این روزا اینقدر توی هوای اطرافم و اتفاقای دور و برم پازتیو وایب موج میزنه که بازم منو مصمم میکنه بهار رو برای همیشه پر از اتفاقای خوب و هیجان انگیز بدونم و تا همیشه عاشقش باشم!


............................................................................


دیشب وقتی سر حوصله و صبر، نشستی کنارم و سرمو گرفته بودی توی آغوشت، وقتی بهم میگفتی میخوای دربارش حرف بزنیم و من میگفتم نمیتونم الان... همون موقع که در رو بستی تا بتونم راحت حرف بزنم و من برات گفتم و گفتم و تو شنیدی... و با اون صدای آرومت و مکث بین جمله هات که عادت همیشگیته، چنان آرامشی رو توی وجودم تزریق کردی که شب تا دیر، وقتی خواب بودی، به چشای بسته ات خیره شده بودم، دستای مهربونت رو میبوسیدم و گریه ام گرفته بود از داشتنت! فکر میکنم من خوش شانس ترین دختر روی زمینم از داشتن کسی که همیشه با فهم شعور بالاش و حرفای منطقی و آرومش حال من رو از این رو به اون رو میکنه! 


فکر میکردم که همیشه توی این دو سال و اندی، توی بحرانی ترین روزام کنارم بودی، هیچ وقت نذاشتی آب توی دلم تکون بخوره.. و همیشه حتی اگه خودت توی اورژانسی ترین و بدترین لحظه ها هم که اگه بودی و من بهت تکست میدادم، جوابمو  میدادی و نمیذاشتی اون لحظه حتی شک کنم که ممکنه اتفاق بدی افتاده باشه.. و بعد وقتی میفهمیدم باورم نمیشد که چطوری توی اون اوضاع نذاشته بودی به من استرس و دلهره وارد شه و من رو همیشه توی دایره ی امنم نگه میداری! انگاری خوب میدونی که من توی این دنیا فقط دنبال آرامشم و تو با تمام قوا سع میکنی اینو برام مهیا کنی...البته ازت گاهی دلخورم که اغلب ناراحتیتو اون لحظه باهام شر نمیکنی و معمولا بعد از چند ساعت یا یکی دو روز بهم میگی، ولی خودتم میدونی که ته قلبم همیشه سپاسگزارتم که نمیذاری فشاری روم باشه وقتی خودت کنارم نیستی تا آرومم کنی!



+ میدونم که زندگی مشترک یعنی تقسیم همه ی حس ها و ال بل! ولی وقتی توی ماجرا قرار گرفتم میبینم چقدر خوبه که لازم نیست گاهی از همه ی گرفتاریا خبردار بشم و همین که ضروری هاشو بدونم کافیه! مارس از من فقط آرامش میخواد و میخواد که وقتی کنارمه باهاش مهربون باشم، باقی مسائل رو میتونه خودش به تنهایی و عالی حل کنه اگه رابطه ی خوبی داشته باشیم...


................................................................................



یه شاگرد خصوصی خیلی ویژه از این به بعد خواهم داشت که برای دل خودش میخواد زبان یاد بگیره، در عین حال از این رشته هم متنفره و سطحش هم تقریبا صفره! فقط همین که میخواد یاد بگیره و این خواسته اش دلی هم هست (نه بخاطر فشار کار و شرایط) بهم انگیزه میده که براش یه برنامه ی یونیک و عالی بچینم! یه چیزی که تجربه ی خوبی باشه براش و استارت عالی ای داشته باشه! منتها کاریه که تا حالا نکردم! همیشه با آدمایی طرف بودم که اغلب دلشون میخواسته یاد بگیرن و دوست هم داشتن زبان رو. یا اگه هم علاقه ای نداشتن لااقل انگیزه ی کاری داشتن بابتش... ولی کسی که انگیزه اش دلیه، و ته دلش هم علاقه ای نداره، یکمی سخته...منتها چون خیلی ویژه ست و من برام مهمه، میخوام که همه چی عالی باشه... از صبح دنبال ایده ام...صحبت یکی دو جلسه هم نیست که بشه با چندتا ایده تمومش کرد... یه چیز مستمر و طولانی میخوام...

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا و دیاکو پنج‌شنبه 26 فروردین 1395 ساعت 01:24

سلام
میشه شرایط شاگرد خصوصی رو ازت بپرسم میلو؟

سلام عزیزم :*
شرایط خاصی نداره. تایم خالیمون رو ست میکنیم و سطح شاگرد رو بررسی میکنم و با توجه به اون کتاب معرفی میکنم و میخونیم.

سیاهچاله چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 23:59

ای جانممممممم...فکر کن میلو بخواد منو ببینه...هیچوقت فکر نمی کردم روزی این حرف رو ازت بشنوم:-* و نمی تونم کتمان کنم چقدر خوشحالم از این حرف :))))
من از زبان می ترسم! دقیقا مشکل انگلیسی صحبت کردن توی جمع دارم! اصلا حتی همین عامل باعث شده هیچوقت نتونم حتی قرآن رو اونجوری که باید،، بخونم چون برای آموزش قرآن هم نیازه جلوی جمع بلند بلند عربی خوند:-D

عزیزمممم، من که از خدامه فک میکردم شاید تو دوست نداشته باشی :)

خب اینا برمیگرده به اعتماد به نفس که باید روی خودت کار کنی... اول از تعداد نفرات کم شروع کن حرف زدن جلوشون و بعد بیشتر...

فرانک چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 22:55

عامو میشه منم از این شاگردات باشم؟ بشدت از زبان فراریم هااا بشدت
ولی اون اعماق درونیم میگه بابد یاد بگیری

بعلهههه با کمال میل :**

مرمر چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 21:33

اخلاق مستر تقریبااا اینججوری اگههه مشکله ای داشته باشه خودش تحلیلش میکنه حلش میکنه بعد چند روز بهم میگهه میدونی مرمر ,اینجوری شده بود.....
وقیافه من اون لحظه دیدنی...من دیدگام نسبت به مردا با ادمای دوربرم متفاوت ..من واقعا دلم به حالشون میسوزه اینهمهه اضطراب استرس زندگی تکراری صبح برو شب بیا..میدونی اونا مثه ما نیستن که با یه لاک مشغلشون یادشون بره یا یه بستنی حالشوون خوب کنه...اونا همیشه درگیرن حتی وقتی خوابن اینو شاید بروز ندن ولی فهمیدنش سادس...من یه چند وقت خواستم باهام درمیون بذاره مشکلاتوو اماا بعد پشیمون شدم ...من باید سرچشمه ارامش باشم ..با فهمیدن مشکلات نمیتوونم ارامش داشته باشم و ارومش کنم ..
......
زبانم درحد صفر:/

دقیقا منم دیدگاهم مثه توئه و به شدت طرفدار مردا هستم!
مریم اونا اصن از ما راهکار یا درد دل نمیخوان. اونا فقط یه محیط امن میخوان و آرامش!

بندانگشتی چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 20:22 http://www.bandangoshtii.blogsky.com

سلام میلو جان.... یه سوالی توی ذهنم بود یه مدتی...... که پُست شما باعث یاداوریش شد.... اگه زبان رو از طریق اموزشگاه بخوام ادامه بدم به نظرت کدوم اموزشگاه برای یادگیری زبان معتبر تره و توی بیشتر شهرها شعبه های خوبی داره؟ من زبانم همیشه معمولی بوده و تا حد دانشگاه و ارشد اون و گذروندم البته در رشته ای غیر از زبان..... مکالمه ام خوب نیست و میخوام بیشتر روی این قضیه کار کنم..... ممنون میشم از راهنماییت

عزیزم این سوالیه که خیلیا میپرسن و من همیشه یه جواب براش دارم که آموزشگاه اصلا مهم نیس. درسته که نقش پررنگی داره ولی خب مثلا منه نوعی میتونم با مدرک تحصیلی خوب برم یه جای خوب و مصاحبه ام رو عالی انجام بدم و شروع به کار کنم. ولی هیچ تضمینی نیست که الزاما مدرس خوبی هم باشم و بتونم مطالب رو خوب القا کنم! درسته که جاهای خوب آدمای حرفه ای رو هم استخدام میکنن ولی بازم اینا فقط یه بعد قضیه ست. پیشنهادم اینه که خودت رو خیلی درگیر آموزشگاه نکن. این روزا سفیر و جهاد دانشگاهی دارن خوب پیش میرن نسبت به بقیه ی آموزشگاهها که خب میتونی از اونجا شروع کنی. ولی هیچ تضمینی نیست که همه ی ترم ها یه مدرس خوب داشته باشی...
مکالمه هم زمان میبره. باید توامان با چیزای دیگه پیش ببریش. وقتی لغت کمی بلد باشی یا گرامرت قوی نباشه نمیتونی مکالمه ی سلیس هم داشته باشی... صبر داشته باش و بعد از دو سه سال تلاش میبینی که عالی میشه همه چی!

سیاهچاله چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 18:49

میلو اون آدم،دقیقا منم!
من زبان رو اصلا دوست ندارم و سطحمم در حد چیزای کمیه که توی دوران تحصیل مجبور به خوندنشون شدم(حتی کمتر)... تا امروز هیچ عاملی باعث نشده منو مجبور به یادگیری زبان بیشتر از اون حد تحصیل کنه.... و من اگه روزی تصمیم به یادگیری زبان بکنم فقط و فقط تنها دلیلش به قول تو دلیه...
کاش اون موقع بتونم یکی مث تو پیدا کنم برای آموزش زبان،یا خدا رو چه دیدی،ممکنه حتی خود تو،استادم باشی :-*

حکیمه میدونی، زبان نه که چون رشته ام باشه بگم ها، ولی کلا هر زبانی یادگیریش فوق العاده به آدم دیدگاه وسیعی میده. به قول یکی از شاگردام آدم چند بعدی میشه، میتونه با دیدگاههای مختلف و فرهنگ های مختلف آشنا بشه و اون رو به زندگی شخصی خودشم تعمیم بده... گذشته از اینا، مغز آدمایی که زبان های دیگه رو یاد میگیرن بهتر فعالیت میکنه و توی پیری هم میگن که دیرتر فراموشی و آلزایمر میگیره آدم....
من از خدامه :) ضمن اینکه واقعا دوست دارم ببینمت و هیچ تصور ذهنی ازت ندارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد