این چند وقت اخیر همش درحال آزمون خطای خودمم. همش سعی میکنم خودمو بیشتر بشناسم... سعی میکنم یه جاهایی مچ خودمو بگیرم و یا اینکه یه عادتی که دارم رو بشناسم و ببینم میتونم انجامش ندم؟

من پریروز نزدیک بود یه کاری رو انجام بدم که همیشه توی اون موقعیت انجامش میدم. ری اکشن طبیعی و همیشگیم بود... ولی وسطای انجام دادنش به خودم گفتم هی! صب کن! یکمی فکر کن.. یکمی صبر داشته باش! شاید راه بهتری هم وجود داشته باشه... و به خودم اعتماد کردم. صبر کردم... و تا شب هنوز با خودم درگیر بودم که انجامش بدم یا نه...دووم اوردم ولی...با خودم گفتم چه اهمیتی داره واقعا؟ چی گیرم میاد؟؟ چقدر ارزش داره اصلا؟ و همونجا بی خیالش شدم و منصرف از انجامش...

الان که دو روز گذشته خیلی راضی م..خیلی حس خوبی باهامه... میدونم اگه اون کارو انجام میدادم شاید بهم آرامش لحظه ای میداد ولی میدونم قطعا دو روز بعدش همچین حسی نداشتم...

فک کنم لازم نیس که اونقدر تند و سریع همیشه ری اکشن نشون بدم..اصلا لازم نیس که اونقدر همیشه به یه موضوع فکر کنم. میتونم گاهی بذارمشون برای فرداش، فرداش بهشون فک کنم... ووقتی که فردا میشه میبینم که اصلا ارزش فکر کردن رو هم ندارن!


............................................................................


شنبه ها، تا یه ساعتی آموزشگاه اصلیمم، بعدش باید سریع خودمو برسونم به اون یکی آموزشگاه، این وسط گاهی خیلی زود میرسم، 10 دقیقه ای وقت می مونه برام... آموزشگاهه کنار یه پاساژه.. اولین مغازش از این جنسای دکوری و فانتزی داره..

یه چیزی توی ویترینش بود، که من برای ماهها میخواستمش، یعنی اولین بار که دیدمش رفتم که بخرم، بعد دیدم که قیمتش واقعا برای اون بالاست...اون وقتا که پسندیده بودمش مودم هنوز روی محتاط خرج کردنه پولام بود و خیلی به دلم گوش نمیدادم.بعد گذشت و گذشت، این مدت هربار از اونجا رد میشدم میدیدم که اون جنس وسط تمام چیزایی که هی جاشون عوض میشه همچنان سرجاشه! برام جالب شد کم کم! که چرا جنس های دیگه فروش میرن یا از ویترین برداشته میشن اما این لعنتی همیشه همون وسط نشسته؟ یعنی هیچکی پیدا نمیشه اینو بخره از جلوی چشم من بردارتش؟؟ 

دیروز، بازم رفتم اونجا... دلم خواسته بود یه چیزی برای مارس بخرم (راجع به این قسمت هم باید یه چیزی تعریف کنم!) دیدم که بابا اون لامصب انگار مال منه، هزارماهه که اونجاس، چجوری بهم بفهمونه که مال منه؟؟ از فکر خریدنش هیجان زده شده بودم! به خانومه گفتم برام بیارتش!

وقتی اورد دیدم یه لایه خاک بی جون روش نشسته! با اشتیاق نگاش میکردم، زیر و روش میکردمو میخواستم که کشفش کنم! خانومه گفت جعبه نداره، گفتم اشکال نداره بغلش میکنم میبرم!!! خانومه خندید ولی من حسم واقعی بود! واقعا دلم میخواست که بغلش کنم تا خونه بیارمش... حالا اون مال منه! مال خوده خودم! 


...................................................................................


اینو میخواستم تعریف کنم که من و مارس برخلاف همیشه و هرسال و درکمال تعجب ولنتاین نداشتیم!!! اینو دقیقا لحظه ی آخری که میخواستم براش هدیه بخرم و کارایی روبرای سوپرایزش انجام بدم فهمیدم! و ازش خواستم که میشه ولنتاین نداشته باشیم؟؟ متعجب شد، فک کرد که لابد ناراحتم ازچیزی!

ولی از اونجایی که هی دارم خودمو تست میکنم فهمیدم که من یه آدم دلی ام! یعنی درسته که مناسبتا منو به وجد میارن و از طرفدارای پر و پا قرصه ولنتاینم، ولی امسال حس کردم دلم میخواد نداشته باشمش، دلم میخواد که یه روز دیگه بی مناسبت بهش هدیه بدم، براش شیرینی بپزم، و کاردستی درست کنم! این یه حس گذراست و صدالبته که سال دیگه ممکنه جور دیگه باشه برام، ولی الان در حال حاضر فک میکنم که ولنتاین ما توی بیست و پنج بهمن خیلی جالب نمیشد! من دلم میخواد این هفته بهش هدیه بدم و جشن بگیریم!


.....................................................................................


درختا یه جور خووووبی شدن! من این نوع از شاخه هارو میشناسم... شاخه هایی که از دور که نگاه میکنی میبینی که دون دونن! وقتی ولی میری نزدیکشون میبینی که یه برآمدگی کوچولو روی سطحشونه و دارن کم کم جوونه میزنن!! من عاااشق دیدن این صحنه ام! من عاشق زنده شدن درختام! #درختای دون دونی مورد علاقم ^_^


.....................................................................................


فقط سه هفته دیگه مونده تا تعطیلاتم شروع بشه! امسال خبری از اتاق تکونی و خرید و ال بل نیست! توی تعطیلات فقط باید که کار جدید پایان نامه م رو انجام بدم و از فکر کردن بهش خیلی حالم خوب میشه. این هفته مدام پیگیر کاراش بودم... و از هفته ی جدید استارت میخوره تحقیقم... امروز رفتم محلی که باید کار کنم رو دیدم... آدمایی که مورد نظرم هستن رو ندیدم فقط با مسئولشون حرف زدم... ولی اونقدر هیجان زده بودم که مطمئنم از چشام برق خوشحالی تابلو بود! بی صبرانه منتظر روزی ام که اولین جلسه ست! اصلا نمیدونم اولین دیدارم باهاشون چطور میشه! ولی خوشحالم...فک کنم اولین جاییه که بتونم راحت حرف بزنم! بتونم بی دغدغه درس بدم..چرا؟ دلیلش رو نمیتونم بگم، ولی یه چیز خیلیییییی ارزشمنده برای خودم، برای روحم!


نظرات 9 + ارسال نظر
تیارا سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 13:10

جدا 150 هزار تومن ؟ : O
من از رو یه کوچولو خسیس شدنم و اینکه میدونستم وقتی ندارم براش حس کردم 4 یورو به عبارتی 16 هزار تومن پول اون کتاب رو دادن خیلییییه الان که خوندم 150 تومنه تو ایران شاخ دراوردم رسما : )))

کتاب اصلش این قیمته, و البته منم فقط تو سرچ کردنام اینو دیدم, نمیدونم واقعا راست باشه یا نه, ولی خب کتاب اصلش رو گویا گرون میدن

memol سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 12:45 http://ona7.blogfa.com

سلام میلو جان...عزیزم من این مدت خیلی سرم شلوغه وقت نکردم برات کامنت بذارم...ولی همیشه میخونمت و لذت میبرم...امیدوارم همیشه شاد باشی و خندون :***

سلام عزیزم, همین که حضورت رو حس میکنم کافیه برام :-* خوش باشی

ارغوانی سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 08:33 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

میلو جان نمیدوتم حس مو بهت بعد از خوندن بلاگت بگم ...فقط همیشه بنویس لطفا ایدهای زندگیت هرچی باشه از نطر هرکس نمیدونم خوب یا بد اینکه قدرتشو ایجاد میکنی تو خودت که بهشون برسی پرفکته ....دوست دارم

عزییییییزمممممم... الان از سرکار برگشتم,یکمی تایم رست دارن و باز باید برم تا شب, کامنتت بهم انرژی داد, ممنون از لطفت :-* :-*

تیارا دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 19:59

اینکه درمورد پست بالا که نظراتش بستست کامنت میدم امیدوارم به عنوان بی احترامی به خواستت تلقی نشه فقط خیلی دوست داشتم بگم که اتفاقاچند روز پیشا منم دفتر نقاشی برای بزرگسالان رو دیدم تو مولر بعد کمی به نظرم گرون اومد و منصرف شدم ، بعد الان خوندم نوشتی میشه اینا رو پیرینت گرفت و قاب کرد کلی از ایده ات خوشششششم اومد و انگیزه گرفتم منم برم بخرمشون البته احتمالا نه حالا حالا ها بلکه بعد کالج چون این ترم کلی درسامون سخت شده و فرصتی نیست...بابت ایده ات فقط خواستم تشکر کنم مرسی :*

عزیزمممم, من گاهی که پشت هم پست میذارم میخوام که بقیه معذب نشن تند تند کامنت بخوان بذارن وگرنه که همیشه کامنتا welcome هستن ^_^
ای جاااانننن... خب اره کتاب اصلیش گرونه, نزدیکه صد و پنجاه هزارتومنه به پول ایران, اینی که من گرفتم طبق معمول جنسای ایرانی بدلش هست که بیست و پنج هزار تومن خریدم, میتونی حتی عکساشو تو نت سرچ کنی و رنگ نزده هاش رو پرینت بگیری:-*:-*

ندایی دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 15:46

خنده بد نیست
لبخند از سر ذوق ه مثل لبخند بعد از لذت بردن
حس خوب میگیرم اینجوری میشم :)

منم نگفتم خنده ی بده که , خودمم خندم گرفت :-D

باران یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 19:50

منم این چند وقت خیلی به عادتام فکر میکنم,هیچ ازشون خوشم نمیاد ولی درحال مبارزه کردن باهاشونم و این حس خوبی بهم میده

_وقتی یه چیزی خیییلییی دلمو ببره میخرمش و به قیمتشم فکر نمیکنم

_حدس میزنم که به چه بچه هایی میخوای درس بدی:) موفق باشی

فک کنم همین که داریم خودمون رو کشف میکنیم کافیه واسه قدم اول...
منم جدیدا اینطوری شدم...
مرسی عزیزم

مرمر یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 16:28 http://www.m-h-1390.blog.ir

منم گاهیییییی بعضی از جاهااا استپ میکنم...فکر میکنم ..باخودم کلنجار میرم واین خیلی خیلی به نفعم تموم میشه بیشتر مواقع:)))
اره عزیزم ما شمالی هستیم...
تنوع غذااییمونم بیشتر از مازندران..خیلی ...خیلی..

آره همینطوره... دارم فکر میکنم که به سنم نمیخوره بخوام همشششش تصمیمات لحظه ای بگیرم! باید کمی هم عاقلانه تر رفتار کنم وقتی عصبانی میشم...
موافقم :)

ندایی یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 16:06

:)))))))))))))))))))))
:*

چرا میخندی؟؟ :)))

ژوانا یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 15:36 http://candydays.blogsky.com

مبارک باشه اون لامصب :دی
منم همینجوریم خیلی واسم اهمیت نداره که فلان مناسبتو که خیلیا دارن جشن میگیرن منم بگیرم. بعد ماهم اصلا قرار نبود ولنتاین داشته باشیم. منم هیچیه هیچی برای وِیفر:))) نخریده بودم ! یهو دیدم اومده واسم هدیه گرفته و اینا گفتم زشته اینجوری دستشو گرفتم بردم همون موقع براش جلوی چشم خودش هدیه گرفتم. فکرشو بکن :دی

وای ژوان خیلییی لامصصصبه :))
میدونی اون حس جمعی که مثبته رو من خیلی دوست دارم ولی گاهی میبینم که روی مودش نیستم و اون وقت اون به اجبار تبدیل میشه... من کاااملا طفدار هر مناسبت شادی هستم، فرقی نمیکنه مال ما باشه یا خارجی یا عربی! دوست دارم جشن رو...
عزیزم :))) ما همیشه هماهنگ میکنیم که واسه ولنتاین کادو بخریم یا نه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد