چرا وقتی دوست صمیمیتون ازدواج میکنه و شما مجردین, یهو ازش فاصله میگیرین و فکر میکنین که دیگه حرفی باهاش ندارید؟؟؟

هیچ وقت فک نمیکردم بیریت هم این حس بهش دست بده و تموووم این پنج ماه این حسو تو دلش نگه داشته باشه و دیشب سر یه تلنگر حرفاش بریزه بیرون و من اونقدر متعجب شم که با چشای گرد و یه بغض خیلی خیلی خیلییییی تلخ به پی ام هاش خیره شم و تا چند دقیقه هیپی نتونم بگم!


این چه فکریه آخه, ازدواج که چیز خاصی نیس, انگار مثلا شیش تا بچه به دنیا اورده باشی و چهل سالت شده باشه که دوستت ایینطوری ازت دوری کنه... نفهمیدم چطوری حرف زدم باهاش, فقط میدونم تا دو سه ساعت حالم بدجوری گرفته شده بود و ففط میگفتم بیریت اونا چی بود گفتی!؟... 


خوشحالم که حرف زدیم راجع بهش...براش گفتم هیچ احدی هیچ وقت دیگه نمیتونه جاشو پر کنه یا حتی ذره ای بتونم با کس دیگه مچ شم...گفت که فکر میکرده دارم ازش دور میشم و زندگیم فرق کرده!

نمیتونم حجم غم دیشبمو تو کلام بگم, بهم گفت میلو من اول حرفامون داشتم میمردم از گریه,گفتم منم داشتم سکته میکردم شوک بودم نمیدونستم فحشت بدم یا چیکارت کنم!!! 

نظرات 25 + ارسال نظر
لیلا و دیاکو پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 22:21

سلام :-*
دیشب با صدای بلند واسه ی خودم میخوندم یاد تو افتادم :) حسش عالی بود مرسی :-*

سلام. جدی؟؟؟؟ آخی ^_^

رهآ پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 20:20 http://colored-days.blog.ir/

من هم وقتی ازدواج کردم این مسئله برام پیش اومد. البته میدونی من خودمم استقبال کردم! نمیدونم چرا.
چه خوب که بیریتنی اومده :) روزآی ِ خوبی ُ داشته باشید کنار هم.

پ.ن: میلو رمز پست آیی که رمزدار ِ به تعداد خاصی دادی؟ یا منم میتونم داشته باشم؟

جدی؟!
ممنووون
به تعدلد انگشت شماری از دوستان خیلییییییی قدیمیم.دادم

سارا پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 17:26

یک دنیا ممنونم بابت راهنمایی

خواهش میکنم :)

پیانیست پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 14:01

بنظرم قرار نیست از دستش بدی :)
اینش واقعا به طرفین بستگی داره و دست خود آدمه

اون اینطوری فک کرده! موافقم

Meredith پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 12:50 http://dr-coffe.blogsky.com

:/ خوب من چه کنم که بشم جزو اون تعداد انگشت شمار و رمز بهم تعلق بگیره؟

از دویتان خیلیییی قدیمیم رمز رو دارن عذر میخوام. چیز خاصی هم نیس میبینی که از هرتا پست یکیش رمزیه

ف@طمه چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:25

دوستت حق داشته , منم همیشه دوستام همون صمیمیا که عاشقشونم وقتی ازدواج کردن رابطه هامون کمرنگ شده چون دغدغه هاشون زیاد میشه دیگه کسی هست که همه ی وقتشونو پر میکنه , نمیدونم من این حسو دارم همو میبینیم بهم زنگ میزنیم ولی دیگه دوستیا دوستیای سابق نمیشه و این خیلی غمگینه ...

چی بگم والا!.جاش نبودم آخه که بفهمم

سارا چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:00

میلوی عزیز واسه مکالمه به نظرتون دوره های مگالمه فشرده خوبه یا نه و اینکه اگر خودخوان بخوایم شروع کنیم واسه تقویت مکالمه چیزی میشه لطف کنید معرفی کنید ممنون میشم

بستگی به سطحت داره, اگه دوره های زبان رو تموم کردی و گرامرت خوبه اره کلاسای فشرده چیز خوبیه
فیلم زیاد ببین, من خودم با این ترفند اسپیکینگمو تقویت کردم, جمله های جالب رو نوت بردار و استفاده کن...

ویدا چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 21:11 http://vidapedagog.blogsky.com

اره واقعا چرااااااا؟!!!

چی بگم والا ویدا :-(

Meredith چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 18:08 http://dr-coffe.blogsky.com

سلاااااام آخ جون بالاخره اینجا باز شد! میشه به منم رمز بدین لدفن؟
آره خوب آدم حس غریبی میکنه،مثلا من فک میکنم دوستم که ازدواج کرده دیگه منو دوست نداره مث قبل! دیگه رازهاشو درد و دل هاشو به من نمیگه! دیگه حوصله گوش کردن منو نداره!دیگه برا من وقت نداره! انگار یک چیزی اومده وسطمون! حتا یک بار بهم گفت شرایطم فرق کرده! زندگی م عوض شده و من یه عااااالمه گریه کردم! اولش درد کشیدم اما بعدش عادی شد! از اون موقع به بعد دیگه دوست صمیمی پیدا نکردم!

سلام:-) رمزم رو تعداد خیلی انگشت شماری دارن, ببخش منو
خب همه ی آدما مثل هم نیستن که...اون فقط سه حس توش به وجود اومده بود که وجود خارجی نداشت...

آناد چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 15:03 http://mydeliriums.mihanblog.com

اتفاقا دیشب داشتم فک میکردم ای کاش من و دوستم با هم مزدوج بشیم. منم نگران دور شدنمون از هم هستم . از بس دیدم دوستاییم که متاهل میشن چقد دغدغه هاشون متفاوت میشه . سعی کن این حس رو در بریت از بین ببری تا خیالش راحت بشه واقعا چیزی عوض نمیشه.
حالا خود تو جدا فک میکنی هیچی عوض نمیشه؟

ببین نمیشه انکار کرد که آدم دوست داره دوستشم یه پارتنر داشته باشه ولی خب واقعا اینطور نیس, بعد آدما با هم فرق دارن خب همه مثل هم نیستن ...

چاندین چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 08:51

ب بیریتنی حق میدم چون منم دوستای فابریکم با ازدواجشون دیکه رابطمون کم و کمتر شد بعد ک خودن ازدواج کردم فهمیدم تقصیر شریک زندگیت و ازدواج و موقعیتت نیس تقصیر اولویت بندیاس من برعکس ی سری بچه ها هنوز مثل اول باهاشون در تماس با اینکه ایران نیستم ولی حداقلش از تلگرام
جویاشون هستم
از بس ک خوبی حتی منی ک تورو ندیدم دوست دارم ولی ب بیرتنی حق میدم ک دلش میخاد فقط ماله خودش باشی
من همون چاندینم ک قبلنا منو میخوندی رمز وبمم برات خصوصی میزارم عزیزم ببخش ک دیر شد

ببین بحث این نیس که بخواد مال خودش باشم, فک میکرد که حرف مشترکی نداریم و من دیگه برام شیطنت هاش جالب نیس!
راستی ممنون از لطفت به من و همچنین رمز :-)

مهسآ سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 23:16

نه واقعا منم دوست صمیمیم که از 9 سالگی تا الان که 23 سالمه وقتی ازدواج کرد از هم دور شدیم... اون یه دفعه فکرش و حرفاش و فاتزی هاش تغییر کرد. شاید خودشم متوجه نیس اما فرق کرد...

شاید اینطور باشه, من ولی از بیریت که پرسیدم چه تغییری توم دیدی گف که هیچی فقط تو فکر خودش این چیزا بوده!

آژو سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 20:53

:( عزیزم.. یادم نمیاد این حس رو منو مهدیه پیدا کردیم یا نه...ولی ترسشو یادمه داشتم

خب میبینی؟ همه یه جور نیستن

املی سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 20:39

عزیزم،چقد گناه داشته،خوب شد باز گفت

آره! اونم تازه یه موضوع دیگه پیش اومد که تلنگر این زده شد

Mohabat سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 20:04

من شدیداااا این حسو دارم ، واقعا هم بنظرم دلیلش نوع رفتار کسیه ک ازدواج میکنه ، حالا یا سرش شلوغ میشه بخاطر ورود ب خونواده جدید و داشتن ادمای جدید یا هرچی، یجوری میشه، انگار ک مثلا خودش هم دوس نداره تو جمع مجرداباشه:-؟ یا دوس داره باشه ها ولی زیاد نه،شایدم من اینطور برداشت میکنم ، نمیدونم ، اخه وقتی مردا مزدوج میشن انقد تفییررفتارندارن ، ولی دخترا کلا انگار تغییرمیکنن:-؟
البته استثنا هم همیشه وجود داره :دی
حالا خوب شد ک حرفاتونو زدین و تو دلتون نموند

دقیقا بستگی به طرف داره, خود بیریتنی گفت که از من تغییری ندیده!

پیانیست سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 19:41

میلو جونم فکر میکنم بیریتنی گناهی نداره و من کاملا بهش حق میدم.
چون این فقط یک تصور نیست،ازدواج واقعا دوستا رو از هم دور میکنه.حتی اگر کاملا معنی "دور"ی نده چیز جدیدی که بینشون اتفاق افتاده،حداااااقل نسبت به قبل "دورتر" میشن.
این چیزیه که داریم مدام با ازدواج اطرافیانمون میبینیم.
من تک تک آدمای زندگیمو که دوسشون داشتم همین شکلی از دست دادم!!!
مثلا یه عمه داشتم که جوون بود اونموقع ک من بچه بودم.خیلی باهم صمیمی بودیم.شبا توی رخت خوابش میخوابیدم حتی.ازدواج که کرد رفت که رفت !
دخترخاله م،میرفتم خونشون شبا تا خود صبح حرف میزدیم.اونم ازدواج کرد خیلی چیزا عوض شد که خب طبیعیه!
دیگه نمیتونست شبا بیاد پیش من بخوابه حرف بزنیم!!!
و همینطور آدمهای دیگه ی مورد علاقه ام...
ببین شاید شاید شاید مارس به تو این فضارو بده که گاهی مثل دوران مجردیت باشی،ولی چیزی که بین اکثریت وجود داره اینه که بعد از ازدواج خیلی چیزا عوض میشه...
اون چیزاس که باعث میشه با تماااام خوشحالی که موقع ازدواج آدمای مورد علاقه ت داری،یه بغض و دلگرفتگی ای هم داشته باشی که ته دلت انگار داری به این فکر میکنی که دارن آدم مورد علاقتو واسه همیشه ازت میگیرن...
چون دیگه هیچوقت نمیتونین مثل قبل یه کارایی رو داشته باشین و یسری محدودیت ها ایجاد میشه براتون...

قبول دارم یه سری محدودیت ها ایجاد میشه ولی واقعا من نمیخوام اونقد زیاد باشه که تنها دوستمو از دست بدم!

پرین سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 19:08

این بریتنی شما هم از. همون سری جفت های روحیه :)))))که قبلا گفته بودم

عزیزم :-) مبحث جالبیه پرین جان

دخترک سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 17:16 http://nagahaniha.blogfa.com

می دونی من فکر می کردم چرا اسم تونو گذاشتی مارس میلو؟؟
فکر می کردم مثه خیلی از وب ها که اسم های دوتایی انتخاب می کن، مثلا پیچ و مهره ی عزیز. تو ام منظورت از مارس میلو "مارش مالو" ئه :))))

مارشمالوووو :))))) چیز جالبیه :)))

Amitis سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 16:38

جالب من هم وبلاگ رو همون ساعت باز کردم ، به نظر من ازدواج ربطی به دوستی نداره ! اخی، چرا برک اپ کرد؟ خیلی دردناک !

خب شاید اختلاف ساعت داریم ما با هم؟
برک اپ که نکرد فقط تو فکرش یه سری چیزا بود که سعی کردم اکی ش کنم

سیاهچاله سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 16:29

میلو! من اینو لمس کردم! درست وقتی که اسی نامزد کرده بود من سعی کردم ازش دور شم! حتی ممکنه بازم این اتفاق بیوفته،اما باید کنترلش کرد!
یه حس شاید غیر قابل توضیح بهت دست میده و تو اینجوری فکر میکنی که اگه نباشی،برای دوستت هم بهتره!!!

خب خیلی بده که :-( واقعا موضوع عجیبیه

پاپیون سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 15:27

به نظرم شاید تو اینطوری نبودی اما اکثرا دخترا بعد از ازدواج دنیاشون عوض میشه و بعد دوستاشون واسه اینکه حس دیده نشدن بهشون دست نده خودشون کم کم فاصله میگیرن
البته که من کلا از همه ی دوستام دورم و بعدشم هیچ تلاشی نکردم واسه دوستی با آدمای جدید ولی مثلا نسبت به دختره خاله بزرگه همین حسو داشتم یا الان که دختر داییم که از من کوچیکتره و داره ازدواج میکنه!

نازی من فک میکنم واقعا حس بدیه واسه هر دوطرف!!!

ژوانا سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 15:12 http://candydays.blogsky.com

حالا شما فعلا تو عقدین ولی به نظر منم مدل دوستیها بعد از ازدواج عوض میشه. خصوصا اینکه یکی مجرد باشه هنوز و اون یکی متاهل. میدونی میلو بعد از ازدواج کلا دغدغه های ادم متاهل با یه مجرد فرق میکنه، اون موقعه که خودتم گاهی ترجیح میدی دوست هایی داشته باشی که متاهل باشن و بتونین از دغدغه های مشترکتون برای هم حرف بزنین.

خب مسلمه که من خودم هم دلم میخواد که مثلا اگه من با مارسم دوستم هم با پارتنرش باشه, ولی آخه چرا انقد تغییر فقط بخاطر یه تایتل؟؟

یلدا سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 13:51

من صبح دیدم رمزیه داشتم سکته میکردم :)) نوشته هات مثل مسکن ه واسه من!

مثلا یه ساعتی رو هم انتخاب کردم که حدس میزدم کسی باز نمیکنه وبم رو که با خیال راحت کارمو انجام بدم :/ کله ی صبح آخه کی وبلاگ میخونه؟ :))

هلیا سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 13:50

یه سوال‏!‏‏?‏ چرا اسماتون فارسی نیس؟ مستعارن اینا؟ اولین باری که خوندمت فکر کردم ایران زندگی نمیکنی

خیلی اتفاقی اولین بار اسم میلو رو انتخاب کردم دلیلی هم نداشت اصلا, و حتی نمیدونستم این اسم هست یا نه! بعدشم مارس رو دیدم هم به میلو میاد هم معنی اسم اصلی خودشه!
خیلیا اسماشون اینطوریه تو بلاگ, چیز جدیدی نیست :)

تبسم سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 13:37

منم این حس رو داشتم و متاسفانه واقعا بعد از ازدواجش دور شدیم از هم ...

شاید اگه از دوستت بپرسی اونم ناراحت باشه! من تماااام این مدت فک میکردم سرش شلوغه چون دو جا کار میکنه, حتی یه درصدم احتمال نمیدادم دلیل کم پیداییش این باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد