تجربه بهم ثابت کرده که دوستای اجتماعی پسر، هرچقدر که خووووب و کووول و باحال باشن، وقتی راجع به مشکلات عاطفیت با آدمت باهاشون حرف میزنی یه حسودی ریزی قلقلکشون میده و میخوان ثابت کنن خودشون بهترن!

نمیشه البته اینو با قاطعیت گفت، ولی برای منی که نصف بیشتر کانکت های گوشیم شماره های دوستای پسر اجتماعیمه و همیشه همه هم میدونن که دوستی با اونارو ترجیح میدم به دخترا، اینجور وقتا میدونم گزینه ی مناسبی برای راهنمایی خواستن نیستن!

البته دوستای دختر هم تو این مورد خیلی قابل اعتماد نیستن مگر اینکه اون روحیه ی صلح جویی داشته باشه! مثلا بیریتنی همیشه و در همه حال کاپل ها رو به صلح دعوت میکنه. یعنی شما برو با گه ترین آدم روی زمین توی رابطه، این برات میتونه از خوبیاش بگه، یا اگه هم نگه مستقیم نمیاد بهت بگه این به درد نمیخوره ولش کن!

خیلیییی مهمه آدم با کی حرف بزنه وقتی حالش خوب نیس، وقتی حال رابطش خوب نیس...من اونقدرا مثل بیریت نیستم. وقتی ببینم کسی داره دختری رو اذیت میکنه تاب نمیارم! اگه یه مشکل بیرونی داشته باشن راهکار صلح طلبانه میدم ولی امان از روزی که دختری بهم بگه پسره داره اذیتم میکنه. هرچقدرم تلاش کنم با لحن خوب حرف بزنم و چیزای خوب رو یادآوری کنم بازم میفهمم که خشم توی لحنم هست. دست خودمم نیست. من چیزایی رو قبل تر ها تجربه کردم و همش ترسمه که نکنه ما هم مثل اون خانوم بشیم، نکنه ما هم یه عمر بهمون زور بگن نتونیم جیک بزنیم!!

باید روی خودم کار کنم! اینطوری که نمیشه!


.................................................................................................


نیم کیلو دیگه هم کم شد! تارگتم 53 بود. ولی حالا که داره راحت کم میشه و بهم سخت نمیگذره، میرسم به 50.

 50 رو الان بیشتر دوست دارم انگار!

تا رسیدن بهش زیاد مونده! تقریبا 5 کیلو و چندگرم!

این شاخصایی که هستن میگن مثلا قد صد و شصت و پنج وزنش باید شصت باشه و ال بل، چقدر بدم میاد من از این شاخصا. به تو چه خب! شاید من بخوام کمتر باشم! 


............................................................................................


اولین بار، واسه کاشت ناخنم، رفتم نزدیک ترین جای ممکن به خونمون. اونجا اغلب کارای اپیلاسیون و مو رو انجام میدم که راضی ام. با خودم اینطور استدلال کردم که خب کاری نداره که، همه بلدن ناخن کاشتنو، احتیاج به جای خیلی خفن نداره، بعدشم نزدیک باشه بهتره، که اگه نتونستم تحملش کنم یا اگه یهو شکست بتونم سریع برم اکی ش کنم...

فکر میکنین چی؟ توی دو هفته دوبار رفتم ترمیم و تز خانمِ ناخن کار این بود که رشد ناخنهات خوبه و واسه همین اینجوری میشه. حالا اینکه چجوری میشد رو احتیاج به توضیح تصویری داره که حوصلش نیست!

با پرس و جو از چند نفر که خودشون کاشته بودن فهمیدم که این راهش نیست! هرچقدرم ناخن زود بلند شه نباید اون شکلی شه...

با تحقیق از چندنفر یه جا که کارش خیلی خوبه رو شناختم که دست برقضا نزدیک به آموزشگاه اصلیه. خب خوبم شد چون اونجا نزدیکه محل کارمه و میتونم سریع برم...

اولین بار که رفتم اونجا یه طوری شده بودم! جاش خیلی خفن و حرفه ای بود و فقط مخصوص ناخن بود! معذب شده بودم! من یه سری جاها هستن که توشون معذب میشم! یکیش همین آرایشگاههای خفنه...

بعد من از باشگاه رفته بودم اونجا. وقتی میرم باشگاه هیچ آرایشی نمیکنم چون بدم میاد روی پوستم چیزی باشه موقع ورزش. یه لباس ساده و خنک هم میپوشم که سریع بتونم عوضش کنم. با اون تیپ فوق معمولی رفته بودم و بین اووونهمه دختر خفن و خوشتیپ خجالت میکشیدم! طول کشید تا اکی شم!

کارمو انجام دادم و بعد دیدم وااااو!  واقعا این که میگن کار رو بسپار به کاردون یعنی چی! تازه فهمیدم ناخن خووووب و خوشگل یعنی چی! بی نهایت از نتیجه ی کار راضی بودم. و الان با گذشت دو هفته هنوز همونطوری مثل روز اولشه فقط یکمی بلندتر شده که خب طبیعیه!

............................................................................................


یه مدت خیلی کوتاهی که توی پرشین بلاگ نوشتم و کامنتینگم اونجا بود یه گزینه ای داشت (اگه اشتباه نکنم) که میشد تاریخ نوشته رو دلبخواهی عوض کنی! یعنی مثلا من این نوشته رو3/3/95 نوشتم ولی دلم میخواد شما فکر کنی من 1/3/95 نوشتمش. میشد همچین کاری کنی. نمیدونم توی بلاگ اسکای هم هست همچین چیزی یا نه.


..........................................................................................


یه وقتایی یه چیزایی میشه که واقعا از کنترلم خارجه. مثبت اندیشی و بیخیالش شدن و تمام راه حل هایی که بلدم هم جواب نمیده. اینجور وقتا گریه ام میگیره! بعد من یه چیزیو فهمیدم. اونم اینه که گریه برای من نشونه ی استیصال نیست. انگاری یه واکنش غیر ارادیه موقع خشم و اندوه زیاد. یعنی مثلا همون روز که داشتم با اونا بحث میکردم با اینکه اصلا حس بد گریه و بغض نداشتم، با اینکه حالم محکم و سفت بود ولی قطره های اشک میریخت پایین. انگاری که مثلا مردا وقتی عصبانی میشن رگ های گردنشون قلمبه میشه، این ریختن اشک هم واسم همچین واکنشیه...نمیدونم چطور توصیفش کنم! آخه من میدونم گریه ی از روی ناچاری و حال بد چطوریه، گریه ی غیرارادی و یهویی چطوری! من معمولا از نوع دومش اشکم میاد پایین! 



..............................................................................


توی همون مرکز کاشت ناخنه یکی موهاشو انگاری اکستنشن کرده بود، به جای موی طبیعی تارهای رنگی براق آبی گذاشته بود! من ندیده بودم تا حالا! خیلی چیز کولی بود! خوشم اومد! بعد همه هم به موهاش نگاه میکردن. با خودم گفتم خب پس لابد چیز تازه ایه! چون من که زیاد توی این فازا نیستم برام تازگی داشت ولی اینایی که اینقدر قرتی ان هم دارن هی نگاه میکنن! 



.............................................................................


با یادآوری دیشب اعصابم ت//خ///می میشه! ولی گفتم که، یه چیزایی از کنترلم خارجه.. نمیتونم براشون کاری کنم. باید بگذره فقط! حرف نزدن راجع بهش به ضرر خودم تموم میشه ولی واقعا آمادگیشو ندارم.چقدر برام سخته از چیزای تلخ گفتن! 

تو فکر یه وبلاگ جدید بی نام نشونم برای حرفای اون شکلیم...

نظرات 19 + ارسال نظر
عارفه... چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 13:20

ناراحت نبود اتفاقا
بخاطر جالب بودنش لبخند زده بودم اما نمیدونم چرا برعکس شده
واسه من درس نشون میداد سره ثبتش اینجوری شده

عه، من هی گفتم خدایا چرا ناراحت شد :)) آخیش :))

شاپری چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 13:20

آره پسرا هم به وقت خودشون تو دنیای خودشون حسود میشن! که بعضی وقتا رنگ غیرت غرور میگیره به خودش اسم ما دخترا بد در رفته :))
دیزاین ناخن جدید مبارک:-) عکسشو بذار اینستا ببینیم:-D
چه خوب که وزن کم میکنی اون جور که دوس داری من میخوام یکم اضاف کنم برعکس اما خب تلاشی هم نمیکنم در راستاش:-\
میلو من فکر میکردم تو یکی دیگه حرفاتو مینویسی .، یعنی توا م گاهی حرفاتو میمونه دلت؟ امان از قضاوت ها بی جا..
اما اگه اولش ذوق حرف زدنتو کور کنی دیگه تا آخر سختت میشه حرفیدن مثل من .... هر جوری راحتی بگو تا آروم بشی ❤

دقیقا :))
دیزانش نکردم. خودم لاک میزنم. فقط رفتم برای ترمیم، چون کاشتش و مدل سوهان کشیدن این یکی خیلییییییی حرفه ای تر بود!
وزن زیاد کردن سخت تر از کم کردنه...ولی خب اگه بخوای میتونیییی
نه نمی نویسم من شاپرک! آخه من روزانه نویس نیستم و فقط قصدم از نوشتن پراکندن حس های خوبه. از منو یادت بمونه تا میلوی قرمز همین بوده هدفم...

فهیمه چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 00:55

سلام میلو خوبی?
پست سه تا پایینی درمورد اون شاگردت که خوندم قلبم به درد اومد واقن... من خودم دقیقن این مشکلو داشتم و هنوزم عواقبشو دارم میبینم!
نمیخوندم تا لحظه ی آخر که خب من باهوشم! البته من وضعم بدتر بود و خونواده م هم دامن میزدن به این موضوع،مثلن مامانم پیش خودم به همه میگف این اصن روی کتابو وا نمیکنه همیشه هم شاگرد اوله!
توو پنجم دبستان جوّ دوستام جوری شد که مسابقه ی دور خونی داشتیم! ینی میگفتیم تو چند دور خوندی? و این باعث میشد بخونم،ینی مسابقه ی نمره نبود و بیشتر مسابقه ی دور بود!
به نظرم اگه بتونی بکشونیش این سمتی خوبه،ینی ازشون بخوای فلان قسمتو چنددور بخونن یا یه تایم مشخصی بهش اختصاص بدن و سر این تشویقشون کنی!
با همه وجودم حسهای اون بچه رو میفهمم و دردم میگیره،امیدوارم نقطه های روشنی توو ذهنش ایجاد بشه و دور نمونه از مسیری که باید
این جمله ی معروف انیشتین رو هم اگه فک میکنی مناسب سنشون هست براشون بنویسی خوبه " 1درصد هوش و 99درصد پشتکار عامل پیروزیه"
بهشون یاداوری کن که از نعمتهایی که بهشون داده شده باید بیشترین بهره رو ببرن،که مهم ترینش همین هوش و حواسه.مسلمن خودت بهتر از هرکی بلدی چطور مطرح کنی کنی که شک نکنه.

سلام عزیزم
پس واسه همین بود که مامانش میگفت نباید این موضوع رو میفهمید خودش...
پیشنهاد خوبی بود امتحانش میکنم حتما :) ممنون :)
راستش میترسم چیزی بگم که اوضاع رو بدتر کنه! از اونجایی که مادر و پدرش هم به شددددددت پیگیر هستن و میان و میرن و میپرسن چی شد و اینا میترسم چیزی بگم که درست نباشه...
ولی همون تشویق دورخونی گزینه ی جالبی اومد به نظرم. ممنون

عارفه... چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 00:03

سلام
چقده جالب
من همیشه فک میکردم خانوما دوس ندارن خیلی از آقاشون کوچیکتر بنظر برسن
حرفت خیلی جالب بود واسم
جدی جدی اینطوریاس؟
هرچقده مارس ها هیکلیتر باشن
میلوها دوس دارن ریزتر باشن؟:-(

سلام عارفه جان
راستش این فقط سلیقه ی شخصیه منه بدون درنظر گرفتنه هیچ چیز دیگه. بعد البته این یکم جنبه ی شوخی داشت بین من و بیریتنی. چون گفت این چه خبره بدی بود که دادی و داریم پیر میشیم و اینا منم اینجوری گفتم که یعنی ما جوون میمونیم همیشه :))
بعد خب چرا اسمایل ناراحت؟؟ من واقعا فقط این نظر شخصیه منه، هرکس میتونه جور دیگه دوست داشته باشه

پرسه سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 23:40

اصلا رفاقت با پسرا خیلی راحت تر و بدون حاشیه اس، دیگه نمیشینن هی بالا پایین کنن و یه حرف بکشن بیرون البته باز اینا هم استثنا دارنااااا :دی
.
اوپس، فکر میکردم فقط منم که تو یه همچین محیط هایی خجالت میکشم و آروم تر میشم :دی ولی باید باش مقابله کرد، اصلا خوب نیست اینجوری ای. هی وسوسه ام میکنی برم ناخن بکارمااا :دی
.
آخ از یه جایی به بعد تو ویلاگ نویسی تا میای بنویسی هی با خودت میگی الان میان قضاوت میکنن، الان میان یه چیز میگن و بعد به خودسانسوری میرسه آدم اما مقابله کن باش، وبلاگت محیط شخصی ِ توعه :)
.
روزات کلی پرتقالی عروس خانم خوش ذوق ِ هنرمند :ایکس

منو که میدونی، همه جوره انتخاب اول و آخرم پسرا هستن....بعد ولی توی این یه مورد ازشون صداقت ندیدم!
آره، من یکم که میگذره اکی میشم! برو بکاااااار یه جای حرفه ای!! اگه مثل من از ناخنات راضی نیستی و دستات با ناخن بلند قشنگ میشه حتما امتحانش کن! فوقش دوست نداشتی ریموو میکنی دیگه :)

من که مدت هاست به خودسانسوری رسیدم پرسه جانم.... :)
مرسی عزیزم :*** دختر پرانرژی من :*

kazhAl سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 17:58

میلو خااانووم ... اسم اون تارهای میون موهاا ، لمه هستش گلم

لمه؟ مرسییییی ^_^

پیانیست سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 13:26

دقیقاااا:))) خیلی برای خودمم جالب بود

سیاهچاله سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 10:56

سلااااااااااااام میلو :***

عزیییییزممممم دیروز یادت بودممممم برگشتیییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان میام پیشت....

ژوانا سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 00:38 http://candydays.blogsky.com

وای پسرا دقیقا همونطوری هستن که گفتی. منم بارها امتحان کردم این رو ، هی میخوان بگن طرفت داغونه و ما بهتریم :)))
فقط یه نفر تو دانشگاهمون بود که اتفاقا دوست اجتماعیم نبود و بهم پیشنهاد دوستی داد ولی خب بعدترش گاهی چت میکرد باهام با اینکه جواب منفی دادم ، تا اینکه بعدنا دوس پسرمو دید گفت خیلی پسر خوبیه ، هم خوش قیافس هم با شخصیت. اون تنها تجربم بود که تجربه های قبلی رو زیر سوال برد :)))
حالا برعکس من خدای اعتماد به نفسم تو جاهای خفن رفتن ، همیشه اگه از همه ساده ترم باشم باز میگم از این دختر قرتیا بهترم :)))) تنها جایی که ممکنه احساس ناراحتی کنم تو محافل علمیه :دی
منم از اون اکستنشنا میخوام :/

حالا اگه خداااااااایی نکرده مثلا یه مشکل کوچولو با میک داشته باشی باهاش حرف بزنی اون وقت باید ببینی که چطوری جواب میده یا راهکار!! یعنی به کررررررات دیدم که اینجور وقتا کلا شخصیتشون عوض میشه :))
خیلیییی خوبه ژوان اتفاقا ایول داری :) حالا برعکس من اونجاها اکی ام :))
یکی از کامنتا بچه ها گفت اسمش لمه هست! میتونی سرچ بزنی ببینی کجاها توی شهرتون انجام میدن بری امتحان کنی.. خیلیییی باحال بود!

فاطمه دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 23:57

منم دقیقا تو این مواقع اشکم میریزه ناخودآگاه.خیلی بده.اصلا نمیتونم کنترلش کنم.

این یه ری اکشنه فاطمه انگار!

املی دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 21:50

هه آره منم اینو دقت کردم :)) بامزه ن اول خودشونو مثال میزنن بد راه حل میدن :)) منم آدم صلح جویی ام..البته در رابطه با خودم گاهی میشه که دوسش ندارم ولی کلن در رابطه با بقیه دوس ندارم دلسرد شه کسی از آدمش اما اگر ببینم دارن اشتبا میکنن خیلی جدی میشم و واضحن وارن میدم.. اتفاقن کار توام بد نیست اصصصلن، گاهی آدم نیاز داره خیلی محکم یکی واقعیتو بگه بهش!
میلو وای چقد هم حس بودیم آرایشگاهو باهم منم معذب میشم!...ینی انقد ساکت میشم که آرایشگره خسته میشه فک کنم :)) ولی تماااشایین! من خیلی کم پیش میاد برم مگر برای کارای روتین ولی همیشه میرم دارم با نگاهم دنبال میکنمشون :))
وووای چقد باربی میشییی عالیه منم اینطوری میپسندممم هیکل عروسی آدم باید خیلی خاص و ریز باشههههه نه؟؟

املی کاملا مشخص میشه و حتی اگه آدم تیزی هم نباشی میفهمی اینو...
ولی خب اینجور وقتا آدم میشه اون آدم بده! دیدم که میگما!!
جدی میگی؟؟ خب اینجور وقتا من با خودم میگم ببین تو چی داری که اونا ندارن روی همون تمرکز کن و بدون که ازشون سرتری :)))) توام به قدت بناز جانم! عمرا کسی هم قدت پیدا شه اون موقع!
املی، سایز مارس هم بی تاثیر نیست توی این تصمیمم! میبینم نسبتا گنده ست، دوست دارم ریز و ریزتر باشم کنارش! به لحاظ قدی نه، به لحاظ ابعادی دوس دارم خیلی کنارش طریف باشم!

Ordi دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 20:49 http://tanhaeeeii.blogfa.com

من دونه ای دیدم.یه جاهاییش هم طلایی بود یکی رو تو خیابون دیدم تو نور برق میزد اون طلایی های موهاش:)))

اوه مای گگگگگااااااد :)))))

پیانیست دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 20:19

سلام
میلوی مهربونم یه coinsidence اتفاق افتاد که همین الان خیلییی بعد تر ازدخوندن پستت و کاملا بی ربط بهش یه کلیپ سر راهم سبز شد که خیلی برام جالب بود! دوس داشتم بهت پیشنهاد بدم
جمله زیر رو سرچ کن توی گوگل،کلیپی که میاد توی یکی از دانشگاه های امریکا از دانشجوهای امریکایی مصاحبه شده!یکی از نکات جالبش برام همین بود:
"کلیپ آیا دختر وپسر میتوانند دوست معمولی باشند?"

سلام عزیزم
پیانیست دیدم.. خیلیییییییی باحال بود خیلییی! یعنی عاشق اون پسره شدم که خیلی ریلکس و راحت گفت نات ات آل! میبینی پس حدسم درست بوده؟؟!!

Amitis دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 20:13

در مورد ارایشگاه برای من هم پیش میاد معذب شم، به خصوص اینکه من الان خیلی ساده تر از وقتی هستم که ایران زندگی می کردم ، واسه همین وقتی میام ایران میرم ارایشگاه این حس خیلی بیشتر ، ناراحتی ها هم مثل من بریز تو خودت :(

منم معمولا آرایش نمیکنم. مگر اینکه با دوستم قرار داشته باشم یا جای خاصی برم. ولی برای آموزشگاه و خرید و مخصوصا باشگاه اصلا آرایش نمیکنم...
خب یه عمره کارم همینه آمیتیس.. ولی گاهی خسته میشم...

مریم دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 20:07 http://l-lope.blog.ir

دوستان پسر یه خوبی که دارن اینه که حافظشون داغونه :-))
مثل دخترا نیستن ..بعدا به روی آدم نمیارن و بر علیه آدم ازش استفاده نمیکنن
موقع حرف زدنم وسط حرف آدم نمیپرن خوب گوش میدن و یه عالمه شوخی میکنن و آدم گاهی فراموش میکنه چند لحظه پیش چقد غمگین بوده ..اینا تجربیات من بود :-D
منم از اون موها دوست دارم ...دلم میخواد بنفششو امتحان کنم ...ولی هیچکس ندیدم از اکستنش ن راضی باشه ...میگن خیلی اذیت میکنه

پسرا خیلی بهترن من اینو همیشه گفتم، توی هممممه چی رفاقت باهاشون بهتره... فقط این تنها موردیه که باعث میشه نخوام باهاشون حرف بزنم...
آره دختره میگفت اذیت میکنه گره میخوره توی حموم سختمه...ولی خب قضیه اینه: بکش و خوشگلم کن :))

Ordi دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 16:24 http://tanhaeeeii.blogfa.com

اون موها رو منم دیدم چند باری تو مترو و همینطور زل زدم:)))))))))

اون وبلاگه یه دونه هم خواننده داشته باشه:))))))))))))))))))

خیلی باحالن! چه رنگیشو دیده بودی تو؟؟ بعد این مدلی بود که دونه دونه رنگی بودن؟؟ یا دسته ای؟؟ چون بعضی مو مصنوعی ها هستن مثلا یه دسته موی رنگی ان لابه لای مو... ولی این، این شکلی بود که تارهای موی آبی براق لا به لای موهاش بود....میگفت تعداد دویست تا دونه ای دوهزارتومن برام زدن!! اسم این کارم گفتا ولی یادم نموند....
:دی

مرمر دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 14:34

خیلییی کاشت ناخن دوس دارم ولی کار کردن باهاش برام خیلی خیلی سخته...اصن انگار دستام مال خودم نی..دی:)
.......
کلا ادم جاهای باکلاس رفتن نیستم...یعنی جاهایی که ادمااا خیلی خودشوون دس یالا میگیرن..چس فس میکنن...
تو انتخاب رستوران..ارایشگاه...لباس فروشی ..سعیم براین همه چیشوون عادی ونرمال باشههه نهه خیلیی دس بالا...
..............
من ادم زودرنج وحساسیم ولی خوب خوشبختانه یا بدبختانه قیافم اصن نشوون نمیده و همه درنگاه اول من یه ادم بداخلاق ,خشک..میبینن:))
وقتی یه جا بی اراده گریم میگیره کسی باورش نمیشههه این منم:)
...............

میتونی خیلی کوتاهشون کنی. من چون ناخن های خودم هم همیشه بلند بوده سختم نیس...
تقریبا منم هیمنطورم. آخه من آدم راحتی ام! بعد نمیدونم چرا توی وبلاگم اینطور به نظر میام که سختم! هرکی از دنیای مجازی بعدا منو حضوری دیده گفته چقدر گرم و ساده ای!
من بیشتر توی آرایشگاهها معذب میشم! راستش دغدغه ها و طرز فکرایی که اونجا میان خیلی با مدل من فرق داره. بعد خب حس میکنم منم که فقط باهاشون فرق دارم و همین متفاوت بودنه معذبم میکنه!
من ولی قیافه ام تابلو میشه!

سایه دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 14:15

به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود
به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت
به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی
به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده
به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما
به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه
به جای فقیر هستم؛‌بگوییم : ثروت کمی دارم
به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم
به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست
به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم
به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود
به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه
به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاط هستم
به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم

ممنون سایه.... قبلا خونده بودمش. خوشم اومده بود. ممنون که یادآوری کردی!

کیندی دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 13:47

میلو جون یه راه دیگه که من تازگی کشف کردم چسبوندن ناخون مصنوعی ه،اگه چسبون خوب باشه سه هفته میمونه برات راحت،لاکی هم که روش میزنی اصلا مثل ناخون معمولی نیست که زود لب پر شه،تا وقتی ناخون ه کنده هم شه حتی لاکش عالی و تمیزه،این طوری نیاز نداری بری هی آرایشگاه،زدن ش هم من همون ماهی یه بار جمعه یه ساعت وقتمو و می گیره تا ناخون ا رو اندازه کنم و بچسبونم

منم راستش همین کارو کردم چندباری. ولی خب وقتی کاشتم متوجه ظرافت کاشت نسبت به مصنوعی شدم. ضمن ااینکه مصنوعی رو باید اندازه بزنی و کوتاه کنی و الی آخر....
ممنون از پیشنهادت :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد