یه پست غذایی!


دیروز وسط راه برگشتنی، یه جا نگه داشتم که غذا بخورم...اونقدر گرسنه بودم و خسته که فکر نمی کردم ممکنه جای خوبتری پیدا کنم! اولین رستورانی که توی جاده دیدم و البته ظاهرش هم کمی موجه بودنگه داشتم! 

خب دیروز من یه چیزی رو تجربه کردم که خیلی خوب بود!! اونم اینکه حتی وقتی آخرین قاشق برنجمو داشتم میخوردم هنوز بخار از غذا بلند میشد!!! البته که اصلا هم تند غذا نمیخورم! تا حالا غذا به اون داغی و برای اون مدت طولانی نخورده بودم! من عاشق غذای داغم که خب میدونم الان یه سریا میان میگن سرطان زاست و بلاه بلاه بلاه، ولی آقا من عاشق غذای گرمم، مخصوصا برنج، که داغ باشه، بعد برنجش اینطوری بود که هر یه قاشق که از وسطش برمیداشتم یه گوله ی ابر بخار کوچولو از توی دل بشقاب میومد بیرون!!! و من تقریبا یک سوم از غذام باقی مونده بود، که وقتی رفتم پولمو حساب کنم از دور وقتی بشقابمو نگاه میکردم هنوز بخار ازش میومد بالا!! نمیتونم توصیف کنم چقدددددددر دوست داشتم این صحنه رو و اولین بار بود که همچین چیزی تجربه میکردم! 

بعد خب غذاهای اون شهر این مدلیه که توی یه بشقاب گنده همه چی میریزن و میارن، و حتما ته دیگ هم دارن، و خب طبخ برنجشون بدون روغنه و برنجه کمی شل هست، که من عاااااااشق این مدلم...برعکس من، مامان عاشق برنجای روغنی و قد کشیده س، و چون پدرش یکی از سرآشپزای خوب رستورانای قدیمی تهران بود به دختراش یاد داد چطور برنجای مجلسی بپزن...خب راستش من دوست دارم برنج شل باشه، یکمی بچسبه به قاشق، فقط و فقط بوی برنج خالص بده و بوی روغن حتی یه ذره هم قاطیش نباشه... و وای به این شمالی های لعنتی، غذاهاشون مثل یه تیکه بهشته...توی هر شهریش، هر قسمتیش، من عاشق غذاهاشونم...


...................................................................


الان تنهام، و از صبح کار کردم، یه ساعتی میشه که برگشتم خونه، و توی راه برای خودم چیز برگر گرفتم.. غذاهای فست فودی آخرین آپشن منن، من همیشه عاشق چیزای کبابی و غذاهای گرمم... بعد ولی چیز برگر دلم خواست و نوشیدنی مورد علاقم دلستر لیمو!!! خب لابد باید نوشیدنی مورد علاقم ایس مانکی و ال بل باشه محض کلاس گذاشتن، ولی هروقت چیزای دیگه رو امتحان میکنم تهش میرسم به دلستر لیمو... 

با خودم فکر کردم که خب بعد از دو روز سخت و کلی بدو بدو یه غذای آماده بخورم و کمی رست کنم... 


وسط غذا خوردنم از مارس عزیزم پی ام دارم...

مارس سلیقه ی موسیقیایی خاصی داره... یعنی همیشه از انتخاباش متعجب میشم، چیزایی که کسی گوش نمیده، یا مثلا با خودت میگی مگه میشه کسی این آهنگ رو دوست داشته باشه؟ ولی خب کنار اومدم با این قسمت ازش، و حتی دوست دارم... مثلا اینطوریه که وقتی ضبط ماشینش رو روشن میکنم یهو صدای پیتکو پیتکوی اسب میاد و شلیک گلوله، و بعدش صدای کلینت ایستوود میاد که یکمی حرف میزنه و بعدش موسیقی چند ثانیه ای پخش میشه!! و مارس بارها  و بارها این تِرَک رو پلی میکنه و لذت میبره! !!

داشتم میگفتم ازش تکست دارم، باز که میکنم میبینم یه موزیک برام فرستاده، که طبق معمول خاصه..و زیرش برام نوشته دوستت دارم میلو پاره ی تنم...

و لابد انتظار دارید متن آهنگش عشقی و رومانتیک باشه ولی خب اینطور نیس، آهنگ سبزسبز از سیمین قدیری....

من مارس رو با همین کاراش دوست دارم، همین شیوه ای که مختص خودشه، و هیچ چیزش مثل رابطه های دیگه پیش بینی شده نیست...مرد من برام موسیقی ای میفرسته که توش از طبیعت خونده شده، و زیرش بهم میگه پاره ی تنم...میدونم وقتی اینو میگه، یعنی من رو یه تیکه از خودش میدونه...من عاشق این جمله اشم...

نظرات 18 + ارسال نظر
عسل پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 19:41

این از قلم افتاد :)))
ایلا بجای کلمه ی "پاره ی تنم " برای بیان اوج احساسش از "دورت بگردم الهی" استفاده میکنه :)))

مارس هم میگه اینو :)) ^_^

پیانیست پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 13:57

نه مال مازندرانم :)
راستش میدونی چون من جاهای دیگه زندگی نکردم نمیتونم تشخیص بدم غذاهای ما بهتر از بقیه جاهاس...
اونطوری که شما ازش تعریف میکنین و قدرشو میدونین من نمیدونم...

ما بیشتر رفت آمودمون به مازندرانه و اونجا دوستای زیادی داریم...
ببین ه شهری غذای خودشو داره، مثلا جنوب ماهیاش و طبخ میگوهاش عااالیه، نمیشه برتری داد، ولی من خودم شخصا بخاطر تنوع سبزی و ذائقه ی ترشی که توی شمال همه پسنده، غذاهاشو دوست دارم...

نانا پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 13:36

منم غذای داغ دوس دارم قبلنا خیلی داغ میخوردم ولی الان دیگه نه و نمیدونم چرا تغییر کردم وگرنه دلایل پزشکی منو قانع نمیکنه
کنبنی که گفتم, متدولوژی توسعه نرم افزاره, برای اینکه پروژه نرم افزاری رو اجرا کنیم تیم های برنامه نویسا رو طبق این متدا میایم مدیریت میکنیم. یه تفکری هم به اسم leanوجود داره که میگه باید اتلاف رو توی صنعت کم کنیم. بعد کنبن که یک متده تحت تاثیر تفکر لین میگه برای جلوگیری از اتلاف توی پروژه نرم افزاری, باید کار در حال توسعه رو محدود کنیم, اهداف رو روی کاغذ رنگی مینویسیم و قدم های رسیدن به اون هدف و روی یه فلوچارت همیشه مشخص میکنیم چقدر مسیر رو رفتیم و چقدر به هدف و ارزشمون افزوده شده , این ویزیبل بودنه بهمون کمک میکنه که همیشه بدونیم کجای پروژه هستیم و تمرکزمون روی کارای محدودی باشه و سرعت کارمون رو هم اندازه بگیریم
امیدوارم مفهوم توضیح داده باشم :)

ما چون بابا همیشه عجله داره بدش میاد از غذای داغ، برای همین مامان همیشه غذارو زود درست میکنه که تا موقع اومدنه بابا خامو کنه و سرد شده باشه و اغلب بخار خیلی کمی از غذا میاد بیرون، من ولی خوشم اومداز اونهمه داغی برنجه...
کاملا گرفتم چی گفتی...و مرسی از توضیحت... چیز جالبی بود.. آدمای زیادی از این کارا میکنن ولی وقتی به صورت علمی توضیح داده میشه جنبه ی بهتری به خودش میگیره... ممنون نوشتی :***

تیا پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 02:26

من خودم برنج رو مدل کته همیشه درست میکنم

پسرک هم سلیقه موزیکش با من زمین به آسمونه ولی کنار میاییم با هم یه جوری...آدم کنار میاد با خیلی از اختلاف سلیقه ها یه طورایی اگه نگاهش رو بهشون تغییر بده

من خودم تنها باشم کته درست میکنم، مامانم همون کته رو هم یه جور درست میکنه که قد بکشه و مجلسی دربیاد :))

آره تیا، نگاه به مسائل خیلی مهمه
بعد مرسی از خصوصیت یه دنیا :*

باران پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 01:41

اول اینکه نووووش جونت

نصفه شبی گششششنم شداز شمال حرف زدی دلم غذاهای خودمونُ خواست.
برنج شفته و خورشت وای من عااااشقشم
دهنم آب افتاد


_لبخندم شد..."پاره ی تنم" :)

مرسیییی
وای منم هروقت پستای غذایی میخونم اعصابم خورد میشه :))
وای خورشت های ترششش با آلوهای مخصوص و سبزی های معطر :(((

هوم...

پرسه چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 21:23 http://galexii.blogfa.com

اوپس بالاخره یکی پیدا شد که مثه من از برنجی که بچسبه به قاشق خوشش بیاد :دی اصن عشق میکنم برنج اینجوریه شه هاااا ولی مامانم همونجوری قد کشیده و اینا دوس داره.
امیدوارم که کلیییی موفق شی تو این کارت :ایکس

مامان منم :| فک کنم خودمون واسه خودمون این مدلی درست کنیم بعدا

مرسی عزیزم :**

شاپری چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 20:59

وای دلستر لیموو تنها طعمی که دوس دارم و‌بعدش سیب !

پاره ی تنم .. من اولین بار که بهم گفت خندم گرفته بود که مگه من بچه اتم؟ حس میکنم اووووج دوست داشتن رو با این کلمه میخوان ادا کنن بعد از اون منم حتی دوس داشتم با همین کلمه عشقمو ابرازش کنم! یه جوره عمیقی میگه دوستت دارم!!!

----
چقد دوس دارم من این استقلال تنهایی رفتن به رستوران رو !
جسور میکنه آدمو :)))

سیبم خوبه ولی لیمو توی ردیف اول ه!
هاها :)) منم گفتم چه باحال...
آره آفرین عمق داره...
اوه تمام مدت دانشجوییم توی اون دوسال آخر این حرکت رو زیاد میزدم ، ولی حرکت دلگیرانه اییه!

تبسم چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 19:29

وای میلو مامان بزرگ مرحوم ِ من همینجوری برنج می پخت ... چون بابابزرگم اینجوری دوست داشت ... بعد خدایا نمیدونم چجوری برنجش یه عطر خاصی میداد ... منم دوست دارم برنج بدون روغن یا خیلی کم روغن باشه ... تو خونه ولی بقیه برنج چرب دوست دارن ...

من هم غذاهای ِ کبابی و گرم دوست دارم هم فست فود بشددت ... دلستر و هر نوشیدنی بجز پپسی دوست ندارم من .. حتی آبمیوه ها و شیرهای طعم دار ..!


چه جالب .. از یه نظر خوبه .. چون موسیقی متفاوت میشنوی ... از یه نظر دیگه هم خیلی خوبه .. چون نشون میده حتی وقتی یه آهنگ غیر عشقولانه هم گوش میده .. بازم بیاد ِ توئه و دوست داره حال ِ خوبش رو باهات شر کنه


درباره پایان نامه ات هم .. من مطمئنـم یه چیز ِ فوق العاده ای میشه ... از همین حالا خسته نباشی و امیدوارم همه چی همونجور که میخوای پیش بره

وای تبسم عاااالیه....
فست فود مثلا اگه پیتزای سبزیجات باشه، توش گوجه و فلفل باشه دوست دارم، ولی وقتی کالباس و سوسیس میریزن بدم میاد، از همبرگر که متنفرم :| ولی میخورم هوسونه!
وای من عاشق نوشیدنی هام...
مارس عاشقونه گوش نمیده اصلا! یا سیاسی گوش میده یا چیزایی که راجع به طبیعت خونده شده و یا راک! با اینحال توی این آهنگا منو میبینه...

امیدوارم همینطور بشه....

رها چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 19:22

"غذاهای شمالی یه تیکه از بهشتن" دقیقا جمله ای که وصف منو از غذاهای شمالی کامل میکنه. من عاااااشق همه چیز شهرهای شمالیم و یکی از آرزوها ماین بوده بتونم چندسالی یکی از شهرهای شمال زندگی کنم...
من واقعا شوک شدم از تصمیم میلو... خیلی همت میخواد دوباره از نو شروع کنی پایاننامه بنویسی اونم در سطح سختترش... انشالا مسیر برات هموار بشه و راحت و با ارامش جلو ببری و به آخر برسونیش عزیزم:*:*:*

البته زندگی توش سخته، خصوصا برای منی که هوای بارونی و نم دار رو دوست ندارم...
البته اینو گفتم که فقط داده هام رو از اول جمع میکنم، باقی فصل ها به قوت خودش باقیه، ولی خب سخت ترین قسمت پایان نامه گویا همون جمع اوری و قسمت تحلیلی داده هاست...
مرسی عزیزم

پیانیست چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 16:32

عزیز دلمممم:****
من شمالیم دلتون آآآآآب:)))))

مال گیلان بودین؟؟؟
خوشششش به حالتون واقعا... یعنی از نظر غذایی شما بهترین چیزا رو دارید

مرمر چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 15:28 http://www.m-h-1390.blog.ir

خووو الا چرا به ما شمالیا میگی لعنتی
منومستر عاشق برنج به شفته ایم...بعد ما برنج نیم دونه میخوریم:))اینجوری شفته تر میشه...تازه مستر ماکارونیشم باید شل باشه
.......
خووو بیا خونموون...بهترین ومعروف ترین غذاهای شمال برات درس میکنم:))
دلستر فقط انگورقرمز...به طرز عجیبی طعمشو دوس دارم

از اون لعنتی های خوووووب :))
وای نیم دونههههههه....ما توی خوابگاه کارشناسی اون یک یدوستمون همیشه از این برنجا داشت، وای از اونا با قورمه سبزی خیلییییی خوووووبه :((((
بعد تو مال گیلان بودی؟ غذاهای گیلان به مراتب بهتر از مازندرانه و تنوعش هم بیشتره...

ماسک چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 07:58

واااااای منم عاشق اون مدل پلو هستم البته خدا رو شکر مامان من همونطوری درست میکنه مگر اینکه مهمونی داشته باشیم
اصلا برنج باید همونطور نرم و لذیذ باشه به قول ملت شفته و
کته و...
من برنج خشک کشیده میخورم بخصوص اگه این هندی مندیا باشه دل درد میگیرم

مامان بابای من دوست ندارن شل :(
هندی اینا که اصصصلا لب نمیزنیم ما، ما همیییییشه برنجمون رو از شمال میخریم، من اصلا به جز برنج شمال و ایرانی هیچ نوع دیگه ای رو نمیتونم بخورم...بعد تازه برنجای ایرانی هم متفاوتن، حتتتما باید اون عطر خوش برنج رو داشته باشه...

عسل چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 05:37

خواب ندارم نشستم ب وبلاگ خونی
:(

من از فست فود متنفرم ولی ناچار باشم میخورم,یه وقتایی حتی هوس پیتزا هم میکنم :دی
انقد گفتم که ایلا هم بدش اومده :دی

عزیزم :)
منم هوس پیتزا میکنم گاهی، ولی نه اونقدرا... مگه اینکه سبزیجات باشه، پنیرش زیاد باشه و نونش هم نازک باشه....

عارفه... چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 00:50

من دل ضعفه گرفتم با این تعریفات:-(
کگن اهل خوب خوردن نیستم.اما اسم این برنجو غذاهای شمالی که میاد ناخودآگاه دل ضعفه میگیرم
خداییش خیلی خوش بحالشونه شمالی جماعت

کلا خوراکی های خوب مال شماله :)) من عااااشق غذام! همیشه هم گرسنه ام :))
مرسی عزیزم از خصوصیت.. بله یادمه.. و مرسی که نقطه چین میذاری کنار اسمت تا قاطی نشه با کس دیگه :))

یه دختر سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 23:47

همیشه همچین از غذا خرف میزنی ادم دلش ضعف میکنه ... ای خدااااا حالا نصفه شبی سرمو کجا بکوبم من

عزیزم :))

Amitis سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 23:37

چیزی که شمال رو خاص می کنه در رمینه غذاش، برنج خوبش هست، چون برنج شمال ، دو تا رستوران خوب هست افتاب درخشان صحرا ، پرستو ، جفتشون خیلی خوبن :) اینا تو راهن البته !

و نوع طبخش... ما خودمون همیشه برنج شمال مصرف می کینم ولی مامان همیشه مجلسی و قد کشیده درستش میکنه! من شل و بی روغن دوست دارم!

انیس سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 23:02

تنها چیزی که میتونم ساعت 11 شب بگم اینه که گشنم شد با این پست:| اصنم چیز دیگه ای به ذهنم نمیاد :|

عاقا ببخشید :))

املی سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 22:36

اگه من شمال بودم احتمالن الان داشتم با اضافه وزن 200کیلویی میجنگیدم باور کن :)) چقددد غذاهاشون خوشمزس آخه :( بد میلو برنجو گفتی منم عین تو دوس دارم بد تا یکی میگه ببخشید یکم شفته شد من تو دلم ذوق بارون میشم که آخ جون همشو خودم میخورم:))) قلمبه قلمبه هاشو جدا میکنم همیشه
چقد خوشگل بود پارت آخر نوشته ت
+راستی کالیسی فوق العادس منم خیلی دوسش داشتم تو دخترا..این نویسنده های دیوانه ولی همه رو دارن میکشن :| من هم میخوام ببینم هم استرس دارم :))

املی انقد خندیدم که خدا میونه :)))) منم همینطور آخه :))) بعد وای :| خورشت انارشون رو خوردی؟؟ لعنتیاااا :(((((( وای
:***
خیلی نازه....
اه آره املی :(( البته فک میکنم جذابیتش به همینه...چون نمیتونی حدس بزنی چی میشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد