت که,وقتی اومدی و سوتفاهم شده من وظیفم میدونم برطرفش کنم نه اینکه شلوغکاری کنم نظر همه جلب شه..

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:12

خو نمیبینی مگه اونا چطوری دارن از وسایل یا کارای تو سوژه میسازن و به قول نازخاتون زدن به صحرایی کربلا؟

این شیوه ی بحث سالم نیست. شعور رو میرسونه فقط,من اهل این کارا نیستم...

یلدا دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 15:10

اون مدلش همینجوریه, فک میکنه کون اسمون سوراخ شده افتاده پایین, اگه بش برخورد پست تو دمت گرم,کسی که از شهرستان خانوادش تازه اومدن اونجا و تو عکساش شیکم باباشو عموش میفته بیرون و حساب کن چقد زاقارتن الان اومده به یه دورانی رسیده و تویی که از اول رو پای خودت بودی و موفق بودی توی کار و درست معلومه که میسوزونیشون اون یکی ام نمیدونم دیدیش یا نه, به تو میگه ظاهرت خوب نیست؟ بش بگو برو غبغتو عمل کن ! را
تو برو تو دخدر جون , به قول ا.ن خس و خاشاکن :))

من واقعا دوست ندارم این حرفارو, دوست ندارم از موضوع اصلی خارج شم چیزی که ربطی نداره رو بکشم وسط امتیاز جمع کنم واسه خودم...میدونم داری به شیوه ی خودت ازم حمایت میکنی ولی فک کنم درست نباشه از چیزایی که به بحث ربط نداره بگی...

نازخاتون دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 14:13

اونی که تو وبلاگش نوشته تقلید میکنی خیلی خنده ست حرفش, تو سبک خودتو داشتی و رابطه ات همیشه مثال زدنی بوود از اول و کارایی که میکردی هیچکی بلد نبود, و همه ازت ایده میگرفتن و میگیرن, میلو ناراحت نباش, اونا انشگت کوچیکه ی تو هم نمیشن, کسی که واسه خونه ی داغونش با مامانش اینا قهر میکنه یا کسی که بخاطر اشتی کردن با باباش تراول جایزه میگیره و عکسشو تو وبلاگش میذاره ایینارو با خودت مقایسه میکنی؟ با تو مقایسه میکنن؟ من حالم ازشون بهم میخوره, بعد نمیبینی که دارن میزنن هی به صحرای کربلا؟ دارن هی چرت و پرت میگن جای جواب دادنه اصلی؟ تو با شخصیت تر از این حرفایی میلو ولشون کن
کامنتمو تایید کن چون منم سالها پیش مورد اذیت همچین کسایی بودم

مهم نیس بیخیال

سمی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 12:39

خیلی سعی کردم سکوت کنم و حرف نزنم اما نتونستم.اونی که نتونست تموم کنه بحث رو تو بودی.تویی که راه میوفتی ببینیی کی چی گفته و به کی گفته و چرا گفته.اگه به خودت و کارات شک نداشتی بیخیال میشدی.اون همه طوماااااری که برای هممون نوشتی هنوز هست و نیا بگو که بقیه تموم نمیکنن.تو بلد نیستی یه بحث رو تموم کنی و این همون چیزیه که سر قضیه یاسمن هم بهت گفتم و بهت برخورد و اولین کامنتی هم که بعد اون پستت برام گذاشتی دوباره گفتم کش نده.اما تو ادامه دادی و هر روز منم ی خبری میشنیدم که فلانی با توئه.اره دقیقا بیشعوری شاخ و دم نداره خانوم پرفکت و با کمالاتی که به دوستی با کسی اصرار نداره.دستت رو شده.این بازیا رو تموم کن

یه جور حرف میزنین انگار من تو جریان نبودم نمیدونم چی به چیه, به خودم معلومه که شک ندارم ولی انقد تابلو عمل میکنین که آدم میفهمه با کی بودین
مثه اینه که انگشتتو بگیری سمت یکی بعد که گفت جانم؟ بگی با شما نبودم :) شهامتشو انقد دارم که خودمو نزنم به کوچه ی علی چپ, والا یه ماهه از وقتی فهمیدم شعور عذر خواهی هم ندارین گذاشتمتون کنار ولی وقتی پا میشششن میان میگن باز بخاطر یه پست من یه بامبول درست شده و ازم نوشتن میرم میپرسم ببینم حقیقت داره یا نه, کجاش ایراد داره؟
بله اصرار به دوستی با هیچکی ندارم منتها بیشعور نیستم ببیبنم یکی گفته ازم ناراحته بگم به جهنم, فرق اینو فک نکنم متوجه شین, نمیفهمم کدوم بازی و کدوم دست رو شدن, خیلی خوشحالم که کامنتامو نگه داشتین, دوست دارم پابلیک شن همشون تا یادم بیاد که چقد محترمانه سعی کردم معذرت بخوام, فک کنم شما اینطور یاد گرفتین که هرکی ازتون عذر بخواد لابد هلاکتونم هست؟! تعریف دیگه ای نشده واستون؟؟ من دارم رو بازی میکنم شمایی که یه چیز میگی و خودتو میزنی به اون راه و پاس میدی به بغلی
فعلا هم که شمایی داری کش میدی, من یه چی به صاحب اون وبلاگ گفتم و مخاطبم ایشون بود, شما چی میگی این وسط؟ :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد