دیروز، یه جعبه شیرینی گنده خریدیم و رفتیم تا به پدر و مادر مارس عزیزم هم خبر بدیم!

وقتی رفتیم جعبه رو گذاشتم روی اپن، یکمی گذشت تا ببینم عکس العملشون چیه، ولی خب از اونجایی که ما زیاد و بی مناسبت شیرینی میخریم فکر کردن اینم مثل دفعه های قبله. گفتم اصن کسی نمیپرسه این شیرینی برای چیه؟؟ حواسشون جمع شد به سمتم گفتن عه مناسبتی داره؟؟ گفتم بله یه مناسبت خیلی گنده! حدس بزنین! یکی یکی حدس میزدن و من با هیجان میگفتم نه! آخرسر به پدر مارس به انگلیسی گفتم که خونه خریدیم! فکر کرد اشتباه متوجه شده! و بعد وقتی با صدای بلند و هیجان انگیز تکرار کردم همشون با صدای بلند خندیده بودن و تبریک گفتن.. یهو دیدم مادر مارس چشاش خیس شده، رفتم بغلش کردم منو سفت بغل کرده بود و از خوشحالی گریه میکرد :) میگفتم ماماااان چرا گریه میکنین آخه... میگفت چقدر خوشحالم براتون، چقدر خوبه که همراه همید، حالا امشب با خیال راحت میخوابم چون هرشب نگران شما دوتا بودم که برای خونه و مستاجری میخواید چیکار کنین... گفتم پس دعای خیر شما و دلواپسیتون برای ما بی تاثیر نبوده...

پدرش بی نهایت خوشحال بود. چون براش خونه خیلی مهمه و همیشه به همه میگه هزینه ها و خرج و مخارجتون رو کم کنین بتونین خونه بخرین...خواهر کوچیکه برامون اسپند دود کرده بود و از چشاش برق خوشحالی می پاشید بیرون!

بعدش زنگ زدم به خواهر بزرگه، بهش گفتم یه خبر خووووب و عالی دارم! از پشت تلفن هیجان زده شده بود، وقتی براش گفتم بی نهایت از صداش خوشحالی معلوم بود و هی تند و تند تبریک میگفت و میگفت میلو نمیدونی چقدر خوشحالم کردی اصلا فکرشم نمیکردم به این سرعت بتونین صاحب خونه بشین...


اوه مای گاد! تا آخرای شب همه خوشحال بودیم و دربارش حرف میزدیم!! به مارس یواشکی میگفتم مارس الان همه میگن دختره رفته بغل دست مامانش خونه گرفته :))) من همیشه مدام قبل از این اتفاق میگفتم من وابستگی ندارم که حتما بخوام پهلوی خانوادم باشم، فرقی نداره کجا خونه میگیریم... ولی حالا که فقط دو طبقه بالاتریم خودم خندم میگیره وقتی میخوام به بقیه بگم کجاییم، خندم میگیره که بدون هیچ تلاشی اینقدر نزدیکیم :))


..............................................................................


خونهه احتیاج به تمیزکاری و تعمیر داره. همینطوریش شیک نیس که خب من البته اصصصصصلا اهمیتی نمیدم به این موضوع. باید یه چند تومنی هم برای تمیز کردنش و یکمی از اون حالت دراوردنش خرج کنیم و هزااااارتا ایده میاد و میره توی مغزمون... ولی داشتنش اونقدر حسش خوبه که نمیتونم توصیف کنم...




.............................................................................



بی نهایت ممنونم از تبریکات همتون دوستای عزیزم :) ایشالا همه ی حس های خوبی که دادین به خودتون برگرده :)