این مدلی ام که وقتی توی خونه هستم، حتما باید برنامه داشته باشم واسه کارام. بی برنامه بودن کلافم میکنه... فک کنم قبلتر گفته بودم، که وقتی بیدار میشم و هنوز توی جام هستم اولین چیز اینه که مرور کنم امروز چند شنبه ست، چه کارایی دارم و کجاها باید برم...بعدش تقویم جیبیم رو چک میکنم که اغلب توش کارای روزانه ام رو ثبت میکنم برای روز بعدش تا بدونم دقیقا قراره چیکارا کنم... حتی برای غذا درست کردن هم باید پلن داشته باشم، مخصوصا اگه قرار باشه براش خرید کنم، مثلا توی کاغذبه صورت نمودار درختی یادداشت میکنم مثلا عنوان های اصلی میشن سوپر مارکت، تره بار و غیره و زیر مجموعه ی هرکدوم رو می نویسم که چیا باید بخرم و اول کدوم مغازه برم...بعضی وقتا از اینهمه برنامه ریزی و دقیق بودن کلافه میشم و بقیه رو هم کلافه میکنم چون آدمی ام که اگه برنامه ی دسته جمعی داشته باشم هی به بقیه یادآوری میکنم که چیکار باید کنیم... یادمه قبلترها که با بچه ها توی شهر کارشناسی میرفتیم بیرون و برنامه ای داشتیم تنها کسی که حواسش به زمان بود که کی نهار بخوریم کی وسایل رو جمع کنیم کِی با کی هماهنگ کنیم که بیاد پیشمون و چه چیزایی برداریم و چه ساعتی بریم و چه ساعتی کم کم بک بزنیم همش به عهده ی من بود. وقتی بیرون بودیم یهو مثلا زمان از دست بچه ها در میرفت بعد همشون رو میکردن به من و میگفتن میلو ساعت چنده؟؟  یا اگه کسی یهو میگفت بچه ها دیر نشه؟ بقیه میگفتن نه اگه دیر میشد میلو الان هی شروع میکرد به آلارم دادن!!

یا وقتی با بیریت سفر میکنم بهم میگه تو هستی خیالم راحته! حتی گاها ازم میپرسه میلو فلان وسیله ام رو یادته کجا گذاشتم؟ و بله من یادم می مونه!

وقتایی که توی خونه هم هستم همین بساطه. به جز کارای تفریحی ای که میکنم مثل فیلم و بلاگ و خوابیدن، هی دنبال اینم که تایمم رو پر کنم. حتی همیشه به دخترک چشم سیاه که گاهی میگه حوصلم سر رفته میگم یه کار مفید کن، کاردستی درست کن، برو دوچرخه سواری کن که ورزش هم هست، کمدت رو مرتب کن و .... و اینقدر این جمله رو ازم شنیده که حفظ شده و گاهی ادامو هم درمیاره :))


در عین حال، از اینکه کارا و تصمیمات یهویی هم بگیرم لذت میبرم! از اینکه یهو برنامم رو تغییر بدم هم! گاهی یه سری چیزا کنسل میشه و من یهو میبینم عه مثلا دو ساعت تایم اضافه اوردم...مثل امروز، که قرار بود کلاس اون یکی آموزشگاهه شروع شه و مدیرش دیروز زنگ زد و گفت از هفته ی بعد شروع میکنیم و من برای امروزم دو ساعتم خالی شده و دنبال اینم که چطوری پرش کنم و خیلی خوشحالم.. از برنامه ریزی لذت میبرم (گرچه همونطور که گفتم گاهی کلافه میشم) ولی چیزیه که بهم خیلی حس مفید بودن میده. 

 شما چطور؟ برنامه ریزی می کنین؟ به چه صورت؟


نظرات 22 + ارسال نظر
پیانیست چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 15:42

اوهوم:))

پرسه چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 11:03

:)) اوه، منم معمولا تو جمع ها اونی هستم که آلارم میده الان وقت ِ چه کاریه ولی گاهی همینطوری که گفتی کلافه کننده میشه و یه برنامه یهویی خیلی بیشتر میچسبه :دی

خوبیش اینه که اهل برنامه های یهویی هم هستیم :) بعضیا فقط با برنامه پیش میرن همیشه

سمنو سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 23:49

اتفاقا من لیستمو در میارم با خودکار و هرچیزی رو هم که میخرم همونجا با خودکار خط خطی میکنم:))))

اوه جدی؟؟؟؟ پیشنهاد خوبیه!

Ordi سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 23:18 http://tanhaeeeii.blogfa.com

من که میدونی یهویی و بی برنامه.البته یه چیزای کلی تو ذهنم هست راجع به کارام.اما بعضی چیزا رو باز میذارم و حال میکنم بازه!!!!
فک میکنم میتونه مهیج باشه و اینکه هر چه پیش آید خوش آید!!!!!

پس این مدلی ای تو؟
من فقط گاهی اینطوری عمل میکنم :))

luna سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 19:50

وای میدونی میلو ؟ من اگه خیلی سرم شلوغ باشه باید بنویسم حتما
مهمونی و سفرم داشته باشم که حتما حتما حتما باید بنویسم برنامه هامو
ولی وای از مستــــر هرشب قبل خواب برنامه فرداش رو مینویسه و اگه زیر شاخه داشته باشه دقیقا درختی میکنه و مینویسه همه رو
بعد مثلا اواسط روز چک میکنه و تیک میزنه :))
من از کارش بدم نمیاد ولی تو سفر یه کمی اذیت میشه دقیقا توی جمع به فرض برنامه ریزی میکنه برای روزا تعداد روزای موندنمون ولی خب یهو یه اتفاقی میوفته تو برنامه هاش اختلال ایجاد میشه به هم میریزه اعصابش
من هی مدام باید بگم بیخیال سخت نگیر تو جمع باید تابع جمع باشیم اینجوری یه کمی بهتر میشه

آره تو سفر و دسته جمعی سخت میشه! مارس هم خیلی اهل برنامس! ولی یه وقتایی هم الان که فکر میکنم میبینم یهویی دلو زده به دریا و کارای هیجان انگیز کردیم!

شی سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 19:04

خب ثابت بودن کار و محلش حس خوبیه، مخصوصا واسه ادمایی مثل من، من دوس دارم یه جای ثابت باشم با همکارای ثابت داشتن کمد و میز و سیستم کاریه ثابت بهم حس امنیت میده لونا!اما گاهیم حس خسته کننده ایه و تکراریه اما معمولا مثلا حساب ار و حسابرسا فیلد کاریشون یکیه و همه دوس دارن حسابدار باشن اکثرا...چون حسابدارا موقعیتشون ثابت تره و دردسر و مشغولیت فکریشون کمتر

ممنون که برام گفتی :)
اینکه هرروز صبح باید بیدار شم تنها چیزیه که منو مجاب میکنه همین شغل فعلیم خوبه که هروقت میخوام میرم...

رها سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 18:41

من اگه کاری بیرون از خونه داشته باشم حتما واسه ساعت رفت و برگشتم و تداخل نکردنش با کارای خونه و غذا درست کردنم برنامه میریزم... بطور کلی هم واسه غذاهای دو روز آیندم همیشه برنامه دارم که اگه کم و کسری هست خرید کنم ولی اون مدلی که توی خونه واسه هر لحظه م یه برنامه داشته باشم و هرتایمم رو با یه کار مفید پرکنم خب نه... همش بیکار نشستم! خیلی بخوام مفید بره وقتم تمیز کاری های خونه و... البته یکم تازگی مشکل پیدا کردم با این رویه و اتلاف وقتم...
روش تو خیلی خوبه ولی تصورشو که کردم دیدم من اصلا نمیتونم اینجوری باشم. ذهنم درد میگیره همش بخوام برنامه هارو مرور کنم و یکم بهم استرس میده که هی کارای مختلف واسه انجام دادن جلوم رژه برن.. نه من نمیتونم اصلا :)

آره رها گاهی منم مغزم درد میگیره و کلافه میشم و کسایی مثل بیریتنی که اصلا اهل برنامه نیستن وقتی دورم باشن هم اونا خسته میشن ازم هم من از بی برنامگی اونا کلافه میشم! ولی این مدلی من عادت کردم و واقعا سختمه بی برنامه باشم....

پیانیست سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 16:27

باور کن منم یاد مانیکا افتادم:)))) خخخخ
راستشو بخوای وقتی فرندز میدیدم اکثر وقتا خودمم با مانیکا همزاد(هم ذات؟) پنداری میکردم:دی

جدی میگی؟؟ :)))

شاپری سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 11:38

من عاشق اون تیک زدن کنار برنامه هستم:-D
هر روز بنا به شلوغی روزم منم یادداشت میکنم برنامم رو‌که کارس از قلم نیوفته اما اگه زیاد روز شلوغی نداشتن باشم تو‌گوشه ذهنم مینویسم .. بیشتر برای خریدهام لیست تهیه میکنم . برای مجلس نامزدیم یادمه به اندازه یه برگه آچار برنامه دقیق لیست کرده بودم الانم دارمش که بعدش با رضایت روشون تیک های گنده گنده زدم:-D کلن به نظرم روزت هدف مند طی میشه و یه خوشی خوبی هم داره برای آدم!

منم همینطور... دقیقا منم برنامه داشتم برای عقد، و روز عقد تو یه تیکه کاغذ کوچیک که توی کیف همراهم بود هی بهش نگاه میکردم و دونه دونه تیک میزدم!

شی سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 08:40

خب من تو این سطح از برنامه نیستم اما مشابه همین عمل میکنم میلو!چون من وقتام به نسبت خالتره...سعنی میدونم از صبح تا عصر شرکتم پس صبح تا عصر هرروز وقتم پره...عصر به بعدم برنامه خیلی خاصی ندارم(که دلم میخاد براش برنامه بتراشم ولی خیلی خسته تر از این حرفام)ولی اگه کاری مثل دکتر چکاّپ و سینما و کتاب و ملاقات باشه دقیقا تو تقویم کاریم یادداشت میشه و مو به مو انجام میشه...

راستی شی, چطوریه حس هرروز سرکار رفتن صبح تا عصر؟ گاهی به یه کار این مدلی فکر میکنم اخه

املی سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 00:00

میلوووو :)))
یاد مانیکا و راس افتادم...پسپورت چک...تیکت چچچک :)))
:*

من میگم ریچل شبیه بریتنیه اونم میگه من شبیه مانیکام :))

آناد دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 22:15 http://mydeliriums.mihanblog.com

تو میتونستی یه مهندس صنایع موفق هم باشی حتی

ممنونم... چیزایی راجع به این رشته شنیدم و خوشم میاد ازش...

تبسم دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 21:08

میـدونی تا یه حدودی اینجوری بودن خیلی خوبه ... من وقتـی خوابگاه بودم و مستقـل بودم یه جورایی ... برنامه ریزی داشتم تا یه حدودی و شاید نمی نوشتمشـون .. ولی میدونستم هر روز, چه کارایی دارم ...

الان ولی همه چی افــتضاااحه ... نه برنامه دارم .. نه میدونم چکار کنم ... نه میدونم چکار باید بکنم ..نه اختیارم با خودمه ... نه حتی میدونم به چی علاقه دارم !! .... هیچ هیچ ... یه زندگی وحشتناک آشفته ای دارم این روزا :|

تبسم... دوست داشتم که اتفاقای خوب تر برات زودتر رخ بده :**

ژوانا دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 20:51 http://candydays.blogsky.com

من به شدت ادم بی برنامه ایم. همیشه ام وقتم بیخود هدر میره بدون اینکه ازش استفاده ای کرده باشم ، یا که کارام میفته واسه دیقه نود واسه همین بی برنامگیه وگرنه تو تایم درست خودش انجامش میدادم.
دست راستتو بکش رو سر من میلو :دی

اینطوری ام خوبه ژوان باور کن :)) من گاهی مغزم درد میگیره :))

ارغوانی دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 17:25 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

چقدر خوب من که یه بی نظم به تمام معنام

خب هرکس یه مدلیه دیگه، اینم مدل توئه. البته فک میکنم هممون کارامون رو حتی اگه شده توی دیقه ی نود انجام میدیم! نه؟

سمنو دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 16:36

من خیر،به هیچ صورت :))))
فقط منم واسه خریدام همیشه لیست میگیرم حتما حتما...چون بدم میاد برم بیرون و برگردم و یه چیزی رو یادم رفته باشه بخرم!

وای خیلی رو مخه این! چونم با اینکه لیست میکنم اگه گاهی خریدام زیاد شن یادم میره چون تو بیرون دیگه زیاد لیستو نگاه نمیکنم!

پاپیون دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 16:03

هیچوقت به جز سالی که کنکور داشتم و برای درس خوندن برنامه ریزی کردم دیگه هیچوقت برنامه ریزی نکردم:))
راستش شدیدا هم از برنامه ریزی داشتن بدم میاد،حس آدم آهنی بودن بهم دست میده واسه همین فقط طبق حس و حال و احساسی که در لحظه دارم تصمیم میگیرم چیکار کنم یا نهایتش اگه مجبور باشم فقط تو ذهنم کارای روز بعدمو پررنگ میکنم ولی دیگه هیچ ساعت و اولویتی براش مشخص نمیکنم، همیشه م به کارام رسیدم
برام جالب بود که تو و مارس عین هم برنامه ریزی دقیق و نوشتاری دارین☺☺

مارس از من بدتره :)) من باز گاهی تصمیمات یهویی هم میگیرم و بلند میشم میرم انجامش میدم ولی مارس اصلا اینطوری نیست و کاااملا باید فکرکنه راجع به هرچیزی!

مرمر دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 14:56 http://www.m-h-1390.blog.ir

دقیقاااا منم ادم برنامه ام خصوصا اگهه کارام زیاد باشهههه...
اصن میدونی میلو من عاشق تیک زدن کنار کارامم:))حس ارامش خوشبختی..اصن حس میکنم یه ادم مهممم:)
.......
حس میکنم کارکا خیلی بهتر از سردرگم بودنه...مث مرغ پرکنده اینور اونور رفتن بیذارم...با برنامههه ادم خیلی شیکومجلسیه

مرمر توام؟؟؟ خیلی خوووبه واقعا...
مرغ پر کنده بهترین تعبیر بود!!

Mohabat دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 14:47

من فقط عنوان کلی مینویسم:دی اغلب برنامه هام تو ذهنمه و رو کاغذ نمیارم مگه اینکه بدونم یادم میره
راستش من از افراط و تفریط بدم میاد و به معنای واقعی تعادل رو دوست دارم نه دوست دارمدهمیشع طبق برنامه پیش برم مثه ربات نه دوس دارم کاملا بی برنامه زتدگی کنم
کلا هرکسی یجوری خوشه دیکه:دی و این تنوع ادماس ک جالبه :)

آره محبت همینطوره... بعد خب من مثلا برنامه های سوپرایزی هم دارم واسه خودم! اینطوری تنوع ایجاد میشه برام :)) که کمک میکنه حس رباتی هم بهم دست نده به قول تو... ولی دقیقا نکته همیجاست که همه فرق دارن و برای همین دوست داشتم بدونم شماها چه روشی دارین چون برام جالبه :*

عسل دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 14:39

تا حدودی شبیه ب کارای من, اما تو خیلییی دقیق تری
من هم موقع خرید مثلا تو ذهنم مرور میکنم ک کجاها برای چیا باید سر بزنم و اصلا از کدوم راه باید بریم, یا وقتی ایلا میخواد بیاد از اولش رو مرور میکنم ک چیا ممکنه لازممون شه و همه رو تو گوشیم ثبت میکنم
برای روزمم دقیقا تو ذهنم مرور میکنم ک فلان ساعت چیکار کنم و تا شبم رو پر میکنم و چیزایی ک برای ناهار یا شام لازمه رو درمیارم از فریزر یا یادداشت میکنم ک بخرم
خیلییی هم پیش میاد ک اومدن یکی ب خونمون تمااام برنامه هامو نقش بر اب میکنه:| مثلا ی وقتایی یه هفته تمام خونمون ادم میره و میاد و سر میزنه طوریکه من وقت نکنم ب خودم و برنامه هام برسم
خلاصه که میلو, من پتانسیلشو دارم ولی نمیذارن کامل ب انجام برسونم:| ولی امان از روزایی که بیکارم و هیشکی نمیاد خونمون تا شب, اون روز رو ب تمااام کارام میرسم و تمام برنامه هامو پیش میبرم و تا خود نیمه شب ک بخوابم خوشحالم و کارای مفید,میکنم:) فقط منتظرم برم خونه ی خودم تا دقیقا همونجوری ک دلم میخواد برناممو بچینم..میدونمم ک دلم برای این رورام تنگ خواهد شد!

اوه عسل منم خیلیییی تغییر اجباری توی برنامم بخاطر پدرم ایجاد میشده همیشه، که خب جدیدا کمتر شده ولی تا پارسال منم همین بود وضعیتم. چون بابا به شدتتتتت آدم یهوییه و تصمیماتش در عرض سه سوت تغییر میکنه یا مثلا مسافرتا و مهمونی های یهویی تدارک میبینه! ولی خب تسلیم نمیشدم من اون وقتا!

marjan دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 14:25 http://inja-man.blogsky.com

منم دقیقا مثل تو واسه روزام برنامه دارم ؛ یه دفتر چه دارم که توش کارهایی که باید انجام بدم یا بهتر بگم اینکه نحوه زندگیم چطور باشه رو توش مینویسم ؛ مثلا اینکه چقد از پولم و بزارم واسه تفریح چقدش پس انداز چقدرش هدیه یا خریدای دلی و ... یا گاهی واسه تخلیه کردن ذهنم از خیلی چیزا اون جا خالی میکنم و بعد میبینم چقد حالم بهتر شد !
و واسه کارهای هفتگی ؛ مثلا اینکه تو طول هفته چیا باید بخرم ؛ چه کاری باید انجام بدم رو تو کاغذای کوچیک مینویسم و میندازم تو یه قوطی فلزی که شکل قلبه و دوسش دارم میزارم و هر کاری و که انجام دادم اون تیکه کاغذ مربوطه رو میندازم دور :)) خالی تر بودن جعبه حس خوبی بهم میده !!
اگه این کارا رو نکنم احساس بیهودگی میکنم
انگار شرطی شدم و حتما باید اینجوری باشم و الا اون روزم بی بهره میگذره !
با این کارا و برنامه ریزی ها بهم میگن تو خیلیبی سخت میگیری ؛ اما برای خودم اصلا اینطور نیست و اگه آنجور نباشم برام حس بدی داره:)

قوطی... هوم :) ایده ی جالبیه...
دقییییقا احساس بیهودگی رو درک میکنم!
پس توام مثه منی!

نانا دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 13:51

من برنامه ریزیام اصلا انقدر دیتیل نداره البته شاید برای اینه که الان سر کار نمیرم ولی مثلا ددلاینی هستم, میگم فلان کار تا فلان موقع انجام بشه. توی مسافرتا هم برنامه ریزی میکنم مخصوصا اگه مجردی باشه چون معمولا مامان و باباها برنامه ها رو عوض میکنن
دوس پسر بنده هم که فقط اهل برنامه ریزی های بلند مدت چند ساله بودن الان به برنامه ریزی 1 ساله روی آوردن

ددلاین هم خیلی خوبه! اینطوری آدم با خودش توی رودرواسی قرار میگیره! من برای چیزای سخت تر ددلاین میذارم چون ممکنه نتونم روزانه بهشون عمل کنم! ولی چیزای ریز مثه ساعت حمام کردن، پاک کرن لاک حتی، چک کردنه وبلاگ و اینا براشون ترتیب روزانه در نظر میگیرم!
مردا اغلب اینطوری ان و از این کار لذت میبرن! هدف داشتن بهشون انگیزه و انرژی میده! البته کمتر هستن پسرایی که این روزا اینطوری باشن... و خب thanks God u have one of 'em ! چون من همیشه معتقدم رابطه باید روی یه دور پویا باشه... سه سال از بهترین روزای عمرم رو بخاطر آدمی که هیچ هدفی نداشت و مدام غر میزد و دپ بود و هیچ کاری برای بهبود شرایط نمیکرد هدر دادم، دیگه هرگز اون اشتباه رو تکرار نمیکنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد